۱۳۹۹ مرداد ۹, پنجشنبه

رضا محمدی: جانانه جنگیدند


رضا محمدی: جانانه جنگیدند


سی و دومین سالگرد عملیات میهنی فروغ جاودان در۳ مرداد ۱۳۶۷ را به یادواره نشسته ایم.
پایان جنگ خمینی ساخته و تحمیلی بر مردم و میهن، توسط ارتش آزادیبخش ملی ایران، با خوراندن جام زهر به کام دجال، که جنگ ویرانگر را برای حکومتش "نعمت الهی" می خواند و سودای "فتح قدس از راه کربلا" را در ذهن بیمار خود می پروراند، تاریخی ترین فرصت برای بازوی نظامی مقاومت سازمان یافته بدست آمده و در دسترس بود تا به وظیفه ملی و میهنی خود در برابر نابود کننده حرث و نسل میهنمان عمل کند.


خمینی جلاد این تصور را داشت که ارتش آزادیبخش زائده ای از جنگ است که با پایان یافتن آن معنای وجودی خود را از دست داده و عملا به ساز و برگی بی خاصیت و بی اهمیت تبدیل خواهد شد.
این دجال که پیش از این ضربات سنگینی ازعملیات های نظامی ارتش آزادیبخش از جمله آفتاب و چلچراغ خورده بود، در این خیال باطل بسر می برد، که با اعلام آتش بس، قادر خواهد بود تا نیروی نظامی دشمن خود را مات و زمینگیر کند.
حماسه فروغ جاویدان اما چنان درسی به خمینی و اعوان و انصارش داد که به شکرانه نا سرانجامی آن و دفع خطر سرنگونی از خود، در سالگرد این صاعقه آتشین همواره نماز شکر بجا می آورند.
در مورد چرایی انجام این عملیات و عدم توفیق رسیدن به اهداف آن از بعد نظامی و همچنین مفهوم و معنا و درک درست از منظر سیاسی آن از سوی آقای مسعود رجوی فرمانده ارتش آزادیبخش ملی و مسئول شورای ملی مقاومت ایران به دفعات و به مناسبتهای گوناگون سخن رفته که می توان آن را نصب العین خود کرد.
اما در باره اهمیت این عملیات، که لرزه سرنگونی را بر پیکر رژیم خمینی وارد کرد، بیمورد نیست تا از نگاه دشمن به آن اشاره ای کوتاه شود که گویا ترین آن اعترافات عوامل رژیم در این باره می باشد.
اولین نکته با اهمیت، به اعتراف پاسدار محمود شاعری، قائم مقام عملیاتی لشکر ۷۱ روح الله، یک نوع همراهی ضمنی با این عملیات از منظر همسویی عاطفی برخی از خلبانان بود که از پرواز علیه هموطنان خود امتناع کرده بودند.
نکته مهم و در خور توجه دیگر سوء استفاده و بهره برداری دجالانه از عنصر مذهب بعنوان محرکی برای تهییج نیرو بود که پاسدار شعبانی بخوبی به آن اعتراف کرده است.
زمانی که شعار فریبکارانه "دفاع از تمامیت ارضی" بخصوص پس از آزادی خرمشهر وعقب نشینی نیروهای عراقی به پشت مرزهای خود، برای بسیاری توجیهی ناموجه برای ادامه این جنگ ویرانگر بود، خمینی در واکنش به عملیات صاعقه آمیز فروغ جاویدان با دجالیت از حربه مذهب و آنهم از نوع ارتجاعی آن (همانند طول جنگ ۸ ساله) بهره برد. بگفته پاسدار شعبانی در گفتگویی با تلویزیون رژیم در۵ مرداد ۱۳۸۶، خمینی این عملیات را "نقطه شکست و پیروزی اسلام و یا کفر" خوانده بود.
اما مهمترین نکته و اعتراف، پر واضح از سر سوزش و لرزش، به عزم و جزم، اراده و روحیه رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران، بخصوص زنان مجاهد، در صحنه های نبرد جنگ بود.
بطور نمونه، پاسدار محمود شاعری از مشاهدات خود از یک زن رزمنده مجاهد روایت می کند که با تیر بار و نوار۲۵۰ تایی فشنگ بر دوش و جعبه ای بدست، ۸ کیلومتر مسیر را می کوبید و بالا می آمد، کاری که به اعتراف وی، هرگز در توان هیچیک از آنها نمی بود.
شیر زنانی از سلاله مجاهد قهرمان طاهره طلوع - فرمانده سارا- که رزم و شهادتش همی حماسه بود و غرور و افتخار.
دشنه ای در قلب فرمانده سارا، آویخته از درخت بر فراز تپه ای، نماد و تصویری روشن است از اوج کینه، وحشیگری و شقاوت خمینی ملعون در برابر زنان رزمنده مجاهد و گواهی است آشکار بر دلاوریها و حماسه آفرینی های رزمنده مجاهد خلق و اعترافی است منصفانه از سوی دشمن و از زبان سرگرد مزدور فرشاد فروزش، به این حقیقت که نیروهای مجاهدین خلق، زیر آتش شدید و همه جانبه را کتها و موشکهای ضد زرهی کبری، "جانانه جنگیدند".

چند روز بعد، ۶ مرداد ۶۷، جنگی دیگر، یک جنگ نابرابر.
از یک سو خمینی شقّی با سبعیت بیمانند و در آن سوی دیگر زندانیان مجاهد در بند و اسیر.
آمده بود برای کینه کشی آن ضربه ای که تار و پود حکومت غصبی اش را به معرض نابودی کشانده بود.
جانیان را با دستخط و فرمان مرگ روانه زندانها کرد تا با طینت شیطانی، عطش سوزان کشتن انسان و نابودی انسانیت خود را با خون پاکترین، خوبترین خوبان و سرافراز ترین فرزندان این مرز و بوم سیراب کند.
دشمن در قالب هیئت مرگ با تیرباری از اتهامات و مهمات "اشداء الکفار"،
دادگاههای فرمایشی بمانند میدان جنگ و
رزمنده مجاهد، اسیر و دست بسته، با تنها سلاح خود،
باور و ایمان به راهش در برابر دشمن.
رگبار اتهامات شورش و همراهی با عملیات فروغ جاویدان آنهم در اسارت و محبوس در بند.
که "بهانه ای" بیش نبود برای نسل کشی، بجرم مجاهد.

سه سئوال: جرم، کدام سازمان و حاضر بودن به برائت ؟
پاسخ "رزمنده و جنگنده پر افتخار سازمان مجاهدین خلق ایران" انتخابی بود میان مرگ و زندگی.
سی هزار گل سرخ، بوسه بر دار با یاد و نام مسعود، براستی که "جانانه جنگیدند".

 این جنایت حکومتی را تا دادخواهی و حسابرسی از جانیان "نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم".

از آن سالها تا به امروز مجاهدین بارها نشان دادند و ثابت کردند که در هر رزمگاهی، که دشمن در آن برای تعرض به جان و به هدف نابودی بر آنان یورش برده و جبهه گشوده، چه در اشرف باشد و چه لیبرتی، با رشادت و از خود گذشتگی و فدای حداکثری، با تن بی سپر در برابر تیر و تبر، راست قامت ایستادند و "جانانه جنگیدند".
برگزاری کهکشان های هر ساله مقاومت نیز صحنه جنگ است.
جنگ سیاسی در بالاترین مدار و شکوهمند ترین ابعاد،
که افتخار و غروری است برای دوست و سوزش بی پایانی برای دشمن و اضداد مقاومت از چپ تا راست و از سر استیصال و درماندگی.
سوزش رژیم بخوبی قابل فهم است اما سوزش چپ گیج و حیران و زهوار در رفته که بجای خجالت از همسویی و همزبانی آنهم با لودگی و ادبیات لمپن پرولتاریایی با رژیم، به نهایت وقاحت و دنائت خود رسیده که البته تعجبی بر نمی انگیزد.
در جواب هرزه درایان چپ ملول و فسیل شده باید گفت:
مه فشاند نور و سگ عو عو  کند.
امسال نیز مقاومت خونین مردمی ایران در مصاف جنگ سیاسی با رژیم ددمنش در کهکشان، با عظمت هرچه بیشتر پیش رفت و در برابر دیده غافلگیرهمگان "جانانه جنگیدند".
از آن ماست پیروزی، از آن ماست فردا