مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر..
.پس از گذشت سه ماه مستمر و شبانهروزی از قیام انقلابی مردم ایران، شاهد روندی رو به جلو و پیشرونده در قیام هستیم. رژیم از همان روزهای نخست ادعا میکرد همه چیز تمام شده و تحت کنترل است. اما ارتقای قیام به مدارهای بالاتر خیلی سریع پوچ بودن این ادعاها را به اثبات رساند. حتی نمایان شدن چند باره خامنهای و خط و نشان کشیدنهای بادکنکی، نه تنها اثری روی پیشروی قیام نداشت بلکه هر بار موجب جهش انقلاب به مراحل تازهتر شد.مسعود رجوی، فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران گفت که "شرایط به قبل از قیام برنمیگردد". اگر این تحلیل درست و واقعبینانه را شاخص قرار دهیم میتوان گفت که گذر زمان در شرایط انقلابی کنونی به میزانی که به بلوغ انقلاب میانجامد به همان نسبت رژیم را به مرز سقوط و سرنگونی میکشاند. اما این روند قطعاً خودبهخودی و خودجوش نبوده و نیست. بلکه محصول رزم و مقاومت آگاهانه زنان و مردان این سرزمین است که بر پایه یک پشتوانه تاریخی عظیم و خونین از مقاومت چهل و یک ساله و تحت سازماندهی همین مقاومت و منطبق با استراتژی انقلابی آنکه در ساختار کانونهای شورشی و با منطق"آتش جواب آتش"متبلور شده است، یک صفبندی عظیم و تاریخی را در برابر اصل دیکتاتوری و ارتجاع در هر شکل و فرم آن، چه سلطنت چه ولایت فقیه، شکل دادهاند. انقلاب دموکراتیک نوین مردم ایران تا اینجا با همه افت و خیزها که در هر انقلابی طبیعی است، مراحل لازم و ضروری و مهمی را پشت سر گذاشته که مسیر بازگشت به شرایط پیشین برای جامعه و بهخصوص برای رژیم ولایت فقیه را ناممکن کرده است. مراحلی که با خیزش عمومی و سراسری با شعارهای رادیکال شروع شد، سپس به کنشهای رادیکال گسترده رسید و سپس به مرحله مقاومت محله محور آتشین و شعارهای شبانه پا گذاشته است. منطقی که همه این مراحل را اینچنین بهصورت یک روند بیوقفه و پیشرونده معنا دار میکند و موجودیت میبخشد بدون تردید اصل"سازماندهی" است. این همان چیزی است که حتی با اینکه رژیم کاملاً و با عصبانیتی هیستریک به آن اعتراف میکند، محفلهای رسانهای موج سوار که با ماسک مخالفت با رژیم میخواهند خود را در جبهه انقلاب بیندازند، پیوسته این اصل اساسی یعنی سازماندهی قیام را انکار میکنند. البته هدف از این انکار برای نیروی اصیل انقلابی کاملاً روشن است و چیز پنهانی در این تلاش رسوا وجود ندارد.
مرحله اخیر یعنی مقاومت محله محور که کاملاً بر استراتژی و الگوی کانونهای شورشی منطبق است هم موجب شکست رژیم در اضمحلال قیام و مقاومت میشود، هم اصل "سازماندهی" قیام انقلابی را کاملاً برجسته و پررنگ میکند تا جایی که محفل موج سوار رسانهای رسوا که مبلغ راهپیمایی سکوت است نمیتواند آنرا انکار کند، هم موجب پیوند حداکثری بدنه انقلابی با نیروی انقلابی یعنی مقاومت ایران میشود همچنانکه طبق اذعان خود رژیم طی سه ماه گذشته که انقلاب دموکراتیک در جریان بوده، موج اقبال جوانان به استراتژی کانونهای شورشی سازمان مجاهدین خلق ایران به طرز شگفتآوری رشد پیدا کرده است. بنابراین روندی که انقلاب دموکراتیک تا اینجا طی کرده کاملاً در جهت بلوغ انقلاب و شکست رژیم و همدستان بینالمللیاش و محفل رسانهای ارتجاعی - استبدادی - استعماری شاه و شیخ بوده است.
شفاف شدن صفوف
اگر بازگشتناپذیری رژیم به شرایط پیش از قیام را معیار قرار دهیم، یکی از دستآوردهای بزرگ و تعیینکننده در مسیر انقلاب دموکراتیک، بدون تردید شفافیت مرزبندیها و صفوف در جبهه انقلاب بوده است. تا پیش از قیام انقلابی اخیر مسأله باندهای اصلاحطلب و اصول گرای رژیم تعیینتکلیف شده بود و از قیام ۹۶ جامعه آنها را دور انداخته بود که این مسأله خود را در تحریم سیرک انتخابات ریاستجمهوری ولیفقیه بهخوبی نشان داد. اما هنوز افراد و گروههایی بودند که چه در قالب سلبریتیها و شومنها چه مدعیان ضد رژیم گاهی به پای برخی نهادها و مهرههای دست چندم رژیم میپیچیدند تا از این طریق با الگوی خوردن از توبره و آخور هم در جامعه اعتبار بخرند هم منافعشان در موجودیت رژیم را حفظ کنند. اما قیام انقلابی اخیر جایی برای این دوگانه سوزها باقی نگذاشت و یکی یکی از جبهه انقلابی مردم ایران بیرون انداخته شدند. نکتهای که باید اشاره شود این است که تصفیه نخالهها از جبهه انقلاب عموماً توسط هیچ فرد و گروهی صورت نمیگیرد بلکه این الزامات فرایند انقلابی است که میل به شفافیت صفبندیها درون جبهه انقلاب دارد. در واقع اگر انقلاب را به یک ارگانیسم زنده پیچیده تشبیه کنیم این عناصر مخل و دروغین که فلسفه وجودیشان ایجاد و شکست و شکاف در جبهه انقلاب است، همچون ویروسی هستند که موجبات بیماری ارگانیسم را فراهم میکنند و مکانیزم دفاعی ارگانیزم برای ایمنی موجودیت خود و اجزایش دست به کار حذف این ویروس میشود. همچنانکه موفقیت ارگانیسم زنده در حذف ویروس نشانه سلامت آن ارگانیسم است، تصفیه عناصر ضدانقلابی و مخرب از جبهه انقلاب نیز علامت سلامت فرایند انقلاب بهشمار میرود. پس با این اصل، شفافیت مرزبندیها در جبهه انقلاب و حذف مجموعهای از ویروس های ضدانقلابی ملاکی برای رشد و پیشرفت درست و اصولی انقلاب دموکراتیک بهشمار میرود. اگر چه این شفافیت مرزبندیها و جرح و تعدیلها در صف انقلابیون تا لحظه کمال انقلاب ادامه خواهد داشت چون بههرحال برخی ویروسها از قابلیت انطباق بیشتری برخوردارند اما حضور نیروی انقلابی همچون مقاومت ایران بهمثابه سازمانده و هدایت کننده قیام انقلابی که تجربههای بسیاری در مواجهه با جبهه گسترده ارتجاع و دیکتاتوری و استعمار دارد، میتواند سلامت انقلاب را در برابر حتی ویروس های با قابلیت انطباق بالا ضمانت کند.
اتحاد یا وحدت؟
در ادامه بحث بالا برای جلوگیری از هر گونه شائبه در خصوص شفافیت مرزبندی در جبهه انقلاب، یک توضیح ضروری در خصوص دو مفهوم کلیدی "اتحاد"و"وحدت"در ادبیات سیاسی الزامی است. مفهوم"وحدت"اساساً اشاره به یکی شدن دو پدیده یا دو مجموعه به گونهای است که همه ویژگیها و خصوصیات متمایز یک پدیده در پدیده دیگر استحاله شده و دیگر قابل تشخیص نباشد. معمولاً وحدت میان دو پدیدهای صورت میگیرد که یکی نسبت به دیگری محوریت و برتری دارد و پدیده کوچکتر با از دست دادن کلیه ویژگیهای متمایز و منحصر بهفردش در پدیده دیگر حل و جذب میشود به گونهای که پس از وحدت دو پدیده، دیگر اثری از پدیده کوچکتر یا پدیده حاشیهای بهعنوان یک پدیده مجزا درون پدیده بزرگتر نمیماند. در واقع در فرایند وحدت، یک پدیده محوری سایر پدیدهها را در خود حل میکند بیآن که شخصیت متمایز خود را از دست بدهد. در ادبیات سیاسی وقتی سخن از"وحدت نیروها"به میان میآید اشاره به این مسأله دارد که همه نیروهای سیاسی با ویژگیهای ایدئولوژیک خودشان در یک نیروی سیاسی بهطور کامل حل و جذب شوند. بدیهی است که در این فرایند از نیروهایی که در یک نیرو حل میشوند انتظار میرود تمامی ویژگیهای ایدئولوژیک و سیاسی خود را که با آنها بهعنوان یک نیروی متمایز شناخته میشوند و در واقع شناسنامه آنهاست کنار بگذارند و تابع یک نیرویی شوند که حاضر نیست ویژگیهای متمایز خود را از دست بدهد. با این توضیح روشن است که تنها سیستمهای دیکتاتوری از چنین فرایندی استقبال میکنند چون انتظار دارند همه نیروها با سلایق سیاسی و ایدئولوژیک متفاوت شخصیت متمایز خود را نفی کنند و تماماً تابع اصول و ایدئولوژی دیکتاتور شوند. نمونه این شکل گردهمایی را میتوان در"همه با هم"و"وحدت کلمه"و"حزب فقط حزبالله"خمینی و"خودی و غیرخودی"و"عوام و خواص با بصیرت و بیبصیرت"خامنهای و همینطور"حزب فقط حزب رستاخیز"محمدرضا پهلوی و عملکرد رضاخان در حذف رجال سیاسی و جنبشهای ملی و روشنفکران و شاعران و هنرمندان دید. امروز هم بقایای سلطنت طبق منطق و سنت دیکتاتوری از"وحدت" نیروها حرف میزنند و روشن است که منظورشان این است که همه گروهها و نیروهای سیاسی سلایق خود را کنار بگذارند و تابع و مطیع اصول ارتجاعی و دیکتاتوری آنها شوند. اما مفهوم "اتحاد"ترکیب دو پدیده است به گونهای که با حفظ ویژگیهای اساسی متمایز کننده خود موجودیت جدیدی را شکل میدهند که در آن ضمن انسجام بر پایه ویژگیهای مشترک، شخصیت متمایز خود را حفظ میکنند. در ادبیات سیاسی نیز"اتحاد" عبارت از ائتلاف نیروهای سیاسی با اصول و ارزشها و ایدئولوژیهای متفاوت است که بر پایه اهداف، ارزشها و استراتژیهای مشترک برای رسیدن به اهداف تشکیل شده است. این شکل ائتلافی محصول دیدگاه و ارزشهای دموکراتیک است که در آن همه نیروها و افراد حاضر در آن با حفظ موجودیت متمایز و استقلال ایدئولوژیک بر سر رسیدن به اهداف مشترک همکاری میکنند . تنها نمونه این شکل از ائتلاف دموکراتیک در صحنه سیاسی ایران، شورای ملی مقاومت ایران است که با ابتکار رهبر مقاومت، مسعود رجوی در سال۱۳۶۰ در تهران تشکیل شد و تا امروز بهعنوان تنها آلترناتیو دموکراتیک رژیم ولایت فقیه بیوقفه مبارزه کرده است. بنا بر همین الگوی دموکراتیک، یعنی اصل "اتحاد نیروها"بود که مسعود رجوی فراتر از شورای ملی مقاومت به تشکیل ائتلافی تحت عنوان"جبهه همبستگی" فراخوان داده است. این ائتلاف اخیر محک مهمی برای تشخیص عیار همه مدعیانی است که از فقدان همبستگی میان نیروهای سیاسی دم میزنند. با توجه به این توضیح روشن است که تصفیه و شفافسازی در جبهه انقلاب دموکراتیک نه بر پایه منطق دیکتاتوری "وحدت"بلکه بر مبنای اصل دموکراتیک"اتحاد نیروها" صورت میگیرد و این جرح و تعدیل در جبهه انقلاب موجب تقویت وجه دموکراتیک و در نتیجه کارآمدی بیشتر این جبهه در مبارزه علیه دیکتاتوری ولایت فقیه و جلوگیری از انحراف و موجسواری فرصتطلبان محفل ارتجاعی- دیکتاتوری - استعماری شاه و شیخ میشود.
استراتژی اصولی و کارآمد
همه انقلابهای تاریخ در نقاط مختلف جهان، از آنجا که پدیدههایی انسانی و وابسته به شرایط ویژه تاریخی و اجتماعی منحصر بهفرد خود هستند و از اینرو شیوههای عمل و ویژگیهای خاص آنها را نمیتوان به نمونههای دیگر تعمیم داد اما از یک سری ویژگیها و قانونمندیهای مشترکی برخوردار هستند. یکی از این قانونمندیها اصل "سازماندهی"است. سازماندهی نه تنها برای انقلاب که رادیکالترین پدیده اجتماعی بهشمار میرود و لاجرم اشتراک مساعی و همافزایی نیروها برای پیشبرد کار و رسیدن به اهداف در آن بسیار ضروری است، بلکه در جنبشهای اجتماعی دیگر که جنبههای رادیکال کمتری دارند و مطالبات صنفی و بخشی را دنبال میکنند کاملاً یک اصل اجتنابناپذیر است. بهعنوان مثال یک حرکت صنفی و در کل جنبشهای سندیکایی در تمامی جهان حتی کشورهای دموکراتیک کاملاً از اصل سازماندهی پیروی میکنند. بنابراین از منظر علم جامعهشناسی در هر جنبشی اعم از انقلابی یا غیر انقلابی سازماندهی یک پایه و اصل غیرقابل انکار است. در حالیکه ضرورت این اصل در همه جنبشها کاملاً مشهود است محفل رسانهای ارتجاعی - دیکتاتوری در پوشش سلطنت طلبی که فرصتهای میوه چینی و انحراف در انقلاب دموکراتیک را بهویژه با برجسته شدن رادیکالیزم قیام یکی یکی از دست میدهد به اباطیلی غیرمنطقی و غیرعلمی روی آورده که طبق آن پیوسته بر عدم ضرورت سازماندهی تأکید میکند. هدف البته کاملاً مشخص است و آن چیزی نیست جز بریدن سر انقلاب دموکراتیک تا دوام رژیم ولایت فقیه را ضمانت کند. ویژگی مشترک دیگر انقلابها اصل"رهبری"انقلاب است که ارتباط بلافصلی با اصل"سازماندهی"دارد. در واقع سازماندهی جنبش انقلابی همچنانکه در سایر جنبشها نیز میبینیم نمیتواند خودجوش و خودبهخودی باشد. هر عقل سلیمی میداند که در یک کار گروهی ساده همچون یک برنامه کوه پیمایی در درجه نخست یک سازماندهی حداقلی باید موجود داشته باشد تا مسائل مربوط به مسیر و حواشی برنامه را پیشبینی و کنترل کند در درجه دوم، فردی یا نفراتی باید وجود داشته باشند که نحوه سازماندهی و الزامات آنرا مدیریت کنند. حال وقتی به مسأله جنبش انقلابی میرسیم این دو اصل یعنی سازماندهی و رهبری هم ابعاد گستردهتر و جدیتر پیدا میکنند، هم اجتنابناپذیر میشوند. اصل سوم که در ادامه دو اصل پیشین موجودیت پیدا میکند"استراتژی اصولی و کارآمد" برای مبارزه انقلابی است. در بحث انقلاب، تشخیص استراتژی کارآمد کاملاً وابسته به درک ماهیت رژیمی است که قیام انقلابی در برابر آن شکل گرفته است. شکل استراتژی از آن دسته ویژگیهایی است که نمیتواند بهعنوان یک نسخه استاندارد و یکسان در همه انقلابها در همه زمانها و مکانها تجویز شود. بلکه شکل مبارزه را دقیقاً ماهیت رژیم مستقر تعیین میکند. اکنون رژیمی که انقلاب دموکراتیک نوین علیه آن مبارزه میکند دارای ساختاری فاشیستی با جنبههای امنیتی، نظامی و تروریستی است. این ویژگی منحصر به رژیم ولایت فقیه است و آنرا در هیچیک از رژیمهایی که علیه آنها انقلاب شده است نمیتوان یافت. بنابراین شیوه مقابله با این رژیم هم قابل کپی کردن از جای دیگر نیست. بماند که عدهیی کودن راه مقابله با این رژیم وحشی را شیوه انقلاب مخملی! میدانند که البته طرح این راهکار انحرافی قطعاً از اتاق فکر رژیم بیرون میآید اما عدهیی سادهلوح که دنبال راههای بیهزینه هستند به آن چسبیدهاند. با توجه به ماهیت رژیم، استراتژی "کانونهای شورشی"که شبکه مقاومت رادیکال انقلابی است و بر پایه راهحل قطعی و تعیینکننده"آتش جواب آتش"یا همانگونه که مسعود رجوی فرمانده ارتش آزادیبخش ملی ایران درباره صورت مسأله اصلی قیام گفت"آتش افزونتر" عمل میکند، واقعبینانهترین و انقلابیترین و کارآمدترین استراتژی مبارزه سرنگونی رژیم ولایت فقیه بهشمار میرود.