تعدادی باعناوین روشنفکروهنرمند وفعال سیاسی، اخیرا بیانیه یی برخلاف عادت مألوف در دادخواهی قتل عام تابستان سال۱۳۶۷صادرفرموده اند که درنهایت ازآن بوی نامطبوعی صادرمیشود که ماازطریق امثال مصداقی با آن آشنا هستیم. اعم از آگاهانه یا ناآگاهانه این بو خوشایند رژیم و وزارت ننگین اطلاعات اوست.
از دور هم که نیشگونی به دشمن سرسخت آنها (سازمان مجاهدین خلق) گرفته شود، راضی و مورد امتنان قرار خواهد گرفت. این نکته یی ادعایی نیست چرا که سالیان است که ما آن را به اشکال و شیوه های مختلف آزموده ایم. برای فهم بیشتر از مسئله کافی ست که خوانندگان عزیز این نوشتار به مقاله بسیار ارزنده و منطقی و روشنگر رفیق «زینت میرهاشمی» با عنوان «دادخواهی یا موضعگیری سیاسی»؟ که هم اکنون روی سایت همبستگی ملی در دسترس است، رجوع کنند. مقاله ایشان واقعا خواندنی ست. من آن را کافی و وافی می دانم.
آنچه نگارنده می خواهد مطرح کند این است که بیش از یک قرن است که روشنفکران ایران در شرایط مختلف در پی آزادی و دموکراسی و عدالت نسبی اجتماعی بوده و هستند. دراین رهگذر تلفات و صدمات بی شمار دیده اند.
آدمی مثل«جلال آل احمد» کتابی در این زمینه دارد بنام «خدمت و خیانت روشنفکران» بهتر آن بود که گفته می شد «خدمت، خطا و خیانت روشنفکران». بحث مبسوطی ست که در این مختصر جای آن نیست. واقعا بسیار کجروی ها حاصل خطاها بوده است و نه فقط خیانت. خطاهایی که تأثیرات آن کم از خیانت نبوده است.
بنابراین روشنفکر هم می تواند آمیب شود و تغییر شکل دهد. البته به این تغییر شکل دادن ها نمی توان تحول و تکامل فکری گفت. آنگونه تغییرات که امروزه به برکت استبداد بدوی و لگام گسیخته مشتی ملا و مکلای مافیایی به وفور می توان دید. این بیانگر یک بحران عمیق اجتماعی – سیاسی و نیز شخصیتی ست. زیرساخت و بنیاد شخصیتی که ضعیف بود حیات آمیبی هر آن در کمین فرد است. مشخصه یک روشنفکر آگاه، تیزبینی و ژرفنگری و نیز به همه جانبهٌ یک امر نگریستن است. پای اصول و حساسیت های الزامی زمانی که می رسد روشنفکر دستخوش رفیق بازی نمی شود. برای امضایش ارزش و اعتبار قایل است. در بیانیه کذایی آدم به امضاهایی می رسد که باورش آسان نیست. طرف روزگاری فکر و اندیشه و عملکردهای مترقی داشت. چگونه ممکن است چنین فردی به تله مزدوری چون مصداقی معلوم الحال بیافتد؟ من به سهم خود اعتراف می کنم که مصداقی خائن در چاچولبازی و مردم فریبی چیزی کم و کسر ندارد بل از ملایان هم پیشی گرفته است. چرا باید در پهنه غربت به تدریج حل و سرد شویم؟ چرا باید در جاهایی که نباید، باری به هرجهت برخورد کنیم؟ به سهم خود عمرم را با روشنفکران کشورم سپری کرده ام. بنابراین هرگز دلم نمی خواهد که کوره سوزان احساس مسئولیت در قبال مردم ایران در آنان سرد شود. این به سود دیکتاتورهای بی رحم فاسد حاکم است و بس. حق داریم زندگی کنیم و خوب هم زندگی کنیم اما مثل یک روشنفکر آگاه و متعهد به میهنش. عبور ما دراین مرحله سخت و ناگوار تاریخی، عبور روی یک تیغه نازک است که غفلت برنمی دارد. روشنفکر جنوبی در غرب دستخوش سیاست های احزاب چپ که فقط نام چپ را یدک می کشند نمی شود زیرا می داند که مجموعه شرایط و نیازهای یک جامعه جنوبی با غرب بسی متفاوت است. روشنفکر برخاسته از جامعه ستمدیده و استبداد زده ایران نمی تواند مثل روشنفکر غربی بیاندیشد. ما هنوز باید راه های ناهموار و پر از مانع و رادع را بکوبیم و به پیش رویم. درود به مسعود و مریم که این پرچم را افراشتند و زیر انبوهی صدمات و مشکلات و رجزخوانی های ملاپسند آن را بر زمین نگذاشته اند. ای روشنفکر! با مجاهدین نیستی نباش اما با ملت خود و خواسته های او باش و جدی هم باش.