۱۳۹۴ اسفند ۲۴, دوشنبه

سینا دشتی:‌ جغرافیاى سیاسى انکار

دو واقعه در هفته ى گذشته اتفاق افتاد که انگیزه ى نوشتن این مطلب شد، موضوع اول نامه اى از زندانى سیاسى صالح کهندل بود که از زندان گوهر دشت به بیرون آمده و علیرغم اینکه نمیخواهم به عواقب بلافصل این نامه براى سلامتى آقاى کهندل فکر کنم، اما مطالب فشرده شده در این نامه به قدرى عمیق و آموزنده بود که باید آن را با دقت خواند تا ملکه ى ذهن بشود، موضوع دیگر درگذشت خانم عفت الشریعه شاه آبادى، "بزرگ زن آزاده"، مادر سه شهید مجاهد خلق، احمد، على و اشرف أحمدى، در تهران بود. زنى که در مقابل دو دیکتاتورى شاه و شیخ به مبارزه و مقاومت پرداخته بود و فرزندان گرانقدر او، دکتر جواد احمدى و محمود احمدى در کسوت سرداران این مقاومت، در سالیان طولانى براى رهائى مردم از قید دیکتاتورى شاه و شیخ مبارزه میکنند،
خانم شاه آبادى در نود و سه سالگى در گذشت، پریا کهندل در هیجده سالگى در پاریس با سخنرانى غراء و پر نغز خود، از مجاهد بودن سخن گفت و پایدارى. تفاوت دو عمر، بیش از هفتاد سال است. یک لحظه در این تفاوت دقت کنیم، صحبت از شکاف نسل ها و فرق هاى تصنعى دهه ى فلان و دهه ى بهمانى ها چقدر سریع در مقابل این بینه، رنگ میبازند. 
صالح کهندل از زندان گوهردشت، عرصه ى حاکمیت مطلق خشونت حکومتى ضد بشر که از شکنجه و اعدام در ملاء عام نه تنها باکى ندارد، بلکه به آن مفتخر هم هست، این زندانى قهرمان، مینویسد:

پیامی از زندان
زندانی سیاسی هوادار مجاهدین- صالح کهندل 

عید نوروز به مردم ایران مبارک باد

سلام بر عید نوروز، سلام بر انقلاب، سلام بر فقر، سلام بر رهایی که رمز حیات و مرز سرخ بین مرگ و زندگی هستند.
وقتی که هوای زمستان خیلی سرد و یخبندان می شد؛ کشاورزان سخت کوش همشهریان مهربانم بر خلاف آدم های مفت خور و بی مسئولیت که مدام آیه یأس و نوامیدی می خواندند، آنها با تجربه گرانقدری که از گذشته داشتند، برای مردم نوید می دادند که خوش باشید که امسال سال پر برکتی است و خربزه های آبدار شیرینی خواهیم داشت، چون تمام ناخالصی و میکروبهای زمین منجمد شده اند و در بهار هیچ اثری از آنها نخواهد بود.
من هم با مدد از تجربه انقلابی آنها به مردم ایران در اسارت، مژده می دهم که عمر اندیشه ٣٧ سال بنیادگرای آخوندی به سرانجام رسیده و دور نیست فردای آزادی تمام ناخالصی هایی که در رژیم خشک ارتجاعی به تحلیل رفته اند با کلیت رژیم به گورستان تاریخ سپرده شوند و بهترین ها که در مقابل رژیم مقاومت کردند و تسلیم نشدند برای مردم عزیز ماندگار بشوند و این حقیقت روند تکاملی و قانونمند را تنها کسانی می توانند درک بکنند که از جنس عید نوروز و انقلاب باشند. آنها که به هر دلیلی وجه اشتراک با اندیشه ارتجاعی دارند یا تسلیم او شدند نمی توانند آن را ببینند یا درک بکنند و فردای آزادی با تعجب انگشت به دهان خواهند ماند.
من از اعماق عصریخبندان آخوندی (زندان گوهردشت) بوی چنان روز مبارکی را استشمام می کنم، صدایش را می شنوم و با تک تک سلول هایم لمس می کنم و آن را به خلق در زنجیر ایران تبریک می گویم
مبارک باد...
صالح کهندل - زندان گوهردشت کرج
٢١/اسفند/١٣٩٤

ایمان به آرمان آزادى مستتر در این سطور را میتوان از کلمه کلمه ى متن، دید و احساس کرد. این همه تک نمونه نیست، بلکه مثال هاى هست که در همین چند روز اخبار آن را شنیده ایم، نمونه هاى از جریانى بدون توقف، بدون پسگرد، بدون پشیمانى از انتخاب هاى سرنوشت ساز، بدون محاسبات کالائى و داد و ستدى معمول بازار سیاست که ضد ارزش ها را به عنوان قواعد شطرنج سیاست عرضه میکنند و آرمانگرائى را معادل ناپختگى و افراطى بودن و دور بودن از عالم واقعیت، میدانند و از آن با تمسخر و خرده شمارى و دنائت و دشمنى یاد میکنند.
در جامعه ى ایران که میخواهند، جلاد هزار اعدام در سال را به عنوان معتدل و صاحب عله ى امید، قالب کنند، باید نمونه هاى مثل صالح کهندل و خانم شاه آبادى و جریان سیاسى ایشان را انکار کرد. 
انکار نقش مجاهدین خلق و ارزش عمل آنها، در زمینه هاى بسیار واضح و میدانهاى روشن و طى شده تاریخ سیاسى ایران بیشتر از هر چیز به یک تلاش براى بندبازى توسط یک کرگدن کور میماند، بگذریم بخشى از این تاریخ، نه هفتاد ساله، بلکه نیمى از آن را مرور کنیم، اما با تعقل و بیان بیطرفانه از آنچه که گذشت: 
در سال ١٣٦٠، اولین رئیس جمهور رژیم توسط خمینى ضد بشر در آستانه ى تهاجم تدارک شده به مجاهدین و تثبیت نهائى حکومت، حذف شد، نقش مجاهدین در افشاء نوار آیت و توطئه هاى حزب خمینى ساخته ى جمهورى اسلامى (که بعدا نعش بیجان را به خاک سپردند) و افشاء سیاستهاى خمینى بسیار روشن و واضح بود، 
در سال ١٣٦٧، مجاهدین و ارتش آزادى، به عنوان مهم ترین عامل ایرانى، با اجراى عملیات هاى بزرگ آفتاب و چلچراغ، کمر سیاست جنگ طلبى خمینى را شکست. خمینى در ترس از رسیدن این ارتش به توان و آمادگى رزمى مناسب براى عملیات سرنگونى، جام زهر آتش بس را بالا کشید و وعده داد که علت اصلى این عقب نشینى را معرفى کند، البته در حرف چیزى نگفت اما در عمل قتل عام زندانیان مجاهد و مبارز در تابستان ١٣٦٧ نشان داد که علت عقب نشینى و شکست قطار جنک، جنگ تا پیروزى را در کدام هماورد، میبیند. این کشتار بدون هیچ اما و اگرى، دومین شقه ى بزرگ سیاسى و حذف منتظرى را به رژیم تحمیل کرد. 
سیاست مماشات امریکا با رژیم که از زمان ریگان با جدیت دنبال شده و میشود، همواره خودش را در فاصله گرفتن از و محکوم کردن و لگد زدن به مجاهدین توسط مقامات دولت امریکا، براى گرفتن رخصت و معامله و مغازله با آخوندها، نشان داده است. خط مرز قرمز ترسیم شده توسط رژیم در مورد مجاهدین و مقاومت با دقت و جدیت توسط دول غرب و مطبوعات خیلى آزاد مربوطه رعایت شده و حضرات هرگز راضى به رنجاندن خاطر خطیر ملوکانه ى ولایت فقیه، نبوده اند که هیچ، بلکه در جهت ارتقاء درجات نزدیکى به ساحت ریش عظما و قراردادهاى نفت و گاز، مثل خبرنگار بسیار خوشنام سوئدى در مورد مجاهدین و مقاومت به نوشتن چنان جعلیات و مزخرفاتى دست زدند که حتى دستگاه تبلیغات حسین شریعتمدارى هم جرّأت نوشتن انها را نداشت، بگذریم، 
الان هم در فرداى برجام، در فرداى شکست استراتژى کسب بمب أتم به مثابه ى تضمین بقاء رژیم، باز سئوال موجه این است که چه عاملى، اصلى ترین دلیل این شکست براى رژیم بوده است؟ البته ترس جوامع بین المللى از یک گراز وحشى با دندان بمب اتمى قابل درک است، اما کل این شکست بدون هیچ ردخوردى، از افشاء فعالیتهاى عمده ى اتمى آخوندها، منجمله در نطنز و اراک، توسط شوراى ملى مقاومت شروع شد و علیرغم تمامى کش و قوسهاى دیپلوماتیک که عمدتا ناشى از سیاست مماشات با رژیم بوده است، در نهایت به تبدیل قلب راکتور آب سنگین اراک به حوض خیلى سنگین تر بتون، منجر شد. آبى که قرار بود براحتى از گلوى ولى فقیه پائین برود اکنون به قلوه سنگى در دهان عظما تبدیل شده است و نتیجه تا اینجا، این هست که میبینیم، 
در راستاى سیاست کم شمردن و انکار نقش مجاهدین در سرنوشت رقت بار این رژیم میتوان مثالى زد که درهم ریختگى حکومت و محافل حامى ان را در غرب و شرق بیشتر روشن کند، 
فرض کنید به یک گروه از جهانگردان نقشه ى منطقه اى را بدهند که در وسط آن کوه بزرگى در میان بیابان سر به آسمان کشیده است، اما در نقشه ى از این کوه خبرى نیست، توپو گرافى کوه را حذف کرده اند، علت راه هاى دور و دراز دور زدن این کوه را هم توضیح نمیدهند، روشن است که در اولین قدم، این گروه دچار بهم ریختگى میشود، بیراه میرود و به مقصد نخواهد رسید. 
در بیابان خشک و قحطى زده و عقیم حاکمیت سیاسى ولایت فقیه، نیروى از قعر اجتماع ایران سر بالا کشیده که سایه ى وجود او، باعث ادامه ى حیات و جوشش سبزه زار بهارى و شکوفه هاى آینده ى کشور است، ریشه ى این درختها در عمق خاک میهن، دور از دید سطحى گرایانه وجود دارد و شکوفه هاى او در آغاز فصل بهار، براى او که میبیند و میخواهد، جوانه میزند و راه را میشکافد، 
البته که کوهنوردان با تجربه، این صخره ها را دیده و از قدرت و أهمیت ان مطلع هستند، البته هستند انسانهاى حقیقت جو که در اولین لحظه ى دیدن این کوه، از این که شرکت هاى نقشه فروشى بر این کوه ستم روا دانسته اند. آزرده و دلزده میشوند و خواستار تغییر سیاستهاى اشتباه میباشند، البته واقعیت همیشه در نهایت بر تخیل پیروز میشود، اما در کنار سیاست انکار، فقط عدم اعتراف به وجود مقاومت نبوده است، کشتار و سرکوب سى و چند ساله، کشتار مجاهدین غیر مسلح با دستهاى از پشت بسته، کشتار شاهدین و ثبت کنندگان این جنایت ها توسط جوخه هاى ترور رژیم و دست نشاندگان ان مثل مالکى، از نتایج و عوارض این سیاست هم بوده است، 
اما آرمانى که از جوان ١٨ ساله تا بزرگ زن ٩٣ ساله را به خود جذب میکند، ریشه اى در خاک این میهن دارد که در سیاهچال رژیم به گل بهارى تبدیل میشود. 
اما اگر در جغرافیا کوهها در جایى هستند که هستند، اما در صحنه ى سیاسى، تلاش مستقیم و زحمات روزمره و سالیان یک دستگاه هوشیار سیاسى قرار دارد که با دموکراتیک ترین منش و سیاست انقلابى، با حفظ مرزبندى هاى مشخص با اردوى استبداد، با تقبل پرداخت سنگین ترین بهاء، رشد کرده، حرکت کرده و نظام عقیم ولایت فقیه را به قبول شکستهاى سنگین، مجبور کرده است، 
تضمین ادامه دارى این مقاومت و ادامه ى مسیر مبارزه تا آزادى، علیرغم تمامى بالا و پائین رفتن هاى متصور، در ایجاد یک شوراى مرکزی، متشکل از با صلاحیت ترین و آگاه ترین زنان این جنبش شده است که پاسخ کلان و استراتژیک به بنیادگرائى مذهبى، به مثابه مهم ترین تهدید دوران ما، میباشد. هیچ تبلیغ سخیف ارتجاعى استعمارى توان حذف این کوه سرکش را از صحنه ى معادلات ایران ندارد، این را بارها خواسته و بدان همت گذاشته تا نابودش کنند و انکارش کنند، اما کور خوانده اند، نقشه شان ناقص است، با واقعیت نمیخواند، براى ما اما
این انقلابى است تا پیروزى...