۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۳, سه‌شنبه

فرماندهان شورشی دهه ۶۰ - مهدی خدایی‌صفت


         گرامیداشت یاد شهدای ۱۲اردیبهشت سال۱۳۶۱

آنهاایستادن تابآخروجنگیدن تاآخرین نفس رابماآموختند. برای آزادی باید ایستاد وفداکرد.

آنها برای امروز من و تو می‌جنگیدند و برای فردای فرزندانی که وارثان ایران آزاد خواهند بود. روزهای ۱۲ و ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱، تهران غرق در آتش و دود و خون بود. مردم پایتخت در شمال و شرق و غرب تهران ساعتها صدای شلیک و تیراندازی و انفجارهای پیاپی را می‌شنیدند. ساکنان کامرانیه، فرمانیه، تهران پارس، بیست متری جی، ستار خان، جلال آل احمد، فلکه سوم تهران پارس و همه جا اصلاً در بیشتر نقاط تهران صدای شلیک شنیده می‌شد. آنها ۶۰زن و مرد مجاهد خلق بودندکه تا آخرین گلوله جنگیدند و جز پیکرهای بی‌جان و سوخته و پایگاههای ویران شده چیزی به دشمن ندادند و این‌چنین خمینی و مزدوران زبونش را خوار و خفیف کردند. مردم این صحنه‌ها را بیش و کم می‌دیدند که چطور مجاهدین در اینجا و آنجای تهران، یک‌به‌یک به میثاقشان وفا می‌کنند و حتی یک نفرشان هم زنده دستگیر نمی‌شود. این بود درس ماندگار آن مجاهدان که از قله ۱۹بهمن ۱۳۶۰ و شهادت بزرگ زن انقلابی اشرف رجوی و سردار خیابانی آغاز شد و در روزهای اردیبهشت و سپس ۱۰مرداد ۶۱ وفای به پیمان و فدای بیکران را در تاریخ ایران نهادینه کرد.

راستی آیا شما آن روزها را به یاد دارید؟ و آیا امروز پژواک صدای آنها را می‌شنوید؟این صدا را امروز کانون‌های شورشی و جوانان قیام‌آفرین با عمق جان حس می‌کنند و می‌شنوند. ولی شما بچه‌های کامرانیه، فرمانیه، ستارخان و تهران پارس ووو... همه جای ایران اگر آن موقع نبودید و ندیدید و نشنیدید، چه خوب اگر از دیگر اعضای خانواده و دوستان و همسایگان بپرسید. آخر این داستانی نیست که باید فراموشش کرد. اینها رویدادهایی است که به همه ما به‌عنوان ایرانی و دلسوخته میهن اسیر مربوط می‌شود، به همه ما که امروز فاجعه خمینی و آل خمینی و ویرانگریهای ۴۳سال حاکمیت ننگین‌شان تمامی تارو پود زندگی‌مان را در نوردیده و سیاه و تباه کرده است. خمینی فتنه و بلای بزرگ قرن بود که بر مردم ما و خلقهای منطقه نازل شد. و فراتر از آن هم‌چنان که می‌بینیم این هیولا برای نابود کردن همه دست‌آوردهای بشریت معاصر خیز برداشته بود و راستی اگر همین مجاهدان و نسلهای پیاپی آنها هیولای ضدبشر را از ماه به چاه نکشیده بودند، الآن قطعاً جهان رنگ دیگری داشت. آن فرماندهان شورشی بودند که به هیولا نه گفتند. به ولایت فقیه نه گفتند و پایش ایستادند و قیمت پرداختند. رهبر مقاومت مسعود رجوی گفت: «ما هم‌چنان افتخار می‌کنیم که گفتیم مرگ بر ارتجاع و پایش ایستادیم؛ هم‌چنان که گفتیم سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی».

دوستان، آن روزها اسلام، انقلاب و ایران با همه سرمایه‌هایش در چنگال خمینی به اسارت رفته بود. خمینی فتنه بزرگ قرن بود. او بر روی همه این سرمایه‌های ملی و میهنی چنبره زده بود، کلمات را مثل انسان‌ها سرمی‌برید و لوث می‌کرد و به‌نام اسلام مطامع شوم ارتجاعی خودش را پیش می‌برد. در صحنه سیاسی و بین‌المللی هم «بازی به‌اصطلاح ضدامپریالیستی نمایانه خمینی و جبهه متحد ارتجاع»، فریبی بود که با آن هر نیروی مخالفی را از صحنه حذف می‌کرد. خلاصه جنگی سخت در سه جبهه جریان داشت در پهنه ایدئولوژی و در پهنه سیاسی و از ۳۰خرداد به مقاومتی سراسری تبدیل شد. مگر به‌سادگی می‌شد به جامعه و مردم فریب خورده فهماند که آنچه خمینی به‌نام اسلام می‌گوید چیزی جز ارتجاع وحشی و قرون‌وسطایی و ضداسلام و محمد و علی نیست. و آن ضدامپریالیست‌بازیها و مستضعف‌پناهیها هم فریبی بیش نیست.

۲.۵ سال میلیشیای خونین بال در کوچه و خیابان شهرها کتک خورد و کبود و مجروح شد، بسا آوارگی، در بدری و بی‌پناهی کشید و صدها هزارش به زندان رفت و بر تخت شکنجه خوابید. هزاران خانواده و خواهر و مادر و پدر داغدار شد و فرزندان رشیدشان در اوین و گوهردشت و دیگر زندانها در صف انتظار نوبت اعدام منتظرماند؟ و به راستی جهان خبردار نشد که بر مردم ما و مجاهدانش چه گذشت...

در آن روزها خمینی و سردمداران رژیمش در اوج خونخواری با راه‌انداختن مصاحبه‌های تلویزیونی، و انتشار ابراز ندامت سردمدار یکی از جریانهای پر مدعای چپ‌نما و یکی از مراجع حوزه، سراز پا نمی‌شناختند و می‌کوشیدند با تبلیغات فراوان گرد یاس و انفعال و ذلت و تسلیم در جامعه بپراکنند.

آری در چنان ایامی که شب تیره و تار خمینی تازه آغاز شده و سرکوب وحشیانه و تیربارانها و قتل‌عام‌های روزمره دهه۶۰ را دژخیمانش به اوج رسانده بودند، طنین گلوله‌ها و پاکبازی حماسی قهرمانان مجاهد خلق فضای ارعاب و خفقان و نغمه‌های شوم خیانت و تسلیم را درهم می‌شکست. به‌ویژه رشادت شیر زنان مجاهد خلق در مقابله با ارتجاع و تروریسم تحت نام اسلام، درسهای ماندگاری در تار و پود تاریخ معاصر ایران ثبت کرد. نسلی از زنان جسور جنگاور، با ایستادگی خود، نوید بخش نسلی نو از زنان در تاریخ معاصر ایران. شدند. نسلی که با پاکبازی حماسی‌اش و با مسئولیت‌پذیری شگفتش در دفاع از آزادیهای اجتماعی، درک جامعه و باور عمومی جامعه را در مورد زن ایرانی و توانمندی تاریخی‌اش شکست و به‌مثابه خون جاری دوران، جریان یافت و در صفوف ارتش آزادیبخش ملی ایران و نبردهای صلح و آزادی علیه جنگ و سرکوب خمینی به گل نشست. در پایداری و مقاومتهای حماسی مجاهدان آزادی در اشرف و لیبرتی اوج گرفت و با هجرت بزرگ مجاهدین به استراتژی هزار اشرف و کانون‌های شورشی ارتقا یافت تا در مصاف آخرین با دشمن خدا و خلق، مسئولیت تاریخی خود را بر عهد آزادی و پیروزی به گل بنشاند.