حمله به اشرف۳درآلبانی واعلام ممنوعیت دولت فرانسه در خصوص تظاهرات بزرگ اول جولای درپاریس،دوروی یک سکهاند.ارتجاع واستعمارهر دودر نقش و ضرب این سکه، سهیم و شریکند.
هجوم به اشرف۳ که به گونهای کنایهآمیز در تاریخ ۳۰ خرداد انجام شد، با ایستادگی اشرفی ها و جوش و خروش اشرف نشانها و وجدانهای بیدار بشری در سراسر جهان، نه تنها خدشهای به این روز بزرگ وارد نکرد که برعکس برگ زرین دیگری بر افتخارات رقم خورده در این روز تاریخی افزود.
ممنوعیت تظاهرات نیز با تلاش و کوشش فراوان دست اندرکاران مقاومت و البته رای یک قاضی با شرف، تبدیل به سیلی محکم دیگری بر بناگوش شیخ و پسماندگان شاه گردید.
مروری می کنیم بر وقایع هفته های اخیر.
"توطئه های ارتجاعی – استعماری. به چه دلیل؟":
هجوم ۱۲۰۰ مامور پلیس به اشرف ۳ در آلبانی و متعاقب آن اعلام دولت فرانسه جهت ممنوعیت تظاهرات بزرگ 1 جولای در پاریس را می توان حداقل به دو دلیلِ عمده مورد نقد و بررسی قرار داد.
یک: ضعف و زبونی حکومت آخوندها به ویژه پس از انقلاب شهریور ۱۴۰۱، مخصوصا در تقابل با قدرتمندترین اپوزیسیونی که از قضا به شدت برانداز و سرنگونی طلب هم هست.
آخوندها بیش از چهار دهه است که به هر دری میزنند تا از دیوار بالا بلندتر از قد و قواره شان عبور کرده و این مقاومت و مجاهدینش را برای همیشه از عرصه تاریخ معاصر ایران حذف نمایند. نتیجه اینکه سرشان پیوسته به صخره خورده و درمانده و بور برگشتهاند سر جای اولشان.
البته این روند، مادامی که آنها در حاکمیت قرار دارند، ادامه پیدا خواهد کرد. به این دلیل که آخوندها نه درک می کنند و نه می خواهند بفهمند که اگر قرار بود این مقاومت با هر توپ و تشری از میدان به در رود، یک قلم پس از قتل عام ۳۰۰۰۰ گل سرخ در تابستان ۱۳۶۷، دیگر نه باید از تاک و نه از تاکنشان خبر و اثری باقی مانده باشد.
اما تجربه ثابت کرده است که مقاومت و مجاهدین، پس از هر ضربه نه تنها تضعیف نشده اند، که بر عکس به دلیل انگیزه های بسیار قدرتمند و آرمانهای انسانی شان، دوباره قد علم کرده و پویاتر و بالنده تر از قبل، راه را ادامه دادهاند.
حمله به اشرف۳ دقیقا ناشی از درماندگی و استیصال آخوندها در مقابله با مجاهدین است. "نرمش قهرمانانه" خامنهای و ولخرجیهای بی دریغ از جیب ملت ایران و باج دادن سر میزهای پیدا و پنهان و زد و بندهای بی شرمانه پشت پرده با اربابان مماشات، حتی زمانی که رژیم بسیار قدرتمندتر از امروز بود، دردی از دردهای بی درمان آخوندها دوا نکرد، چه رسد به امروز که شعله های خشم خلق و حضور کانونهای قهرمان شورشی در جای جای میهن، چشم اندازی تیره تر از هر زمان دیگر، برایشان رقم زده است.
دو: استعمار در ساختن و غالب کردن یک آلترناتیو دست ساز، شکست اساسی خورده است.
امواج انقلاب شهریور که برخاست، نه تنها آخوندها را در ایران که دولتهای استعماری و اهل بخیه با حکومت ولایت فقیه را هم در شوک و شگفتی فرو برد.
آنها ابتدا برای عقب نماندن از قافله در جهت مردم ایران قرار گرفته و به مصداق "دایه های دلسوزتر از مادر" رادیکالتر از همه، خواسته برحق و همیشگی مقاومت، یعنی بردن سپاه در لیست تروریستی را با آب و تاب فراوان تکرار کردند.
به موازات این حرکات، یک شبه دست به کار شدند تا یک آلترناتیو شُسته، رُفته نیز برای مردم ایران بسازند و بدین وسیله آینده منافع خود را از سرزمینِ به غارت رفته ما تامین نمایند.
در این زمینه شاید نیاز به توضیح اضافی نباشد که هر چه رِشتند "پنبه" شد. نتیجهاش را همه دیدند. طرح های استعماری "وکالت" و "شورای آبکی همبستگی"، تقلیل هشت نفر اولیه به شش نفر و سپس تنزل آن به سه نفر و تخته شدن بدون اعلامِ این دکانهای فریب و نیرنگ، نشان داد و به عینه ثابت کرد که زمان شکل گرفتن یک آلترناتیو واقعی با زمان کاشت و برداشت "خیار چنبر" تفاوت غیر قابل انکاری دارد.
مقصر اصلی موفق نشدن آنها هم حتما همین آلترناتیوی هست که طی چهل سال گذشته، از میدان های تیر و اعدام و زندانهای شلاق و شکنجه و آزمایشات سخت و طاقت فرسا، به سلامت عبور کرده و حالا رشید و خستگی ناپذیر درست در میانه میدان ایستاده است.
بر این اساس به زعم آنها تنها راه باقی مانده، محدود کردن همین مقاومت است. باید در همسویی با آخوندها در آلبانی بر سرش آوار شد و در پاریس پایتخت "مهد آزادی" آزادیاش را برای برگزاری یک تظاهرات بزرگ سلب کرد.
انگار نه انگار که "سارتر" نویسنده و فیلسوف شهیر در همین شهر به دنیا آمده است. او به راستی که فیلسوف آزادی و اعتبار وجدان اخلاقی فرانسه است.
آزادی برای او در هیچ چارچوب جغرافیایی و قومی و نژادی متوقف و محدود نمی شود. بر همین اساس می گوید: "من هنگامی آزادم که همه جهانیان آزاد باشند. تا هنگامی که یک نفر اسیر در جهان هست، آزادی وجود ندارد".
جالب اینجاست که اینها هم مثل آخوندها دچار و مبتلا به همان بیماری "عدم درک صحیح" و اشتباه محاسباتی در خصوص مجاهدین و مقاومت ایران هستند.
آیا فراموش کرده اند که یک بار بر خلاف تمامی اصول اخلاقی و انسانی، مجاهدین را دستگیر کرده و به گابن تبعید کردند. نتیجه اش چه شد؟!
کودتای شرم آور ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ را رقم زدند. توطئه با شعلههای مشعلهای برافروخته در راه آزادی، در هم شکست. افتخارش برای مجاهدین و مقاومت ثبت شد. رو سیاهیاش هم ماند به زغالهایی که شرافت انسانی و سیاسی شان را در بر سر میز معامله با آخوندها، به باد دادند.
از عمر این آخرین توطئه هم فقط چند روز میگذرد. در کشوری که انسانهای آزاد اندیشی همانند هوگو، روسو و رومن رولان، سارتر و سیمون دوبوار و فرانتس فانون قد کشیدهاند و هر کدام در شکل و شمایل یک آموزگار آزادی و مبارزه برای رهایی، راهنمای خیلِ عظیمی از انسانها در سراسر جهان شده اند، می خواستند در همگرایی با یک فاشیسم مذهبی، یک مقاومت رزمنده برای آزادی را ممنوع و محدود کنند!
"روزگار غریبی ست نازنین"!
صد البته ما به مصداق یک مقاومت، نباید تن به این محدودیتهای زشت و بی شرمانه می دادیم، که ندادیم. باید می رفتیم و رفتیم. حکم تاریخ غیر قابل نقض و انکار است. تصورشان این بود که به همین سادگی ها می شود سر یک مقاومت بزرگ را زیر آب کرد و فاتحه!
بهانه های امنیتی را روکشی کرده بودند بر زد و بندهای پشت پرده و گپ و گفتگوی 90 دقیقه ای با رئیسی جلاد، اما همه شاهد بودند که "پاتریک کندی" علاوه بر همسرش، این بار 5 فرزندش را هم به همراه آورده بود، تا خط بطلانی بر بهانههای ساخته دست ارتجاع و استعمار کشیده باشد.
اینگونه بود که با توسل به قانون و قاضیان با شرافتی که خوشبختانه هنوز حضور دارند، تظاهرات پاریس علیرغم همه ممنوعیتهای تاج و عمامه شاد کن، با کهکشانی از ستاره ها درخشید و علیرغم میل و خواسته بدخواهان، آدرس اصلی یگانه آلترناتیو دموکراتیک را به ایران و سراسر جهان مخابره کرد.
"اصل کلام":
آخوندها در حال سقوط و سرنگونیاند. خطر اصلی، مقاومت است. باید بر آنها تاخت و چوب لای چرخشان گذاشت و متوقفشان کرد.
صنعت مماشات در تولید آلترناتیو متبوع خود، دچار سرخوردگی و ناامیدی شدیدی شده است. کیفیت جنس تولید شده نه نامرغوب که مفتضح است. بنابراین تا اطلاع ثانوی باید زیر بغل رژیم افلیج را گرفت. باید بر آلترناتیو اصلیاش تاخت تا شاید بشود با خرید زمان، یک "شتر، گاو پلنگی" سر هم کرد و به ملت ایران غالب نمود.
"پاسخ":
کور خوانده اید. ملت ایران ۱۲۰۰۰۰ شهید راه آزادی تقدیم نکرده که باز همچنان و همانند ۱۲۰ سال گذشته درون دایره زشتی که شما برایش ترسیم کرده اید، قدم بزند. برخلاف گذشته، ابزار در هم کوبیدن و جمع کردن این دایره ننگین را هم با وجود یک مقاومت خستگی ناپذیر و رهبرانی شجاع و مدبر دارد.
"پاریس اول جولای۲۰۲۳":
هوای پاریس در صبح اول جولای، ابری و بارانی بود. باران گاه نم نم و گاهی چنان تند و سرکش فرود می بارید که گویی می خواهد زشتی های این چند روزه را از چهره پایتختِ مهد آزادی بشوید و در زیر زمین دفن کند.
چند ساعت قبل از شروع تظاهرات به میدان "ووبان" رسیدیم. آسمان آرام گرفت، اما از شش جهتِ میدان، سیل جمعیت سرازیر بود.
جهان چقدر زیبا می شود در این لحظه های غیر قابل وصف که انسانهای شریف و با وجدان از گوشه گوشه آن، علیرغم تمامی هارت و پورتها و چنگ و دندان نشان دادنهای کفتاران عمامه دار و منع و ممنوعیتهای اربابان دموکراسی، کفش و کلاه میکنند و خودشان را به همان نقطه ای میرسانند که تاریخ در انتظارشان ایستاده است.
فراموش نکردهایم که تا همین یکی دو هفته پیش آخوندها و اعوان و انصارشان چگونه با دُمهای خود گردو میشکستند و در نمایشهای جمعه نعرههای جمع شدن بساط مجاهدین و مقاومت می کشیدند.
سلطنتِ مفلوک و مدفون نیز که بوی کباب به مشامش رسیده بود، دایره به دست در کنار آخوندها به رقصی مهوع و چندش آور مشغول شده بود.
اینها را هم بگذارید در زمره همان حقیرهایی که هنوز درک و فهم نکرده اند که مجاهدین نه صرفا با چند توپ و تشر تو خالی که حتی با بمباران قرارگاه هایشان و پس از آن قتل عام در اشرف و موشک بارانهای لیبرتی و کودتای ارتجاعی – استعماری در فرانسه هم "سر خم" نکردند.
یکی از همین نکبتهای خارج کشوری که از صدقه خونهای مبارزان و مجاهدان راه آزادی توانسته در یکی از کشورهای اروپایی سر و سامانی بگیرد و به آلاف و الوفی برسد و معلوم نیست طی 40 سال گذشته که با رنج و خون مبارزان آزادی سپری شده، کجا بوده و چه می کرده، حالا فیلش یاد تبار "آخوندی" اش کرده و به جای گرفتن یقه آخوندها از مجاهدین پاچه می گیرد!
حکایت البته همچنان همان حکایت "مگس" و "عرصه سیمرغ" است. حکایت امواج خون شهیدان راه آزادی است و اینهایی که سالها خورده و خوابیده و پروار شدهاند و حالا به سرعت خود را به دریای مواج شورش و طغیان خلق رسانده اند تا از امواج خون شهیدان سواری بگیرند.
انگار گردش دور ایام بر این محور میچرخد که همه مار و مورها و عقربها و شغالها و لاشخورها و کفتارها بنا به جبری که انقلاب برایشان مقدر کرده، نقاب از چهره برداشته و پیش از سرنگونی آخوندها، ظاهر کریه و زشت خود را در معرض دید عموم قرار دهند و تعیین تکلیف شوند.
"در جبهه خلق":
از آن سو در نقطه مقابل نیز، سیل محکومیتهای سازمانها، احزاب، انجمن ها و شخصیت های شناخته شده ایرانی، نسبت به حمله و هجوم به اشرف3، به شکل بی سابقه ای نشان داد که جبهه خلق در مقابل جبهه ضد خلق در حال شکل گرفتن و انسجام است. این یعنی انقلاب و مقاومت یک گام بلند دیگر در راستای آزادی ایران و ایرانی، به جلو برداشته اند.
از برکت انقلاب و خونهای شهیدان است که دیگر جایی برای میانه بازی و یک سر در آخور آخوندی و سر دیگر در توبره خلق نهادن، وجود ندارد. یا رومی روم، یا زنگی زنگ.
سخن آخر:
اینکه چرا استعمار و ارتجاع "سنگها" را بسته و "سگها" را رها کردهاند، دقیقا برمی گردد به خط و مشی و رسم و روشی که از سوی رهبران این مقاومت ترسیم شده است.
اگر به این سخنان رئیس جمهور برگزیده مقاومت در تظاهرات اول جولای در پاریس یک بار دیگر با دقت توجه کنیم، بهتر متوجه خواهیم شد که این مقاومت چگونه عزم خود را برای جمع کردن بساط مرتجعین، مستبدان و استعمارگران جزم کرده است و بهایش را هم با خون شهیدانِ سرافرازی همانند "فرمانده افشین" تمام و کمال تا امروز پرداخته است.
".... هرگز استقلال جنبش مقاومت و استقلال ایران زمین را با بزرگترین داراییهای جهان، عوض نمیکنیم. هرگز اصول و ارزشهای انسانی، مبارزاتی و آرمانی را به خاطر کسب قدرت کنار نمی گذاریم.
گردی از شاه و شیخ و مرام استبدادی آنها را بر خود تحمل نمی کنیم و برای آزادی ایران، به هیچ قدرتی چشم نمی دوزیم".....
آری! این جملات البته خوشایند استعمار و شیخ و شاه نیستند. نسل های آزادِ آینده ایران زمین، معنای این سخنان را بسیار بهتر از امروز درک کرده و به قضاوت خواهند نشست.
مقاومت بی وقفه به پیش می رود. خون می دهد و محدود و ممنوع میشود. اما از پا نمینشیند. موانع را به کنار میزند و همچنان تا رسیدن به قله ادامه میدهد، به این دلیل ساده که به معنای واقعی کلمه مستقل است و استقلال ایران را با بزرگترین دارایی های جهان عوض نخواهد کرد. این مقاومت محکوم به پیروزی است.
از عصاره، ثمره و حاصل بیش از یک قرن مبارزه برای آزادی، غیر از این نباید انتظار داشت.
مبارزه ای که یک روز پرچمش را ستار خان قهرمان به اهتزاز در آورده، یک روز میرزای جنگل طلایه دار آن شده است. روز دیگر دکتر محمد مصدق و حسین فاطمی شهید به بلندای تاریخ آن مرز و بوم قد علم کرده اند و دیگر روز حنیف کبیر و یارانِ فداکارش سینه سپر نموده اند و امروز هم فرزندان شایسته آنها، مسعود و مریم پرچم سرخ و خونین مقاومت را بر بالا بلند قلههای شرف و آزادگی برای آزادی و استقلال سرزمین شیر و خورشید، به اهتزاز در آوردهاند.
حقیقت این است که این سرزمین هرگز تهی از دلاوران و قهرمانان و آزادیخواهانِ جان نثارِ خلق و آزادی نبوده است. به قول رهبران این مقاومت "این مبارزه ایست تا پیروزی". "از آن ماست پیروزی".
چوبهای زیر بغل رژیم مفلوج و مفلوک ولایت فقیه، از هر نشانه، مارک و برندی که باشند، به زودی فرو خواهند ریخت و ملت ایران جشن بزرگ آزادی را بر گورستان استعمار و ارتجاع برگزار خواهد کرد.
هادی مظفری