۳۰خرداد ۶۰
تجلی یک تعارض انباشته شده
قیام آبان ۹۸ محصول عبور از چه مسیر و چه مراحلی است؟ آیا بروز شورش و خیزش ناگهانی و سراسری، محصول یک واکنش آنی و صرفاً عکسالعمل اجتماعی در قبال گران شدن بنزین بود؟ شواهد همهجانبهتر در جامعه از یکطرف و در حاکمیت از طرف دیگر نشان میدهند که یک تعارض ریشهدار و خشم مرحله به مرحله انباشته شده، مردم و نسل جوان را مهیای تجلی این تعارض با خیزش و خروش بزرگ نموده است.
«گذشته، چراغ راه آینده»
از آثار و پیامدهای این قیام، هم در جامعهٔ ایران و هم در حاکمیت ولایت فقیه، پیداست که هنوز در دامنهها و یالهای آن هستیم. از این رو برای دیدن قلههایش باید فاصلههای زمانی طی شوند تا نمای کاملتری از آن دیده و شناخته شود.
اکنون حتی فاصلهٔ زمانی ۱۰روزه هم نشان میدهد که این قیام از مسیر و مراحلی عبور کرده تا به مرحله انفجاری و آثار و پیامدهای ناشی از آن رسیده است. این مسیر و این مراحل چه بودهاند؟ آیا در همین تاریخ ۴۱ساله، نمونه و مشابه و نظیر آن را میتوان یافت؟ بررسی این مسیر، گویای درسی روشنگر و چراغ راه آینده است.
کالبد شکافی ۲مسیر مشترک
اصل مطلب این است که جنبشهای سیاسی و اجتماعی ۴۱سال گذشتهٔ ایران، همگی نخست یک مسیر مشترک مسالمتآمیز و قانونی را برای تحقق مطالباتشان در مقابل خمینی و خامنهای پیمودهاند. همگی هم اگر چه در فاصلههای زمانی متفاوت، به بیپاسخ ماندن و بینتیجه بودن مسالمت و قانون رسیدهاند. حاکمیت هم تنها با تعارض و کشتار پاسخ داده است.
عطف به جنبشهای ۴۱سال گذشته، مسیری که گروههای مترقی و آزادیخواه با محوریت مجاهدین خلق در سالهای ۵۸ و ۵۹ و بهار ۶۰ با مسالمت و قانون طی کردند و جواب نگرفتند، عیناً اقشار مردم و نسلهای جدید جامعهٔ ایران طی این ۴دهه طی کردهاند. این مسیر مشترک با طول زمانهای متفاوت و از طرفی پاسخ مشترک حاکمیت به آنها، گویای درسی سیاسی و اجتماعی است که اکنون پیش روی همهٔ ما واقع شده است. اکنون به وجوه بروز این مسیر مشترک و نتایج مشترک آن توأم با شرح ویژهگیهایشان میپردازیم.
سختی مسیری با تقدم آزادی و دموکراسی
از سال ۵۸ تا خرداد ۶۰ چه مسیری طی شد؟ آن موقع جامعه از یک قیام بزرگ اجتماعی عبور کرده بود و نسل جوان و بالنده و اقشار گوناگون در تعیین سرنوشت آینده میهنشان شرکت گسترده داشت. خواستههای جامعهٔ ایران در نمایندگان سیاسی و صنفیاش که همان گروهها و احزاب و سازمانهای فعال و نیز شوراهای کارگری و کارمندی و... بودند، متبلور و بیان و اعلام میشد. بنابراین حکومت جدید، خواست و مطالبات جامعه را از طریق نمایندگان اقشار با تنوعات فکریشان دریافت میکرد. از این رو مسألهٔ روز ایران فقط با پایبندی به اصل آزادی و مناسبات سیاسیِ دموکراتیک پاسخ شایسته میگرفت. مثلاً دانشجویان، دانشآموزان، کارگران، کارمندان، پرستاران و بازاریان یا در گروههای سیاسی مطلوبشان نمایندگی میشدند یا در کانونها و شوراهای صنفیشان. لذا حکومت با نمایندگان گوناگون جامعه طرف بود. به همین دلیل هم اصل اول برای چنین ساختاری، تقدم آزادی و دموکراسی بر منافع حکومت و احزاب و سازمانها و گروهها و کلیهٴ نمایندگان جامعهٔ ایران بود.
آنچه در ادامه روی داد این شد که خمینی اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی مهر کرد و کوبید و با این کار، جلو تقدم آزادی و دموکراسی را گرفت. حاصل آن هم این شد که دیگر تنوع افکار و پاسخ به مطالبات سیاسی و اجتماعی و صنفی جامعه را از طریق نمایندگانشان نمیپذیرفت. مجلس مؤسسان را هم بههم زد و معیار و صلاحیت لازم برای فعالیت سیاسی و اجتماعی را اعتقاد به ولایت فقیه گذاشت.
سودای آن زمان خمینی و ارثیهٔ کنونیاش
خمینی در قدم اول، آزادی فعالیت احزاب و سازمانها و گروههایی که نمایندگی افکار و تمایلات اجتماعی را داشتند، بهرسمیت نشناخت و محدود کرد. سپس با سانسور، انداختن چماقداران به جان آنها، زندانی کردن و کشتنشان در شهرها و روستاها، اصل آزادی و دموکراسی را قلع و قمع نمود.
نتیجه:
الف) رابطه نمایندگان تنوع افکار و مطالبات اجتماعی که همان گروهها و سازمانها و احزاب و شوراها بودند را از جامعه و مردم قطع کرد.
ب) بهدنبال آن، اقشار مردم و نسل جوان و روشنفکران را بدون نماینده گذاشت و تکتک شهروندان را مخاطب حکومت کرد تا دست باز در برخورد با آنها داشته و آنها هم سخنگو و نماینده نداشته باشند.
ج) حکومت را تکپایه و تکصدایی کرد تا دیگر هیچ صدا و فریادی توان ابراز وجود و مطالبه و مخالفت نداشته باشد.
خمینی حتی نسبت به آن ۲سال وجود فضای نیمهدموکراتیک ابراز پشیمانی کرد و گفت: «اشتباه کردیم؛ باید از همان اول مثل خیلی از انقلابها دهانها را میبستیم، روزنامهها را جمع میکردیم، عدهای را اعدام میکردیم تا دچار این گرفتاریها نمیشدیم»!
نمایی از یک راه طی شده
در آن ۲سال و ۴ماه، انبوهی نامهنگاری سیاسی و قانونی و حقوقی و پیگیریهای مسالمتآمیز از جانب گروهها و سازمانها و شوراهای کارگری و کارمندی صورت میگرفت. حرف همه هم این بود که با سانسور و سرکوب و انحصارطلبی و کشتن منتقدان و مخالفان برخورد شده و جلو این کارها گرفته شود. اما از جانب خمینی و دولت و مجلس و قوه قضاییه هیچ پاسخی داده نمیشد و رسیدگی صورت نمیگرفت. در آن ۲سال و ۴ماه انبوهی مطالبات انباشته شد، شکایتها انباشته شد، اعتراضات قانونی و تظاهراتها انباشته شد، فریادها و خونخواهیها انباشته شد، خوندلها و بغضها انباشته شد، نامههای احزاب و مجامع حقوقبشری از اروپا و آمریکا و آسیا انباشته شد و از جانب حاکمیت ولایت فقیه به هیچکدام توجهی نشد و بدتر و شدیدتر هم شد. دیگر نفس کشیدن سیاسی و اجتماعی و قانونی و مسالمتآمیز غیرممکن شده بود. پاسخ مطالبات مسالمتآمیز و آزادیخواهانه مردم، با کشتن بیش از ۷۰هوادار سازمان مجاهدین و انبوهی دستگیری داده شد. اینها همه جمع شد و جمع شد و فقط یک راه باقی ماند: خیزش، خروش، شورش و نبرد با ابلیس ولایت فقیه تا پای جان برای دفاع از حق مسلم آزادی فردی و عمومی همراه با حق دموکراسی. و این بود نمایی از مسیری پیموده شده تا پیدایش ۳۰خرداد ۶۰.
مسیر متلاطم و پیچیدهٔ جامعهٔ ایران
جامعهٔ ایران با اقشار بیپناه و بیسخنگو و بینماینده، نزدیک به ۴دهه طرفحساب مستقیم یک حاکمیت کودتاچی و اشغالگر بوده است. تمام قوانین جامعهشناسی در بیان روند تکامل اجتماعی گواهی میدهند که مسیر جامعهای بدون نمایندگان فکری و سیاسی و اتحادیهها و سندیکاهای صنفی، بسیار پرتلاطم و پیچیده و سخت خواهد بود. خمینی و خامنهای هم به همین دلیل مردم ایران را بیپناه و بیسخنگو و بینماینده گذاشتند. با یک نگاه گذرا بر این ۴دهه زندگی مردم ایران میتوان دید و فهمید که اقشار این جامعه از چه تب و تابهای جانکاهی در بیپناهی کامل و گرفتار در چنگالهای اختاپوس فقاهتی، طی طریق نمودهاند. با یک حساب سرانگشتی در آمار و ارقام ناهنجاریهای اجتماعیِ ۲دهه اخیر ایران، میتوان بهراحتی دانست که مردم چه مسیر متلاطم و صعب و توانفرسایی را حتی برای تأمین معیشت طی کردهاند و هیچ پاسخی از این حاکمیت نگرفتهاند.
واقعیت دیگر جامعهٔ ایران طی ۳دههٔ گذشته این است که نسلهای جدید سربرآوردهاند که ارزشها، افکار و مطالباتشان اصلاً در دایرهٔ ایدئولوژی و ماهیت نظام ولایت فقیه نمیگنجد و پاسخ گرفته نمیشود. حاکمیت هم با مسیری که نشان داده شد، از همان اول سر کار آمدن، چون نمیتوانست تراز مدنیت مدرن و هماهنگ و منطبق با آن باشد، سودای انحصارطلبی و سانسور و سرکوب و بگیر و ببند و غارتگری و کشتار را پیشه کرد. بنابراین نسلهای جدید هم با این حاکمیت به بنبست رسیدند.
جامعهٔ ایران هم برای پیمودن مسیر مسالمت و قانون و حقوق، از ۷۸ تا ۸۸ و ۹۶ طی طریق کرده است. هر بار هم به این یقین نزدیک و نزدیکتر شد که این حکومت بهدلیل ماهیت ضدتاریخی و قرونوسطاییاش، حرف حساب و منطق و استدلال و مدنیت و تمدن سرش نمیشود. واقعیتی که در ۳۰خرداد ۶۰ سازمان مجاهدین آن را اعلام کرده بود و با تمام توان پای آن ایستاد و قیمتش را پرداخت.
جامعه ایران و نسل جوان در قیام ۹۶ مرزبندیاش را با هر دو جناح حاکمیت تعیینتکلیف نمود و اعلام نمود «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا» و در قیام آبان ۹۸ به تعیینتکلیف نهایی و پایان دادن به مسیرهای پیشین پای نهاد. تمام وحشت و هراس این ۲هفتهٔ کل حاکمیت ولایت فقیه هم از همین نتیجهگیری و دستآورد است که هیچ بازگشتی هم متصور نیست و بهطور قانونمند مسیر سرنگونی محتوم جمهوری آخوندیسم را طی خواهد کرد.
مشابهتهای قانونمند، نتایج قانونمند
مشاهده میشود که از سال ۵۸ تا خرداد ۶۰ و نیز از ۴دههٔ گذشته تا قیام آبان ۹۸ ۲راه مشابه با قانونمندیهای مشترک در مقابل دستاربندان سلطهگر طی شده است. اکنون بهوضوح مشاهده میشود که این ۲مسیر بر هم منطبقاند و گویای پیوند پیشتاز دهه ۶۰ با قیامآفرینان دهه ۹۰ و مشخصاً قیام آبان ۹۸ است.
در ۳۰خرداد ۶۰ خمینی که از پس حل تضاد آزادی و دموکراسی برنیامد، فرمان تیر و آتش و کشتار مجاهدان و آزادیخواهان را به پاسداران جانی داد. در آبان ۹۸ خامنهای در روز دوم قیام، دستور آتش بهاختیار به نیروهای انتظامی و پاسداران داد. صحنهٔ بهتیر بستن جمعیت از پشتبام دادگستری، گویای چه واقعیتی است؟ تردیدی نیست که اگر فرمان مستقیم تیر توسط خامنهای نبود، چنین امری هرگز صورت نمیگرفت. همین جنایت هم یکی از ترسهای جاری نظام شده است و تضاد درونیشان را این روزها بیشتر و بیشتر کرده و ابهامات و چراییها و بهدنبالش ریزشهایشان را سرعت بخشیده است.
رزم مشترک و تقدم کنونی
اکنون استراتژی سرنگونی حاکمیت ولایت فقیه در جامعهٔ ایران عمق یافته است و توسط نسل جوان و بالنده، پاسخ گرفته است. رسانهها و خودیهای نظام اعتراف میکنند که این کانونهای شورشی بودهاند که کارستان کردهاند و از خامنهای و روحانی تا سرکردهٔ سپاه و باقی حکومتیان را به اعجاب و حیرت واداشتهاند. اکنون تمام فاصلهها بین پیشتاز و جامعه در حال ذوب شدن است و تمام راههای بینابینی و مسالمت و انتظارهای بیپاسخ، طی شدهاند. اکنون درد مشترک، به رزم مشترک انجامیده و مسیر مشترک نیز، مقصود و نهایتی جز تقدم و تحقق آزادی و دموکراسی با سرنگونی محتوم حاکمیت ولایت فقیه نخواهد داشت.
تجلی یک تعارض انباشته شده
قیام آبان ۹۸ محصول عبور از چه مسیر و چه مراحلی است؟ آیا بروز شورش و خیزش ناگهانی و سراسری، محصول یک واکنش آنی و صرفاً عکسالعمل اجتماعی در قبال گران شدن بنزین بود؟ شواهد همهجانبهتر در جامعه از یکطرف و در حاکمیت از طرف دیگر نشان میدهند که یک تعارض ریشهدار و خشم مرحله به مرحله انباشته شده، مردم و نسل جوان را مهیای تجلی این تعارض با خیزش و خروش بزرگ نموده است.
«گذشته، چراغ راه آینده»
از آثار و پیامدهای این قیام، هم در جامعهٔ ایران و هم در حاکمیت ولایت فقیه، پیداست که هنوز در دامنهها و یالهای آن هستیم. از این رو برای دیدن قلههایش باید فاصلههای زمانی طی شوند تا نمای کاملتری از آن دیده و شناخته شود.
اکنون حتی فاصلهٔ زمانی ۱۰روزه هم نشان میدهد که این قیام از مسیر و مراحلی عبور کرده تا به مرحله انفجاری و آثار و پیامدهای ناشی از آن رسیده است. این مسیر و این مراحل چه بودهاند؟ آیا در همین تاریخ ۴۱ساله، نمونه و مشابه و نظیر آن را میتوان یافت؟ بررسی این مسیر، گویای درسی روشنگر و چراغ راه آینده است.
کالبد شکافی ۲مسیر مشترک
اصل مطلب این است که جنبشهای سیاسی و اجتماعی ۴۱سال گذشتهٔ ایران، همگی نخست یک مسیر مشترک مسالمتآمیز و قانونی را برای تحقق مطالباتشان در مقابل خمینی و خامنهای پیمودهاند. همگی هم اگر چه در فاصلههای زمانی متفاوت، به بیپاسخ ماندن و بینتیجه بودن مسالمت و قانون رسیدهاند. حاکمیت هم تنها با تعارض و کشتار پاسخ داده است.
عطف به جنبشهای ۴۱سال گذشته، مسیری که گروههای مترقی و آزادیخواه با محوریت مجاهدین خلق در سالهای ۵۸ و ۵۹ و بهار ۶۰ با مسالمت و قانون طی کردند و جواب نگرفتند، عیناً اقشار مردم و نسلهای جدید جامعهٔ ایران طی این ۴دهه طی کردهاند. این مسیر مشترک با طول زمانهای متفاوت و از طرفی پاسخ مشترک حاکمیت به آنها، گویای درسی سیاسی و اجتماعی است که اکنون پیش روی همهٔ ما واقع شده است. اکنون به وجوه بروز این مسیر مشترک و نتایج مشترک آن توأم با شرح ویژهگیهایشان میپردازیم.
سختی مسیری با تقدم آزادی و دموکراسی
از سال ۵۸ تا خرداد ۶۰ چه مسیری طی شد؟ آن موقع جامعه از یک قیام بزرگ اجتماعی عبور کرده بود و نسل جوان و بالنده و اقشار گوناگون در تعیین سرنوشت آینده میهنشان شرکت گسترده داشت. خواستههای جامعهٔ ایران در نمایندگان سیاسی و صنفیاش که همان گروهها و احزاب و سازمانهای فعال و نیز شوراهای کارگری و کارمندی و... بودند، متبلور و بیان و اعلام میشد. بنابراین حکومت جدید، خواست و مطالبات جامعه را از طریق نمایندگان اقشار با تنوعات فکریشان دریافت میکرد. از این رو مسألهٔ روز ایران فقط با پایبندی به اصل آزادی و مناسبات سیاسیِ دموکراتیک پاسخ شایسته میگرفت. مثلاً دانشجویان، دانشآموزان، کارگران، کارمندان، پرستاران و بازاریان یا در گروههای سیاسی مطلوبشان نمایندگی میشدند یا در کانونها و شوراهای صنفیشان. لذا حکومت با نمایندگان گوناگون جامعه طرف بود. به همین دلیل هم اصل اول برای چنین ساختاری، تقدم آزادی و دموکراسی بر منافع حکومت و احزاب و سازمانها و گروهها و کلیهٴ نمایندگان جامعهٔ ایران بود.
آنچه در ادامه روی داد این شد که خمینی اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی مهر کرد و کوبید و با این کار، جلو تقدم آزادی و دموکراسی را گرفت. حاصل آن هم این شد که دیگر تنوع افکار و پاسخ به مطالبات سیاسی و اجتماعی و صنفی جامعه را از طریق نمایندگانشان نمیپذیرفت. مجلس مؤسسان را هم بههم زد و معیار و صلاحیت لازم برای فعالیت سیاسی و اجتماعی را اعتقاد به ولایت فقیه گذاشت.
سودای آن زمان خمینی و ارثیهٔ کنونیاش
خمینی در قدم اول، آزادی فعالیت احزاب و سازمانها و گروههایی که نمایندگی افکار و تمایلات اجتماعی را داشتند، بهرسمیت نشناخت و محدود کرد. سپس با سانسور، انداختن چماقداران به جان آنها، زندانی کردن و کشتنشان در شهرها و روستاها، اصل آزادی و دموکراسی را قلع و قمع نمود.
نتیجه:
الف) رابطه نمایندگان تنوع افکار و مطالبات اجتماعی که همان گروهها و سازمانها و احزاب و شوراها بودند را از جامعه و مردم قطع کرد.
ب) بهدنبال آن، اقشار مردم و نسل جوان و روشنفکران را بدون نماینده گذاشت و تکتک شهروندان را مخاطب حکومت کرد تا دست باز در برخورد با آنها داشته و آنها هم سخنگو و نماینده نداشته باشند.
ج) حکومت را تکپایه و تکصدایی کرد تا دیگر هیچ صدا و فریادی توان ابراز وجود و مطالبه و مخالفت نداشته باشد.
خمینی حتی نسبت به آن ۲سال وجود فضای نیمهدموکراتیک ابراز پشیمانی کرد و گفت: «اشتباه کردیم؛ باید از همان اول مثل خیلی از انقلابها دهانها را میبستیم، روزنامهها را جمع میکردیم، عدهای را اعدام میکردیم تا دچار این گرفتاریها نمیشدیم»!
نمایی از یک راه طی شده
در آن ۲سال و ۴ماه، انبوهی نامهنگاری سیاسی و قانونی و حقوقی و پیگیریهای مسالمتآمیز از جانب گروهها و سازمانها و شوراهای کارگری و کارمندی صورت میگرفت. حرف همه هم این بود که با سانسور و سرکوب و انحصارطلبی و کشتن منتقدان و مخالفان برخورد شده و جلو این کارها گرفته شود. اما از جانب خمینی و دولت و مجلس و قوه قضاییه هیچ پاسخی داده نمیشد و رسیدگی صورت نمیگرفت. در آن ۲سال و ۴ماه انبوهی مطالبات انباشته شد، شکایتها انباشته شد، اعتراضات قانونی و تظاهراتها انباشته شد، فریادها و خونخواهیها انباشته شد، خوندلها و بغضها انباشته شد، نامههای احزاب و مجامع حقوقبشری از اروپا و آمریکا و آسیا انباشته شد و از جانب حاکمیت ولایت فقیه به هیچکدام توجهی نشد و بدتر و شدیدتر هم شد. دیگر نفس کشیدن سیاسی و اجتماعی و قانونی و مسالمتآمیز غیرممکن شده بود. پاسخ مطالبات مسالمتآمیز و آزادیخواهانه مردم، با کشتن بیش از ۷۰هوادار سازمان مجاهدین و انبوهی دستگیری داده شد. اینها همه جمع شد و جمع شد و فقط یک راه باقی ماند: خیزش، خروش، شورش و نبرد با ابلیس ولایت فقیه تا پای جان برای دفاع از حق مسلم آزادی فردی و عمومی همراه با حق دموکراسی. و این بود نمایی از مسیری پیموده شده تا پیدایش ۳۰خرداد ۶۰.
مسیر متلاطم و پیچیدهٔ جامعهٔ ایران
جامعهٔ ایران با اقشار بیپناه و بیسخنگو و بینماینده، نزدیک به ۴دهه طرفحساب مستقیم یک حاکمیت کودتاچی و اشغالگر بوده است. تمام قوانین جامعهشناسی در بیان روند تکامل اجتماعی گواهی میدهند که مسیر جامعهای بدون نمایندگان فکری و سیاسی و اتحادیهها و سندیکاهای صنفی، بسیار پرتلاطم و پیچیده و سخت خواهد بود. خمینی و خامنهای هم به همین دلیل مردم ایران را بیپناه و بیسخنگو و بینماینده گذاشتند. با یک نگاه گذرا بر این ۴دهه زندگی مردم ایران میتوان دید و فهمید که اقشار این جامعه از چه تب و تابهای جانکاهی در بیپناهی کامل و گرفتار در چنگالهای اختاپوس فقاهتی، طی طریق نمودهاند. با یک حساب سرانگشتی در آمار و ارقام ناهنجاریهای اجتماعیِ ۲دهه اخیر ایران، میتوان بهراحتی دانست که مردم چه مسیر متلاطم و صعب و توانفرسایی را حتی برای تأمین معیشت طی کردهاند و هیچ پاسخی از این حاکمیت نگرفتهاند.
واقعیت دیگر جامعهٔ ایران طی ۳دههٔ گذشته این است که نسلهای جدید سربرآوردهاند که ارزشها، افکار و مطالباتشان اصلاً در دایرهٔ ایدئولوژی و ماهیت نظام ولایت فقیه نمیگنجد و پاسخ گرفته نمیشود. حاکمیت هم با مسیری که نشان داده شد، از همان اول سر کار آمدن، چون نمیتوانست تراز مدنیت مدرن و هماهنگ و منطبق با آن باشد، سودای انحصارطلبی و سانسور و سرکوب و بگیر و ببند و غارتگری و کشتار را پیشه کرد. بنابراین نسلهای جدید هم با این حاکمیت به بنبست رسیدند.
جامعهٔ ایران هم برای پیمودن مسیر مسالمت و قانون و حقوق، از ۷۸ تا ۸۸ و ۹۶ طی طریق کرده است. هر بار هم به این یقین نزدیک و نزدیکتر شد که این حکومت بهدلیل ماهیت ضدتاریخی و قرونوسطاییاش، حرف حساب و منطق و استدلال و مدنیت و تمدن سرش نمیشود. واقعیتی که در ۳۰خرداد ۶۰ سازمان مجاهدین آن را اعلام کرده بود و با تمام توان پای آن ایستاد و قیمتش را پرداخت.
جامعه ایران و نسل جوان در قیام ۹۶ مرزبندیاش را با هر دو جناح حاکمیت تعیینتکلیف نمود و اعلام نمود «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا» و در قیام آبان ۹۸ به تعیینتکلیف نهایی و پایان دادن به مسیرهای پیشین پای نهاد. تمام وحشت و هراس این ۲هفتهٔ کل حاکمیت ولایت فقیه هم از همین نتیجهگیری و دستآورد است که هیچ بازگشتی هم متصور نیست و بهطور قانونمند مسیر سرنگونی محتوم جمهوری آخوندیسم را طی خواهد کرد.
مشابهتهای قانونمند، نتایج قانونمند
مشاهده میشود که از سال ۵۸ تا خرداد ۶۰ و نیز از ۴دههٔ گذشته تا قیام آبان ۹۸ ۲راه مشابه با قانونمندیهای مشترک در مقابل دستاربندان سلطهگر طی شده است. اکنون بهوضوح مشاهده میشود که این ۲مسیر بر هم منطبقاند و گویای پیوند پیشتاز دهه ۶۰ با قیامآفرینان دهه ۹۰ و مشخصاً قیام آبان ۹۸ است.
در ۳۰خرداد ۶۰ خمینی که از پس حل تضاد آزادی و دموکراسی برنیامد، فرمان تیر و آتش و کشتار مجاهدان و آزادیخواهان را به پاسداران جانی داد. در آبان ۹۸ خامنهای در روز دوم قیام، دستور آتش بهاختیار به نیروهای انتظامی و پاسداران داد. صحنهٔ بهتیر بستن جمعیت از پشتبام دادگستری، گویای چه واقعیتی است؟ تردیدی نیست که اگر فرمان مستقیم تیر توسط خامنهای نبود، چنین امری هرگز صورت نمیگرفت. همین جنایت هم یکی از ترسهای جاری نظام شده است و تضاد درونیشان را این روزها بیشتر و بیشتر کرده و ابهامات و چراییها و بهدنبالش ریزشهایشان را سرعت بخشیده است.
رزم مشترک و تقدم کنونی
اکنون استراتژی سرنگونی حاکمیت ولایت فقیه در جامعهٔ ایران عمق یافته است و توسط نسل جوان و بالنده، پاسخ گرفته است. رسانهها و خودیهای نظام اعتراف میکنند که این کانونهای شورشی بودهاند که کارستان کردهاند و از خامنهای و روحانی تا سرکردهٔ سپاه و باقی حکومتیان را به اعجاب و حیرت واداشتهاند. اکنون تمام فاصلهها بین پیشتاز و جامعه در حال ذوب شدن است و تمام راههای بینابینی و مسالمت و انتظارهای بیپاسخ، طی شدهاند. اکنون درد مشترک، به رزم مشترک انجامیده و مسیر مشترک نیز، مقصود و نهایتی جز تقدم و تحقق آزادی و دموکراسی با سرنگونی محتوم حاکمیت ولایت فقیه نخواهد داشت.