۱۳۹۸ آذر ۲۲, جمعه

آویختن ولی‌فقیه هراسان به ‌سناریو احمقانهٔ «کشته‌سازی»


سخن روز

سخن روز
۸روز پس از مانور سخیف «رأفت»، خلیفه خون‌آشام ولایت که هم‌چنان از ترس انتقام مردم بر خود می‌لرزد، این‌بار یک نمایش دجالگرانه و ننگین دیگر در وحشت از کشتار وحشیانهٔ مردم ترتیب داد و دبیر شورای عالی امنیت رژیمش، پاسدار شمخانی را به‌نیابت از خود به‌دیدار برخی خانواده‌های جانباختگان قیام فرستاد و کوشید از آنها دلجویی کند؛ تا شاید بتواند از فشارهای شدید داخلی و بین‌المللی و عواقب آن بکاهد.


شمخانی در جریان این نمایش، طی اظهاراتی که تلویزیون حکومتی و دستگاه تبلیغاتی رژیم با آب و تاب منعکس کرده‌اند، گفته است: «بیش از ۸۵درصد از جانباختگان رخدادهای اخیر در شهرستانهای تهران در هیچ‌یک از تجمع‌های اعتراضی حضور نداشته‌اند و با سلاحهای غیرسازمانی کشته شده‌اند، لذا اجرای پروژه کشته‌سازی از سوی معاندین در این منطقه قطعی است». شمخانی توضیح نداده که از کی به‌ این نتیجه رسیده و چرا بعد از حدود یک ماه آن را اعلام می‌کند؟ آیا تشخیص این‌که ۸۵درصد جانباختگان با سلاحهای غیرسازمانی و توسط خود قیام‌کنندگان کشته شده‌اند، نیاز به‌یک ماه زمان داشته؟

چرا پس از گذشت حدود یک ماه، اسامی و مشخصات جانباختگان اعلام نمی‌شود؟ چرا رژیم حتی یک آمار سردستی هم از تعداد شهیدان و مجروحان و بازداشتی‌ها اعلام نمی‌کند؟ و پشت توجیه سخیف لزوم تفکیک آنها که کدام بیگناه بوده‌اند و کدام اغتشاشگر، سنگر گرفته است!
واقعیت‌های عیان شده
اما آنچه مهمتر از این سؤالات پایه‌ای، در اظهارات شمخانی و در نمایش دجالگرانهٔ او جلب توجه می‌کند،‌ هراس و سراسیمگی خلیفهٔ ولایت است که خود را در مجیزگویی از مردم از زبان شمخانی نشان می‌دهد: «اعتراض مردم، اعتراض واقعی مبتنی بر مشکلات معیشتی قابل استماع برای ما که مخلص و نوکر مردم هستیم، آنچه که برایم وظیفه بود این بود که من به‌عنوان دغدغه رهبری دغدغه مسئولان جمهوری اسلامی بیایم با این مردم صحبت بکنم و آنچه که از این به‌ بعد باید صورت بگیرد... بدون فوت وقت، با سرعت عمل با توجه به‌ وضع زندگی مردم رسیدگی صورت بگیرد».

تنها شمخانی نبود که برای فرار از عواقب قتل‌عام مردم معترض و شمار کشته‌های قیام به‌دستور خامنه‌ای به‌حرکت درآمده بود.

واعظی، رئیس دفتر روحانی هم روز چهارشنبه(۲۰آذر) در جمع خبرنگاران در پاسخ به‌ سؤالی در مورد قتل‌عام در نیزارهای ماهشهر، مدعی شد که عده‌ای مسلح به‌ نیروی انتظامی و مردم تیرانداری می‌کردند: «در ماهشهر و عسلویه اینها سنگربندی کرده بودند و اسلحه داشتند و عده‌ای از کشته‌ها هم توسط همین‌ها انجام شده است».

قاضی‌زادهٔ هاشمی، از اعضای هیأت رئیسهٔ مجلس ارتجاع هم در یک سخنرانی و سؤال و جواب پس از آن‌که توسط رسانه‌های حکومتی(۲۰آذر) منتشر شده، تلویحاً‌ کشتار «تعداد زیادی» در نیزارهای ماهشهر را تأیید کرده و گفت: «در ماهشهر تعداد زیادی از افراد کشته شده‌اند... می‌خواستند به‌ خطوط اصلی انتقال انرژی کشور صدمه بزنند بعد آنجا مسئول امنیت آن خطوط باید چه‌کار می‌کرد؟». وی که به‌ این ترتیب به‌ کشتار توسط «مسئول امنیت» اعتراف کرده است و در عین‌حال به‌ قابل پیشگیری بودن این حوادث اعتراف نمود و گفت: «دستگاههایی که باید پیشگیری می‌کردند مثل شورای امنیت کشور خیلی بد عمل کردند».

این تناقضات که در اظهارات مهره‌ها و سردمداران رژیم مشاهده می‌شود، اولاً حاکی از شدت به‌هم‌ریختگی رژیم است. ثانیاً شخص خامنه‌ای به‌شدت از عواقب کشتار وحشیانهٔ مردم سرآسیمه و هراسان شده و به‌ هر توجیه سخیف و دجالگرانه‌ای می‌آویزد تا از این عواقب جان به‌در ببرد یا دست‌کم آن را کاهش دهد.

ثالثاً در این توجیهات، سردمداران رژیم به‌هرحال و ناگزیر اذعان می‌کنند که تعداد زیادی بیگناه کشته شده‌اند و حتی ناگزیر می‌پذیرند که بخشی از آنها توسط نیروهای رژیم به‌قتل رسیده‌اند.

از جمله انعکاس بین‌المللی جنایات رژیم از جمله به‌کارگرفتن تیربار برای کشتار مردمی که در ماهشهر به‌ نیزار پناه برده بودند، رژیم را در معرض محکومیت‌های بین‌المللی قرار داده، زیرا این کشتار هیچ توجیه امنیتی هم نداشته است.
فضای سیاسی و اجتماعی پس از کشتار بزرگ
اما در ورای اینها، واقعیتهای مهمتر و عمده‌تری هم برملا شده که بایستی مورد توجه قرار گیرند.
نخست آن‌که شخص خامنه‌ای به‌خاطر صدور دستور سرکوب و کشتار حتی از جانب نیروهای خود و نزدیکترین لایه‌های طرفدارانش هم زیر سؤال رفته و بخشی از این نمایش‌ها به‌منظور پاسخگویی به‌ آنها هم هست. علت به‌ صحنه آمدن پشت سر هم مهره‌های خامنه‌ای و تعریف و تمجیدهای مشمئزکنندهٔ آنها از هیولا، نیز مؤید همین واقعیت است.
فضای اجتماعی پس از کشتار بزرگی که صورت گرفته به‌شدت ملتهب است و این کشتار به‌جای ایجاد رعب، خشم و کینهٔ‌ مردم نسبت به‌قاتلان را مضاعف کرده است.
متقابلاً گزارشهای زیادی حاکی از تضعیف شدید روحیه نیروهای سرکوبگر رژیم است. عوامل سرکوبگر به‌خصوص در شهرهای کوچک که خود را در معرض انتقام‌جویی مردم می‌دیدند، از خانه و محل کار خود فراری شده و به‌ شهرهای دیگر منتقل شده‌اند. زیرا می‌دانند که چه سرنوشتی در انتظار آنهاست.
در واقع این سرنوشتی است که در انتظار تمامیت رژیم ضدبشری آخوندی است. همان سرنوشتی که رهبر مقاومت آن را بلافاصله پس از صدور دستور سرکوب و کشتار توسط خامنه‌ای و در بحبوحهٔ تنوره‌کشی دیو ارتجاع (در تاریخ ۲۶آبان) با این عبارت بیان کرد که:‌ «لرزه‌های سرنگونی سرتاپای استبداد دینی را درمی‌نوردد، شیخ هم‌چون شاه در انتهای راه چاره‌ای جز سرکوب ندارد اما گور خود کند به‌دست خود!».