مجموعه بحران های داخلی، منطقه ای و بین المللی که دیکتاتوری ولی فقیه را محاصره کرده اند، اکنون در منطق خود خامنه ای را بعنوان «عمود و خیمه نظام» در دوراهی «مرگ یا خودکشی» قرارداده است.
واقعیت آن است که خامنه ای با چهار ابر بحران یعنی «اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و عقیدتی» روبرو است. خروج از این مجموعه بحران ها که به مانند ظروف مرتبطه به یکدیگر متصل می باشند، دیگر از توان رژیم آخوندی که اکنون به پایان تمامی ظرفیت های استراتژیک خود رسیده است، غیرممکن می باشد.
دورانی بود که نظام آخوندی با دست آویز شدن به مماشات گرایان و برمنطق دکترین «تقسیم» خارمیانه، توانست تا بر مشکلات و بحران ها فائق آید، اما روند شتابان تحولات و بویژه چرخش دوران که با خود شکست این سیاست را بهمراه آورد، اکنون میدان بازی را برای دیکتاتوری ملایان هرچه تنگ و تنگتر کرده است.
بزرگترین تجربه در تاریخ معاصر خاورمیانه همان اشتباه استراتژیک آمریکا برای سرنگون نمودن دولت سابق در عراق بوده است. این همان نقطه ای است که دیکتاتوری ولی فقیه از آن بعنوان سکوی پرش به خاوریمانه بهترین استفاده نمود و بدین سان به مانند «طاعون» و در خلاء پدیدار شده در این کشور و بدلیل برهم خوردن تعادل قوا میان نیروها در منطقه، به دیگر کشورهای اسلامی و همسایه دست درازی نمود.
بدین سان باند خامنه ای – رفسنجانی در آن دوران از این شکاف و با اهرم نیروی تروریستی قدس و در سایه «هرج و مرج» موجود در عراق، نخستین پایه های آمال و آرزوهای خمینی را برپا نمودند.
در این راستا حذف کامل فیزیکی مجاهدین بعنوان سدی محکم علیه نفوذ بنیادگرایی ولی فقیه به کشورهای همسایه، به اوجب واجبات نظام تبدیل گردید، امری که در یک پروسه دوساله و با کمک نوری مالکی جنایتکار و جریان حکیم و با راه انداختن حمام خود در اشرف و سپس لیبرتی محقق گردید.
به یقین تجربه عراق و برپایی دومین نیروی «حزب الشیطان» در این کشور پس از لبنان، تجربه بسیار گرانبهایی برای ولی فقیه بود. راه اندازی نیروهایی مانند «حشد الشعبی، عصائب و کتائب» بعنوان بازوان شبه نظامی رژیم، به موازات تقسیم قدرت سیاسی در بغداد با توافق دولت وقت آمریکا، عملا خامنه ای را در موقعیتی برتر قرارداد و بدین سان حرص و طمع غیرقابل وصف حاکمان در تهران، را برای ادامه این سیاست مخرب دوچندان نمود.
دراین راستا بود که راه اندازی جنگی دیگر در یمن و یا ورود نظامی رژیم به امور داخلی سوریه با چسب و سریشمی بنام «دفاع از حرمین» شکل و قوام یافت و نیروهای بظاهر «مستشاری» رژیم عملا میدان دار جنگی نابرابر علیه مردم مظلوم سوریه شدند.
بدین سان خامنه ای در مقابل چشم جهانیان و بدلیل بی عملی و بی تفاوتی سیاست مماشات، با چهار اهرم نظامی – تروریستی یعنی «نیروی تروریستی قدس، حزب الله، عماریون و فاطمیون» برای حفظ بشار اسد وارد سوریه شد و این کشور را با بمب های بشکه ای و حتی استفاده از سلاح شیمایی با خاک یکسان نمود.
این چهار خاک ریز یعنی عراق، یمن، سوریه و لبنان هزینه های سنگینی را برای مردم تحت ستم ایران در بر داشتند، اما درآمدهای سرشار از فورش نفت و مجموعه تجارت خارجی که برای نمونه در دوران پاسدار احمدی نژاد تا سقف بشکه ای ۱۵۰ دلار نیز رسید، به مانند «امدادهای غیبی» بودند تا حاکم عنان گسیخته در تهران با آن دست به صدور بنیادگرایی و تسخیر هرچه سریعتر پایتخت های منطقه ای بزند.
ورود حجم عظیمی از دلارهای نفتی نه تنها دست رژیم آخوندی را برای کشور گشایی بازگذاشت، بلکه فراتر از آن به سیاست های اتمی و موشکی رژیم ضریب دوچندان زد. آنچه را که جهانیان امروز در ایران تحت عنوان «سیلوهای موشکی» تجربه می کنند، تماما دستاوردهای آن سیاست مخرب با دیکتاتوری ولی فقیه می باشند.
اما این سیاست در نقطه ای که ما به آن «اصل کس نخارد» می گوئیم شکست خورد. بدلیل وجود مقاومت ایران، فداکاری های مجاهدین و عزیمت موفقیت آمیز اشرفیان قهرمان به آلبانی، سیاست مماشات در نقطه ای شکست و بخش بزرگی از جهان را به قبول واقعیتی بنام «می توان و باید» در مقابل هیولای بنیادگرایی ایستاد، رسید.
به یقین این جوهر اصلی چرخش دوران بود، امری که نخست از ایران آغاز گردید در منطق خود نه تنها جهانی را، بلکه در داخل کشور نیز به خیزش های بزرگ مردمی از دیماه ۹۶ تا آبان ۹۸ انجامید.
شکستن سبوی «استحاله» و یا «تغییر رفتار» رژیم نیز ازهمین نقطه آغاز گردید، بطوریکه اکنون در یک کلام به مجموعه ای از فشارها و تحریم های جهانی در زمینه های اقتصادی، مالی، بانکی، بیمه، خطوط کشتی رانی و لیست گذاری از سر تا ذیل حاکمیت، انجامیده است.
براین منطق و با باز شدن شکاف میان رژیم و جامعه بین المللی بویژه در فردای شکست داعش و تمرکز سیاست جهانی بر ادامه مبارزه علیه ام القرای بنیادگرایی در تهران، جامعه سرکوب شده ایران نیز دست بکار گردیده و با استراتژی اصولی «کانون های شورشی» مجموعه راه های تنفسی و خاک ریزهای استراتژیک رژیم را یکی پس از دیگری مسدود و یا از دور خارج ساخته است.
سخن آخر آنکه، قیام آبان ماه با بیش از دو هزار شهید به مثابه نقطه عطف دیگری در تاریخ معاصر ایران، اکونن چشم انداز را برای ادامه این حاکمیت عملا غیر ممکن ساخته است. این تنها سخن ما بعنوان نیروهای برانداز نیست، بلکه واقعیتی است که آشکارا درمیان «خودی های» رژیم نیز زمزمه می شود.
خامنه ای با سرکوب خونین قیام آبان نشان داد که به چه میزان برسر دوراهی «مرگ یا خودکشی» قرار گرفته است. عدم سرکوب خونین به معنای مرگ تدریجی با ادامه و گسترش خیز مردم و مقاومت ایران در کوچه و خیابان ها می باشد و تحمل این ادامه و روند قیام و دست نبردن به سلاح علیه معترضین به معنای خودکشی است، امری که در هرکدام از صور ممکن به یقین میسر خواهد شد.