۱۳۹۹ مهر ۲, چهارشنبه

در مفهوم گور جنگ و گهوارهٔ صلح

 

فرستادگان گله‌ای کودکان روی میادین مین یکی از تاکتیکهای بکار رفته در جنگ ضدمیهنی است

                                             ارثیهٔ یک آیین

رسم دنیا این بوده است که جنگ‌ها را با آمارهای مرگ و ویرانی بسنجند. آمارهایی که گاه سر به میلیون‌ها کشته و میلیارد‌ها خسارت‌ زده است. آمارهایی که اگر معادل‌شان را بسنجند، می‌توان سراسر زمین را به‌جای گور جنگ، گهوارهٔ صلح و ترقی و پیشرفت اجتماعی و اعتلای فرهنگ انسانی کرد. اما همین رسم دنیا به‌یاد می‌آورد که سلسلهٔ دیکتاتورها گور را بر گهواره ترجیح داده و می‌دهند.

اگر پرونده‌های جنگ‌ها را وارسی و بازبینی کنیم، درمی‌یابیم که بیش از ۹۰درصد جنگهای عالم اجتناب‌پذیر بوده‌اند؛ مگر این‌که دیکتاتوری بر حرص خون‌آشامی و سلطه‌گری‌اش مهار نزده و گهواره‌ها را ویران کرده و گورها را رونق بخشیده است. رونقی در پی چرخهٔ صدارت استثمار و سوداگری با جان و هستیِ انسان‌ها تا هماره «مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد».

رد ابله

اگر پرونده جنگ خمینی با عراق را وارسی و بازبینی کنیم ــ که البته تاکنون بسیار موشکافی شده ــ شاهدیم که هیچ زمینه و دلیلی جز حرص سلطه‌گری و فردیت افسارگسیخته و منویات توتالیتاریستیِ خمینی نداشته است. این‌گونه است که یک ابله قدرت‌پرست با حمایت و میدان‌داری جهالت تخدیرشده از قداست‌نمایی همان ابله، یک کشور و میلیون‌ها انسان را قربانی مطامع حریص و سوداگری و درنده‌خویی‌اش می‌کند.

خمینی و وارثانش تمام توش و توان‌شان را صرف یک مکاره‌گی سیاسی ــ عقیدتی کردند تا ایران را همواره در اضطرار و جنگ و توسعه‌طلبی تحت لوای صدور یک ایدئولوژی ارتجاعی نگه دارند. هدف از استمرار این اضطرار خودساخته، سرکوب هرگونه مخالفت و انتقاد برای تحکیم پایه‌های قدرت و انحصارگرایی و سلطه‌گری بوده است. خمینی برای رسیدن به این هدف، اول اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی مهر کرد تا بتواند با آن به سوداگری با جان و مال و هستیِ مردم ایران و عراق بپردازد.

آن نعره‌های درنده‌خویی تحت عنوان «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم» و «فتح قدس از کربلا» که کلاهک تئوریک تثبیت جنایت در داخل ایران و منطقه بود، همه برای رضایت خاطر یک روح پلید شیطانی بودند تا کرسی و صدارت فردیت افسار پاره کردهٔ یک دیکتاتور ابله را گسترش دهند. هیزم‌بیار چنین تمتع‌جویی حیوانی هم گسترش جهل و خرافات و قدسی‌مآبیِ پیرامون ولی‌فقیه و ترویج آن میان عقب‌افتاده‌ترین لایه‌های تهی از فرهنگ و آگاهی در جامعهٔ ایران بوده است.

ماموتی در عصر مدرن!

خمینی در اواخر تابستان سال۱۳۵۸ که با موج مخالفت با انحصارگرایی و شیوع دیکتاتوری‌اش از جانب مجاهدین و طیف نیروهای مترقی و روشنفکران ایران مواجه شد، با صراحت اعتراف کرد که «شما نمی‌خواهید ما به ۱۴۰۰سال قبل برگردیم»! یعنی اشکال مجاهدین و ترقی‌خواهان و روشنفکران این بود که ایران را شایستهٔ عصری مدرن می‌خواستند که با حقوق‌بشر، رواداری اجتماعی و آزادی شناخته می‌شود. و خمینی چون ماهیت ارتجاعی و ضدتاریخی‌اش ظرفیت انطباق با عصر مدرن را نداشت، دنبال انطباق با جامعهٔ ۱۴۰۰سال پیش بود.

ارتزاق از اضطرار و جنگ

این بود زمینه‌سازیِ سیاسی ــ عقیدتیِ جنگ‌طلبی خمینی تحت لوای صدور انقلاب! (صدور جهل، ارتجاع، تروریسم، جنایت و نابودی هزاران خانواده و دور ریختن میلیاردها سرمایهٔ ایران و دیگر کشورها). این بود علت شعله‌ور شدن جنگ بین خمینی و عراق در ۳۱شهریور۱۳۵۹.

از حکایات آن جنگ ــ که بسیار هم مفصل است ــ بگذریم، به‌راستی حاصل آن نعره‌های خمینی برای فتح عالم و تسخیر قدس از کربلا چه شد؟ پاسخ را در مقدمه اشاره کردیم که همانا ایران را همواره در اضطرار و در سایهٔ جنگ نگه‌داشتن و در لوای آن، هر صدای مخالف و منتقد را منکوب نمودن و حفظ یک سلطه‌گریِ توتالیتاریستی را تضمین و تداوم بخشیدن. حتی امروزه روز هم که ۳۲سال از پایان آن جنگ می‌گذرد، روزنامهٔ حکومتی ابتکار در شمارهٔ ۳۱شهریور۹۹ ناله و شکایت می‌کند که: «حضور جنگ در ادبیات سیاسی ایران یک حضور دائمی است». پاسخ تکمیلی را البته کارگزاران نظام بارها اعتراف کرده‌اند. وقتی پس از آتش‌بس، آثار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جنگ بر سر نظام آوار شد و عده‌یی در درون حکومت مدعی شدند که جنگ اجتناب‌پذیر بود، کارگزاران رژیم گفتند «اگر جنگ نبود، سپاه هم نبود، نظام هم نبود». جواد منصوری از فرماندهان وقت سپاه در ۱۶مهر۹۶ طی گفتگویی در تلویزیون حکومتی، سه بار گفت: «جنگ عالی بود، عالی بود، عالی بود». چرا عالی بود؟ چون استراتژی ضد آزادی و انحصارگرایی خمینی را برای قلع و قمع هر صدای مخالفی تضمین می‌کرد. این استراتژی را جواد منصوری یک نوچهٔ قسم‌خورده به اصل ولایت فقیه که خودش هم در سایهٔ جنگ، مدارج جنایت‌پیشه‌گی‌اش را به رضایت بی‌وجدانی حیوانی ارتقا داده، این‌طور وصف می‌کند:

«اگر جنگ نشده بود، من فکر می‌کنم انقلاب اسلامی از بین رفته بود. من اعتقادمه و جنگ بود که انقلاب اسلامی رو سازمان داد، قدرت داد، تجربه داد، روحیه داد و موقعیت داد. خیلی ما نتایج جنگ برامون عالی بود، عالی بود، عالی بود. با جنگ بود که توانستیم ضدانقلاب داخل رو سرکوب کنیم، گروهک‌ها رو سرکوب کنیم».

آنچه این نوچهٔ دست‌آموز خمینی توصیف می‌کند، ترجمه درستش همانا پلیدی‌ خوردن و پلیدی نشخوار کردن است. این حرف‌ها را می‌شود در یک مستیِ تکیه‌زده بر ساختاری جنایت‌اندیش و جنایت‌پیشه از گماشتگی هیتلر تا پلیدخوریِ گماشتهٔ خمینی ایراد کرد؛ ولی بدا به‌حال واقعیت‌های چند صباح بعد که هیچ دیکتاتور ابله و گماشتهٔ قسم خورده‌اش توان پیش‌بینی و درک آن را نداشته و ندارند.

عمری سیر و سیاحت در جنایت

واقعیت این شد که از آن جنگ، جز جامی مملو از زهر نصیب خمینی نشد. خمینی حتی به یک شعار و نعرهٔ وعده داده‌اش در آن جنگ نتوانست جامهٔ تحقق بپوشاند. البته از آن پلیدی که خمینی پهن کرد، سپاهی درآمد که عمر تمام عناصر و اجزایش در جنایت سیر و سپری شد.

در سایهٔ آن جنگ، هزاران زندانی سیاسی با داس لاجوردی درو شدند و هزارانی دیگر با هیأت مرگ، قتل‌عام گشتند.

در سایهٔ آن جنگ، ایران دهها سال از تمدن خود به عقب رانده شد که هرگز هم جبران نخواهد شد.

با آن جنگ ضدمیهنی، آثار و انتظار و امید یک قیام بزرگ ملی که دو سال قبل آن در ایران روی داد، از بین رفت و خیانت خمینی به اهداف آن قیام، بر سر میهن و مردم آوار شد.

اعتراف به آن همه هیچ!

بیش از این‌ها می‌توان از آثار ضدملی و ضدمیهنی آن جنگ برشمرد؛ فقط اشاره‌یی به بازتاب کنونی آن در یک روزنامهٔ حکومتی کفایت می‌کند. خوب است این اعترافات را کنار دست‌آوردهای برشمرده شده توسط جواد منصوری بگذاریم تا آثار جنگ را در آینهٔ خود نظام بنگریم که جز «منافع دسته‌یی و گروهی» نبوده و «آن جنگ‌ها و هزینه‌ها برای هیچ بوده است»:

«اگر نبود این جنگ، شاید بسیاری از رویدادهای پس از آن به گونهٔ دیگری رخ می‌دادند یا اصلاً رخ نمی‌دادند. فرصت‌های بسیاری از دست رفته است. مشاهدات نشان می‌دهند که سیاست‌های مدیریت بیش از این‌که بر منفعت عمومی شکل بگیرد، بر منافع دسته‌یی و گروهی شکل گرفته است. مسأله این جاست که آسیب‌های آن، موافق و مخالف، خودی و غیرخودی، فرد و حزب و جناح نمی‌شناسد و دامن همهٔ این «داخل» را می‌گیرد. آن وقت به ناگهان این درون است که از هم می‌پاشد و آنگاه همهٔ این جنگ‌ها و پیروزی‌ها و هزینه‌ها برای هیچ بوده است» (روزنامه حکومتی ابتکار، ۳۱شهریور ۹۹).

خیانت بزرگ‌تر و ادامه‌دار

خمینی با آن نعره‌ها و وعده‌ها و شعارهای دجالگرانه برای نفی دائمی «رژیم افلقی در عراق»، وقتی با طرد و تحریم جنگ از طرف بخش عمده‌یی از مردم ایران و با شکست خفت‌بار در جبهه خارجی روبه‌رو شد، حتی برای دریافت خسارت جنگ هم حاضر به صلح نشد. این یک خیانت بزرگ‌تر از شعارها و نعره‌های جنگ‌طلبی بود. وارثانش هم نشان دادند که آن شعارها و نعره‌ها فقط برای میدان‌داری و سرگرمیِ مشتی جهول نان‌خور حکومتی بوده است و بس. بعد از مرگ ابلیس و حتی بعد از سقوط دولت وقت عراق هم هرگز دریافت خسارت و صلح را دنبال نکردند. چرا؟ روزنامهٔ حکومتی به گوشه‌یی از پوچیِ آن جنگ و علت ماجرای معوق ماندن خسارت، اشاره کرده است. قابل توجه است که پس از سقوط دولت سابق عراق و مماشات آمریکا با آخوندها، تمام دولتهای بعدی، دست‌نشاندگان مستقیم یا غیرمستقیم ارتجاع آخوندی بودند. با وجود این موهبت بادآورده هم، روزنامهٔ حکومتی به ضدمیهنی و ضدملی و خیانت‌آمیز بودن آن جنگ و شعارها و نعره‌هایش اعتراف می‌کند:

«با سقوط صدام، نه تنها دولتهای عراق تمایلی به پرداخت این خسارت نداشتند، بلکه دولتها در ایران نیز برای هموارتر کردن مسیر همکاری با عراق، جدیتی در دریافت خسارت از عراق نشان ندادند» (روزنامه مردم‌سالاری، ۳۱شهریور۹۹).

یک گواهی تاریخی، یک قدردانی ملی

ی ملیدر بازبینی آن جنگ، باید به یک قدردانی از مجاهدین هم اشاره کرد؛ یک قدردانی ملی و میهنی. خمینی با مقدس جلوه دادن آن جنگ، یک تابو مذهبی ــ سیاسی ساخت تا هیچ نیرو یا شخصی جرأت نکند به آن نزدیک شود. تبلیغات آخوندی آن‌چنان فضا را مشوش و علیه صلح کانالیزه کرده بودند که حتی تصور آتش‌بس و صلح با عراق یک خیانت بزرگ نابخشودنی جلوه داده می‌شد. این فضای مشوش و تبلیغات هیستریک حتی پس از عقب‌نشینی عراق در خرداد ۱۳۶۱ و نامشروع شدن جنگ هم با ‌شدت و حدت ادامه داشت. خمینی هدف را قدس تعیین کرده بود تا هیچ مرز ملی را برای پایان جنگ به‌رسمیت نشناسد. در حالی که با عقب‌نشینی عراق و فراخوان سازمان ملل به آتش‌بس، دیگر ادامهٔ جنگ، خیانت به منافع ملی ایران بود. جنگ فقط یک‌طرف داشت و آن خمینی بود. با این حال فضا طوری بود که هیچ چشم‌اندازی برای پایان آن جنگ متصور نبود.

در آن جهنم و تابو خودساختهٔ خمینی، ایران به یک عزم و اراده و جسارت خارق‌العاده نیاز داشت تا منطبق بر منافع ملی ایران، قدم پیش بگذارد و تابو و جهنم خمینی‌ساخته را درهم بپیچد. مجاهدین با جمعبندی از جنگ، به راه‌حل صلح در دسترس رسیدند. عراق هم موافقتش با آتش‌بس را به اطلاع سازمان ملل رسانده بود. بنابراین دیگر هیچ مبنای حقوقی و قانونی و ملی و میهنی برای استمرار جنگ وجود نداشت.

مجاهدین خط کار مرحله‌یی‌شان را بر صلح گذاشتند. دستور کار و فعالیت تمام تیم‌ها یا هسته‌های مقاومت در داخل ایران هم پیشبرد شعار صلح در بین اقشار مردم ایران ـ به‌طور خاص بین نظامیان و سربازان ـ بود. بخش عمده‌یی از برنامه‌های رادیو مجاهد به روشنگری پیرامون صلح در دسترس با عراق اختصاص یافت. مجاهدین یک کمپین سیاسی و اجتماعی و دیپلماتیک داخلی و بین‌المللی را برای تحقق صلح بین ایران و عراق پیش بردند. حتی با پذیرفتن انواع اتهامات، به عراق خواستار صلح رفتند و ارتش آزادیبخش تشکیل دادند. مجاهدین به نیروهایشان در ایران هم فراخوان دادند که به ارتش آزادیبخش بپیوندند تا با قدرت بیشتری ماشین جنگ خمینی را متوقف کنند. یکی از هدف‌های اصلی ارتش آزادیبخش، پایان دادن به آن جنگ ضدمیهنی شد.

مجاهدین با گسترش عملیات در جبهه‌های غرب و جنوب، ضربات کاری بر نیروهای پیش‌برندهٔ جنگی نامشروع و ضدمیهنی وارد کردند. این عملیاتها در داخل ایران بازتاب گسترده‌یی یافت و خیلی استقبال می‌شد؛ به‌خصوص که هدف از عملیات، پایان دادن به جنگ و تحقق صلح بود.

عملیات مهران در ۲۸خرداد۱۳۶۷ یکی از ضربه‌های کاری و استراتژیک ارتش آزادیبخش ملی ایران را بر ماشین جنگی خمینی وارد کرد. مجاهدین هدف بعدی را تهران اعلام کردند. خمینی پیاپی در جبهه‌های جنگ ضربه و شکست می‌خورد.

این‌گونه بود که تعادل‌قوای نظامی به‌دنبال تعادل‌قوای سیاسی، علیه جنگ‌طلبی خمینی چرخید. فرماندهان سپاه و ارتش به رفسنجانی که آن موقع فرمانده کل قوا بود، به‌طور مداوم گزارش بن‌بست و شکست می‌دادند. خمینی در ۲۷تیر۶۷ اطلاعیه داد که آتش‌بس را می‌پذیرد و این را یک جام‌زهر برای خودش می‌داند.

جوهر قدردانی از مجاهدین در نجات دادن مردم ایران و عراق و منطقه از یک هیولای سیری‌ناپذیر در جنگ‌طلبی و تنوره کشیدن برای توسعه‌طلبی است. شکی نیست که اگر ضربات مستمر مجاهدین بر ماشین جنگی خمینی نبود، وی دست از استمرار جنگ برنمی‌داشت، آن جنگ تا چند سال دیگر هم ادامه می‌یافت و جغرافیای سیاسی منطقه طور دیگری رقم می‌خورد.

پاسخ گهواره به گور

حاصل آن‌که آن جنگ و جنایات و ویرانی‌های آن جدای از جنگ و جنایت خمینی و خامنه‌ای علیه پیشتازان آزادی در دههٔ ۶۰ و نسل‌های قیام و مردم ایران نبوده است. اکنون بیش از ۹۰درصد مردم ایران از آن جنگ و بانیان ولایی و فقاهتی آن و کل حاکمیت آخوندی عبور کرده‌اند. با تحولات بنیادین پس از سه قیام بزرگ در دو دههٔ گذشته، اکنون جبهه مردم ایران است که در نبردی سرنوشت‌ساز، آینده ایران را تعیین‌تکلیف نهایی خواهد کرد. اکنون یک حاکمیت قرون‌وسطایی به ذات گورزی خود می‌پیوندد و مردمی آرزومند، ایران را به گهوارهٔ صلح و آزادی می‌خواهند.