۱۳۹۹ خرداد ۱۶, جمعه

حاکمیت ولی‌فقیه، مجاهدین خلق و وظیفهٔ ملی و تاریخی(۳)

به سوی روشنایی



















            به سوی روشنایی             مرور و افزوده‌ها
قسمت دوم در سه محور خلاصه می‌شود:
۱ــ بیش از سه دهه است جمهوری اسلامی و همسویان فکری و عملی‌اش در ایران و خارج ایران پمپاژ تبلیغاتی می‌کنند تا به نسل‌های جدید جوانان و جامعه و مردم ایران تلقین شود که «مجاهدین بدتر از جمهوری اسلامی هستند»!
هدف از این پمپاژ همه‌جانبه و هزینه کردن میلیون میلیون برای آن این است که هم اتحاد و همبستگی با مجاهدین را سخت و سنگین و غیرممکن کنند و هم بزرگ‌ترین نیروی سازمان‌یافته و تضمین سرنگونی حاکمیت ولایت فقیه را خطری برای آینده ایران جا بیاندازند. در این مسیر همه نوع شیطان‌سازی را کرده‌اند تا راه‌حل و برنامهٔ نقد سرنگونی جمهوری اسلامی را حداقل خنثی کنند و حداکثر بسوزانند!

۲ــ خمینی از همان سال۵۸ و ۵۹ دریافت که مجاهدین در رد مطلق ولایت فقیه و سماجتشان بر حق مسلم و قانونی آزادی بیان و قلم و اجتماعات جدی و برگشت‌ناپذیرند و تفاوت بارزی با دیگر گروهها دارند. به همین دلیل هم تبلیغات مذهبی با عناوین «منافق و التقاطی» از سال۵۸ برای خدشه‌دار کردن وجهه و چهرهٔ مجاهدین و در ادامه و به موازات آن حذف فیزیکی آنها از اوایل سال۵۹ شروع شد.

۳ــ خمینی و وارثانش هرگز مسأله‌شان جهان‌بینی و ایدئولوژی مجاهدین و دیگر گروهها و شخصیتها نبود و نیست؛ بلکه مهم این بوده و باشد که اهل کنار آمدن سیاسی با ولایت فقیه و پذیرش رهبری «امام» هستند یا نه. یادآوری این‌که خمینی از حزب توده و کسانی که تحت عنوان «اکثریت «و «اقلیت» به آرمان سازمان چریک‌های فدایی خلق خیانت کردند، علیه مجاهدین خلق و دیگر گروهها و شخصیت‌های مخالف ولی‌فقیه نهایت استفاده را می‌کرد. کما این‌که همین الآن از سلطنت‌طلبان بیشترین استفاده‌های تبلیغاتی را علیه مجاهدین خلق می‌کند.

ورود به پاسخ همه‌جانبه به پرسش اصلی
می‌رسیم به مهمترین وجه یا پاسخ به پرسش اصلی که «واقعاً موضوع بین مجاهدین و جمهوری اسلامی و همسویان فکری و عملی آن چیست؟». در قسمت دوم اشاره شد که از منظر امروز که به ۴۰سال گذشته نگاه می‌کنیم، از پس همهٔ قتل‌عام‌ها، ترورها، بمباران شدن‌ها، تبعیدها، هجرت‌های مجاهدین و سنگین‌ترین پمپاژ تبلیغاتی و شیطان‌سازی ــ حتی با کشاندن برخی خانواده‌های مجاهدین در این جنگ سیاسی ـ، واقعیت نقد و موجود این است که مجاهدین «نشکستند، نگسستند، ماندند». اما چگونه و چرا؟ موضوع کانونی در ۴۰سال گذشته در همین‌جاست.

انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین که از اواخر سال۱۳۶۳ شروع شد ــ و اکنون بدل به یک نوع زندگی جاری و طبیعی برای خودشان شده است ــ، هم نخستین بدعت در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه طی قرون گذشته بوده، هم سنگین‌ترین بهای مبارزاتی و تشکیلاتی و اجتماعی را برای آنان رقم زده و هم معتقدند کاراترین سلاح‌شان برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی است.

در قسمت اول این سلسله مقاله به «اصلی‌ترینهای ۳۰ساله علیه مجاهدین» اشاره شد. کافیست توجه کنیم که چند مورد از این اصلی‌ترین اتهامات و بهتانها و کیفرخواستها علیه مجاهدین به‌دلیل انقلاب درونی‌شان بوده است. توجه کنید:

«ازدواج و فریب‌کاری تحت نام انقلاب ایدئولوژیک، فریب‌خوردگان رهبری ایدئولوژیک، قربانیان طلاق‌های اجباری، قلع و قمع کانون خانواده، ضد عاطفه نسبت به پدر و مادر و خواهر و برادر و فرزند، اسیران و اجیرشدگان و فریب‌خوردگان تشکیلات فرقه رجوی، سرکوب کنندگان روابط زن و مرد، سکت بدتر از آخوندها، دیکتاتوری رهبری و اعضای بی‌اراده، اعتراف‌های اجباری به‌خاطر تفکرات جنسی».

فقط مرور و خواندن این اتهامات کافیست تا بتوان تصور نمود که چه موضوع مهم و حیاتی بین مجاهدین خلق و دشمنانشان جریان داشته و دارد. از طرفی هم می‌توان تصور نمود که مجاهدین چه بهای سنگینی را باید برای ادامهٔ مبارزه‌شان ـ آن هم به دور از ملأ اجتماعی کشور خودشان ـ بپردازند و زیر این پمپاژ تبلیغاتی از هم پاشیده نشوند.

باز هم باید یادآوری کرد که آیا اگر کسی بخواهد به‌دور از این اتهامات و کیفرخواستها سراغ انقلاب درونی مجاهدین برود، قوای تعقل و خرد وی چه می‌بینند و می‌فهمند و چه بازخوردی را به‌طور عینی و مادی و ملموس گواهی خواهند داد؟

در این‌جا باید قدری مکث کرده، حوصله کنیم و برگ‌هایی از تاریخ را ورق بزنیم. باید ببینیم مجاهدین خلق واقعاً چرا سراغ انقلاب درونی رفتند و حاصلش چه بوده است؟ باید ببینیم چرا جمهوری اسلامی بزرگ‌ترین سرمایهٔ تبلیغاتی و شیطان‌سازی‌اش را علیه مجاهدین، حول انقلاب درونی آنها سامان داده است؟ چرا میلیون میلیون هزینه می‌کند و حتی دنبال یک نفر از مجاهدین می‌گردد که رویش سرمایه‌گذاری کلان کند؟

منشأ آزمایشات بشری کجاست؟
می‌خواهیم به راهرو تالاری قدم بگذاریم که بر دیوارهای چپ و راست آن انبوهی تابلو وجود دارد. مقابل برخی تابلوها مکث بیشتری می‌کنیم، از برابر برخی تابلوها می‌گذریم و جزئیات برخی را نیز تفسیر و معنا می‌کنیم.

در قدم اول باید بدانیم که آزمایشات بشری را هرگز کسی خودش انتخاب نمی‌کند. وقتی پا به میدان مبارزه و نبرد برای آزادی، دمکراسی، عدالت اجتماعی و حقوق‌بشر می‌گذاریم، این آزمایشات همواره از دل مبارزه علیه دیکتاتوریها و خودکامگی‌ها سر برمی‌آورند. چند مثال:

۱ـ مجاهدین و دیگر گروه‌های سیاسی فعال در سال‌های ۵۸ و ۵۹ بعید بود که بدانند و تصور کنند که خمینی به تمام حرف‌ها و وعده‌هایی که در پاریس داده بود، پشت کند و امپراتوری ولایت فقیه را در قانون اساسی بگنجاند. اگر چنین تصور و طالع‌بینی وجود داشت، اصلاً قیام ضدسلطنتی همانی نمی‌شد که شد. ولی وقتی خمینی این خیانت را کرد، دیگر پاسخ چنین آزمایشی روی میز مجاهدین و بقیه قرار گرفت. بقیه‌اش را ماهیت هر نیروی تعیین می‌کرد که الآن پس از ۴۱سال تقریباً همه آزمایش خودشان را داده‌اند.

۲ـ مجاهدین یا هر نیروی مبارز دیگر ایرانی هرگز به ذهنشان خطور نمی‌کرد که روزی باید از ایران هجرت کنند و در چند هزار کیلومتر دور از میهنشان، قوانین و راه‌کارهای ناشناخته‌ای را کشف کنند تا بتوانند مبارزه‌شان را ادامه دهند. مجاهدین هرگز در هزارتوی ذهن و ضمیرشان نبود که روزگاری را پیش‌بینی کنند که باید در خارج ایران از همهٔ هستی‌شان برای استمرار مبارزه برای آزادی بگذرند.

رهبری مجاهدین به ذهنشان خطور نمی‌کرد که روزی در معرض چنین آزمایش بسیار سخت و سنگین قرار می‌گیرند که این همه بلا را باید به‌خاطرش به جان بخرند تا مبارزه علیه خمینی در سرزمین غربت و کانون جاذبه‌های رنگین‌کمانی سر بریده نشود و تجربه‌های تلخ تاریخی ایران دوباره تکرار نگردد.

تک‌تک مجاهدین هرگز چنین تصوری نداشتند که در خارج ایران با روابط بیست و چهار ساعتهٔ خانوادگی و الزامات ضروری و متعارف و مرسوم آن، چیزی به‌نام مبارزه حرفه‌یی و تمام‌عیار در مقابل هیولای مذهبی خمینی باقی نمی‌ماند. ثابت هم شد که هر نیرو و شخصی که مبارزه با خمینی را شروع کرد و کارش به خارج ایران کشیده شد و زندگی سابقش را دست نخورده گذاشت، چند صباحی بعد در همان زندگی حل شد و مبارزه هم شبیه تلاش برای پر کردن جدول کلمات متقاطع شد!

«بودن یا نبودن» مجاهدین
بنابراین در پای تابلو اول این تالار تاریخی شاهدیم که مجاهدین خلق باید پس از فاز اول مبارزه مسلحانه، شکل و محتوای مبارزه حرفه‌یی‌شان را در خارج ایران تعیین‌تکلیف می‌کردند. این تعیین‌تکلیف و آزمایش را هم جدیت و سختی مبارزه با خمینی جلو پای آنها گذاشت. جدیت و سختی این مبارزه را نه فقط جلو پای مجاهدین بلکه جلو پای بقیه احزاب و گروهها و افراد هم گذاشت. این‌جا هم درست عین همان سال‌های ۵۸ و ۵۹ هر جریانی با تکیه بر ماهیت خودش، چگونگی پاسخ به شرایط مبارزه را تعیین کرد.

مجاهدین خلق تشخیص دادند که دیگر در خارج ایران با خانواده و تعلقات بیست و چهار ساعتهٔ آن نمی‌شود راه را ادامه داد. تئوری آن هم این بود که پس از ۳۰خرداد ۶۰ و تغییر فاز مبارزه، تهدید جنبش و اعضای آن نه ارتجاع که بورژوازی و ارزش‌های تعریف شده و کلاسیک آن است. خوب، مانع‌شان در خارج ایران چه بود؟ کانونی به قدمت هزاران سال به‌نام خانواده و همراه با آن تفکر دیرینهٔ جنسیتی به قدمت عمر بشر بر روی کرهٔ زمین. حالا این تفکر دیرینهٔ جنسیتی را کلاهکی مثل عمامه و دستار آخوند ولی‌فقیه هم رویش بگذار که تمام ساخت و بافت فکرش بر زن‌ستیزی و تقدم تاریخی مرد بر زن استوار شده است که زن اساساً حقی برای شورش بر سرنوشت تحمیل‌شده‌اش ندارد.

مجاهدین در خارج از کشورشان در معرض آزمایشی واقع شدند که دقیقاً از مبارزه‌شان با اصل ولایت فقیه سربرآورده بود. آنها باید با غول قدرقدرت تفکر و رویکرد جنسیتی به قدمت تاریخ آدمیزادی چنگ در چنگ می‌شدند. انتخاب سختی پیش پای تک‌تک مجاهدین بود. اما آنها یک چراغ راهنما داشتند و آن این‌که از زندانها گرفته تا سراسر ایران و کشورهای دیگر دنیا تجربه کرده بودند که در مسیر مبارزه برای آزادی ـ آن هم در مقابل دایناسورهای مذهبی ـ جنسیتی حاکم ـ، در قدم اول منافع فردی خودشان را انتخاب نکنند. آیا این‌چنین انتخابی‌ خاص مجاهدین بود؟ هرگز! هزاران مبارز ایرانی و غیرایرانی قبل از آنها منافع فردی‌شان را قربانی منافع جنبش برای آزادی و عدالت اجتماعی کرده بودند. منتها این انتخاب مجاهدین با انتخاب سال‌های ۵۸ و ۵۹ و ۶۰ زمین تا آسمان تفاوت داشت.

برگ جدید مجاهدین و مکافات آن!
در پای اولین تابلو این تالار تاریخی واضح است که مجاهدین از منظر آخوندهای غرق در اندیشهٔ جنسیتی و زن‌ستیز، چه گناه بزرگی مرتکب شده و مستوجب چه مجازات و کیفری هستند! تکیهٔ دستگاه تبلیغاتی آخوندها بر تفکر سنتی رایج پیرامون زن و مرد، شد زیربنای یک دستگاه پمپاژ عظیم و شگفت‌انگیز توسط جمهوری اسلامی و همسویان فکری و عملی‌اش علیه انتخاب مجاهدین و برگ و سلاحی که آنها رو کردند.

این مسیر را در پای تابلوهای بعدی دنبال خواهیم کرد...

ادامه دارد...