مشكل واقعي چين تلة سوسيدايدس نيست كه ميگويد يك قدرت نوظهور مانند چين بايد با قدرت موجود مثل آمريكا تصادم كند، همانگونه كه آتن باستاني با اسپارتا تصادم كرد. اين لنين و نه سوسيدايدس بود كه چالشي كه جمهوري خلق در حال حاضر با آن روبروست را پيشبيني نمود: او اسم آنرا امپرياليسم گذاشت و گفت كه به سقوط اقتصادي و جنگ منجر خواهد شد.
لنين امپرياليسم را تلاش كاپيتاليستي يك كشور براي يافتن بازار و فرصتهاي سرمايهگذاري در خارج، در زمانيكه اقتصاد داخلي مملو از پول و توان توليد اضافه است، تعريف كرد. لنين تئوريزه كرد كه چنانچه قدرتهاي كاپيتاليستي نتوانند مرتباً بازارهاي جديدي براي جذب اضافهتوليد خود بيابند، دچار يك انفجار اقتصادي از درون خواهند شد كه ميليونها نفر را بيكار، هزاران شركت را ورشكست، و سيستم مالي آنها را داغان خواهد نمود. اين امر نيروهاي انقلابي را فعال خواهد كرد كه رژيمهاي آنان را تهديد خواهد نمود.
تحت چنين شرايطي، تنها يك گزينه هست: گسترش. در “دورة امپرياليسم” در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، قدرتهاي اروپايي تلاش كردند مستعمرهها يا وابستگاني بدست آورند تا در آنجا كالاهاي اضافي خود را به بازار عرضه و پول اضافه خود را در پروژههاي زيرساختي عظيم سرمايهگذاري كنند.
طعنة روزگار است كه چين “كمونيست” امروز دقيقاً در اين نقطه قرار دارد. بازار داخلي آن مملو از توان توليد و سازندگي اضافي است... حاكمان چين در پاسخ تلاش كردهاند از طريق “ابتكار كمربند و جاده” يك امپراطوري “نَرم” در آسيا و آفريقا تشكيل دهند. بسياري تحليلگران اميدوار بودند كه زمانيكه اقتصاد چين بالغ شد، اين كشور بيشتر تبديل به چيزي مثل آمريكا، اروپا و ژاپن شود. يك طبقة متوسط مرفه و بزرگ به اندازة كافي كالا و خدمات خريداري خواهد كرد تا اقتصاد را سر پا نگه دارد... بنظر ميرسد مقامات كليدي چين بر اين باورند كه حالا چنين آيندهاي براي چين خارج از دسترس است. گروههاي قدرتمند داراي منافع عظيمي هستند كه به سياستگذاران پكن اجازه تغييرات در اقتصاد چين را نميدهد. اما بدون اصلاحات عمده، خطر يك شوك اقتصادي جدي در حال افزايش است. ابتكار كمربند و جاده طراحي شده بود تا در فقدان اصلاحات اقتصادي جدي، ادامة رشد را امكانپذير سازد... در مقالهاي در سال 2014 در روزنامة مورنينگ پست جنوب چين، يك مقام چيني گفت كه يك هدف ابتكار كمربند و جاده “انتقال توانمندي زياده به خارج” است. اما همانطور كه لنين يك قرن پيش دريافت، تلاش براي صدور توانمندي زياده بمنظور جلوگيري از آشوب در داخل ميتواند به درگيري در خارج منجر شود. او پيشبيني كرد كه امپراطوريهاي رقيب بر سر بازار با هم تصادم خواهند كرد. ولي ديناميزمهاي ديگري نيز اين استراتژي را خطرناك ميكند. سياستمداران مليگرا [كشورها-م] در مقابل پروژههاي “عمراني” كه كشورهايشان را در قروض عظيم به قدرت امپرياليستي فرو ميبرند، مقاومت ميكنند. در نتيجه، امپرياليسم جادهاي به ويراني است. مشكلات امروزي چين در اين مسير است. پاكستان، بزرگترين دريافتكنندة مالي ابتكار كمربند و جاده فكر ميكند كه شرايط آن ناعادلانه است و خواهان مذاكره مجدد بر سر توافق است. مالزي، دومين هدف بزرگ ابتكار كمربند و جاده، از زمانيكه سياستمداران طرفدار چين آن از قدرت كنار زده شدند، خواهان كاهش شركتش در اين پروژه است. ميانمار و نپال پروژههاي كمربند و جاده خود را منتفي كردهاند. بعد از آنكه سريلانكار مجبور شد بندر هامبانتوتو را بمدت 99 سال به چين واگذار كند تا قروضش را پرداخت نمايد، كشورها در سراسر آسيا و آفريقا شروع به بازخواني قراردادهاي خود با چين كرده و از معاهدات نابرابر شكايت كردهاند...
مشكل اصلي چين مقابلة آمريكا با طلوعش نيست. بلكه ديناميزم دروني سيستم اقتصادي آن حاكمانش را مجبور كرده كه بين تحت فشار گذاشتن چين براي عبور از يك دورة بيثباتي اقتصادي و يا دنبال كردن يك سياست توسعهطلبانه كه به درگيري و انزواي آن منجر خواهد شد، يكي را انتخاب كنند. لنين فكر ميكرد كه كشورهاي كاپيتاليستي در موقعيت چين محكوم به سلسلهاي از جنگها و انقلابات هستند.
خوشبختانه، لنين اشتباه ميكرد. 70 سال تاريخ غرب بعد از جنگ جهاني دوم نشان ميدهد كه با سياستهاي درست اقتصادي، يعني تركيبي از افزايش قدرت خريد و جهاني شدن اقتصاد، ميتوان از ديناميزهاي امپرياليستي قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم عبور كرد. اما اگر چين نتواند از اين نمونهها درس بگيرد، در “تلة لنين” گرفتار خواهد ماند كه در آن، استراتژياش براي ادامة ثبات داخلي يك ائتلاف فزايندة ضد چين در سراسر جهان ايجاد خواهد نمود