از۲۲بهمن چه میخواستیم و چه داریم؟
حکایت همچنان باقیست
در تمام ادوار ۱۱۴ سال گذشته که از مشروطیت راه افتادهایم، کشور و ملت ایران یک صورت مسألهٔ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بیشتر نداشتهاند و آن «آزادی» بوده است و بس. تنها در زیر این تابلو و درک ضرورت آن است که میتوانیم مختصات خود و دیگران را در هر مرحلهای از تاریخ ۱۱۴ ساله و بهطور خاص ۴۱سال گذشتهٔ ایران پیدا کنیم.
در پرتو این تابلو، باید پرسید صورت مسألهٔ ایران در آستانهٔ قیام بهمن ۵۷چه بود؟ جامعه با انباشت تضادهای حل ناشده سیاسی- اقتصادی و اجتماعی ناشی از حاکمیت دیکتاتوری وابسته شاه روبهرو بود.
دیکتاتوری شاه با پشتوانه و دخالت استعمار از کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲سربرآورد. بنابراین آن موقع با گذشت ۴۸سال از مشروطیت، صورت مسألهٔ ایران، دیکتاتوری وابسته و «تقدم آزادی» بر هر صورت مسألهٔ دیگری بود.
تحول بزرگ، تداوم یک ضرورت، بروز ماهیتها
در ۶ماه دوم سال ۵۷بزرگترین قیام اجتماعی با اتحاد و همبستگی بینظیر در ایران رخ داد. صورت مسألهٔ آن قیام که اتحاد و همبستگی بیهمتا را خلق نمود، همانا «آزادی و استقلال» بود. با وقوع قیام بهمن ۵۷ و سقوط شاه، صورت مسألهٔ مبرم آن موقع یعنی «وابستگی حکومت به استعمار و دیکتاتوری علیه آزادی» کنار زده شد.
آن تحول بزرگ در افق خود یک ضرورت را بیش از همیشه آشکار نمود: آزادی، خجسته آزادی!
با روی کار آمدن خمینی و چند ماه بعد سلطنت مطلقهٔ ولایت فقیه، صورت مسألهٔ ایران دیگر وابستگی به استعمار نبود، بلکه تداوم ضرورت آزادی و تقدم آن بر هر موضوع دیگری شد؛ و این آغاز مرحله و دور دیگر در ادوار تاریخ جدید ایران شد. مرحلهای سرسختتر از گذشته که درک آن از ماهیت ضدارتجاعی و ضد وابستگی هر جریان با محوریت تقدم آزادی عبور مینمود.
از ۲۲بهمن ۵۷به بعد، صورت مسألهٔ ایران همین بود و هنوز هم همین است. بنابراین از آن موقع به بعد هر گونه دم گرفتن معرکههای مبتذل ضداستکباری ـ که دیگر زمینهای در حاکمیت سیاسی ایران نداشت ـ همسویی با ارتجاع مسلط تحت لوای ولایت فقیه و بهانهیی برای قربانی کردن «ضرورت آزادی» بود.
صورت مسألهٔ دینامیک و پویا، دولتهای استاتیک و مرتجع
در همین مرور فشرده و شتابان شاهدیم که سلسله دولتهای ایران، همگی دیکتاتوریهای موروثی بودهاند و در مقابلشان هم سلسله مبارزات و قیامها برای آزادی بوده است.
نتیجه: در تاریخ ۱۱۴ساله ایران یک صورت مسألهٔ دینامیک و پویا و مانا تا به امروز ادامه داشته و همواره در مصاف با دولتهای استاتیک و مرتجع بوده است.
در ۴۱سال گذشته که مهیبترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران در سلطه و صدارت بوده، از هر مرحلهای ـ مثل گذاشتن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، کودتای فرهنگی در دانشگاهها، جنگ، آتشبس، قتلعام تابستان ۶۷، مانور اصلاحات، قیامهای۷۸و ۸۸و ۹۶و ۹۸و... ـ که عبور کردهایم، این صورت مسألهٔ دینامیک و پویا خدشه برنداشته و تقدم و تأخری جز آنچه توصیف شد، نداشته است.
انتقام خمینی از روزهای عشق عمومی
قیام بزرگ ۵۷با آن اتحاد و همبستگی عظیم، روزهای عشق عمومی مردم ایران و تمنای دههها آرزو برای رسیدن به آزادی بود. آن روزها نشانهٔ همان فرشتهٔ آزادی بود که به میان مردم رفته و بال و پر میزد. خمینی در وحشت از آن، در کمتر از یک ماه با طرح «یا روسری یا توسری»، شلاق در ملأ عام، سانسور مطبوعات و سرکوب نیروهای منتقد و ترقیخواه، پرهای آن فرشته را یکییکی کند و چندی بعد به مسلخش برد و «کباب / بر آتش سوسن و یاس»ش کرد.
این فصل، همان سیاوش تاریخ ایران است که باید ۴۱سال در آتش میپیمود و از آن سربلند برمیآمد. «چنان شبانهسمومی بر این کرانه گذشت / که از شقایق این باغ، غیرداغ نماند!». (م. سرشک)
این فصل با همهٔ داغ و درفشی که پاسداران شبپرست ولایی بر سینهٔ سلسله نسلهایش فرو نشاندند، کماکان فرهنگ بالنده و پویایی ماند که هماکنون چشمانداز و افق روشن آینده ایران را مژده میدهد. خمینی که هرگز توان درک و ظرفیت پذیرا بودنش را در اندیشه و ایدئولوژی قرون وسطاییاش نمیدید، فکر انتقام از آن روزهای عشق عمومی را در سر میپروراند. سال ۶۶هم این نیات پلید و قصد خیانتش را از همان آغاز با صراحت اعلام کرد و گفت «حکومت هر جا که لازم باشد، قرارداد و پیمانهایش را با مردم لغو میکند»!
اگر فرهنگ آزادی...
هر چقدر هم که بال و پر کبوتر خوش خبر قیام منتهی به بهمن ۵۷را وصف کنیم، به این میرسیم که خمینی نگذاشت آن شوق و تمنای آزادی بدل به یک «فرهنگ» در اندیشه، رفتار، قانون و روشی برای حکومت شود. پاسخ به آزادی، همان بنبست کور تمام دیکتاتورهای موروثی بوده و هست.
جامعهٔ امروز ایران، ضرورت «آزادی» را بسیار بیشتر از آن فصل درک میکند. نسل شورشی کنونی ایران که علیه نظام ولایی و اصل ضدبشری ولایت فقیه، رایت عصیان بر کف گرفته، قدرتش را از صورت مسألهٔ مبرم ایران و نیاز حیاتی آن میگیرد. این آتش خاموشیناپذیر است که قیامهای ۷۸و ۸۸و ۹۶و ۹۷و ۹۸، جلوهها و امتداد رنگارنگش هستند.
حالا کجاییم؟ حالا چه داریم؟
حالا از بهمن تا بهمن، از ۴۱سال دهلیزهای آتش در آتش درآمدهایم.
حالا فکر آزادی و دمکراسی و ضرورت حقوقبشر به اصلیترین موضوعات هر ایرانی بدل شده است.
حالا جامعهٔ ایران از دین قرونوسطایی آخوندیسم، عبور کرده و جدایی دین از دولت، یک ضرورت اجتنابناپذیر در ایران شده است.
حالا با بهای جانکاهی که زن ایرانی در زندان، در قتلعام و در کف خیابان در مصاف با آپارتاید مذهبی ـ جنسیتی پرداخته است، برابری زن و مرد یک ضرورت در اندیشه و نیاز اجتماعیِ زنان و مردان شده است.
حالا به یمن مقاومت و پایداری و روشنگری ۴۱ساله، شاخ هیولای دینفروش و ولیفقیه فرعونصفت نزد ایرانیان و حتی خودیهای نظام شکسته است.
حالا نظام ولایت فقیه با فرمان و با دستان خود ولایت فقیه دارد صد پاره میشود. حالا هیچ آینده و مانوری برایش متصور نیست و جز توسل به سرکوب و تکپایهگی، هیچ راهی ندارد. حالا آثار بالفعل قیامهای پیاپی و خاصه قیام آبان و دی ۹۸تمامیت نظام را به جدال سرنگونی کشانده است. واقعیت مسلم این است که این روزها جدال انتخاباتی، بخشی مهم از جدال سرنگونی حاکمیت ولایت فقیه است.
حالا جهان آشکارا شاهد است که از طنین صدای ایران، بانگ برمیآید که: «نه شاه میخوایم نه رهبر- نه بد میخوایم نه بدتر».
حالا با داشتن مقاومتی سازمانیافته، حالا با تعیینتکلیف شدن باندبازیهای درون حاکمیت و حالا با طرد همهجانبهٔ نظام آخوندیسم از پس قیامهای پشت سر، تنها چشمانداز ممکن و در دسترس، سرنگونی تام و تمام دیوسالار ولایت فقیه است.
حالا به آستانهٔ «تغییر بزرگ» رسیدهایم. ما باید این مسیر را طی میکردیم تا به جلوهگاه خجستهٔ این افق برسیم. حالا اتحاد و همبستگی ملی ما علیه تمامیت آخوندیسم، این افق را به یک واقعیت تبدیل خواهد نمود.
حالا میبینیم که صورت مسألهٔ کنونی ایران کماکان همان حکایت باقی در بستر تاریخ ۱۱۴سالهاش است: نبرد برای آزادی...