زمستان است و یخزدگی و انجماد؛ گردش ایام و دور فلک، خورشید جهانتاب را موقتا به نقطه ای رانده که قادر نیست گرمای حیات بخشش را به تساوی تقسیم کند. "هوا بس ناجوانمردانه سرد است" و سرمای زمین و تاریکی زمان با بی رحمی تمام به کشتن سرسبزی و ترانه می تازند. دیگر نه از شکفتن گلبرگی خبری است و نه از آواز قناری؛ زمین یخزده جنگل، اکنون فقط انبوه برگهای زیبا و رنگین درختان را که پیشتر از جور و بیداد خزان بر آن فروافتاده اند فرش عبور وحشت آفرین ستورانی می کند که تنوره سلطه وغلبه بر آن می کشند.
در این دیار وحشت اما آنان که بهار را تجربه کرده و به آمدن آن یقین دارند، ماندن زمستان را باور ندارند و سرسخت و استوار از دل طوفان ها می گذرند تا به استقبال خجسته بهار رفته و آن را برای سرزمین خود به ارمغان بیاورند. در این مسیر چه بسا لاله های سرخ در نبرد با تباهی زمستان به خاک افتند، اولین نرگس ها و بنفشه های قاصد در کنار جویبارها و نخستین جوانه های بر آمده از ساقه های گیاهانی که زمستان بارها مرگشان را به جشن نشسته بود، اما خبر از تولد نوینی می دهند؛ خبر از درخشش دوباره خورشید جهانتاب که رخ می گشاید و می تابد و حیات می بخشد.
تا زمستان بوده، بدرقه از بهار به عنوان مظهر حیات و سرسبزی نیز بخشی از سنت ها و آداب و رسوم بسیاری از اقوام انسانی بوده است. برای مثال در نواحی شمالی اروپا که سرمای هلاک کننده اش حیات انسانها را در معرض تهدید جدی قرا میداد، ژرمن ها و اقوام مختلف ساکن در آن نواحی در ایام انقلاب زمستانی[۱ ] برای زنده نگه داشتن امید به فرارسیدن بهار، شاخه های سبز کاج را در داخل خانه هایشان به عنوان یقین آمدن بهار و گرما نگهداری می کردند. این سنت که پیش از پیدایش مسیحیت در اروپا رواج داشت بعد از ظهور آن نیز مرسوم ماند و در اواسط قرن شانزده میلادی جای خود را در ایام کریسمس در خانه تمام مسیحیان تثبیت کرد، و برخلاف تصور عمومی هیچ ارتباطی هم با آیین مذهبی مسیحیت نداشت.
در مورد قدمت و پیدایش نوروز روایت های گوناگونی وجود دارد. بعضی از منابع برگزاری اولین مراسم نوروزی را در اسطوره های تاریخی ایران باستان در زمان شهریاری جمشید می دانند که در آن، نوروز به شکرانه چیرگی بر اهریمن و آسودن زمین از رنج که در طلیعه بهار بوقوع پیوست جشن گرفته می شد. (برای مطالعه بیشتر به مقاله دکتر عبدالعلی معصومی "نوروز, جشن ماندگار" در اینترنت رجوع شود).
اما آنچه به یقین می توان گفت، چه از نگاه تاریخی و اسطوره ای و چه از منظر قوانین طبیعی، پیام نهفته در نوروز همواره زدودن تردیدها و پیام امید به تحول و تحقق دگرگونی بوده است. نوروز به عنوان اولین روز بهار بر جمود و ظلمت می تازد و زندگی و تحول در حیات اجتماعی را نوید می دهد. در حیطه طبیعت، قوانین خلل ناپذیر حاکم بر هستی آمدن بهار و نو شدن را ناگزیر می کند و در حوزه اجتماع این انسان است که بر کهنگی و ارتجاع می تازد و تسلیم زمستان نمی گردد. پس جا دارد در اینجا قبل از هر چیز به آفرینندگان نوروز و بهار درود بفرستیم.
تاریخ ایران زمین همواره شاهد نبرد ستارگان شب ستیز با اهریمنان شب پرست بوده است. نیازی به رفتن به گذشته های دوردست نیست. به زمستان سیاهی نگاه کنید که بیش از سه دهه اهریمنان ضد زندگی و حیات بر میهنمان حاکم کرده و در آن ضحاک وار از خون مردم تغذیه می کنند؛ و بنگرید به قهرمانی از نسل کاوه آهنگر که نه تنها لحظه ای از شوریدن بر تباهی و ستم غافل نیستند که خود تجسم بهارند و بهارآفرین. اکنون سالهاست که بذر لاله های بهاران آزادی میهن مان در زمین سوخته و یخزده خاوران و در هر کوه و دشت و دمن که قطره ای از خون سیاوشان بر زمین ریخته شده است در انتظار اولین اشعه خورشید انقلاب است تا به او سلام گوید و جوانه زند و رویان گردد و عطر آزادی و رهایی را در سراسر میهن بگستراند. ایمان به آمدن بهار تردیدی در تحقق آن روز خجسته باقی نمی گذارد، بنگرید به قهرمانان مجاهد ساکن در لیبرتی که چگونه در سیاهترین زمستان میهن، بهار را به رزمگاه خود میهمان می کنند.
پاورقی:
[۱] انقلاب زمستانی زمانی است که خورشید از دید ناظر زمینی در بیشترین فاصله زاویهای با صفحه استوا در آنسوی نیمکره ناظر قرار دارد