هجرت پیروزمند رزمندگان به آلبانی
سیر و سلوک در پساپشتهای سفرنامه آزادی
آزادی، موهبتیست که پرتو مهرش بر هر جانی که بتابد و در هر ضمیری که خانه کند، دیگر زمین، وسعتیست ناکرانمند برای بیکرانهگی رؤیاها و آرمانهای آدمی. رؤیاها و آرمانهایی که از قضا آزادی، در کانون هالهشان، بر باقی آرزوها مهر میتاباند. چنین مهری، نخستین انعکاس اثرگذارش، ناوابستگی و از سویی خصلت رهاسازی دارد.
کلمه «آزادی» وقتی در قرنهای گذشته به جوامع در حال توسعه (جهان سوم) میرسد، با تضادهای گوناگونی چنگ در چنگ میشود:
ـ در وهله نخست، همواره با نظامهای دیکتاتوری و فاشیستی (سیاسی و مذهبی) روبهرو است.
ـ در زیر همین چتر استبدادی، همواره با جهل و خرافات و هیزمبیاران تنور استبداد مواجه است.
ـ در زیر همین چتر، با طبقاتی و قشرهایی دست به گریبان است که نانخور دینفروشی و ریاکاری مذهبی تحت عناوین مختلف ظاهرپسند هستند که همواره هم زمینهساز و خدمتگزار سرکوب و اختناق و جنایتاند.
در ایران صد و دوازده سال گذشته، آزادی و راهیان شیفتهاش همواره با این سه عامل بازدارنده برای محقق نشدن حاکمیت مردم و دموکراسی روبهرو بودهاند. از این رو همواره نبردی سخت و پایانناپذیر بین آزادی و استبداد جریان داشته است.
پهناب زمین و زورق میهن
یکی از راههای این مبارزه تسلیمناپذیر، مرعوب نشدن به ساز و بندها و غل و زنجیرهای محیط، جغرافیا، زمین و اقلیم ناگزیر است. در اینجور مواقع اگر جنبشی یا گروهی قدرت تصمیمگیریاش توان پاسخگویی به ضرورت «هجرت» بهخاطر آرمان آزادی را نداشته باشد، بلاشک اسیر چنگال و دامچالههای دیکتاتور مسلط خواهد شد. گسستن از علقههای محیط و پریدن از دامچالههای «زمین» و پاکندن از اقلیم ناگزیر را همانا پرتو گرمیبخش امید و مشعل راهنمای آزادی میسر میکند. یکی از این تجربههای دم دست در تاریخ ۵۰سال گذشته ایران، سرنوشت گروهها و احزاب و سازمانهایی است که همعصر دو دیکتاتوری پهلوی و آخوندی بودهاند. در همین تاریخ پشت سر، سیر زندگی و هجرتهای مستمر مجاهدین خلق، تجربهیی فراروی نسلهای مشتاق آزادی گذاشته است تا ایمان بیاوریم که آزادی، موهبتیست که پرتو مهرش بر هر جانی که بتابد و در هر ضمیری که خانه کند، دیگر زمین ـ حتی میهن ـ وسعتیست ناکرانمند برای بیکرانهگی رؤیاها و آرمانهای آدمی. دیگر زمین، پهناب بیکرانهیی است که میتوان زورق میهن را نیز با خود داشت و عمری بر هاله خورشید زمین، وفادار آزادی بود و آرمانش را طواف نمود...
اکنون در آغاز پنجاه و چهارمین سال زندگی سازمان مجاهدین خلق ایران، میخواهیم سیری در سفرنامه آزادی در ۴۰سال گذشته کنیم و برگهایی از دستاوردهای «هجرت بزرگ» مجاهدین در دو سال گذشته را ورق بزنیم...
چرا هجرت؟
نخست نظری داشته باشیم بر علت و سمت و سوی هجرتهای مستمر در تاریخ حیات مجاهدین. یادآوری میشود که آنچه با عنوان مهاجرت و جابهجایی اقوام و بهطور کلی انسانها در دنیای ما صورت میگیرد، هدف نخستش تأمین بهبود شرایط زندگی و آینده بهتر است.
مجاهدین خلق در هر جابهجایی و هجرت، همواره دنبال تأمین سه هدف اساسی بودهاند:
استمرار مبارزه برای آزادی رو به ایران، برای ایران و مردم ایران.
تأمین شرایط مناسب برای تضمین ادامهٔ این مبارزه.
حفاظت از تشکیلات بهمثابه گنجینة ملی و انقلابی برای پاسخ به سرنگونی دیکتاتور.
بنابراین قابل فهم است که در هر جابهجایی و هجرتی، نه تنها دنبال منافع شخصی و بهبود شرایط زندگیشان نبودهاند؛ بلکه میهن و مردمشان و آرمانشان و شهیدانشان را هم با خودشان میبرند و پیرامون اینها در هر جای دنیا که باشند، گردهم میآیند. از این رو زمین، وسعتی بیکران برای رزمی مداوم برای رسیدن به آزادی است. از این رو همواره از کویی به کویی در قفای آزادی پای سودن است. از این رو همواره از قلهیی به قلهیی پریدن است. هدف از هجرت که مشخص شود، دیگر همان مشعل است که راهنمای پیمودنها، جاذبهها، دافعهها و مرزبندیها میگردد.
سه اصل مهم و کاکل هر هجرت
در تمام این هجرتهای ۴۰ساله که تحقق آزادی در ایران، مجاهدین را کو به کو در پیاش کشانده است، سه اصل مهم قابل توجهاند. سه اصلی که راه طی شده، اصالت انتخابها، فداها و پرداختها و چگونگیِ گذر عمرشان را گواهی میدهند:
ـ از فاز سیاسی تا امروز، از ایران تا عراق و در تمام جهان، هرگز بند زمین نبودند.
ـ در هر جایی که رفتند و باشند، استقلال سیاسی و حقوقی و استقراریشان را فدای سختیها و تنگناهای هجرتهای مداوم نکردهاند.
ـ در هر هجرتی، تهدیدهای بازدارنده مبارزاتی و پیمانهایشان با مردم و آرمان آزادی را شناخته و به کشف قوانین مقابله با این تهدیدها همت گماردهاند.
نکتهٔ قابلتوجه اینکه دستاورد و کاکل هر هجرت، رهنمودی برای قدم گذشتن در مسیر هجرت جدید بوده است. این دستاورد را هم مجاهدین مدیون یک روش کار مداوم و دیر باز در درو نشان هستند. آنها هر مرحله از زندگی و مبارزاتشان را «جمعبندی» میکنند. جمعبندیشان هم جدای از موارد تخصصی، همواره جمعی و عمومی بوده است. بنابراین دستاوردهای شخصیشان هم به بانک جمعشان میافزاید. مثلاًًً در هجرت از عراق به آلبانی، تمام راه طی شده از دهه ۶۰تا سال ۹۵را مرحله به مرحله جمعبندی کردند. سپس از حاصل آن، به پیشبینیِ مسیرهای هجرت به آلبانی و تهدیدها و دستاوردهای آن پرداختند.
قانون و حقوق سیاسی در هجرتهای مستمر مجاهدین
یکی از ویژهگیهای بارز جابهجاییها و هجرتهای مجاهدین طی ۴۰سال گذشته ـ چه در داخل ایران، چه در عراق و اکنون در آلبانی ـ اصرار آنها بر طی مراحل قانونی و حقوقی محل یا کشور میزبان بوده است. یادآوری میشود که رهبری مقاومت مسعود رجوی همواره بر قانونی بودن همه فعالیتهای استقراری و سیاسی مجاهدین تأکید خاص داشتهاند و این از روشهای ثابت ایشان از سال ۱۳۵۸تا کنون بوده است.
در بحث ضرورت هجرتهای مجاهدین باید نکته یا تاریخچه حقوق سیاسی نیز مورد توجه واقع شود. همه آنان که در جریان مسائل سیاسی ایران در فاصله ۲۲بهمن ۵۷تا ۳۰خرداد ۶۰بودهاند، شاهد این واقعیت بودند که یکی از مخالفتهای مجاهدین با حاکمیت به رهبری خمینی، این بود که حکومت اصلاً قانون سرش نمیشود و حتی قوانین مصوب و مصرح خودش را هم نقض میکند. مثلاًًً خمینی تحت عنوان «ولایت مطلقه فقیه» از بیرون و بالای قانون هر کاری که دلش میخواست با دیگران میکرد و هر حکم و فتوایی که دلش میخواست، صادر مینمود. از طرفی مجاهدین هم همواره تأکید میکردند که از «حق قانونی فعالیت سیاسی»شان کوتاه نمیآیند. یعنی مجاهدین همواره روی «قانون» و فعالیت مسالمتآمیز قانونی برای همهگان اصرار داشتند و وفادار به آن بودند. در این مسیر بسیار صبوری و شکیبایی کردند، زندانی و شهید و مجروح دادند که قانون نقض نشود؛ اما وقتی همه راههای قانونی بسته شد و خمینی دیگر مجرایی برای تنفس اجتماعی و سیاسی و فرهنگی باقی نگذاشت، لاجرم مجاهدین باید در وفاداریشان به آرمان آزادی، نخست هجرت سیاسی میکردند و سپس هجرت جغرافیایی.
مجاهدین در دوران دو و نیم سال مبارزه مسالمتآمیز در داخل ایران ـ که خودشان به آن «فاز سیاسی» میگویند ـ هر پایگاه یا ستادی را که در اختیار داشتند، نخست مسأله قانونی و حقوقی آن را ثبت میکردند. از این رو هم بود که هر بار در مقابل حمله و هجوم باندهای چماقدار و قمهکش و حزباللهیِ حکومت برای تخلیه ساختمان مواجه میشدند، مقاومت میکردند و حکم قانونی مرجع صادر کننده را میخواستند. این کارشان هم همواره دست حکومت را رو میکرد و پشت پردههای حامیان حکومتیِ چماقداران و حزباللهی را افشا مینمود. در هر نمونهیی هم همیشه طوری میشد که خمینی یا بهشتی و یا قوه قضاییه آخوندی مجبور میشدند از پشت جریان چماقداری درآیند و خودشان برای فشار بر مجاهدین وارد صحنه شوند.
در هجرتهای پراکنده مجاهدین و در نهایت رهبری آنها به عراق هم همواره حل و فصل حضور و فعالیت قانونی و مستقلشان مورد تأکید بوده است. از قضا مجاهدین بسیار حساسیت هم دارند که اسناد و مدارک قانونی حضورشان در هر جای دنیا را در کادر و موازین قانونی همان محل یا کشور، ثبت و ربط نمایند و مجامع رسمی و حقوقی بینالمللی را هم در جریان قرار دهند.
هر هجرتی رو به افقهای نو
کندن از محیط و عادتهای رایج در زندگی متعارف و اجتماعی و حتی سیاسی و بهدنبال آن گذار از فراقهای پیاپیاش، البته که سخت و گاه جانکاه است؛ اما دریچههای «هجرت» همیشه رو به افقهای نو باز میشوند. پس از عبور از گرد و خاکهای ناشی از تحولاتی و آثارشان که انتخاب هجرت، پاسخگویی به آن شرایط است، چشماندازهایی هویدا میشوند که تا پیش از آن قابل پیشبینی نبودند.
دستاوردها و موفقیتهای بزرگ مجاهدین هم در ۴۰سال گذشته همواره از پس گذار از مرحلهیی به مرحله دیگر و از پس هجرتی به هجرت دیگر محقق شدهاند:
در فاز سیاسی، خمینی و دستگاه تبلیغاتی و سرکوبگریاش هر چه علیه مجاهدین بهتان و دروغ سر هم کردند و در بوق و کرنا انداختند و با انواع حیلهها محدودترشان کردند، آنها گستردهتر و میلیونی شدند.
هر چه کتاب و نشریه مجاهدین را آتش زدند و ممنوع کردند و بهخاطر فروش نشریه، دهها مجاهد را در فاز سیاسی با چاقو و قمه و ژـ۳کشتند، آنها تا اعماق شهرها و روستاهای ایران نفوذ کردند و نشریهشان بالاترین تیراژ تاریخ مطبوعات ایران را کسب کرد.
هر چه از مجاهدین در زندانها کشتند و قتلعام کردند، آنها را در جهان بیشتر بهرسمیت شناختند و آخوندها رسواتر و منفورتر و منزویتر شدند.
هر چه گورستانهای ایران را از مجاهدین و مبارزان پر کردند، تخم کینه و نفرت مردم ایران را از سراپرده ریاکاران دینفروش و دزدان باورهای مردم بیشتر و بیشتر پخش کردند تا که امروز همان خونها به پتانسیل خشم مردم ایران در قیامهای سراسری تبدیل گشته است.
هر چه خمینی در سایه و بهانه و پوش جنگ و دشمن خارجی، سرکوب و جاسوسی و گشت و اعدام و تیرباران و اختناق را بیشتر کرد، مجاهدین هجرت کردند و رفتند ارتش آزادیبخش سازمان دادند و تنور جنگ ضدمیهنی خمینی را گل گرفتند و مردم ایران و منطقه را از شر یک جنگ تجاوزکارانه و توسعهطلبانه خلاص کردند.
هر چه در عراق از طریق نیروی تروریستی قدس و اجیرشدگانی چون حکیم و مالکی و فالح فیاض و شمری و...علیه مجاهدین بیسلاح، فشار و محاصره و محدودیت و تحریم و قتلعام اعمال کردند و موشک و بمب بر سرشان ریختند، مجاهدین با تمسک به انقلاب درونی و پیوند و وفایشان با آرمان آزادی، ۱۴سال پایداری پرشکوه و شکیبایی تاریخی پیشه کردند. از آن پایداری نیز سکویی بنا کردند و با هوشیاری و درایت به موقعشان، «هجرت بزرگ» پیشه نمودند و تمام دسیسهها و حساب و کتابهای خامنهای و عوامل عراقی و لابیهایش را از هم دریدند و از دام استعمار و ارتجاع پریدند.
در این مرور شتابان شاهد بودهایم که هر هجرتی پاسخ شایسته به شرایط موجود بوده است. از این رو هم همواره رو به افقهای نو و دستاوردهای بسا بزرگتری پیش رفته است. اعترافات عناصر نظام آخوندی در هر سرفصلی که مجاهدین هجرت کردهاند، گویای راه درستی بوده است که مجاهدین در استمرار مبارزهشان پیشه کردند.
از تکرار مبتذل یک عبارت از دهان و قلم آخوندها و تمامیت نظامشان علیه مجاهدین مبنی بر «دیگر تمام شدند» که بگذریم، وقتی با واقعیت روی زمین روبهرو هستند، اعتراف میکنند که نه کشتار، نه محاصره، نه زندان، نه ترور، نه بمب، نه مماشات و نه معامله علیه مجاهدین هیچ سودی که برایشان نداشته، از قضا همواره مجاهدین را به افقهای نوتر و دستاوردهای بیشتر و اقتداری بالاتر سوق داده است. از نمونههای متعدد سالیان پیش که بگذریم ـ که در این نوشته نمیگنجد ـ باید به آخرین نمونه اشاره شود که اعتراف کردند.
«این فرضیه که نیروهای منافقین پس از رسیدن به اروپا مضمحل خواهند شد و در نتیجه تهدیدی برای نظام محسوب نمیشوند چقدر کارشناسانه بوده است؟ چقدر همراه با برآوردهای اطلاعاتی و امنیتی بوده است؟ و چرا نتیجه عکس داده است؟
انتظار داشتیم که نیروهای نفاق وقتی از کنار دجله و فرات کنده شده و در سرزمین اروپا مأوی میگیرند شاخ و برگها و نهایتاً ریشههایش بخشکد اما ظاهراً این روش، یک روش «بد درمانی» بوده است.
اگر منصف باشیم خواهیم دید که آن زمان که جریان نفاق در عراق بود تنها فعالیت آنها در داخل ایران به شعارنویسی یا صرفاً آویزان کردن بنر تبلیغی محدود شده بود، اما اکنون ـ بهگفته مسئولان دولتی ـ سازمانده و هدایتکننده شورشها و اغتشاشات در کلیه صنوف میباشند» (سایت بهارستان ـ ۱۳شهریور ۹۷)
چرا «هجرت بزرگ»؟
نخست باید مفهوم یا صفت «بزرگ» را که به هجرت مجاهدین از عراق به آلبانی نسبت داده میشود، معنا نمود تا بعد به زمینههای آن پرداخت. این مفهوم و معنا را بهطور کلی در سه محور میتوان خلاصه کرد:
۱ـ مجاهدین با شکستن بنبست و حصار ۱۴ساله از دام و دسیسه و قتلعامی که توسط دستگاه خامنهای و مزدوران عراقیاش تدارک دیده شده بود، با هوشیاری و به موقع جستند و راهشان به ملاء سیاسی و اجتماعی خودشان باز گردید.
۲ـ با حفظ گنجینة تشکیلاتشان، پای به دنیای جدیدی گذاشتند که هم ارتباط کل مقاومت و جنبش را یکپارچه و ممکن کرد و هم راه ارتباط با مردم و جامعهشان گستردهتر شد.
۳ـ در این هجرت چندین ماهه که روز ۱۹شهریور ۹۵آخرین گروهشان از عراق خارج شد، هیچ ضربه و آسیبی ندیدند. در چند ماهی که از عراق به آلبانی میآمدند، گویی از دهلیزی خم اندر پیچ و پر از کمین عبور میکردند. در این گذرگاه بود که همگی با نظم و هوشیاری و با درک شرایطی که باید پاسخ میدادند، توانستند یکی از جابهجاییهای بزرگ سیاسی و امنیتی را رقم بزنند؛ بدون اینکه آسیب و ضربهیی ببینند.
پس از تهاجم آمریکا به عراق و گسترش مماشات با آخوندها که عراق را تسلیم آنها نمود، تمام سیاستهای منطقهیی تحت تأثیر آن قرار گرفت. در این تحول مهم و استراتژیک، مسیری که مجاهدین طی کردند، دقیقاً به حضور و محاصره شدن بلوری کریستال در میان انواع صخرهها و سنگها مشابهت داشت. حضوری که کافی بود اشتباهی صورت گیرد تا بر اثر تکان این بلور و برخورد با صخرههای پیرامونش، همهچیز فرو بریزد. بیاغراق باید اذعان نمود و گواهی تاریخی داد که یکی از دورانهایی که رهبری مجاهدین شایستهگیهایش و تعهداتش به مردم و میهنش را به تمام و کمال بهجا آورد، عبور دادن کاروان تشکیلاتی و سیاسی و امنیتی مجاهدین از دهلیز عراقی متلاشی شده و زیر سلطه عوامل رژیم آخوندی بوده است.
تحولی که با تهاجم آمریکا به عراق روی داد، در مسیر آینده خود، مجاهدین را به جانب فرصتی تاریخی برای تصمیمگیری سوق میداد. این سوق دادن، همان چالشهایی بودند که آن بلور کریستال باید نسبت به صخرهها و سنگهای آنها همواره هوشیار و آماده میبود. «هجرت بزرگ» نیز یکی از بزنگاههایی بود که معمولاً در مسیر جهشهای بزرگ در میزند. اگر پاسخ شایسته داده نشود، آثار آن بسیار گران و گاه ویرانکننده میباشد.
اینک خوانش آن هجرت بزرگ
اکنون دو سال از آن هجرت بزرگ گذشته است. اکنون خوانش آن بسیار آسانتر از زمانی است که این تحول مهم در حال انجام شدن بود. اکنون مثل تمام نمونههای پیشین که در بالا یادآوری شد، دشمنان مجاهدین و در رأسشان دستگاه دیکتاتوری ولایت فقیه حتی در غیظ و کینشان هم شده، اعتراف میکنند که مجاهدین از دامچالهها جستند و حالا با دست بازتر و با وسعت فعالیتشان، به بزرگترین تهدید بالفعل رژیم آخوندی و تنها آلترناتیو سازمانیافته بدل گشتهاند.
اکنون پس از دو سال، گنجینه نقد تشکیلاتیشان از آزمایشهای سرزمین جدید و تهدیدهای اقلیمی و فرهنگی و اجتماعی موفق بیرون آمده است.
اکنون مجاهدین پس از هجرت بزرگ، با قیامهای مردم و تمام فعالیتهای سیاسی رو به ایران در ارتباط هستند و اثرگذارند. رژیم آخوندی که قدرت تشکیلات مجاهدین را در فاز سیاسی و زندانها و سالهای سنگین پایداری در عراق تجربه کرده است، از همه بهتر و بیشتر میداند که ارتباط مجاهدین با مردم و جامعهشان، بزرگترین ضعف و تهدید نظام ولایت فقیه است. همان تهدیدی که خمینی و خامنهای بسا برای سرکوب مجاهدین و قطع ارتباطشان با جامعه و مردم، چه بلاها و جنایات و درندهخویی و سبعیت افسارگسیختهیی علیه مجاهدین و هواداران و خانوادههایشان مرتکب شد؛ ولی با «هجرت بزرگ» مجاهدین از عراق به آلبانی، تمام سبوهایش شکست و پیمانههایش بدل به جامهای زهر علیه نظامش گشت.
اکنون بعد از چهار دهه هجرتهای مداوم و از پس افقهای بعد از هر هجرت، تکتک مجاهدین در «جهان اطلاعات ـ محور» به مردم و جامعهشان پیوستهاند. افقهای پیش روی مجاهدین اکنون بسیار فراخ گشته و در تعادلقوای سیاسی و اجتماعی و منطقهیی و بینالمللی بدل به اهرمی قدرتمند در دستان خلق محبوبشان برای به زیر کشیدن هیولای انسانستیز آخوندی شدهاند.
اکنون و هنوز کماکان قافله مجاهدین در قفای آزادی و در شوق وصال دامن محبتش است. همه هجرتهای پیشین و در کاکلشان «هجرت بزرگ» برای همین مقصود و معشوق بوده است.
اکنون «هجرت بزرگ» برای مجاهدین، مسؤلیتی بزرگتر بر هر آنچه طی این ۴۰سال بر شانههای خود حمل کردند، آفریده است.
اکنون تمام شهیدان مشتاق آزادی از فاز سیاسی و ۳۰خرداد، زندانها، فروغ جاویدان و قتلعامها در اشرف و لیبرتی، در این هجرت بزرگ با مجاهدین همراه شدهاند.
کتابی که باید نوشت
اکنون دو سال از پرواز از فرودگاه پایتخت کشوری که بیش از ۳۰سال عمر در بیابانها و گرما و سرما و توفان خاک و شن انتخابهای مداوم مبارزهیی سخت و لحظات شکوهمند به سوی آزادی طی شد، میگذرد. دو مزار یاران سالیانشان در اشرف را آنجا گذاشتند و عشق و خاطره و آرزوها و آرمانهایشان را برداشتند و با خودشان به جهانی دیگر و حیات و سرنوشتی دیگر بردند...
از روزان و شبانی که از مرزهای ایران رد شدند، همیشه احساس میکردند تمام ایران بر شانههایشان به سفری رفته است که باید دوباره او را به جغرافیای زیبا و تاریخ تمدنش در صبح خجستهفام آزادی بازگردانند. همیشه نگاه شهیدانش چشم در چشمشان بود و صدای قلبشان در گوششان...
هرگز رنجهای زنانی که نگهشان داشتند و معلمان زندگیشان را حتی یک روز هم فراموش نکردند. و این مسؤلیتی شد که باید برای رهاییشان از هیولای جنسیت شقی و ضدبشر، بکوشند و یارشان باشند...
بیش از ۳۰سال با زنان و مردانی مبارزه و کار کردند که هر چه بودند، چه پیر و جوان و نوجوان، چه تحصیلکرده و چه کم سواد و چه محروم از کلاس درس، چه با سابقه در خانوادهیی سرمایهدار و چه متوسط و چه ندار، چه فارس و کرد و بلوچ و لر و ترکمن و شمالی و جنوبی و...، در یک چیز همیشه با هم مشترک بودند و آن پرداخت بهای سنگین مبارزه برای آزادی. آزادی، این زخم به هم نیامده از مشروطیت تا الآن؛ این آرزوی دیرینهٔ ایران تا مگر ایران هم روی زندگی حقیقی به دور از استبداد و ریاکاری و فقر و فساد و سانسور را تجربه کند...
این زنان و مردان با انتخابشان صادق بودند و از همه چیزشان بهخاطر انتخابشان چشم پوشیدند؛ اینها از شو هر و زن و بچه و هر چه داراییشان بود، دل کندند تا فقط در مقابل مشکلات تسلیم نشوند و با آزادی وفادار بمانند..
شاید بتوان گفت که اینها تمام رنجهای عالم را کشیدند که فقط وفادار بمانند؛ اینها هرگز اسطوره و افسانه نبودند و نیستند؛ اینها مثل تمام انسانهای روی کره زمین هستند اما با یک تفاوت: در لحظةی که باید بین خودشان و مسئولیت ملی و انسانی و آرمانیشان، یکی را انتخاب کنند، هیچ وقت خودشان را انتخاب نکردند...شاید هم این، بزرگترین سرمایهٔ تشکیلاتی و مبارزاتی مجاهدین باشد... و اگر میلیونها انسان، هیچ وقت خودشان و منافع فردیشان را انتخاب نکنند، شک نیست که دیگر هیچ دیکتاتوری جرأت استبدادگری و جنایت نمیکند و ایران، باغچهیی کوچک از بهشت برین دنیای بزرگ انسانی میشود...
البته اینها هم مثل تمام آدمهای عالم اشتباه میکنند و اشکال و کمبود دارند؛ اما در مسیر آزادی و درست انجام ندادن مسؤلیتشان، مدام به همدیگر بر سر اشکالاتشان انتقاد میکنند و در عبور از این خودشکنیها، ارادهشان قوی میشود...بیشک بسیار چنین کردهاند که از توفانهای آتش گذشتهاند و سیاوشهای از مرگ برگشتهاند...
سیر و سلوک در پساپشتهای سفرنامه آزادی
آزادی، موهبتیست که پرتو مهرش بر هر جانی که بتابد و در هر ضمیری که خانه کند، دیگر زمین، وسعتیست ناکرانمند برای بیکرانهگی رؤیاها و آرمانهای آدمی. رؤیاها و آرمانهایی که از قضا آزادی، در کانون هالهشان، بر باقی آرزوها مهر میتاباند. چنین مهری، نخستین انعکاس اثرگذارش، ناوابستگی و از سویی خصلت رهاسازی دارد.
کلمه «آزادی» وقتی در قرنهای گذشته به جوامع در حال توسعه (جهان سوم) میرسد، با تضادهای گوناگونی چنگ در چنگ میشود:
ـ در وهله نخست، همواره با نظامهای دیکتاتوری و فاشیستی (سیاسی و مذهبی) روبهرو است.
ـ در زیر همین چتر استبدادی، همواره با جهل و خرافات و هیزمبیاران تنور استبداد مواجه است.
ـ در زیر همین چتر، با طبقاتی و قشرهایی دست به گریبان است که نانخور دینفروشی و ریاکاری مذهبی تحت عناوین مختلف ظاهرپسند هستند که همواره هم زمینهساز و خدمتگزار سرکوب و اختناق و جنایتاند.
در ایران صد و دوازده سال گذشته، آزادی و راهیان شیفتهاش همواره با این سه عامل بازدارنده برای محقق نشدن حاکمیت مردم و دموکراسی روبهرو بودهاند. از این رو همواره نبردی سخت و پایانناپذیر بین آزادی و استبداد جریان داشته است.
پهناب زمین و زورق میهن
یکی از راههای این مبارزه تسلیمناپذیر، مرعوب نشدن به ساز و بندها و غل و زنجیرهای محیط، جغرافیا، زمین و اقلیم ناگزیر است. در اینجور مواقع اگر جنبشی یا گروهی قدرت تصمیمگیریاش توان پاسخگویی به ضرورت «هجرت» بهخاطر آرمان آزادی را نداشته باشد، بلاشک اسیر چنگال و دامچالههای دیکتاتور مسلط خواهد شد. گسستن از علقههای محیط و پریدن از دامچالههای «زمین» و پاکندن از اقلیم ناگزیر را همانا پرتو گرمیبخش امید و مشعل راهنمای آزادی میسر میکند. یکی از این تجربههای دم دست در تاریخ ۵۰سال گذشته ایران، سرنوشت گروهها و احزاب و سازمانهایی است که همعصر دو دیکتاتوری پهلوی و آخوندی بودهاند. در همین تاریخ پشت سر، سیر زندگی و هجرتهای مستمر مجاهدین خلق، تجربهیی فراروی نسلهای مشتاق آزادی گذاشته است تا ایمان بیاوریم که آزادی، موهبتیست که پرتو مهرش بر هر جانی که بتابد و در هر ضمیری که خانه کند، دیگر زمین ـ حتی میهن ـ وسعتیست ناکرانمند برای بیکرانهگی رؤیاها و آرمانهای آدمی. دیگر زمین، پهناب بیکرانهیی است که میتوان زورق میهن را نیز با خود داشت و عمری بر هاله خورشید زمین، وفادار آزادی بود و آرمانش را طواف نمود...
اکنون در آغاز پنجاه و چهارمین سال زندگی سازمان مجاهدین خلق ایران، میخواهیم سیری در سفرنامه آزادی در ۴۰سال گذشته کنیم و برگهایی از دستاوردهای «هجرت بزرگ» مجاهدین در دو سال گذشته را ورق بزنیم...
چرا هجرت؟
نخست نظری داشته باشیم بر علت و سمت و سوی هجرتهای مستمر در تاریخ حیات مجاهدین. یادآوری میشود که آنچه با عنوان مهاجرت و جابهجایی اقوام و بهطور کلی انسانها در دنیای ما صورت میگیرد، هدف نخستش تأمین بهبود شرایط زندگی و آینده بهتر است.
مجاهدین خلق در هر جابهجایی و هجرت، همواره دنبال تأمین سه هدف اساسی بودهاند:
استمرار مبارزه برای آزادی رو به ایران، برای ایران و مردم ایران.
تأمین شرایط مناسب برای تضمین ادامهٔ این مبارزه.
حفاظت از تشکیلات بهمثابه گنجینة ملی و انقلابی برای پاسخ به سرنگونی دیکتاتور.
بنابراین قابل فهم است که در هر جابهجایی و هجرتی، نه تنها دنبال منافع شخصی و بهبود شرایط زندگیشان نبودهاند؛ بلکه میهن و مردمشان و آرمانشان و شهیدانشان را هم با خودشان میبرند و پیرامون اینها در هر جای دنیا که باشند، گردهم میآیند. از این رو زمین، وسعتی بیکران برای رزمی مداوم برای رسیدن به آزادی است. از این رو همواره از کویی به کویی در قفای آزادی پای سودن است. از این رو همواره از قلهیی به قلهیی پریدن است. هدف از هجرت که مشخص شود، دیگر همان مشعل است که راهنمای پیمودنها، جاذبهها، دافعهها و مرزبندیها میگردد.
سه اصل مهم و کاکل هر هجرت
در تمام این هجرتهای ۴۰ساله که تحقق آزادی در ایران، مجاهدین را کو به کو در پیاش کشانده است، سه اصل مهم قابل توجهاند. سه اصلی که راه طی شده، اصالت انتخابها، فداها و پرداختها و چگونگیِ گذر عمرشان را گواهی میدهند:
ـ از فاز سیاسی تا امروز، از ایران تا عراق و در تمام جهان، هرگز بند زمین نبودند.
ـ در هر جایی که رفتند و باشند، استقلال سیاسی و حقوقی و استقراریشان را فدای سختیها و تنگناهای هجرتهای مداوم نکردهاند.
ـ در هر هجرتی، تهدیدهای بازدارنده مبارزاتی و پیمانهایشان با مردم و آرمان آزادی را شناخته و به کشف قوانین مقابله با این تهدیدها همت گماردهاند.
نکتهٔ قابلتوجه اینکه دستاورد و کاکل هر هجرت، رهنمودی برای قدم گذشتن در مسیر هجرت جدید بوده است. این دستاورد را هم مجاهدین مدیون یک روش کار مداوم و دیر باز در درو نشان هستند. آنها هر مرحله از زندگی و مبارزاتشان را «جمعبندی» میکنند. جمعبندیشان هم جدای از موارد تخصصی، همواره جمعی و عمومی بوده است. بنابراین دستاوردهای شخصیشان هم به بانک جمعشان میافزاید. مثلاًًً در هجرت از عراق به آلبانی، تمام راه طی شده از دهه ۶۰تا سال ۹۵را مرحله به مرحله جمعبندی کردند. سپس از حاصل آن، به پیشبینیِ مسیرهای هجرت به آلبانی و تهدیدها و دستاوردهای آن پرداختند.
قانون و حقوق سیاسی در هجرتهای مستمر مجاهدین
یکی از ویژهگیهای بارز جابهجاییها و هجرتهای مجاهدین طی ۴۰سال گذشته ـ چه در داخل ایران، چه در عراق و اکنون در آلبانی ـ اصرار آنها بر طی مراحل قانونی و حقوقی محل یا کشور میزبان بوده است. یادآوری میشود که رهبری مقاومت مسعود رجوی همواره بر قانونی بودن همه فعالیتهای استقراری و سیاسی مجاهدین تأکید خاص داشتهاند و این از روشهای ثابت ایشان از سال ۱۳۵۸تا کنون بوده است.
در بحث ضرورت هجرتهای مجاهدین باید نکته یا تاریخچه حقوق سیاسی نیز مورد توجه واقع شود. همه آنان که در جریان مسائل سیاسی ایران در فاصله ۲۲بهمن ۵۷تا ۳۰خرداد ۶۰بودهاند، شاهد این واقعیت بودند که یکی از مخالفتهای مجاهدین با حاکمیت به رهبری خمینی، این بود که حکومت اصلاً قانون سرش نمیشود و حتی قوانین مصوب و مصرح خودش را هم نقض میکند. مثلاًًً خمینی تحت عنوان «ولایت مطلقه فقیه» از بیرون و بالای قانون هر کاری که دلش میخواست با دیگران میکرد و هر حکم و فتوایی که دلش میخواست، صادر مینمود. از طرفی مجاهدین هم همواره تأکید میکردند که از «حق قانونی فعالیت سیاسی»شان کوتاه نمیآیند. یعنی مجاهدین همواره روی «قانون» و فعالیت مسالمتآمیز قانونی برای همهگان اصرار داشتند و وفادار به آن بودند. در این مسیر بسیار صبوری و شکیبایی کردند، زندانی و شهید و مجروح دادند که قانون نقض نشود؛ اما وقتی همه راههای قانونی بسته شد و خمینی دیگر مجرایی برای تنفس اجتماعی و سیاسی و فرهنگی باقی نگذاشت، لاجرم مجاهدین باید در وفاداریشان به آرمان آزادی، نخست هجرت سیاسی میکردند و سپس هجرت جغرافیایی.
مجاهدین در دوران دو و نیم سال مبارزه مسالمتآمیز در داخل ایران ـ که خودشان به آن «فاز سیاسی» میگویند ـ هر پایگاه یا ستادی را که در اختیار داشتند، نخست مسأله قانونی و حقوقی آن را ثبت میکردند. از این رو هم بود که هر بار در مقابل حمله و هجوم باندهای چماقدار و قمهکش و حزباللهیِ حکومت برای تخلیه ساختمان مواجه میشدند، مقاومت میکردند و حکم قانونی مرجع صادر کننده را میخواستند. این کارشان هم همواره دست حکومت را رو میکرد و پشت پردههای حامیان حکومتیِ چماقداران و حزباللهی را افشا مینمود. در هر نمونهیی هم همیشه طوری میشد که خمینی یا بهشتی و یا قوه قضاییه آخوندی مجبور میشدند از پشت جریان چماقداری درآیند و خودشان برای فشار بر مجاهدین وارد صحنه شوند.
در هجرتهای پراکنده مجاهدین و در نهایت رهبری آنها به عراق هم همواره حل و فصل حضور و فعالیت قانونی و مستقلشان مورد تأکید بوده است. از قضا مجاهدین بسیار حساسیت هم دارند که اسناد و مدارک قانونی حضورشان در هر جای دنیا را در کادر و موازین قانونی همان محل یا کشور، ثبت و ربط نمایند و مجامع رسمی و حقوقی بینالمللی را هم در جریان قرار دهند.
هر هجرتی رو به افقهای نو
کندن از محیط و عادتهای رایج در زندگی متعارف و اجتماعی و حتی سیاسی و بهدنبال آن گذار از فراقهای پیاپیاش، البته که سخت و گاه جانکاه است؛ اما دریچههای «هجرت» همیشه رو به افقهای نو باز میشوند. پس از عبور از گرد و خاکهای ناشی از تحولاتی و آثارشان که انتخاب هجرت، پاسخگویی به آن شرایط است، چشماندازهایی هویدا میشوند که تا پیش از آن قابل پیشبینی نبودند.
دستاوردها و موفقیتهای بزرگ مجاهدین هم در ۴۰سال گذشته همواره از پس گذار از مرحلهیی به مرحله دیگر و از پس هجرتی به هجرت دیگر محقق شدهاند:
در فاز سیاسی، خمینی و دستگاه تبلیغاتی و سرکوبگریاش هر چه علیه مجاهدین بهتان و دروغ سر هم کردند و در بوق و کرنا انداختند و با انواع حیلهها محدودترشان کردند، آنها گستردهتر و میلیونی شدند.
هر چه کتاب و نشریه مجاهدین را آتش زدند و ممنوع کردند و بهخاطر فروش نشریه، دهها مجاهد را در فاز سیاسی با چاقو و قمه و ژـ۳کشتند، آنها تا اعماق شهرها و روستاهای ایران نفوذ کردند و نشریهشان بالاترین تیراژ تاریخ مطبوعات ایران را کسب کرد.
هر چه از مجاهدین در زندانها کشتند و قتلعام کردند، آنها را در جهان بیشتر بهرسمیت شناختند و آخوندها رسواتر و منفورتر و منزویتر شدند.
هر چه گورستانهای ایران را از مجاهدین و مبارزان پر کردند، تخم کینه و نفرت مردم ایران را از سراپرده ریاکاران دینفروش و دزدان باورهای مردم بیشتر و بیشتر پخش کردند تا که امروز همان خونها به پتانسیل خشم مردم ایران در قیامهای سراسری تبدیل گشته است.
هر چه خمینی در سایه و بهانه و پوش جنگ و دشمن خارجی، سرکوب و جاسوسی و گشت و اعدام و تیرباران و اختناق را بیشتر کرد، مجاهدین هجرت کردند و رفتند ارتش آزادیبخش سازمان دادند و تنور جنگ ضدمیهنی خمینی را گل گرفتند و مردم ایران و منطقه را از شر یک جنگ تجاوزکارانه و توسعهطلبانه خلاص کردند.
هر چه در عراق از طریق نیروی تروریستی قدس و اجیرشدگانی چون حکیم و مالکی و فالح فیاض و شمری و...علیه مجاهدین بیسلاح، فشار و محاصره و محدودیت و تحریم و قتلعام اعمال کردند و موشک و بمب بر سرشان ریختند، مجاهدین با تمسک به انقلاب درونی و پیوند و وفایشان با آرمان آزادی، ۱۴سال پایداری پرشکوه و شکیبایی تاریخی پیشه کردند. از آن پایداری نیز سکویی بنا کردند و با هوشیاری و درایت به موقعشان، «هجرت بزرگ» پیشه نمودند و تمام دسیسهها و حساب و کتابهای خامنهای و عوامل عراقی و لابیهایش را از هم دریدند و از دام استعمار و ارتجاع پریدند.
در این مرور شتابان شاهد بودهایم که هر هجرتی پاسخ شایسته به شرایط موجود بوده است. از این رو هم همواره رو به افقهای نو و دستاوردهای بسا بزرگتری پیش رفته است. اعترافات عناصر نظام آخوندی در هر سرفصلی که مجاهدین هجرت کردهاند، گویای راه درستی بوده است که مجاهدین در استمرار مبارزهشان پیشه کردند.
از تکرار مبتذل یک عبارت از دهان و قلم آخوندها و تمامیت نظامشان علیه مجاهدین مبنی بر «دیگر تمام شدند» که بگذریم، وقتی با واقعیت روی زمین روبهرو هستند، اعتراف میکنند که نه کشتار، نه محاصره، نه زندان، نه ترور، نه بمب، نه مماشات و نه معامله علیه مجاهدین هیچ سودی که برایشان نداشته، از قضا همواره مجاهدین را به افقهای نوتر و دستاوردهای بیشتر و اقتداری بالاتر سوق داده است. از نمونههای متعدد سالیان پیش که بگذریم ـ که در این نوشته نمیگنجد ـ باید به آخرین نمونه اشاره شود که اعتراف کردند.
«این فرضیه که نیروهای منافقین پس از رسیدن به اروپا مضمحل خواهند شد و در نتیجه تهدیدی برای نظام محسوب نمیشوند چقدر کارشناسانه بوده است؟ چقدر همراه با برآوردهای اطلاعاتی و امنیتی بوده است؟ و چرا نتیجه عکس داده است؟
انتظار داشتیم که نیروهای نفاق وقتی از کنار دجله و فرات کنده شده و در سرزمین اروپا مأوی میگیرند شاخ و برگها و نهایتاً ریشههایش بخشکد اما ظاهراً این روش، یک روش «بد درمانی» بوده است.
اگر منصف باشیم خواهیم دید که آن زمان که جریان نفاق در عراق بود تنها فعالیت آنها در داخل ایران به شعارنویسی یا صرفاً آویزان کردن بنر تبلیغی محدود شده بود، اما اکنون ـ بهگفته مسئولان دولتی ـ سازمانده و هدایتکننده شورشها و اغتشاشات در کلیه صنوف میباشند» (سایت بهارستان ـ ۱۳شهریور ۹۷)
چرا «هجرت بزرگ»؟
نخست باید مفهوم یا صفت «بزرگ» را که به هجرت مجاهدین از عراق به آلبانی نسبت داده میشود، معنا نمود تا بعد به زمینههای آن پرداخت. این مفهوم و معنا را بهطور کلی در سه محور میتوان خلاصه کرد:
۱ـ مجاهدین با شکستن بنبست و حصار ۱۴ساله از دام و دسیسه و قتلعامی که توسط دستگاه خامنهای و مزدوران عراقیاش تدارک دیده شده بود، با هوشیاری و به موقع جستند و راهشان به ملاء سیاسی و اجتماعی خودشان باز گردید.
۲ـ با حفظ گنجینة تشکیلاتشان، پای به دنیای جدیدی گذاشتند که هم ارتباط کل مقاومت و جنبش را یکپارچه و ممکن کرد و هم راه ارتباط با مردم و جامعهشان گستردهتر شد.
۳ـ در این هجرت چندین ماهه که روز ۱۹شهریور ۹۵آخرین گروهشان از عراق خارج شد، هیچ ضربه و آسیبی ندیدند. در چند ماهی که از عراق به آلبانی میآمدند، گویی از دهلیزی خم اندر پیچ و پر از کمین عبور میکردند. در این گذرگاه بود که همگی با نظم و هوشیاری و با درک شرایطی که باید پاسخ میدادند، توانستند یکی از جابهجاییهای بزرگ سیاسی و امنیتی را رقم بزنند؛ بدون اینکه آسیب و ضربهیی ببینند.
پس از تهاجم آمریکا به عراق و گسترش مماشات با آخوندها که عراق را تسلیم آنها نمود، تمام سیاستهای منطقهیی تحت تأثیر آن قرار گرفت. در این تحول مهم و استراتژیک، مسیری که مجاهدین طی کردند، دقیقاً به حضور و محاصره شدن بلوری کریستال در میان انواع صخرهها و سنگها مشابهت داشت. حضوری که کافی بود اشتباهی صورت گیرد تا بر اثر تکان این بلور و برخورد با صخرههای پیرامونش، همهچیز فرو بریزد. بیاغراق باید اذعان نمود و گواهی تاریخی داد که یکی از دورانهایی که رهبری مجاهدین شایستهگیهایش و تعهداتش به مردم و میهنش را به تمام و کمال بهجا آورد، عبور دادن کاروان تشکیلاتی و سیاسی و امنیتی مجاهدین از دهلیز عراقی متلاشی شده و زیر سلطه عوامل رژیم آخوندی بوده است.
تحولی که با تهاجم آمریکا به عراق روی داد، در مسیر آینده خود، مجاهدین را به جانب فرصتی تاریخی برای تصمیمگیری سوق میداد. این سوق دادن، همان چالشهایی بودند که آن بلور کریستال باید نسبت به صخرهها و سنگهای آنها همواره هوشیار و آماده میبود. «هجرت بزرگ» نیز یکی از بزنگاههایی بود که معمولاً در مسیر جهشهای بزرگ در میزند. اگر پاسخ شایسته داده نشود، آثار آن بسیار گران و گاه ویرانکننده میباشد.
اینک خوانش آن هجرت بزرگ
اکنون دو سال از آن هجرت بزرگ گذشته است. اکنون خوانش آن بسیار آسانتر از زمانی است که این تحول مهم در حال انجام شدن بود. اکنون مثل تمام نمونههای پیشین که در بالا یادآوری شد، دشمنان مجاهدین و در رأسشان دستگاه دیکتاتوری ولایت فقیه حتی در غیظ و کینشان هم شده، اعتراف میکنند که مجاهدین از دامچالهها جستند و حالا با دست بازتر و با وسعت فعالیتشان، به بزرگترین تهدید بالفعل رژیم آخوندی و تنها آلترناتیو سازمانیافته بدل گشتهاند.
اکنون پس از دو سال، گنجینه نقد تشکیلاتیشان از آزمایشهای سرزمین جدید و تهدیدهای اقلیمی و فرهنگی و اجتماعی موفق بیرون آمده است.
اکنون مجاهدین پس از هجرت بزرگ، با قیامهای مردم و تمام فعالیتهای سیاسی رو به ایران در ارتباط هستند و اثرگذارند. رژیم آخوندی که قدرت تشکیلات مجاهدین را در فاز سیاسی و زندانها و سالهای سنگین پایداری در عراق تجربه کرده است، از همه بهتر و بیشتر میداند که ارتباط مجاهدین با مردم و جامعهشان، بزرگترین ضعف و تهدید نظام ولایت فقیه است. همان تهدیدی که خمینی و خامنهای بسا برای سرکوب مجاهدین و قطع ارتباطشان با جامعه و مردم، چه بلاها و جنایات و درندهخویی و سبعیت افسارگسیختهیی علیه مجاهدین و هواداران و خانوادههایشان مرتکب شد؛ ولی با «هجرت بزرگ» مجاهدین از عراق به آلبانی، تمام سبوهایش شکست و پیمانههایش بدل به جامهای زهر علیه نظامش گشت.
اکنون بعد از چهار دهه هجرتهای مداوم و از پس افقهای بعد از هر هجرت، تکتک مجاهدین در «جهان اطلاعات ـ محور» به مردم و جامعهشان پیوستهاند. افقهای پیش روی مجاهدین اکنون بسیار فراخ گشته و در تعادلقوای سیاسی و اجتماعی و منطقهیی و بینالمللی بدل به اهرمی قدرتمند در دستان خلق محبوبشان برای به زیر کشیدن هیولای انسانستیز آخوندی شدهاند.
اکنون و هنوز کماکان قافله مجاهدین در قفای آزادی و در شوق وصال دامن محبتش است. همه هجرتهای پیشین و در کاکلشان «هجرت بزرگ» برای همین مقصود و معشوق بوده است.
اکنون «هجرت بزرگ» برای مجاهدین، مسؤلیتی بزرگتر بر هر آنچه طی این ۴۰سال بر شانههای خود حمل کردند، آفریده است.
اکنون تمام شهیدان مشتاق آزادی از فاز سیاسی و ۳۰خرداد، زندانها، فروغ جاویدان و قتلعامها در اشرف و لیبرتی، در این هجرت بزرگ با مجاهدین همراه شدهاند.
کتابی که باید نوشت
اکنون دو سال از پرواز از فرودگاه پایتخت کشوری که بیش از ۳۰سال عمر در بیابانها و گرما و سرما و توفان خاک و شن انتخابهای مداوم مبارزهیی سخت و لحظات شکوهمند به سوی آزادی طی شد، میگذرد. دو مزار یاران سالیانشان در اشرف را آنجا گذاشتند و عشق و خاطره و آرزوها و آرمانهایشان را برداشتند و با خودشان به جهانی دیگر و حیات و سرنوشتی دیگر بردند...
از روزان و شبانی که از مرزهای ایران رد شدند، همیشه احساس میکردند تمام ایران بر شانههایشان به سفری رفته است که باید دوباره او را به جغرافیای زیبا و تاریخ تمدنش در صبح خجستهفام آزادی بازگردانند. همیشه نگاه شهیدانش چشم در چشمشان بود و صدای قلبشان در گوششان...
هرگز رنجهای زنانی که نگهشان داشتند و معلمان زندگیشان را حتی یک روز هم فراموش نکردند. و این مسؤلیتی شد که باید برای رهاییشان از هیولای جنسیت شقی و ضدبشر، بکوشند و یارشان باشند...
بیش از ۳۰سال با زنان و مردانی مبارزه و کار کردند که هر چه بودند، چه پیر و جوان و نوجوان، چه تحصیلکرده و چه کم سواد و چه محروم از کلاس درس، چه با سابقه در خانوادهیی سرمایهدار و چه متوسط و چه ندار، چه فارس و کرد و بلوچ و لر و ترکمن و شمالی و جنوبی و...، در یک چیز همیشه با هم مشترک بودند و آن پرداخت بهای سنگین مبارزه برای آزادی. آزادی، این زخم به هم نیامده از مشروطیت تا الآن؛ این آرزوی دیرینهٔ ایران تا مگر ایران هم روی زندگی حقیقی به دور از استبداد و ریاکاری و فقر و فساد و سانسور را تجربه کند...
این زنان و مردان با انتخابشان صادق بودند و از همه چیزشان بهخاطر انتخابشان چشم پوشیدند؛ اینها از شو هر و زن و بچه و هر چه داراییشان بود، دل کندند تا فقط در مقابل مشکلات تسلیم نشوند و با آزادی وفادار بمانند..
شاید بتوان گفت که اینها تمام رنجهای عالم را کشیدند که فقط وفادار بمانند؛ اینها هرگز اسطوره و افسانه نبودند و نیستند؛ اینها مثل تمام انسانهای روی کره زمین هستند اما با یک تفاوت: در لحظةی که باید بین خودشان و مسئولیت ملی و انسانی و آرمانیشان، یکی را انتخاب کنند، هیچ وقت خودشان را انتخاب نکردند...شاید هم این، بزرگترین سرمایهٔ تشکیلاتی و مبارزاتی مجاهدین باشد... و اگر میلیونها انسان، هیچ وقت خودشان و منافع فردیشان را انتخاب نکنند، شک نیست که دیگر هیچ دیکتاتوری جرأت استبدادگری و جنایت نمیکند و ایران، باغچهیی کوچک از بهشت برین دنیای بزرگ انسانی میشود...
البته اینها هم مثل تمام آدمهای عالم اشتباه میکنند و اشکال و کمبود دارند؛ اما در مسیر آزادی و درست انجام ندادن مسؤلیتشان، مدام به همدیگر بر سر اشکالاتشان انتقاد میکنند و در عبور از این خودشکنیها، ارادهشان قوی میشود...بیشک بسیار چنین کردهاند که از توفانهای آتش گذشتهاند و سیاوشهای از مرگ برگشتهاند...