۱۳- حسین سید احمدی که ۴تن از اعضای خانواده آنها در رژیم آخوندها بهشهادت رسیدهاند در گواهی خود گفت:
- «برادرم محسن سیداحمدی۳۰ساله در۸ آذر ۱۳۵۹ به همراه هفت مجاهد دیگر بهخاطر فروش نشریه مجاهد در تهران دستگیر و به یکسال حبس محکوم شد. اما هیچگاه آزاد نشد و ۸ سال بعد در ۸ مرداد ۱۳۶۷ جزء اولین گروه از زندانیان گوهردشت اعدام شد. به زندانیانی که مانند محسن در سال ۵۹ دستگیر شده بودند، میگفتند پنجاونهی. آنها حداقل ۱۰۰ نفر بودند که غیر از یکی دو نفر بقیه را اعدام کردند».
«برادر دیگرم، محمد سیداحمدی ۲۵ساله در بهمن ۱۳۶۴ دستگیر و هیچگاه برای او حکمی صادر نشد و در مرداد ۱۳۶۷جزء اولین گروههایی بود که در اوین اعدام شد».
- «در آبان ۱۳۶۷ به مادرم اطلاع دادند به اوین برود و به او دوساک تحت عنوان وسایل محسن و محمد داده بودند که حاوی چند قطعه پوشاک بود که البته متعلق به برادرانم نبود. اعدامها آنقدر زیاد بود که امکان جدا کردن وسایل را نداشتند. قاطی شدن وسایل فقط مربوط به خانواده ما نبود در مورد بسیاری از زندانیان اتفاق افتاده بود».
-حسین سید احمدی افزود: «بزرگترین برادرم علی سیداحمدی که سه سال در زندانهای شاه بود نیز در ۱۰ شهریور ۱۳۹۲ در قتلعام اشرف به همراه ۵۱ مجاهد دیگر قتلعام شد. مزدوران رژیم به علی که مجروح شده بود در درمانگاه اشرف تیر خلاص زدند. مجاهد شهید فاطمه ابوالحسنی، همسر علی نیز در سال ۱۳۶۱ در حمله پاسداران به محل اقامت آنها در تهران بهشهادت رسید. فرزند کوچک او را بعد از شهادت مادرش به زندان اوین بردند و چهار سال آنجا بود و به راشیتیسم مبتلا شد و بعد او را تحویل پرورشگاه دادند».
۱۴- سیدجعفر میر محمدی که برادر و ۵تن دیگر از اقوام او توسط رژیم آخوندها بهشهادت رسیدهاند در گواهی خود گفت:
- «برادرم عقیل میرمحمدی در۱۰ اسفند سال ۱۳۶۰ بهخاطر هواداری از مجاهدین دستگیر شد. وی در قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ اعدام شد. در آبان همان سال، چند قطعه وسایل شخصی او از جمله یک ساعت مچی شکسته را به پدر و مادرم تحویل دادند و گفتند پسرتان را با حکم خمینی اعدام کردهایم. او به ۱۰ سال زندان محکوم شده بود که ۷ سال انرا سپری کرده بود. در بهمن ۶۶ بعد از تفکیک و دستهبندی زندانیان با عدهیی از دوستانش به زندان گوهردشت کرج منتقل شد و در بدو ورود در همانجا در سالن ۱۹ به همراه عده زیادی از مجاهدین در حالیکه هوا بهشدت سرد بود لباس آنها را ازتنشان درآوردند وبا کابل و چوب بهشدت موردضرب و شتم شدید قرار دادند. بعد از چند روز آنها را به ساختمان فرعی ۱۳ و۱۶ فرستادند» .
- «طبق شهادت زندانیان آزاد شده که باعقیل هم بند بودند در فاصله ۱۵ تا ۱۸ مرداد ۱۳۶۷ او را با عدهیی از مجاهدین توسط ناصریان و معاون وی حمید عباسی به نزد هیأت مرگ و سپس به سالن مرگ برای اعدام بردند. کسی که اسامی زندانیان را در راهرو مرگ میخواند و برای اعدام میفرستاد حمید عباسی بود. بهگفته شاهدان آنها یک گروه حداقل ۲۵ نفره بودند که باهم اعدام شدند».
- «مجاهد شهید کریم الله مقیمی و برادرش کیا مقیمی که در قتلعام ۶۷ بهشهادت رسیدند از اقوام پدری من بودند . مجاهدان شهید رویا رحیمی ۱۶ساله که در اردیبهشت ۱۳۶۰ در قائمشهر در حین توزیع نشریه مجاهد بهمراه دوستش فاطمه نقره خواجا با شلیک پاسداران در خیابان شهید شد، حسینعلی حاجیان که در آبان۶۱ در تهران دستگیر و زیر شکنجه شهید شد و یارعلی حاجیان که در اردیبهشت۶۱ با شلیک مستقیم گشتهای کمیته در تهران بهشهادت رسید. هر دو برادراز اقوام مادری من بودند».
۱۵-خواهر مجاهد مهناز میمنت که مادر و همسر و دو برادرش بهشهادت رسیدهاند و سومین برادرش هم پس از ۴ سال زندان ناپدید شده است، در مورد اعدام برادرش محمود میمنت در قتلعام گواهی داد. او گفت:
«قبل از محمود، برادر کوچکترم مسعود میمنت که دانشآموز بود، در ۱۷ سالگی دستگیر و در ۱۳۶۱ پس ازشکنجههای زیاد اعدام شد. محمود دانشجوی معماری دانشگاه ملی و چهره شناخته شده و محبوبی در بین دانشجویان بود. او در ۶۱ دستگیر و در ۶۵ که محکومیتش تمام شد آزاد شد. اما بفاصله کوتاهی شاید یک یا دو ماه، مجدداً دستگیر و در قتلعام۱۳۶۷ اعدام شد. من ماجراهای او را از زبان پدرو برادر کوچکترم و از همبندان او شنیدهام. پدرم قاضی دادگستری بود که در این رژیم استعفا داد و به وکالت پرداخت».
- «پدرم گفت تا شهریور ۱۳۶۷ خبری از اعدام برادرم محمود در جریان قتلعام نداشت. من با او تلفنی تماس گرفتم تا خبر بگیرم. او گفت اوضاع زندان بهم ریخته است و خانوادهها میگویند دارند فرزندان آنها را میکشند. بعد از این تماس پدرم به پیگیری پرداخت و از اشراقی که او هم قبلاً وکیل بود و پدرم را میشناخت وضعیت محمود را دنبال کرد. همچنین از نیری و سرانجام از پاسداری به نام حمید عباسی اسم برد که در جریان اعدامها بوده است. بالاخره در مهر ۶۷ بعد از دوندگیهای زیاد به پدرم اطلاع دادند پسرش اعدام شده اما هیچگاه از محل دفن او خبردار نشدیم. فقط یک ساک کوچک و چند لباس تحت عنوان وسایل محمود به پدرم دادند».
«در سال ۱۳۸۸ پدرم و برادر کوچکترم منوچهر با زحمت زیاد به فرانسه آمدند و یک دیدار خانوادگی خصوصی با من داشتند. مدتی بعد از بازگشت آنها به ایران، برادرم دستگیر شد و چند ماه در بند ۲۰۹ اوین در انفرادی بود و بعد به بند ۳۵۰ منتقل شد. سپس قاضی مقیسهای او را بهخاطر رابطه با من به ۴ سال زندان، تبعید به برازجان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم کرد. من همان زمان شنیدم که برادرم به شرایط وخیم زندان اعتراض داشته. در مهر ۱۳۹۲ به ما گفتند او آزاد شده اما من تا همین امروز از او هیچ خبری ندارم. پدرم هم تا زمان فوتش به من اظهار بیاطلاعی میکرد. به واقع من نمیدانم آیا او را سربه نیست کردهاند یا بلایی به سرش آوردهاند که مطلقاً با من تماسی نگیرد...»
۱۶- خواهر مجاهد مهری حاجینژاد زندانی سیاسی از سال ۶۰ تا ۶۵ یکی دیگر از شاهدان بود که ۳برادر و همسرش بهشهادت رسیدند و چهارمین برادرش اسد حاجینژاد بهدلیل هواداری از مجاهدین در سال ۱۳۶۲ از سفر به خارج برای درمان سرطان ممنوع شد به همین خاطر در سال ۶۵ درگذشت. او در گواهی خود گفت:
- «من در مرداد ۱۳۶۰ دستگیر شدم و تا خرداد ۱۳۶۴ در اوین بودم و سپس به گوهردشت منتقل شدم و حدود یک ماه آنجا بودم. تیر ۱۳۶۴ به قزلحصار منتقل شدم. در فروردین ۱۳۶۵ مجدداً به اوین منتقل و در اردیبهشت سال ۱۳۶۵ آزاد شدم. برادرم احد در بهمن ۱۳۶۰در تجریش در رویارویی با پاسداران کشته شد. برادر دیگرم صمد در مرداد ۱۳۶۱ دستگیر و زیرشکنجه بهشهادت رسید. سومین برادرم علی، در مرداد ۱۳۶۷ در جریان قتلعام در گوهردشت سر بهدار شد».
- «علی در آبان ۱۳۶۰ دستگیر شد. ابتدا در اوین بود و سپس به قزلحصار منتقل شد. از اواخر ۱۳۶۲ ناپدید شد تا اینکه آذر ۱۳۶۳ که مادرم ردّ او را در زندان گوهردشت پیدا کرد. در این فاصله، مادرم به هر کجا میرفت، میگفتند اصلاً چنین زندانی وجود ندارد. وقتی مادرم او را درگوهردشت پیدا کرد معلوم شد درخانههای امن سپاه در کرج زیر شکنجه بوده است. علی در آخرین ملاقات در اوایل بهار ۶۷ به مادرم گفت اوضاع در زندان مبهم و مشکوک است، زندانیها را دارند جابهجا میکنند، یکسری بندها را دارند تفکیک میکنند معلوم نیست میخواهند چکار کنند، ممکن است که دیگر ملاقات نداشته باشیم...».
«من بعد از آزادی از زندان، دوبار با استفاده از شناسنامه خواهرم به ملاقات علی رفتم چون به خودم من ملاقات نمیدادند. در ملاقات با علی از یک فرصت کوتاه استفاده کردم و با اصرار از او خواستم پایش را به من نشان بدهد و به چشم دیدم که بعد از مدتها هنوز آثار
شلاق و شکنجه شدید را با خود داشت. همچنین بهخاطر ضربات شدیدی که به سر او وارد کرده بودند، همواره سردردهای بسیار سختی داشت. ملاقات با برادرم از بهار ۶۷ قطع شد. تا اینکه در تابستان مادرم از طریق بقیه مادران خبر دارشد که بچهها را دارند اعدام میکنند. هر روز جلوی اوین یا گوهردشت میرفت تا ردی از برادرم علی پیدا کند. اواخر شهریور یا اوایل مهر به مادرم گفتند برو ۴۰روز دیگر به تو خبر میدهیم...».
- «۴۰ روز گذشت و قبل از اینکه مادرم برود یک پاسدار به خانه مادرم آمد و گفت خودت فردا به گوهردشت نیا، یک مرد از خانوادهتان بیاید. مادرم گفت بچههایم را کشتهاید کسی را ندارم خودم میآیم. مادرم با همسایه مان به گوهردشت رفتند. آنجا سه پاسدار نشسته بودند گفتند پسرت دشمن جمهوری اسلامی بود او را کشتیم. مادرم گفت از دست شکنجههای شما راحت شد و به آنها گفت آیا از خدا نمیترسید که بچههای ما را میکشید مگر چه کرده بودند؟ پاسداران پرسیدند که آیا پسردیگری هم داری که مادرم گفت نه ندارم ولی ایکاش داشتم که با شما میجنگید. سپس پاسداران یک گونی کهنه برنج که داخل آن وسایل برادرم بود به مادرم تحویل دادند. یک دست لباس با ساعت مچی و عینک و یک طناب دار که مادرم با دیدن آن از حال رفت و همسایه مان گونی را از او گرفت. اما پاسداران دست برنداشتند و در همان وضعیت وقتی مادرم چشم باز کرد به او اخطار دادند حق مراسم عزاداری نداری! مادرم آنقدر برانگیخته بود که گفت برایش عزا نمیگیرم، برایش عروسی میگیرم. پاسداران گفتند خودت هم منافق هستی، اگر خطا کنی خانهات را با لودر روی سرت خراب میکنیم».
- «زندانیان آزاد شده به مادرم گفته بودند علی را روز ۸ یا ۹مرداد درگوهردشت اعدام کردهاند. آنها به مادرم گفته بودند که ناصریان و عباسی و لشکری زندانیها را به سالن مرگ میبرند».
- «مادرم سه بار مخفیانه به عراق آمد و تعدادی عکس و وسائل مثل عینک و ساعت و اسم شهدای قتلعام را آورد که درموزه شهداست. او همواره از ناصریان و داوود لشکری و بیات و جواد شش انگشتی و حمید عباسی بهعنوان قاتل پسرش اسم میبرد. او میگفت بسیاری از زندانیان که بعد از قتلعام آزاد شده بودند، مانند سیامک طوبایی و حمید موسوی و همسرش سیما و جواد تقوی و طیبه حیاتی سر به نیست شدند».
خواهر مجاهد مهری حاجینژاد یک مجموعه از اسناد مربوط به جنایات رژیم در زندانها و نقش حمید نوری را از طریق دادستانی آلبانی مضافا بر یک نسخه از کتابش «آخرین خنده لیلا» (خاطرات زندانهای رژیم آخوندی) را در اختیار دادستانی سوئد قرار داد.
۱۷-خواهر مجاهد خدیجه برهانی که ۶برادر مجاهد و همسر یکی از برادرانش در رژیم آخوندی بهشهادت رسیدهاند و سرنوشت خانواده آنها آینه تمام نمایی از جنایتهای این رژیم است گواهی داد:
- «بزرگترین برادر خانواده، محمد مهدی برهانی زندانی سیاسی زمان شاه بود. وی در مرداد ۶۱ دستگیر و در زندان اوین زیر شکنجه بهشهادت رسید. وی به هنگام شهادت ۲۷ساله بود. محمدعلی برهانی ۲۴ساله، در شهریور۱۳۶۰ در قزوین اعدام شد. پیکر او را به شرط نگرفتن مراسم، تحویل پدربرهانی دادند اما مردم بهطور گسترده در تشییع جنازه او شرکت کردند. دو برادر دیگر، احمد برهانی ۲۷ساله در قتلعام زندانیان در اوین در مرداد ۶۷ و محمد حسین برهانی ۲۵ ساله در مرداد ۶۷ در گوهردشت اعدام شدند.
مجاهد شهید مینو محمدی همسر محمد مهدی برهانی در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در قزوین بهشهادت رسید.
همچنین محمد مفید برهانی در عملیات فروغ جاویدان و محمدحسن برهانی در عملیات چلچراغ بهشهادت رسیدند».
خواهر مجاهد خدیجه برهانی، تنها بازمانده این خانواده، در سال۶۰ در حالیکه ۱۲سال بیشتر نداشت دستگیر شد و بعد از ۸ ماه با وثیقه سنگین توسط پدرش آزاد شد. پدر این خانواده آقای سید ابوالقاسم برهانی یک روحانی سرشناس و مبارز بود که از همان ابتدا به مخالفت با خمینی و سیاستهای ارتجاعیاش پرداخت و به همین خاطر خمینی دستور داد خلع لباس شود.
خدیجه برهانی نحوه شهادت محمد حسین در زندان گوهردشت و نقش دژخیم حمید نوری را همچنان که در سال ۱۳۷۸ در کتاب قتلعام زندانیان سیاسی هم منتشر شده است توضیح داد. وی افزود: بعد از دوندگیهای زیاد فقط ساعت مچی محمد حسین را که در زمان اعدام به دست داشته به پدرومادرم دادند.
۱۸-خواهر مجاهد پروین پوراقبال در گواهی خود از جمله گفت:
- «سال ۶۰ در حالیکه ۱۵ساله بودم دستگیر شدم. مادرم را با من دستگیر کردند. شکنجه شدم و برایم اعدام مصنوعی ترتیب دادند... مجدداً در سال۶۵ وقتی قصد پیوستن به ارتش آزادیبخش را داشتم دستگیر شدم. مبشری در یک دادگاه ۵ دقیقهای مرا به ۵سال زندان محکوم کرد. در اینجا حمید عباسی و حداد (زارع دهنوی) و مقیسه و سرلک بعضاً به بند میآمدند و سؤال میکردند که آیا سازمان را قبول دارید و به ما فشار میآوردند که بهجای مجاهدین بگوییم منافقین. عباسی مجاهدین شهید اشرف فدایی و منیره عابدینی را شکنجه کرده بود».
خواهر مجاهد پروین پوراقبال اعتراض کرد چگونه است که مزدوری به نام ایرج مصداقی ادعا کرده است که دادستانی سوئد به درخواست او با مجاهدین در آلبانی مصاحبه میکند. نماینده دادستان توضیح داد که این پرونده توسط دادستانی و پلیس سوئد پیش برده میشود و هرکس مدعی شود که در پیش بردن آن نقش دارد، دروغ میگوید.
۱۹- خواهر مجاهد دکتر خدیجه آشتیانی که از اردیبهشت ۱۳۶۱ تا اواخر سال ۱۳۶۴ در زندان بوده است در گواهی خود گفت:
- «من چندین بار هنگام ملاقاتهای خانوادهام در قزلحصار، حمید عباسی را بدون چشمبند دیدهام. در واقع او همیشه همراه مقیسهای و سایه او بود. یک بار در ملاقات مادرم داشت با اشاره به من چیزی میگفت، مقیسهای او را کشید و به دیوار کوبید که چرا داری با اشاره با دخترت صحبت میکنی؟».
«برادرم مجاهد شهید مهدی آشتیانی، ۱۹سالش بود که در سال ۱۳۶۳ دستگیر شد و ۸سال حکم گرفت. فقط یکبار در عید ۶۴ از پشت شیشه و با گوشی با او ملاقات کردم. مهدی را سال ۶۵ به گوهردشت بردند. مقیسهای با نوری و بقیه پاسداران با زندانیان در گوهردشت برخورد کرده بودند و خرداد ۶۷ بیش از ۱۲۰نفر را جدا کردند و به اوین بردند. ما همان موقع شنیدیم که این عده را برای اعدام به اوین بردند، اما نمیخواستیم این حرف را باور کنیم».
- «مهدی در آخرین ملاقاتش قبل از اعدام به مادرم گفت که دو روز است که تلویزیون را از اتاق ما برده و روزنامه هم ندادند و وضع غذا هم نامرتب است. به برخی زندانیان گفتهاند میخواهیم همه شما را اعدام کنیم، نیازی به غذا ندارید. البته اگر ما را اعدام کنند از سرنوشتمان با آغوش باز استقبال میکنیم و به همه بگویید مرا حلال کنند و ببخشند...».
- «بعداً ملاقاتهای زندانیان سیاسی در کل ایران قطع شد. اما ما مستمر به جلوی اوین میرفتیم. وقتی ما جلوی زندان اوین بودیم برخی اوقات پاسداری میآمد و اسامی چند نفر را میخواند و میگفت اینها اعدام شدهاند بروید و ساکشان را بگیرید. یکی از آنها مجاهد شهید مسعود مقبلی بود که پدرش هنرمند معروف عزتالله مقبلی بود که بهخاطر تاثر ناشی از اعدام پسرش سکته و فوت کرد».
- «روز ۲۶ آبان ۶۷ پاسداری به خانه ما آمد و به مادرم گفت که مهدی را اعدام کردیم و فردا بیایید کمیته تهران پارس ساکش رابگیرید. فردا به کمیته تهران پارس رفتیم. برادرم به داخل رفت و ساک مهدی را گرفت».
«در سال ۱۳۶۹ من و خواهرم مریم تصمیم گرفتیم به سازمان بپیوندیم اما دستگیر شدیم و من یک سال در زندان و تحت فشار و شکنجه بودم. خواهرم مریم بعد از آزادی با سازمان ارتباط برقرار کرد و مجدداً میخواست از کشور خارج شود. او روز ۱۰مهر ۷۱ از خانه خارج شد و دیگر برنگشت و ما مطمئن بودیم دستگیر شده است. ما بهدنبال او به زندانها رفتیم. در مقابل زندان اوین به مادرم گفتند مریم دستگیر شده اما مادرم هر چقدر پیگیری کرد ملاقات ندادند و نهایتاً گفتند به پزشکی قانونی بروید. ولی در پزشکی قانونی هم او را پیدا نکردیم. مادرم دوباره رفتن و پرس و جو در زندانها را شروع کرد. اما همگی منکر شدند و میگفتند ما او را دستگیر نکردیم. از آن پس مادرم هر هفته از شنبه تا چهارشنبه هر روز برای پیدا کردن مریم به یک محل میرفت و همه اظهار بیاطلاعی میکردند. نهایتاً در شهریور ۷۲ پاسدار عباسی به مادرم گفت، میخواست نزد مجاهدین برود او را کشتیم!».
۲۰-بازی «چند وجهی» اطلاعات آخوندها در پرونده دژخیم حمید نوری از طریق مزدور ایرج مصداقی توسط شماری از شاکیان و شاهدان مورد اشاره قرار گرفت.
ااصغر مهدیزاده در گواهی خود گفت: «من در سال ۱۳۶۲ در بند۱۹ گوهردشت با ایرج مصداقی بودم. وقتی شرایط سخت و سرکوب زیاد شد. یک روز او را بیرون بردند و بعد از سه چهار ساعت به بند برگشت وسط سالن صبحی رئیس زندان و چند پاسدار میز گذاشته بودند مصداقی پشت میز رفت و سازمان و تشکیلات بند را محکوم کرد و تعهد داد که به قوانین زندان پایبند باشد... او را هرازگاهی بیرون میبردند و بر میگرداندند».
- اکبر صمدی در گواهی خود گفت: «روز ۱۰مرداد ۱۳۶۷ داوود لشکری به بندمان آمد. گفت محکومیت ۱۰ساله و بالای ۱۰ سال بیرون بیایند. سمت راست من ایرج مصداقی نشسته بود، نیم خیز شد، لشگری به او گفت تو نمیخواهد بیایی، بشین. پیش از این هم داوود لشکری هوای او را داشت».
محمود رویایی خاطرنشان کرد حتی یک بار هم ندیده است که مصداقی مانند سایر هواداران مجاهدین مورد ضرب و شتم پاسداران قرار گرفته باشد.
-حسین فارسی با نشان دادن توئیت ایرج مصداقی به تاریخ ۴مهر ۹۹ بخش دیگری از بازی اطلاعات آخوندها برای لوث کردن جنبش دادخواهی را مورد تأکید قرارداد. مزدور مزبور در توئیت خود بهنحوی ابلهانه نوشته بود: «بنا به درخواست مکرر ما شاکیان اصلی پرونده، پلیس سوئد برای تحقیق به آلبانی میرود». نماینده دادستان گفت این پرونده و مراحلی که طی میکند دست هیچکس جز قضاییه سوئد نیست.
- محمد زند و مجید صاحب جمع با ذکر سوابق و استناد به اطلاعیه ۲۴ آبان ۹۸ کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت و نوارهای صوتی مقیسهای و رازینی یادآوری و خاطرنشان کردند در حالیکه مأمور رژیم میخواست دستگیری حمید نوری را سورپریزیتر و تازه جلوه دهد، معلوم شد که مقیسهای از قبل خبر داشته که قرار است نوری در این سفر دستگیر شود. او به صدای خودش میگوید خلبان ایرانی و زن مطلقه، دادگاه و اطلاعات و پلیس سوئد را از رفت و آمدهای حمید نوری به این کشور مطلع کرده بودند. اما در سناریوی وزارت اطلاعات، مصداقی میخواست چنین جلوه بدهد که گویا موضوع برای دادگاه و اطلاعات و پلیس سوئد ناشناخته و نا معلوم بوده است».
۲۱-گواهیهای مجاهدین در اشرف۳ دربارهٔ قتلعام زندانیان سیاسی و نقش دژخیم حمید نوری (عباسی) که استماع آن ۱۰ روز به درازا طول کشید، گوشههایی از مشاهدات شماری از مجاهدانی است که یا خودشان یا اعضای خانواده آنها شاهد یا قربانی قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ بودهاند. حوزهٔ گواهیها هم اساساً محدود به زندان گوهردشت و سوژهٔ آن حمید نوری فقط یکی از هزاران جانی وقاتل و شکنجهگر دستپروردهٔ این رژیم در ۴۲سال گذشته است.
این گواهیها مربوط به زندان گوهردشت و اندکی از اوین است از سوی کسانی است که از قتلعام در این دو شکنجهگاه جان بدر بردهاند. اما بسیار است زندانهایی در سراسر ایران که همه زندانیان آنها را قتلعام کردند و حتی یک نفر هم زنده نمانده تا روایتگر واقعه باشد. اگر ابعاد آنچه در آن ماهها در تمامی زندانها چه در تهران و چه در سراسر ایران گذشته را در نظر بیاوریم جای هیچ تردیدی نمیگذارد که قتلعام ۱۳۶۷ بزرگترین جنایت سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم است. جنایتی که مسئولانش همچنان در رأس هرم قدرت در میهن اشغال شده ما هستند.
۲۲-تردیدی نیست که دژخیم حمید نوری (عباسی) با هر معیاری مرتکب جنایت علیه بشریت شده و باید مجازات شود. در عینحال ابهامی وجود ندارد که در ردههای بسیار بالاتر از او، جانیانی مانند حسینعلی نیری، مصطفیپور محمدی، علی مبشری، غلامحسین اژهای، اسماعیل شوشتری، مرتضی اشراقی و... انبوهی آخوند و پاسدار جنایتکار هستند که در قتلعام زندانیان سیاسی مرتکب جنایات بسیار شده و سزاوار کیفر هستند. واضح است که سردمداران و سرکردگان گذشته و حال رژیم، مشخصاً خامنهای، رئیسی، روحانی و سایرین، بالاترین مسئولیت را در قتلعام۶۷ و اعدامهای بعد از ۳۰خرداد ۶۰ تا کشتار جوانان شورشگر در قیام آبان۹۸ به دوش میکشند. به واقع هیچیک از سردمداران رژیم نیست که دستش بخون فرزندان این میهن آلوده نباشد و مرتکب جنایت علیه بشریت نشده باشد.
۲۳-تردیدی نیست که رژیم با گروگانگیری و شانتاژ و ارائه مشوقهای تجاری و سیاسی تلاش میکند دژخیمانش را از عدالت برهاند. آخوندها ۴۰سال است که از یکسو به جنایات تروریستی در کشورهای مختلف مبادرت میکنند و از سوی دیگر شهروندان اروپایی و آمریکایی یا افراد دو تابعیتی را به گروگان میگیرند تا با تروریستها و دژخیمان دستگیر شده خود مبادله کنند. سیاست مماشات باعث شده است رژیم همچنان به تجارت جنایتکارانه و ننگین با جان انسانهای بیگناه ادامه دهد. همزمان با تشکیل دادگاه اسدالله اسدی دیپلمات تروریست رژیم آخوندها در بلژیک، به ناگهان اعلام شد که حکم جنایتکارانه اعدام دکتر احمد رضا جلالی که سه سال پیش توسط دیوانعالی آخوندها تأیید شده بود، بهزودی اجرا میشود. این در حالیست که ظریف وزیر خارجه آخوندها وقتی در مورد گروگانهای خارجی در ایران مورد سؤال قرار میگیرد، بهنحو مسخرهای پاسخ میدهد قضاییه ما مستقل است، اما روز ۱۳ آذر وقیحانه گفت: «ایران چندین پیشنهاد را درباره تبادل زندانیان روی میز گذاشته است. هر زمان که احتمال تبادل وجود داشته باشد، این کار انجام خواهد شد. ما در این فرایند مشارکت میکنیم. این به نفع همه خواهد بود».
۲۴-کمیسیون قضایی، با یادآوری اینکه در بردن دژخیم نوری از عدالت به هر بهانهای، اقدامی بر ضد عدالت و در جهت تشویق رژیم به خونریزی و تروریسم بیشتر است، تأکید میکند اجرای عدالت در مورد دژخیمان و تروریستهای رژیم آزمایش بزرگ اتحادیه اروپا و کشورهای عضو در پایبندی به ارزشهای دموکراتیک و اصول جهانشمول حقوقبشر است. تنها با یک سیاست قاطع در مقابل دیکتاتوری مذهبی، میتوان به تجارت در مورد جان و خون انسانهای بیگناه پایان داد. هر گونه نرمش و امتیاز در برابر این رژیم مشوق جنایت است. کمیسیون نسبت به شانتاژ و هر گونه فشار و بازیهای سیاسی رژیم علیه سوئد هشدار میدهد.
۲۵- مقاومت ایران همچون پرونده دیپلمات تروریست و مزدوران در بلژیک، تمام تلاش خود را برای قرار دادن جنایتکاران در برابر عدالت در سطح جهانی و در کشورهای اروپایی بهعمل میآورد. اما ابهامی نداریم که دادگاه بزرگ خلق قهرمان ایران که بر خرابه نظام جنایت ولایت فقیه با رعایت کلیه موازین حقوقی و استانداردهای بهرسمیت شناخته شده بینالمللی برپا خواهد شد تنها پاسخ واقعی و تاریخی این جنایتهای وصف ناپذیر است. آن روز ابعاد جنایت آخوندها و مظلومیت خلق محروم ایران و فرزندان مجاهدش برای همه جهان و تاریخ عیان خواهد گردید.
شورای ملی مقاومت ایران
کمیسیون قضایی
۲۵ آذر ۱۳۹۹