اشرف۳
بقایای شاه، طلبکار جنایتهای رضاخان و پسرش هم هستند و میگویند مشکل در این است که چرا انقلاب کردید؟ و چرا قدر دیکتاتوری وابسته را ندانستید؟
ما میگوییم انقلاب، ضرورت پیشرفت و دیالکتیک تکامل است. مشکل در انقلاب نیست، و نبود. مشکل در آلترناتیو بود. مشکل در رهبری انقلاب بود و نه در انقلاب. این نخستین درسی بود که ما از انقلاب ضدسلطنتی گرفتیم و مسعود رجوی آن را بالغ و تئوریزه کرد و راهحل آن را هم در شورای ملی مقاومت بهعنوان تنها جایگزین دموکرات و مستقل به مردم ایران ارائه داد».
(از سخنرانی مریم رجوی، در مراسم آغاز پنجاه و ششمین سال تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران، با عنوان «ایران، قیام، کانونهای شورشی کلید سرنگونی»)
ترساندن مردم از انقلاب
ارتجاع و استبداد مذهبی و بازماندگان سلطنت و طیف وابسته به آنها و نیز تئوریسینها و قلم بهمزدانشان اینگونه تبلیغ میکنند که گویا هر قیام آزادیخواهانه نه تنها وضع را از آنچه که هست بدتر میکند، بلکه باعث نوعی هرج و مرج و به هم ریختن اوضاع و امنیت و آرامش میشود. آنها تا جایی این ذلت را تبلیغ میکنند که آشکارا میگویند مردم نباید با شاه و نظام سلطنتی درمیافتادند. آنها مردم ایران را از سوریه یا لیبی شدن ایران میترسانند. علاوه بر آن میگویند از کجا معلوم که وضعیت از آنچه هست بدتر نشود و حکومت بعدی بدتر از آخوندها نباشد؟!
برآیند و نتیجهٔ این ندامت از گذشته و آینده آن است که پس باید این رژیم را چسبید و گذاشت تا آهسته آهسته دلش به رحم بگراید! یا نه آنقدر به جور آخوندها تن بدهیم تا رفتهرفته عمر آنها به سر بیاید و زیر خاک بروند. ما که مسئول نسلهای بعدی نیستیم آنها خودشان در مورد حکومت مورد نظر خودشان تصمیم خواهند گرفت!
واقعیت چیست آیا انقلاب وضع موجود را از آنچه هست بدتر میکند؟
انقلاب ضرورت جهش و تکامل اجتماعی
اگر منطق بیهزینگی را اصل قرار بدهیم، در اینصورت باید دیالکتیک اجتماعی را نفی کنیم و به نوعی فیکسیسم در زندگی بشر تن بدهیم. گویی هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و سیاهروزی و شوربختی سرنوشت ازلی و ابدی انسان و جامعهٔ انسانی است. اگر انقلاب و تکامل اجتماعی نبود، انسان هنوز باید در عصر پارینهسنگی میزیست. فراتر از آن اگر جهش و انقلاب نبود، هنوز دایناسورها در کرهٔ زمین جولان میدادند. آنهایی که میگویند انقلاب وضع موجود را از آنچه که هست بدتر میکند، آبشخور ایدئولوژیکیشان ارتجاع و استبداد است. آنها اخلاف ایدئولوژیکی همان دودوزهبازان و سازشکارانی هستند که با فراخواندن امام حسین به سکوت در برابر ظلم یزید، به او اندرز میدادند که مبادا خروج کنی خود و خاندانت کشته میشوید.
بر اساس آموزههای مسعود رجوی در تبین جهان (قواعد و مفهوم تکامل.ج۱۱) نمیتوان جامعهٔ انسانی را بدون منطق دیالکتیک نگریست و تحلیل کرد. در این دیدگاه هیچ فیکسیسمی در کار نیست.
«در منطق دیالکتیکی... در دنیای مادی، اصل بر تغییر است و اشیا در حالت حرکت (پویا) در تأثیر متقابل با یکدیگر (متصل) مطالعه میشوند و ضدین در روی یک سکه هستند.زندگی و مرگ، با هم دو روی یک سکه هستند، دو وجه متضاد از یک پدیدهٔ واحد هستند. کارگر و سرمایهدار هم همینطور، استثمارکننده و استثمار شونده هم همینطور، فقیر و غنی هم همینطور، به هم وابستهاند. لاجرم لازم و ملزوم یکدیگر هستند. بنابراین وقتی استثمار کنندهای نباشد، دیگر استثمار شوندهای هم وجود ندارد.نتیجهٔ چنین تفکری این خواهد شد که دیگر اینطور نمیبینند که تا دنبا بوده، فقیر و غنی در کنار هم بودهاند و طبقات، ازلی، ابدی و ثابت هستند.نه! لذا در این دیدگاه برای از بین بردن فقر، بایستی ضدش را که ثروتهای آنچنانی است، نفی کرد».
پاسخ به یک سفسطه
عباس عبدی، شکنجهگر و خطامامی سابق و یک اصلاحطلب سوخته در تئوریزه کردن نفی هر نوع انقلاب و انقلابیگری و سرنگونیطلبی میگوید:
«فرض ما باید این باشد که حکومتها اصلاحپذیرند.اول اینکه، یک بار به اشتباه به رژیم شاه برچسب اصلاحناپذیری زدیم و دوباره نباید مرتکب چنین اشتباهی شویم.همین تصویر سیاه و اصلاحناپذیر از وضع موجود، در رژیم شاه هم ترسیم میشد و حتی بسیار سیاهتر هم بود» (عباس عبدی.۲۶آذر۹۸).
این یک سفسطهٔ محض برای قبولاندن ارتجاع غدار و نظام ولایت فقیه به مردم ایران است. اگر انقلاب و جهش نباشد، وضع موجود از آنچه که هست بسا بدتر خواهد شد. به جامعهٔ خودمان نگاه کنیم، اگر سیلی آتشین ۳۰خرداد۶۰ بر بناگوش خمینی نبود، اگر مجاهدین به تظاهرات حماسی ۵مهر اقدام نمیکردند، اگر عملیات فروغ جاویدان نبود، سالهای عمر این رژیم از آنچه تصور میرفت بسیار طولانیتر میشد. آنچه باعث خیزشها و جنبشهای ملی به نتیجهٔ مطلوب نرسد، نه در اصل انقلاب و قیام و شورش که در کمبودهایی بوده است که مریم رجوی در سخنرانی ۱۵شهریور۹۹ خود آن را «مثلث کمبودهای پایهای» نامید.
«وقتی که ما از حنیف تا مسعود رجوی از سازمان و ارتش و آلترناتیو صحبت میکنیم، این بازی با کلمات نیست. انشانویسی از راه دور نیست. قیمت واقعی را تکتک شما میدانید و سالها آزمودهاید و باید به نسل قیام منتقل کنید. آخر سازمان و ارتش و آلترناتیو، آلترناتیو واقعاً دموکراتیک و میهنی، همان مثلث کمبودهای پایهیی هستند که مردم در مبارزاتشان از مشروطه به این طرف، بهرغم همه جانفشانیها، از فقدان آنها، رنج بردهاند و قیمت بسیار سنگین دادهاند».
مثلث کمبودها در جنبشهای یکصد و اندی سال اخیر
مقاومت ایران بهطور اعم و سازمان مجاهدین خلق ایران بهطور اخص، بهدلیل پاسخ به این مثلث، توانسته است از فردای به قدرت رسیدن ملاسالاری حاکم بر میهنمان، تا امروز پنجه در پنجه با مهیبترین استبداد تاریخ معاصر ایران باقی بماند و نویدبخش فردای آزاد ایران باشد. ممکن است نسل ما بهخاطر برخورداری از این سه موهبت آنچنانکه باید آنها را قدر نشناسد اما کافی است یک آن خود را در روزگارانی تصور کنیم که جنبشهای آزادیخواهانهٔ میهنمان از فقدان یک یا همهٔ آن کمبودها رنج میبردند و نتوانستند ثمرهٔ رنج و خون ملتی قیامآفرین و جویای آزادی، استقلال و دموکراسی و رفاه و سعادت را به بار بنشانند.
کسی منکر جانبازیها و رشادتهای حماسی و عرق میهنی سردار دلاور مشروطه و مجاهدان همرکابش نیست اما چه شد که بعد از به ثمر رسیدن جنبش مشروطه، میوهچینان و عوامل استبداد به قدرت رسیدند و سردار را در پارک اتابک به گلوله بستند؟ چرا میرزا کوچکخان در اوج تنهایی و بیکسی، بر فراز کوههای تالش یخ زد و سربریدهٔ او را خائنان به بارگاه رضاخان میرپنج بردند؟ چرا پیشوای نهضت ملی کردن نفت، به بند کشیده شد و سالهای آخر عمر خود را در غربت احمدآباد به سر آورد و در حسرت سربرآوردن جوانانی بود که بتوانند آرمانهای ملی او را پی بگیرند؟ چرا خمینی انقلاب ضدسلطنتی را ربود و آرمان آزادیخواهانهٔ آن را منحرف کرد؟
پاسخ مجاهدین به مثلث کمبود
وقتی جنبشهای یکصد و اندی سال اخیر میهنمان را بازنگری میکنیم. سه کمبود اساسی در آنها به چشم میخورد: «نداشتن سازمان رهبری کننده، نداشتن یک نیروی نظامی مردمی، نداشتن یک آلترناتیو دمکراتیک».
محمد حنیفنژاد و بینانگذاران سازمان مجاهدین در جمعبندی خود از مبارزات گذشته بهخوبی به این فقدان پیبردند. آنها روی برخوردار نبودن جنبشها از رهبری ذیصلاح، حرفهیی نبودن کادرها، نداشتن ایدئولوژی، نداشتن تشکیلات انگشت گذاشتند. بنیانگذاران سازمان بر مبارزه مسلحانه تأکید نموده و همچنین ضرورت علمی بودن مبارزه و تدوین استراتژی و ایدئولوژی (تئوری انقلابی بهعنوان راهنمای عمل) را یادآور شدند.
در ادامهٔ این روند تکاملی، سازمان مجاهدین خلق ایران توانست تشکیل ارتش آزادیبخش و آلترناتیو دموکراتیک شورای ملی مقاومت را بهعنوان دیگر پایههای لازم برای موفقیت انقلاب نوین به دستاورد بنیانگذاران بیفزاید و این مثلث را کامل کند. در سال۶۴ مجاهدین، به پیشتازی مریم رجوی ـ با کشف قوانین جدید که به انقلاب ایدئولوژیک درونی شناخته میشود ـ به موضوع خطیر رهبری ذیصلاح نیز پاسخ شایسته دادند.
انقلابی در راه است
مطابق آنچه عنوان شد، انقلاب نوین مردم ایران برای به زیر کشیدن استبداد مذهبی و دستیابی به آزادی، این گوهر گمشده و دیرسال جنبشهای ملی و نیز استقرار یک حکومت دموکراتیک بر اساس انتخاب آزاد مردم هیچ کمبودی ندارد. چه عوامل استبداد شاهی و شیخی بپسندند، چه نپسندند، «حیات ۵۵ساله سازمان مجاهدین خلق و حیات ۴۰ساله شورای ملی مقاومت با رنجهای مردم ایران و با خواستههای آنان برای آزادی و عدالت و حاکمیت مردم عجین شده است.
قیامهای ایران از دی ۹۶ تاکنون، بهروشنی نشان میدهد که این قیامها، صحنه اقبال اجتماعی از خط و دیدگاه مجاهدین بهویژه در میان نسل جوان و شورشگر و در عینحال صحنه پیشروی مجاهدین و فعالیت فزاینده کانونهای شورشی است.
همچنانکه دکتر هزارخانی گفت: در ایران یک انقلاب در حال وقوع است. و با هر نظری که داریم باید تا آنجا که میتوانیم به سازمان مجاهدین خلق کمک کنیم که این انقلاب را سریعتر به نتیجه برساند» (مریم رجوی - ۱۵شهریور۹۹).