۱۳۹۹ تیر ۸, یکشنبه

ابراهیم مازندرانی: محمد حنیف نژاد، بالا بلند دلبر گلگون عذار من!


ابراهیم مازندرانی: محمد حنیف نژاد، بالا بلند دلبر گلگون عذار من!

میهن ماهم اکنون درشرایط بسیارخطیری قراردارد. چهل سال حاکمیت جهل وجنایت فاشیسم مذهبی ارمغانی جزسرکوب، اعدام،زندان، شکنجه، جنگ، صدورارتجاع و تروریسم افسار گسیخته، فساد ،بیکاری، فحشا تورم، فقر،غارت وتاراج اموال ملی وکلا نابودی حرث ونسل ایران خمینی زده نداشته است. اما خوشبختانه در مقابل این حکومت جبار دین پناه، مقاومتی استوار و سرفراز قد علم کرد و در تمام این دوران چهل ساله یک لحظه هم برای تحقق آرمان بزرگ آزادی مام میهن با همه چیز خود از هیچ تلاش و فداکاری و پرداخت سنگین ترین بها فروگذار نکرده است.


خمینی جلاد و ضدبشر با تیزهوشی و شم ضدانقلابی و ضد خلقیش، همواره بر روی دشمن اصلی خود که سازمان مجاهدین و مسئول اول آن زمان یعنی مجاهد خلق مسعود رجوی تاکید ویژه داشت و به نیروهای سرکوبگر خود نسبت به خطر این نیروی جوان و مبارز که با سابقه مبارزاتی درخشان خود بسرعت مورد استقبال مردم و بویژه جوانان واقع میشد، هشدارمیداد و برای مجاهدین و هوادارانش خط و نشان میکشید و آنها را به سرکوب و نابودی تهدید میکرد.
او از همان آغاز برای تقابل با سازمان و شخص آقای مسعود رجوی بنا را بر شیطان سازی و ترویج دروغ و تبلیغ شایعات شنیع و موهن قرار داده بود. او بزعم خود بر این باور بود که با لجنمال کردن و بکاربستن هر نوع تهمت و افترایی از جمله آتش زدن خرمنهای کشاورزان و شکنجه و کشتن افراد سازمان توسط خودسازمان، اتهامات ننگینی که شایسته او و رژیم سفاکش بود، میتواند این نیروی بالنده،پیشرو و فداکار و آینده دار را از صحنه خارج کند.
ارتجاع سعی میکرد که بین مجاهدین شهید بنیانگذار بخصوص مجاهد نستوه محمد حنیف نژاد که در واقع معمار و سازنده و بزرگترین آموزگار مجاهدین بود با نسل بازمانده از اعدامهای آریامهری و سازمانی که مشخصا به همت و رهبری پاکبازانه مسعود رجوی بویژه پس از کودتای خائنانه آپورتونیستی چپ نما احیا و هدایت شده بود مرزی قائل شود .
اما هم اکنون با اوج گیری مبارزات مردمی در قیامهای اخیر و نقش چشمگیر رهبری کننده مجاهدین و کانونهای شورشی که خامنه ای و همه دست اندرکاران رژیم به آن مقر و معترف هستند، این گونه تفسیرهای معمول قدیمی از مجاهدین زمان شاه نیز بکلی تغییر یافته و رژیم در تلاش است که کلیت مجاهدین را از بدو تاسیس و بویژه شخص حنیف نژاد را نفی و سازمان را بعنوان یک نیروی مخرب و غیر اصولی و ناکار آمد با ایدئولوژی التقاطی تصویر کرده و حتی مشروعیت و اعتبار مبارزات درخشان و سرفراز آنها را علیه حکومت آریامهری نفی و تقبیح کند. در این رابطه رژیم با استفاده از عناصر در هم شکسته و خائن و بریده منجمله بهمن بازرگانی و محمد محمدی که از همان دوران در زندان شاه مبارزه را بکلی ترک کرده و بدنبال زندگی عادی خود رفتند دست به انتشار کتب و نشریه و مقاله زده است تا چهره حنیف نژاد این رجل بزرگ سیاسی ایران را مخدوش و با خیال باطل خویش نقش او و سازمانش را ملکوک و بی اهمیت جلوه دهد.
نگارنده برای اولین بار در سال ١٣٣٨ با زنده یاد پدر طالقانی که برای شرکت در ایام سه روز آخر صفر به تبریز آمده و در منزل ما سخنرانی میکرد با این انسان شریف و مبارز از نزدیک آشنا شده و بشدت تحت تاثیر شخصبت و افکار مترقیانه ایشان قرار گرفتم .بعدها با عزیمت به تهران در ارتباط تنگاتنگی با ایشان بودم و در مسجد هدایت مرتبا خدمتشان میرسیدم .
از سال ١٣۴٢ که برای ملاقات با ایشان به زندان قصر میرفتم با سایر زندانیان سیاسی نهضت آزادی از جمله مهندس بازرگان و دکتر سحابی و بقیه نیز از نزدیک آشنا شدم. در این ایام تعدادی از جوانان نهضت آزادی نیز در همان زندان در بند بودند . بعدها در سال ١٣۴٣ از طریق یکی دیگر از نهضتی ها از آزادی چند تن از این جوانان مطلع شدم و توانستم به دیدار یکی از آنان که سعید محسن بود بروم. با تلاش سعید پس از یک هفته با « محمدآقا» آشنا شدم و این دیدار نقطه عطف بزرگی در زندگی من بود که همه آینده سیاسی مرا رقم زد. در یکی از دیدارهایم با پدر طالقانی او احوال حنیف نژاد و سعید محسن را از من جویا شد. پدر با محبت و تواضع خاص خودش گفت : من به محمد« خواندن قرآن » را یاد دادم اما او به من « درک و فهم قرآن » را آموخت!
در طول سالها حشر و نشر و برقراری روابط بسیار نزدیک با سعید محسن و محمد آقا از نزدیک شاهد تلاش عظیم آنها در مطالعات عمیق و فشرده در زمینه های ایدئولوژی، تاریخ، اقتصاد و سیاست و جمعنبدی مبارزات سایر سازمانهای انقلابی بودم. محمدآقا با شور و اشتیاقی وصف ناپذیر بدنیال یافتن معبود و گمشده خویش بود. او برای درک و دریافت عمیق و اصولی از اسلام از نوجوانی به همه محافل مذهبی حتی به تکیه ها و هیاتها سر میزد و سعی میکرد با شناخت دقیقتر از محتوای فعالیتهای آنان ضمن عضو گیری از جوانان مستعد مطالعات خود از اسلام رایج را تعمیق کند. او بر این باور بود که اسلام صدها سال در این مملکت حضور داشته ولی عدم شناخت صحیح از آن خود منجر به سد سدیدی در مقابل حرکت انقلابی جامعه شده است. باید رگه های پاک و اصیل اسلام واقعی انقلابی را از معدن و سرچشمه جوشان آن کشف و استخراج کرد و این غبار قرون را از رخ دین پاک نمود. او با بینش عمیق خود این حقیقت را دریافته بود که با کمی کار توضیحی بر روی توده های زحمتکش و ستمدیده میتوان آنها را برای امر انقلاب یارگیری کرد. نمونه های بیشماری که شخصا از تنظیم رابطه اجتماعی او با افراد ستمدیده و محروم مشاهده میکردم خود گواه این واقعیت بود که محمدآقا با بینش ژرف خویش چگونه آینده انقلاب را از منظر تکاملی و اصولی خویش رقم میزد.

خانم مریم رجوی در مورد غبار‌زدایی تاریخی از اسلام توسط حنیف نژاد بدرستی گفته است : «تاریخ گواه است و همه می‌دانیم که این حنیف بود که نهج البلاغه و سخنرانی‌ها و کلام حضرت علی را از تاریکخانه‌ها بیرون کشید و در میدان عمل زینت مبارزه انقلابی کرد. آنقدر که دو دهه بعد خمینی در ۴ تیر ۱۳۵۹ فغان و فریاد می‌کرد که «تمام حرفهاشان هم از قرآن بود و از نهج البلاغه».

اندیشه حنیف‌نژاد که در واقع همان اسلام ضداستثماری است که اذهان ارتجاعی و پوسیده هیچگاه قادر به فهم روح ضداستثماری آن اسلام نبوده و نیستند. حنیف نژاد مرز میان حق و باطل را مرزبندی صوری بی خدا و با خدا نمیداند. بلکه آنرا در مرز بین استثمار کننده و استثمار شونده به تصویرمیکشد. این بزرگترین دستاورد ایدئولوژیکی است که حنیف بعد از سالها مطالعات عمیق به آن دست یافته بود. در کادر همین نگرش است که ارتجاع مذهبی خمینی و حکومت خودکامه او در تضاد با جامعه بشری قرار میگیرد. درست بهمین دلیل روشن و مشخص است که سازمان مجاهدین و رهبری پاکباز آن با تمسک به این شناخت عمیق تاریخی توانسته است ضربات مهلک و کمرشکنی از جمله کودتای آپورتونیستی سال 54 را دوام بیاورد و بدامن ارتجاع سقوط نکند و مبارزه را با سرفرازی تا به امروز ادامه بدهد.
واقعیت این است که در حوزه های باصطلاح علمیه، آموزشهای قرآن و نهج البلاغه اصولا چندان رایج نیست و آخوندها همه وقت خود را برای یادگیری فقه و همین امور ارتجاعی تلف میکنند. طلبه ها که جیره خوار وزارت اوقاف بوده و من اطلاعات دقیقی داشتم مبنی بر اینکه ساواک هم توانسته بود تا اعماق دفاتر مراجع بزرگ تقلید آن زمان نفوذ کند و سررشته امور را در دست داشته باشد. روزی پدر طالقانی بعد از سرنگونی رژیم شاه به من میگفت که عموما مردم درک دقیق و صحیحی از آخوندها ندارند . آنها اعتقادی به دین و مذهب و خداوند ندارند. بسیار شقی و بیرحم هستند و برای تامین منافعشان دست به هر جنایتی خواهند زد. آنها برای حفظ قدرت خود از کشتار مردم بیگناه هم هیچ واهمه ای بخود راه نمیدهند. بهمین دلیل ایشان بعد از آزادی از زندان و پس از سقوط حکومت دیکتاتوری پهلوی به حمایت علنی از سازمان مجاهدین و بنیانگذاران آن و نیز مسعود و موسی پرداخت.

به هر روی مبارزات قهرمانانه مجاهدین در طول چهار دهه گذشته در تمامی جبهه ها علیه رژیم خونخوار ولایت فقیه ادامه یافته و هم اکنون در مصاف آخرین همه چیز رو بسمت و سوی تعیین تکلیف نهایی و سقوط محتوم این حکومت جبار پیش میرود. همانطور که فوقا اشاره شد در این مرحله رژیم از ترس گسترش و اقبال چشمگیر کانونهای شورشی و برای نجات از سرنگونی در راستای سیاست سرکوب و انقباض، همه سگهای زنجیری و دستگاههای تبلیغاتیش را علیه عالی ترین و اصلی ترین کانون مقاومت یعنی رهبری آن و اقای مسعود رجوی متمرکز کرده است.

از سوی دیگر همعرض با این شیطان سازی ها و پروپاگاندای مرسوم علیه ایشان کار به جایی رسیده که تخطئه بزرگانی چون حنیف نژاد هم به وحشیانه ترین شکل در دستور کار رژیم قرار میگیرد و خامنه ای هم شخصا بر آن تاکید میکند.
خامنه ای جلاد در ۲۸ اردیبهشت به پاسداران و بسیجیان باصطلاح دانشجو در باره جذب جوانان توسط مجاهدین هشدار داد که مبادا اعتراضها به «اعتراض به نظام» بیانجامد. او تأکید کرد: «یارگیری کنید، حذف نکنید... جذب کنید، البتّه منظورم جذب منافق نیست».
پایان این کارزار نابرابر البته و بدون شک با پیروزی محتوم خلق دربند از چنگال ارتجاع هار و خون آشام است.

رژیم ضد بشری همواره در تلاش بود تا شاید بتواند تاثیر جنبش عظیم سیاسی و ایدئولوژیک مجاهدین خلق ایران  را کم رنگ و با سرکوب و ایجاد فضای منفی در میان مردم بتدریج محو و نابود کند. اما زهی خیال باطل !که نهالی را که حنیف کبیر و سایر مجاهدان بنیانگذار کاشته بودند و اینک بهمت مسعود و خون‌های پاکی که آنرا آبیاری کرده بود به درختی سترگ و پربرگ با ریشه های عمیق در خاک میهن و در قلب و دل و چان مردم و  با شاخه هایی که سر به فلک میسائید ،دیگر بیدی نبود که با این بادها و توفانهای مهیب ولایت خونخوار آخوندی از میان برداشته شود.

کلام آخراینکه من در دهه هشتادمین عمر خویش و همدلی و همسنگری بیش از نیم قرن با مجاهدین , پروردگار جان و خرد را سپاسگزارم که مرا در چنین مسیری قرار داد تا برای تحقق آزادی و عدالت و حقوق بشر و جامعه انسانی شرافنمد، گام بردارم ‌. به آخوندها و مزدوران آبرو باخته و وقیح و درمانده و درهم شکسته آنها منجمله تواب خودفروخته تشنه بخون، و گند گاو چاله دهان بی‌شرمی که پیرانه سر، یک جو شرف نداشته اش را هم به باد فنا و یغما داده و به ثمن بخس به حراج گذاشته و از شاه و شیخ طلب مغفرت میجوید و بدرگاهشان استغاثه می‌کند، به تمامی این مزدوران و جلادان و قاتلان مردم ایران با صدای بلند میگویم ؛ نابودی و ویرانی کاخ ظلم ولایت با همه باندها و دستجاتش و با همه این جارچیهای بیمقدار، در چشم انداز نزدیک قرار دارد. همان‌طور که تاریخ قاتلان امام حسین و آنها را که اسباب کار را آماده و اسبهای یزیدیان را زین کردند هرگز نبخشیده و همواره نام ننگینشان مورد نفرین و لعنت تاریخ و همه انسان‌های آزاده قرار میگیرد.