«حجاب اجباری» قلمرو اعمال خشونت دولتی
خشونت در شریعت ملایان به امری «قُدسی» ارتقاءیافته است. خشونت منبع «لذت» است. داروغههای شریعت، با لذتی شهوانی خشونتورزی میکنند. انحطاط فرهنگی حاکم در زوال کرامت ِ انسانی تبارز یافته است. اینان باور و دگمهای خود را بر فراز جان و کرامت آدمی نشاندهاند. تبار ِ زوال انسانگرایی به قرون چهارم و پنجم هجری میرسد. در دوران استیلای ملایان، کرامت و شأن انسانی بیمقدار شده است. نه تنها عامه بلکه دستجات تبهکار و اوباش خود را مجاز به انجام خشونت و اجراء مواد «قانون قصاص» میبینند. خشونت در نگاهی پدیدارشناسانه یعنی «تحمیل هستیِ شخصی به دیگری است.» به این معنا که یک خردهفرهنگ با به انحصار درآوردن کانونهای قدرت و با تکیهبر قوهٔ قهریه خود را به جهان تحمیل میکند. در پناه این نگاه، خوف و هراس گسترهٔ وسیعی را درنوردیده است. خشونت در خوف نفس میکشد. برای غلبه بر خشونت، ابتدا باید بر خوف استیلا یافت. «نترسیم، نترسیم، ما همه باهم هستیم»، ناشی از این تلاش مستمر است. این پرسش ارزش کاویدن دارد: آنچه ساختار روانی ی است که با اعمال خشونت بر دیگری (که اصلاً او را نمیشناسد) اشباع میشود و لذت میبرد. روانکاوان میگویند، خشونتورزان از عدم تعادل روانی رنج میبرند. ملایان تلاش دارند، خشونت سیستماتیک را آسمانی جلوه دهند. به قول هانا آرنت «خشونت میتواند قابل توجیه باشد، اما هرگز مشروع نیست.».
اخلاق و حجاب اجباری
اساس دین، اختیار و انتخاب است. در قران بهکرات بر عدم اجبار در پذیرش دین تأکید شده است.
خطاب به پیامبر گفته میشود: فَذَکرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکرٌ، لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرٍ (پس تذکر ده که تو تنها تذکردهندهای، تو بر آنان مسلط نیستی [که به قبول ایمان مجبورشان کنی]، (88: 21-22 در واقع « اجبار به حجاب» فاقد وجاهت فقهی، قانونی و اخلاقی است و بهخودیخود، ظرفیت و صلاحیت وضع قانون را ندارد.
علم اخلاق هم در باب «حجاب اجباری» کمکی به متشرعان زنستیز نمیکند. آنان نمیتوانند علم شنیع خود (اجبار به حجاب) را با گزارههای اخلاقی توجیه کنند. از منظر علم اخلاق، «حجاب اجباری» عملی است غیراخلاقی. انگیزه ایمانی در این باب اصل است. فعل اخلاقی بر بستر اختیار و اراده آزاد شکل میگیرد. عمل فاقد ارادهٔ آزاد و غیرمستقل، دارای هیچ ارزش اخلاقی نیست. زیرا قدرت ِ انتخاب و کرامت انسانی را نفی کرده و تحکم میکند. اراده و اختیار انسان از مقولات اصلی دینداری اصیل است. ایمان ورزی پروسهای است درونی، درازمدت بر بستری از آگاهی و ارادهٔ آزاد. فرد مؤمن با شور و دلبستگی به این تجربه ایمانی و سیر و سلوک قدم میگذارد. اینجا اقلیم عشق است. سرزمین شور و طرب عرفانی است، نه دشت ِ سوزان و زمخت ِ مشتی متشرع ِ متکبر، که با تیغ زنگی «حجاب اجباری» را بر زنان تحمیل کردهاند. ایمان در زیر چکمه «گشت ارشاد» در ترازوی اخلاق وزنی ندارد. متشرعان مناسبات مملو از ریا و فریبکاری را نهادینه کردهاند. آنان خود، نمادِ ریا و تزویرند. در دستگاه اخلاقی متشرعان، پروندهسازی، هتک حرمت، اجحاف، چاپلوسی، اختلاس، شکنجه، قتل، تحکم، کودک کشی حساسیتی برنمیانگیزاند و اما موی زن کانون توجه آنان است. سر برآوردن ولایت در دوران ما، فضاحتی است تاریخی. شورش بر استبداد دینی دفاع از کرامت انسانی هم هست. باید به این فضاحت تاریخی پایان داد. نشاید بر ما بنویسند، که گوئیا صغیر بوده محتاج ولی بودهایم.
مریم، پگاه ِ فرهنگی نوین
با ورود مریم به صحنهٔ کشاکش توازن، قوا در نبرد با ارتجاع و بورژوازی دگرگون شد. پروژهٔ او چیزی است سراسر متفاوت. اندیشه مریم به مصاف دو فرهنگ آمده است: ارتجاع و فرهنگ کالایی. بهرهکشی در فرهنگ کالایی نامرئی، ظریف و پیچیده است. در جهان کالا گونگی رسانههای گروهی و کارتلهای تبلیغات، حامل ِ اصلی این فرهنگ هستند. نقش آنها مشروعیت بخشی، به نابرابریهای موجود در ثروت و قدرت، و فروکاستن زن به شیئ اروتیک است. بازاندیشی در نظریه مارکسیستی، دو مفهوم ازخودبیگانگی (Alienation) و کالاگونگی/ شئ وارگی (Reification) جلبتوجه میکند. در جامعهای که کالا به اصل سازمان دهندهٔ جهانشمول ِ تمام عرصههای جامعه و فرهنگ تبدیل شود، انسان کالا گونه و ازخودبیگانه میگردد. «مصرف» به هستی انسانها معنا میبخشد. در این فرهنگ حتی آگاهی بشر هم بُت واره میشود. در جهان کالایی، هویتِ انسان تحتالشعاع اقتصاد است. انسان شیء است و با ابزار و معیارهای مادی سنجیده میشود. در پروسهٔ (شئ وارگی) انسانیت ِ انسان منکوب میشود. او در چرخه سرمایه به «داراییهای ثابت» تنزل مییابد.
مریم به کشاکشی بسیار پیچیده و ظریف، با تباری هزاران ساله گام نهاده است. کشاکش او فردی نیست؛ هنر ِ او فرهنگسازی کلان است. او به مصاف آمده است. این مصاف، دشمن آفرین است: جبهه ارتجاع و سنگر بورژوازی. نقطه مشترک این دو اندیشه استثمار زن است. آن یکی عریان و زمخت و این دیگری باریک و پنهان. مریم ارزش انسان را در چیز بسیار متفاوتِ دیگری میبیند.
مقاومت یعنی «میتوان و باید»
برای مریم «مقاومت»، راز و رمزِ هویت انسان است. پیشروی و پیروزی انسان مدیون همین ارزش است. این همان چیز ِ سراسر متفاوت است. مریم از گفته مسعود مدد میگیرد تا پروژه خود را توضیح دهد. «نور مقاومت خاموششدنی نیست. هرچقدر هم نور را بشکنند، انکسار نور تابش آن را بیشتر میکند.» انسان در مقاومت معنی مییابد. انسان هستی خود را با مقاومت تعریف میکند. او صادقانه میگوید که مقاومت و دستیابی به آزادی هزینه دارد. او خطاب به مردان و زنان آزاده میگوید: «آزادی با فداکاری و قیمت دادن به دست میآید؛ با جرئت و جسارت، بر سرکوب و تحقیر شوریدن. با شجاعت و امید مقاومت کردن و با مبارزه بیامان»، آری هزینهٔ آزادی، مقاومت و فدای حداکثر است. در این مسیر البته گوینده باید خود الگوی فدا باشد؛ نماد ِ پرداخت. فرهنگ ِ فدا در قاموس او در پهنهٔ نظر سرگردان نیست.
این فرهنگ ابتدا باید در درون مناسبات جاری شود. از خاطرهٔ جمعی ایرانیان حذف نخواهد شد، که مجاهدین برای اعادهٔ حیثیت از واژه «مقاومت» بهایی افسانهای پرداخت نمودند. یادآوری یک صحنه: آنها تنها و بدون هیچ یاوری در مقابل «حجم ستبر رذالت» قد برافراشتند. حماسه اشرف و لیبرتی در محاصرهای نفسگیر، در دشتی سوزان و مملو از شرارت و فرومایگی با دستان خالی برای همیشه بر ضمیر بینالنهرین نگاشته شد. وای که چه شکوهی داشت این «مقاومت». صحنههای این مقاومت شورانگیز بر بال صبا به فلات ایران رسید و امروز در مدرسه و خیابان و کوه و دشت باز تکثیرشده است. اندیشه مریم این حماسه را ممکن ساخت. این رهآوردها در دورانی کلید خورد، که این جنبش د ر محاصرهای هولناک بسر میبرد و در درون آن نیروی عظیمی فوران یافت که یک پایداری پرشکوه و شگرف را محقق نمود.
رنه دکارت آغازگر خردگرائی، مدرنیته و تمدن و فرهنگ مابعد رنسانس در مغرب زمین است. «میاندیشم، پس هستم» با این جمله او به نقد دگمهای زمانه خود شتافت. به باور او «عقل ِ نقاد ِ خود بنیاد» بنیاد هستی ی آدمی است. آلبرت کامو اما در مدار بالاتری میاندیشد. برای او شورش برعلیه پوچی، هستی انسان را تقریر میکند. «من طغیان میکنم، پس هستم». حیات با مقاومت میسر است. در اندیشه آلبرت کامو آدمی تنها با طغیان و شورش بر علیه پوچی به زندگی خود معنا میدهد. او میگوید «آدمی در شورش آزاد میشود». شاید این طغیان به پیروزی منجر نشود، اما او رهایی را در مرگی تراژیک اما آگاهانه و مختارانه تجربه میکند. این اندیشه، نشانگر هستی و وجودی همراه با کرامت و شرافت و خود بنیادی انسان است. خداوند اختیار همه کارها را به مؤمن داده اما این اختیار را به او نداده است که ذلیل زندگی کند. او میتواند و باید مقاومت کند. مقاومت او را زیبا میکند. در روزگاری که جلاد در طیلسان (دستار) قاضی به کودک کُشی فتوا میدهد و شناعت و پلشتی، لباس «شرع» و قانون به خود پوشیده، گفتن بسا دشوار است. با جمله «مقاومت میکنم، پس هستم» میتوان مرزی سرخ با ستم ترسیم کرد. آن حیاتی ارزش زیست دارد که به گوهر مقاومت آراسته باشد. میتوان دربارهٔ مریم چنین گفت: او با هر نظری که دارد، به یکی از ارکانهای فرهنگ ما تبدیلشده است. مریم میگوید: «مقاومت کردن و ایستادگی بر سر آن، اعتبار وجود یک خلق است. و راز و رمز پیشروی و پیروزی در دشوارترین شرایط. تنها پلی است که از آن میتوان به جهانی بر اساس خواهری و برادری و آزادی و برابری رسید.» امروز این اصل در کف خیابان میهن اسیر به اثبات رسید. ما شاهد همبستگی و اتحاد، مودت و یگانگی همه آحاد هستیم. این است آن «رازـ واژه»؛ واژهٔ مقاومت.
رئالیسم مریم
او اضافه میکند «از این نظر، مقاومت، نیاز مبرم انسان برای انسانیتر شدن است. نیاز هر زن ستمزده برای رهایی است و نیاز جامعه برای خروج از بنبست و انحطاط است.» او دیالکتیک وجود انسان را بهخوبی شناخته و بر آن انگشت میگذارد. انسان مدام در حال «شدن» است. در کشاکش با موانع تکاملی راهی مملو از فرازوفرود در پیش دارد. در کوران این کشاکش گوهر وجودی او صیقلخورده، بارز میشود. به بیانی دیگر او در این ستیز مدام خود را محقق میکند، و جامعه و تاریخ را از نو مینگارد. داستان انسان در گذر زمان چیزی نیست جز صیرورت مدام از قلمرو جبر به دشت بیکران آزادی. در این مسیر رزمجامه پوشیدن همان «شرافت» است.
مریم با رئالیسمی شریف «منطق رهای بخش» را چنین توضیح میدهد: «بر اساس آن انسان به اینکه چقدر توانمند هست یا نیست شناخته نمیشود، بلکه به تلاش و جنگ اش برای تغییر خود و برای تغییر جامعه شناخته میشود و جامعه نیز، به این شناخته نمیشود که چه هست، بلکه به استعدادش برای نو شدن و به قوای رزمندهاش برای انقلاب شناخته میشود. بله، این شورشی است علیه آنچه هست، برای رسیدن به آنچه باید باشد.»
اپیستمولوژی مریم، گامبندی شده و نظاماند است، در پهنه ِنظر متوقف نمیشود، کنش جو و سیال است، به تغییر میاندیشد، صادقانه خطرات را نشان میدهد، به اراده و اختیار متکی است و بی هزینگی در تغییر را یاوه میداند. او میگوید هرکس «میتواند و باید» خودش را رستگار کند. رستگاری او در گروه رستگاری جمع است. او بهشدت جمعگرا است و با «منیّت فروبرنده» سر ِ نزاع دارد. او به مینیممهای پیرابند اخلاقی و عقلانی قانع نیست. در این ورطه مریم ماکیمالیست است. به آنانی که به اصول ِ جهان کهنه چسبیدهاند، نهیب میزند و در ستیزی آشکار با «ایدئولوژی اوّل من» بسر میبرد. در نگاه مریم، زنان «نیروی بالنده» انقلاباند، که در مقابل اجحافات استبداد وحشی دینی «بهجای اینکه در خود فرو بروند» به پا میخیزند. محدودیتهای نهادینهشده را «میدانی برای به آزمایش کشیدن ارادههای زنان میبیند» و رهنمود میدهد که «بر همه این موانع شورش» کنند. مریم یک حرف بیشتر ندارد: «استمرار مبارزه و قیام». او اضافه میکند «حرف این است که باید در برابر سرکوب و ستم و درد و مصیبت، جنگاورتر باشید.»
در ۱۷ اسفند ۱۳۹۹ به زنان میهن چنین گفت: «مسئولیت برپایی و پیشبرد قیام را بر دوش خود بگذارید. رنج های شما پلی بهسوی آزادی است و در آنسوی پل آنچه قد میافرازد، باز شمایید، یعنی زنانی که یک جامعه آزاد و برابر را رهبری میکنند.» و امروز چنین شد که مریم گفت. این گفته از شناخت قانونمندیها و وفاداری به اصول میجوشد.
سالها پیشازاین هم بارها با درکی عجیب از این «نیروی بالنده» رو به ملایان سخن گفت:
«شما هرچه در چنته ارتجاعی و قرونوسطایی خود از وحشیگری و زنستیزی و ستم داشتید، بر سر زن ایرانی آوردید. ولی وای بهروزی که این نیروی تاریخی عظیم آزاد شود، خواهید دید که دودمان ارتجاعی شما را این زنان مبارز و مجاهد به آتش خواهند کشید و شما بهطور محتوم به دست زنان رهاشده ایران از صحنه تاریخ جارو خواهید شد.» (در خرداد ۱۳۷۴). و در اجتماع ارلزکورت لندن در تیر ۱۳۷۵ بازهم رو به فریسیان ِ تهران: «اما بدانید که سرکوبشدگان امروز، فاتحان فردایند.»
این سخن بدل مینشیند. آری ملایان مردهاند، چگونه است که خود پی نمیبرند؟
زن، مرد و سنت ِ کهن
با امعان نظر به این پتانسیل عظیم زنان، مقوله رهبری زنان در سال 1370 در تمامی سطوح سازمانی مطرح گردید. زنان مجاهد میبایست ابتدا جهان کهنه را در اندیشه خود در هم کوبند و مناسبات نوینی را د ر جهان خود تقریر نمایند. باور به خود، و شکستن طلسم ِ عدم اعتماد، تنها به مدد یک «جنبش ایمانی» درونی در یک پروسه دینامیک، خلاق، مستمر، نقادانه، فداکارانه و پرهزینه امکانپذیراست. سفری پُر مشقت آغاز شد. بسیاری در نیمهراه ِ این پروسهٔ مهیب نفسبر شدند. رها شدن از بندهای تفکرات سنتی و نگاه کالایی به خویش تجربهای است بسیار غنی، زیبا و ارتقاء دهنده. انسان د ر این مسیر از شکست میهراسد، میلرزد، هجوم کابوسها و مرارتهای راه، چون تندبادی بر او وزیدن میگیرند. «باز بعضی را ز تف آفتاب
گشت پر ها سوخته، دلها کباب» (منطق الطیر، عطار)
البته این دَریدن عادت و تغییر فرهنگی با تباری بسیار کهن، اگر مستمر نباشد، حتماً به اهداف تعیینشده دست نمییابد. از طرفی مردان هم درگیر این کشاکش مهیب شدند. «مردان ِ رها د ر مناسبات مجاهدین» روابط نوینی را رقم زدند. با اتکاء به ازخودگذشتگی، دیگری را بر خویش اولویت داده و در تمامی صحنهها با شور و شوق به دفاع از آرمان آزادی، زن و برابری قیام کردهاند. براین تحول هر ناظر ِ صادقی بهسرعت گواهی میدهد. مریم با نگاهی زیبا و باریک، پیوند ارگانیک مرد و زن را در مناسباتی پاک ارزیابی میکند: «مشارکت برابر زنان در رهبری، فرا گردی نیست که بدون رهایی مردان متصور باشد.» مرد و زن در یک پروسهٔ سیّال، مستمر، ارگانیک و خلاق به رهایی دست مییابند. مردان با پذیرش آگاهانهٔ رهبری زنان، یک مکانیسم رهاییبخش شکل میدهند. در این فرآیند، روابطی نو و انسانی بر پایه احترام متقابل متجلی میشود. در مناسبات نوین، «تنگنظری، رقابت و قیاس» رخت برمیبندد. مریم میگوید: «رهبری زنان در جنبش مقاومت، نام و نماد یک دگرگونی است که روابطی بر اساس برابری حقیقی بناکرده است.» پروژهٔ ارتقاء زنان به مدار ِ رهبری در مناسبات مجاهدین، بدون دگرگونی بنیادین نگرش ِ مرد ها، دستاوردی است متزلزل که میتواند بازگشتپذیر باشد. د ر پرتو «تحول درونی» فضایی مملو از برابری و همبستگی خلق میشود «که ضرورتاً با مسئولیتپذیری مردان مؤمن و معتقد به آرمان برابری همراه» است. مریم بهدرستی تأکید میکند که «بدون وجود مردانی که آرمان برابری را پیشاروی خود قرار داده و برای برقراری آن قیام کرده باشند، رهبری زنان صورت واقعی به خود نخواهد گرفت.»
مریم بهعنوان بانویی مسلمان، نگاهی سکولار دارد. او «مدافع ارزشهای دموکراتیک، جدایی دین و دولت، برابری زن و مرد، و آزادی و بردباری» است. دشمن ِ جزمیت و «بنیادگرایی تحت نام اسلام چه در لباس شیعه و ولایتفقیه و چه در لباس سنی و داعش» است. و «قوانین شریعه، اعمال اجباری احکام اسلام و تبعیض دینی را مردود» میشمارد. نگاهش به آموزههای اسلامی چنین است: «هر چیزی که آزادی مردم را نقض کند، هر چیزی که برابری زنان را نفی کند، ضد اسلام است.» در دبستان فکری این بانوی مسلمان «اجبار» جایی ندارد، با جهان او بیگانه است. او انتالوژی بسیار غنی ی را نمایندگی میکند. در هستی شناسی و انسان شناسی مریم اراده و اختیار ویژگی اصلی انسان است. مریم با صراحت میگوید: «نه به حجاب اجباری، نه به دین اجباری و نه به حکومت اجباری.» او مستمر بر این واقعیت انگشت میگذارد که «زنان مقاوم ایران، نقش تعیینکنندهای در مقابله با بنیادگرایان حاکم داشته و دارند.» (سخنرانی ۱۳۹۵/۱۲/۱۷(.
دیروقتی است که حتی «حشرات نابینا» هم (جان شیفته) به این امر گواهی میدهند.
در اندیشه مریم «لازمه سرنگونی استبداد مذهبی و تضمین دموکراسی در ایران فردا» برابری زن با مرد در تمامی پهنههای اجتماعی، اقتصادی، خانوادگی، حقوقی و قضایی و بهویژه در حلقهٔ رهبری سیاسی است. مجاهدین به گفته مریم برای «آزادی و حق انتخاب آزادانهٔ زنان به پا خاستهایم. ازجمله حق انتخاب شغل، حق طلاق و حق انتخاب پوشش.»
اندیشه مریم در این باب متعالی، معصومانه و نجیب است. اندیشهای بهمثابه پادزهر ِ نگاه ارتجاعی ی دینی و شئ وارگی به زن. اندیشهای که «زنان را به حاشیه» نمیراند بلکه در مدار رهبری مینشاند.
این خروش، فرهنگ نوینی را رقمزده است.
جنبش و تحرکی ستودنی، نظامهای فکری کهنه را واژگون خواهد کرد و گشودگی فرهنگی ایجاد خواهد شد.