سایت شهدای ایران(رژیم) ۷/۴/۹۹ : « در این روز بود که نفاق چهره واقعی خود را نشان داد و بصیرت ملت ایران نسبت به دشمنان نقاب زده ارتقا یافت. شهدای ایران: «محمدجواد اخوان» در یادداشت روزنامه «جوان» نوشت: حال پس از گذشت ۴۰ سال از تقابل تروریستی منافقین با نظام و ملت، دبیرکل گروهک نهضت آزادی در مصاحبه با روزنامه شرق، با روشنفکر خواندن «تروریست های منافق» تلاش کرده که جنایات سال های ۶۰ را صرفاً به منازعه ای میان دو گروه تقلیل دهد.
هرچند این مصاحبه یادآور جملات مهندس بازرگان در سال ۶۰ است که منافقین را فرزندان خود خواند، اما به نظر می رسد تلاشی برای تحریف تاریخ دنبال می شود. این واقعیت تاریخی بسیار روشن است، اما عدم انتقال صحیح این واقعیت ها به نسل های متمادی گاه سبب می شود برخی حقایق تاریخی مورد غفلت واقع شده یا غبار فراموشی بر آن ها بنشیند.
در این شرایط جنایتکاران بدنام می کوشند با تحریف تاریخ و حتی جابه جا کردن جای متهم و شاکی، در موضع طلبکاری بنشینند و به جای آنکه پاسخگوی جنایات ضدبشری خود باشند، اعمال قانون و کیفرهای قانونی علیه خود را با مظلوم نمایی، سیاه نشان دهند. بر این اساس بود که چند سال پیش رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود در سالگرد ارتحال امام (ره) در خصوص جابه جا شدن جای «شهید و جلاد» هشدار دادند. نکته عجیب و البته تلخ ماجرا آنجاست که این تحریف دقیقاً در مورد گروهکی رخ می دهد که سیاه ترین کارنامه ضدبشری و اعمال تروریستی را دارد و لکه ننگ آن با هیچ رنگی قابل پاک شدن نیست.
گروهک تروریستی موسوم به سازمان مجاهدین خلق که از سوی مردم به منافقین مشهور شدند، یکی از ده ها گروهکی بودند که مشی مسلحانه خود را پس از انقلاب حفظ کردند و نه تنها حاضر به تحویل سلاح به نظام قانونی و رسمی کشور نشدند، بلکه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ با اعلام قیام مسلحانه علیه نظام و مردم، به قتل و ترور مردم و مأموران حکومتی پرداختند. این گروهک طی حدود یک دهه با سوءاستفاده از شرایط ابتدایی انقلاب و فقدان ثبات اطلاعاتی و امنیتی در کشور، به ترور هزاران نفر از شهروندان ایرانی، از مردم عادی کوچه و بازار گرفته تا شخصیت های ملی همچون رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه، نخست وزیر، ائمه جمعه و نمایندگان مجلس پرداخته و در راه ارعاب و وحشت افکنی و حذف فیزیکی مردم و منتخبان آن ها از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.
بر اساس برآوردها حدود ۷۵درصد اهداف عملیات تروریستی این گروهک را مردم عادی تشکیل می دادند که هیچ گونه مسئولیت رسمی نداشتند و تنها حامی نظام و انقلاب بوده اند. جالب اینجاست که منافقان پست در کمال وقاحت در نشریه ارگان رسمی خود به صراحت مسئولیت اعمال تروریستی فوق را می پذیرفتند و به آن مباهات می کردند.
به تدریج این سازمان به آغوش صدام حسین تکریتی غلتید و با تبدیل شدن به مزدور رژیم بعث عراق، درست در حین جنگ تحمیلی، عمق رذالت و وابستگی خود را نمایان ساخت. در این مرحله سازمان و عوامل آن در جایگاه ستون پنجم ارتش بعثی، نقش آفرینی کرده و با جاسوسی از داخل خاک ایران برای ضربه زدن به رزمندگان ایرانی و موشکباران شهرهای ایران به کمک صدام شتافتند. فضاحت این خوش خدمتی منافقین برای ارتش بعث را می توان از اسناد و فیلم های استخبارات عراق که پس از سقوط صدام منتشر گردید، فهمید. با همه این ها نظام جمهوری اسلامی در مورد بسیاری از اعضا و هواداران این تشکیلات با عفو و رأفت اسلامی برخورد کرده و همین عفو و رأفت سبب ریزش تدریجی بسیاری از اعضای این گروهک شده است. عمده منافقینی که در مقطع پایان جنگ تحمیلی در زندان به سر می بردند از اعضای حامی مواضع تروریستی این گروهک بوده اند که از رأفت نظام سوءاستفاده و همچنان در زندان ارتباطات تشکیلاتی خود را حفظ کرده بودند.
طبیعی است که رأفت بیشتر در مواجهه با این تروریست ها و احیاناً آزادی آن ها می توانسته به بهای شهادت جمع بیشتری از مردم بیگناه ایران بینجامد که این حالت به هیچ روی قابل قبول نبود. تصمیم منطقی نظام در اعمال کیفر قانونی این تروریست ها، تنها گزینه ای بود که در پیش رو وجود داشت و موجب پیشگیری از وقوع جنایت های تروریستی بزرگ تری در آینده شد. هرچند تصمیم عقوبت تروریست ها، تصمیم کلیت نظام و مورد اجماع همه نیروها و مسئولان وقت بوده، حال پس از گذشت چند دهه، عده ای از حامیان و بعضاً مجریان این تصمیم با طرح شبهه افکنی هایی، فضا را برای مظلوم نمایی نفاق فراهم می آورند. حتی اگر به دلیل کم کاری و قصور، ماجراهای تلخ ترورهای دهه ۶۰ را برای جوانان نسل سومی و چهارمی بازگو نکرده ایم مقایسه ای ساده میان تعداد تروریست های عقوبت شده قربانیان ترور، خود گویای عمق فاجعه است. چگونه می توان تعداد بیش از ده ها برابری قربانیان ترور را در مقابل تروریست های کیفرشده نادیده گرفت و به جای تأسف بر این جنایات به حال تروریست ها دلسوزی کرد؟ البته نمی توان انکار کرد که کم کاری و قصور در انتقال حقایق صورت گرفته و باید جبهه مؤمن انقلابی برای غبارزدایی از این واقعیت تاریخی و موارد مشابه تلاش بیشتری کند تا جای شهید و جلاد عوض نشود. ».
هرچند این مصاحبه یادآور جملات مهندس بازرگان در سال ۶۰ است که منافقین را فرزندان خود خواند، اما به نظر می رسد تلاشی برای تحریف تاریخ دنبال می شود. این واقعیت تاریخی بسیار روشن است، اما عدم انتقال صحیح این واقعیت ها به نسل های متمادی گاه سبب می شود برخی حقایق تاریخی مورد غفلت واقع شده یا غبار فراموشی بر آن ها بنشیند.
در این شرایط جنایتکاران بدنام می کوشند با تحریف تاریخ و حتی جابه جا کردن جای متهم و شاکی، در موضع طلبکاری بنشینند و به جای آنکه پاسخگوی جنایات ضدبشری خود باشند، اعمال قانون و کیفرهای قانونی علیه خود را با مظلوم نمایی، سیاه نشان دهند. بر این اساس بود که چند سال پیش رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود در سالگرد ارتحال امام (ره) در خصوص جابه جا شدن جای «شهید و جلاد» هشدار دادند. نکته عجیب و البته تلخ ماجرا آنجاست که این تحریف دقیقاً در مورد گروهکی رخ می دهد که سیاه ترین کارنامه ضدبشری و اعمال تروریستی را دارد و لکه ننگ آن با هیچ رنگی قابل پاک شدن نیست.
گروهک تروریستی موسوم به سازمان مجاهدین خلق که از سوی مردم به منافقین مشهور شدند، یکی از ده ها گروهکی بودند که مشی مسلحانه خود را پس از انقلاب حفظ کردند و نه تنها حاضر به تحویل سلاح به نظام قانونی و رسمی کشور نشدند، بلکه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ با اعلام قیام مسلحانه علیه نظام و مردم، به قتل و ترور مردم و مأموران حکومتی پرداختند. این گروهک طی حدود یک دهه با سوءاستفاده از شرایط ابتدایی انقلاب و فقدان ثبات اطلاعاتی و امنیتی در کشور، به ترور هزاران نفر از شهروندان ایرانی، از مردم عادی کوچه و بازار گرفته تا شخصیت های ملی همچون رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه، نخست وزیر، ائمه جمعه و نمایندگان مجلس پرداخته و در راه ارعاب و وحشت افکنی و حذف فیزیکی مردم و منتخبان آن ها از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.
بر اساس برآوردها حدود ۷۵درصد اهداف عملیات تروریستی این گروهک را مردم عادی تشکیل می دادند که هیچ گونه مسئولیت رسمی نداشتند و تنها حامی نظام و انقلاب بوده اند. جالب اینجاست که منافقان پست در کمال وقاحت در نشریه ارگان رسمی خود به صراحت مسئولیت اعمال تروریستی فوق را می پذیرفتند و به آن مباهات می کردند.
به تدریج این سازمان به آغوش صدام حسین تکریتی غلتید و با تبدیل شدن به مزدور رژیم بعث عراق، درست در حین جنگ تحمیلی، عمق رذالت و وابستگی خود را نمایان ساخت. در این مرحله سازمان و عوامل آن در جایگاه ستون پنجم ارتش بعثی، نقش آفرینی کرده و با جاسوسی از داخل خاک ایران برای ضربه زدن به رزمندگان ایرانی و موشکباران شهرهای ایران به کمک صدام شتافتند. فضاحت این خوش خدمتی منافقین برای ارتش بعث را می توان از اسناد و فیلم های استخبارات عراق که پس از سقوط صدام منتشر گردید، فهمید. با همه این ها نظام جمهوری اسلامی در مورد بسیاری از اعضا و هواداران این تشکیلات با عفو و رأفت اسلامی برخورد کرده و همین عفو و رأفت سبب ریزش تدریجی بسیاری از اعضای این گروهک شده است. عمده منافقینی که در مقطع پایان جنگ تحمیلی در زندان به سر می بردند از اعضای حامی مواضع تروریستی این گروهک بوده اند که از رأفت نظام سوءاستفاده و همچنان در زندان ارتباطات تشکیلاتی خود را حفظ کرده بودند.
طبیعی است که رأفت بیشتر در مواجهه با این تروریست ها و احیاناً آزادی آن ها می توانسته به بهای شهادت جمع بیشتری از مردم بیگناه ایران بینجامد که این حالت به هیچ روی قابل قبول نبود. تصمیم منطقی نظام در اعمال کیفر قانونی این تروریست ها، تنها گزینه ای بود که در پیش رو وجود داشت و موجب پیشگیری از وقوع جنایت های تروریستی بزرگ تری در آینده شد. هرچند تصمیم عقوبت تروریست ها، تصمیم کلیت نظام و مورد اجماع همه نیروها و مسئولان وقت بوده، حال پس از گذشت چند دهه، عده ای از حامیان و بعضاً مجریان این تصمیم با طرح شبهه افکنی هایی، فضا را برای مظلوم نمایی نفاق فراهم می آورند. حتی اگر به دلیل کم کاری و قصور، ماجراهای تلخ ترورهای دهه ۶۰ را برای جوانان نسل سومی و چهارمی بازگو نکرده ایم مقایسه ای ساده میان تعداد تروریست های عقوبت شده قربانیان ترور، خود گویای عمق فاجعه است. چگونه می توان تعداد بیش از ده ها برابری قربانیان ترور را در مقابل تروریست های کیفرشده نادیده گرفت و به جای تأسف بر این جنایات به حال تروریست ها دلسوزی کرد؟ البته نمی توان انکار کرد که کم کاری و قصور در انتقال حقایق صورت گرفته و باید جبهه مؤمن انقلابی برای غبارزدایی از این واقعیت تاریخی و موارد مشابه تلاش بیشتری کند تا جای شهید و جلاد عوض نشود. ».