۱۴۰۱ دی ۷, چهارشنبه

اعتراف به‌شکست؛ قطعیت سرنگونی


چند روز پیش، نامهٔ سرگشاده‌ای از سوی آخوند انصاری‌راد خطاب به‌خامنه‌ای در برخی رسانه‌های حکومتی انتشار یافت که برخی نکات آن جای تأمل دارد.

انصاری‌راد که ۳دوره در مجلس ارتجاع حضور داشته، در نامهٔ خود از جمله می‌نویسد: «با صراحت و به‌ضرس قاطع می‌گویم و تمام کارشناسان بی‌غرض می‌گویند که اداره و مدیریت جمهوری اسلامی در تمام بخش‌های حیات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و سلوک فردی شکست‌خورده است و اکنون ملت ایران حق خود را در اداره و حاکمیت خود بر سرنوشت و زندگی بدون زور و ارعاب طلب می‌کند. این تظاهرات قطعاً از طرف ۸۵درصد ملت حمایت می‌شود».

نامبرده به‌این ترتیب به‌شکست مفتضحانه رژیم آخوندی در زمینه‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک، اعتراف می‌کند. این اعتراف و هم‌چنین اقرار او به‌این که ۸۵درصد ملت، این رژیم را نمی‌خواهند و برای سرنگونی آن به‌پا خاسته‌اند، کار دیروز و امروز نیست؛ این دیکتاتوری قرون‌وسطایی از همان روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰ که تظاهرات مسالمت‌آمیز نیم‌میلیون نفری مردم تهران را به‌دستور خمینی ملعون به‌رگبار بست و از عصر همان روز که دختران نوجوان ۱۵، ۱۶ساله را حتی بدون آن‌که اسمشان را بداند، به‌جوخهٔ تیرباران سپرد، آخرین ذرات مشروعیت سیاسی و اجتماعی خود را به‌باد داد.

خوشا قیام سراسری مردم ایران که در امتداد مقاومت پرشکوه ۴۳ساله، طی یکصد روز، چنان ضرباتی بر سراپای رژیم وارد آورده و چنان هیبت ولی‌فقیه خون‌ریز ارتجاع را ریخته که این آخوند حکومتی و امثال او، امروز جرأت می‌کنند رو در روی خامنه‌ای بایستند و این عبارات را بر زبان و قلم خود جاری کنند.

آنچه انصاری راد و امثال او را به‌این اعترافات واداشته، نمایان شدن چشم‌انداز سرنگونی است. کما‌ این‌که وی نامهٔ خود را با این عبارت به‌پایان می‌برد: «آقای خامنه‌ای! انفجار عظیم رخ خواهد داد!».

در زمرهٔ همین هشدارها بایستی از سرمقالهٔ روزنامهٔ حکومتی «جمهوری اسلامی» (۵دی) یاد کرد که با عنوان «از دولت اسلامی تا اسلام دولتی» واقعیت شکست پر فضیحت رژیم ولایت فقیه را یک درجهٔ دیگر به‌عمق برده و می‌نویسد: «از وقتی که «دولت اسلامی» را کنار گذاشتیم و اسلام را دولتی کردیم، تمام توان خود را مصروف اصل قرار دادن خود و اسلام را به‌خدمت خود درآوردن نمودیم».

نویسندهٔ مقالهٔ کذایی، تلاش مذبوحانه‌یی به‌خرج می‌دهد که خود خمینی دجال را از این خیانت تاریخی مبرا کند و نشان دهد که گویا انحراف بعد از خمینی آغاز شده است.

اما این ادعا رسواتر از آن است که کسی را بفریبد. در حال حاضر در ایران چه کسی را می‌توان یافت که نداند بنیانگذار خیانت به‌اسلام و همهٔ این جنایتها و پلشتی‌ها که تحت نام اسلام و قرآن و پیامبر صورت گرفته و می‌گیرد، آن دجال ملعون است. شاخص این آگاهی اجتماعی شعار فراگیر «مرگ بر خامنه‌ای، لعنت بر خمینی» است؛ کما‌ این‌که قیام‌کنندگان و شورشگران در همه جا تصاویر و مجسمه‌های خمینی و حتی خانه او در خمین را به‌آتش کشیدند.

«اسلام دولتی» و سوء استفادهٔ خیانتکارانه از نام اسلام که گویا این روزنامهٔ حکومتی تازه به‌آن پی برده، واقعیتی است که مجاهدین افشای آن را از همان اولین روزهای روی کار آمدن خمینی وجههٔ همت خود قرار دادند و مستمراً گفتند و نوشتند که آنچه خمینی دجال می‌گوید و می‌کند هیچ ربطی به‌اسلام و قرآن ندارد.

تنها ۱۰روز بعد از ۲۲بهمن که خمینی «انقلاب اسلامی» را علم کرد، مسعود رجوی طی یک سخنرانی در دانشگاه تهران، پس از معنا کردن کلمهٔ «انقلاب» که خمینی می‌خواست هم کلمهٔ «انقلاب» و هم کلمهٔ «اسلام» را زیر پای ارتجاع خود ذبح کند، با صدای بلند گفت: «... صحبت از انقلاب نکنید! به‌خصوص صحبت از انقلاب اسلامی نکنید! خود انقلاب به‌اندازه کافی مسئولیت دارد، چه رسد به انقلاب تراز اسلام» (دوم اسفند ۱۳۵۷).

در ادامهٔ همین خط، پس از ۳۰خرداد بزرگترین حماسهٔ مستمر تاریخ ایران در برابر مهیب‌ترین نیروی ارتجاعی این تاریخ آغاز شد؛ استبداد ضدبشری و سیاهی که فقط با ایلغار مغول قابل مقایسه است و البته بسا خطرناکتر از آن؛ چرا که این یکی ایلغاری بود به‌تاریخ و تمدن ایران. شبیخونی به‌اسلام و قرآن و اسلام مردم‌گرا و به‌اعتقادات و ایمان یک ملت! و راستی اگر نبود مقاومت خونین و حماسی نسلی با ۱۲۰هزار شهید، از اسلام و ایران و همهٔ ارزشهای ملی، انسانی و اسلامی، چه بر جای می‌ماند.

آری، مجاهدین طی ۴۳سال گذشته با پرداخت سنگین‌ترین بهای خونین توانستند خمینی، این هیولای خون‌آشام و سارق بزرگ انقلاب را از اوج ماه به‌قعر چاه نکبت بیفکنند. تا آنجا که مردم ایران از سال‌ها پیش در تظاهراتها و حرکتهای اعتراضی خود، با جدا کردن حساب اسلام از حرامیان حاکم می‌خروشند: «اسلامو پله کردن، مردمو ذله کردن».