علی خامنه ای
وقتي علي خامنه اي، در آغاز ریاست جمهوری اش، به كاخ «نياوران» نقل مكان كرد، در مصاحبه یی گفت: «برادران حفاظت» صلاح را در اين ديدند كه ما در اين محل اقامت داشته باشيم. براي ما چيزي عوض نشده. يكي از اتاقها را براي نشيمن درنظر گرفتند و ما هم همان جُل و پلاسي را كه در مشهد داشتيم، در اين جا پهن كرديم و غذاي ما هم همان اِشكنه و آبگوشتي است كه قبلاً هم مي خورديم.
وقتی هم که پس از مرگ خمینی، از خمرۀ رنگرزی «خبرگان رهبری» بیرون آمد و «آیت الله» و «ولی فقیه» و «عمود خیمۀ نظام» شد، باز هم سفرۀ «گدایی»اش بر همان مُهر و نشان ماند که بود!
***
داستانِ «چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنندِ» «واعظان» «محراب و منبر» پیشینان، در «خلوت» این گدای کاخ نشین، آن چنان رقّت برانگیز است که حتّی گورخوابها و خاکسترنشینان را نیز به حال او به گریه وامی دارد.
وضع و حال این «گدای کاخ نشین» را از زبان آنهایی بشنوید که «رفیق حُجره و گرمابه و گلستان» او هستند و از «خلوت» او کاملاً آگاهند.
«خبرگزاری سپاه پاسداران» (فارس)، ۲۸آبان ۱۳۹۱: «آیتالله رسولی محلّاتی، قدیمیترین و نزدیکترین یار و امین امام خمینی» و «مقام معظّم رهبری» (علی خامنه ای) در جواب سؤال «معاش ایشان (خامنه ای) از کجا تأمین می شود؟»، می گوید:
«خانه یی از قدیم در خیابان "ایران" داشتند که آن را اجاره داده اند و همچنین از محلّ بخشی از هدایا و نُذوراتی که برای شخص ایشان میآورند. غالباً هم ایشان مقروض است. حتی گاهی از پاسدارهای شخصی خودشان قرض میکنند. گاهی که نذورات را برایشان میبرم، میبینم که مثلاً صدا میزنند: "آقا رضا! بیا قرضت را پس بگیر"... گاهی به اتاق شخصی ایشان رفته ام. تنها فرش خانۀ ایشان یک قالی تبریزی معمولی نخنماست که پُرز بعضی جاهای آن هم رفته است. ظاهراً آن هم جهیزیۀ خانم ایشان بوده است. حاجخانم ما هم که با خانم ایشان رفت و آمد دارند، یک وقت میگفتند حتّی چرخ گوشت خانۀ آقا هنوز از همان چرخگوشتهای دستی قدیمی است...
(عکس مربوط به زمانی که هنوز خامنه ای بر کرسی «ولایت» تکیه نداده بود)
یک روز چند تا نامه برای امضا برده بودم... نامه را گذاشتم و دیدم ایشان دنبال خودکار میگردند. اتفاقاً به تازگی یک کسی برایم رواننویسی آورده بود. آن قلم را دادم خدمتشان. ایشان با آن نوشت و گفت: "رواننویس خوبی است". گفتم: "خدمتتان باشد". آقا پرسید: "مال خودتان است یا مال بیتالمال؟". گفتم: "مال دفتر شماست". گفت: "اگر مال خودت بود، قبول میکردم، ولی اگر مال دفتر است، قبول نمیکنم و قبول نکرد».
***
ـ «تسنیم»، ۱۵خرداد۱۳۹۳: روایت غلامعلی حدّاد عادل از «خواستگاری و ازدواج پسر رهبر معظّم انقلاب با دخترش»: «چند روز پس از خواستگاری خانوادۀ بزرگوار حضرتآیت الله خامنهای از دختر بنده، خدمت مقام معظّم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند: آقای دکتر! اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند میشویم. عرض کردم چطور؟ فرمودند: آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یکدیگر را پسندیده اند و در گفتگو به نتیجه رسیده اند. حالا نظر شما چیست؟ عرض کردم: آقا اختیار ما هم دست شماست! آقا فرمودند: شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی شما با زندگی ما متفاوت است. تمام زندگی ما غیر از کتابهایم، یک وانت لوازم کهنه است. خانه ما هم دو اتاق اندرونی دارد و یک اتاق بیرونی که مسئولان میآیند و با من دیدار میکنند.
من پولی برای خرید خانه ندارم. خانه یی اجاره کرده ایم که قرار است، در یک طبقه آن آقامصطفی و در طبقه دیگر آقامجتبی زندگی کنند. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نکرده اید. آیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی کند؟! زیبایی و دقّت سخن رهبر معظّم انقلاب برای من بسیار جالب بود. موضوع را به دخترم گفتم و او با روی باز استقبال کرد».
«خیبر آنلاین»، ۳۰دی۱۳۹۲: «... سطح زندگی مادّی رهبر معظّم انقلاب، همواره پایین تر از سطح متوسّط جامعه بوده است... رهبر انقلاب، از آقای گلپایگانی، رئیس دفتر خود، در مقاطعی برای گذران مخارج زندگی پول قرض کرده اند...
دکتر حدّاد عادل: "در سال ۶۰ در اوايل رياست جمهوري شان، يك شب در خدمتشان بودم و صحبت ميكرديم. صحبت طولاني شد و ايشان گفتند: شام پهلوي ما بمان! من تصوّر كردم مثل بقيۀ جاها، ايشان زنگي ميزنند و ميزي در خور رئيس جمهور چيده ميشود، لكن ديدم ايشان به منزلشان زنگ زدند و پرسيدند: "خانم! فلاني امشب مهمان ماست، شام چه داريم؟" من نشنيدم خانم چه جواب دادند، ولي حرف ايشان را شنيدم كه گفتند: "عيبي ندارد، هرچه هست، بگذاريد توي سيني و بفرستيد. اگر هم كم است، يك مقدار نان و پنير هم كنارش بگذاريد"...
تلفن كه قطع شد و گوشي را زمين گذاشتند، گفتند: "شام به اندازۀ يك نفر بيشتر نداشتيم و خانم نگران بودند. گفتم اشكالي ندارد". بعد از ۱۰ دقيقه يك سيني آوردند كه در آن غذاي معمولي به اندازه يك نفر بود و كنار آن نان و پنير و مختصري مخلّفات ديگر گذاشته بودند" (خبرگزاری فارس: ش۸۹۰۵۲۸۰۰۱۷).
ـ دکتر حدّاد عادل: "در این ۱۳ سالی كه آقا مجتبی و دخترم با هم زندگی كرده اند، هیچ وقت مساحت آپارتمانهایشان ۱۰۰ متر نشده. خانه یی كه الآن در آن زندگی میكنند، حول و حوش ۷۰ متر است... داماد بنده یك وقت كه میخواهد ما را دعوت كند، باید حواسمان باشد كه بیشتر از ده دوازده نفر نشویم، چون برای پذیرایی مشكلِ جا پیدا میكنند"...
ـ رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی (حجّت الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد): "دلم میخواهد از نعلین پاره پاره و تَرَک خوردۀ مقام معظّم رهبری عکس بگیرم تا مظلومیّت و سادهزیستی "سید علی" را به دیگران نشان دهم..." («تابناک»:ش۱۲۱۰۱۰)
ـ عطاء الله مهاجرانی که ... سایت جرس (جنبش راه سبز) را مدیریّت می کند، می گوید: "حتی یک نقطۀ سیاه یا خاکستری در زندگی مالی آیت الله خامنه ای وجود ندارد...
ـ خاطره یی از آیت الله العظمی جوادی آملی:
"يك روز مهمان مقام معظّم رهبري بودیم كه فرزندشان آقا مصطفي هم نشسته بود. وقتي كه سفره پهن شد، ايشان به فرزندشان نگاهي كرده و فرمودند: "شما به منزل برويد". من خدمت ايشان عرض كردم كه اجازه بفرماييد آقازاده هم باشند كه ايشان فرمودند: "اين غذا از بيتالمال است، شما هم ميهمان بيتالمال هستيد امّا براي بچهها جايز نيست كه بر سر اين سفره بنشينند".. («خبرگزاری فارس»ـ ش۸۷۰۳۲۱۰۹۰۹)
ـ حجت الاسلام و المسلمین راشد یزدی: "در یکی از سفرها که پسر آقا با لباس غیرروحانی همراه من بود، به هر کدام از ما یک کارتن [ظرف] چینی هدیه دادند که خانم آقا از آن استفاده نکرده و گفته بود این ظروف از سطح زندگی ما بالاتر است و نمیتوانیم از آنها استفاده کنیم". (تارنمای "فرارو"ـ ش۴۹۲۰۲)
ـ خاطره یی از «سرلشکر رحیم صفوی»:
«یك روز كه در منزل مقام معظّم رهبری در خدمت ایشان بودم، بحث ما قدری به طول انجامید و نزدیك مغرب شد. پس از اقامۀ نماز در محضر ایشان، معظّم لَه رو به من كردند و فرمودند: آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال كه این را توفیقی می دانستم، خدمتشان عرض كردم: اسباب زحمت می شود. مقام معظّم رهبری فرمودند: نه! بمانید هر چه هست با هم می خوریم. وقتی سفره را پهن كردند و شام را آوردند، دیدم غذای ایشان و خانواده شان چیزی جز اُملت ساده نیست. من نیز بر آن سفره مهمان بودم و مقداری از همان غذای ساده را خوردم». (تارنمای «آوینی دات کام»).
وقتي علي خامنه اي، در آغاز ریاست جمهوری اش، به كاخ «نياوران» نقل مكان كرد، در مصاحبه یی گفت: «برادران حفاظت» صلاح را در اين ديدند كه ما در اين محل اقامت داشته باشيم. براي ما چيزي عوض نشده. يكي از اتاقها را براي نشيمن درنظر گرفتند و ما هم همان جُل و پلاسي را كه در مشهد داشتيم، در اين جا پهن كرديم و غذاي ما هم همان اِشكنه و آبگوشتي است كه قبلاً هم مي خورديم.
وقتی هم که پس از مرگ خمینی، از خمرۀ رنگرزی «خبرگان رهبری» بیرون آمد و «آیت الله» و «ولی فقیه» و «عمود خیمۀ نظام» شد، باز هم سفرۀ «گدایی»اش بر همان مُهر و نشان ماند که بود!
***
داستانِ «چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنندِ» «واعظان» «محراب و منبر» پیشینان، در «خلوت» این گدای کاخ نشین، آن چنان رقّت برانگیز است که حتّی گورخوابها و خاکسترنشینان را نیز به حال او به گریه وامی دارد.
وضع و حال این «گدای کاخ نشین» را از زبان آنهایی بشنوید که «رفیق حُجره و گرمابه و گلستان» او هستند و از «خلوت» او کاملاً آگاهند.
«خبرگزاری سپاه پاسداران» (فارس)، ۲۸آبان ۱۳۹۱: «آیتالله رسولی محلّاتی، قدیمیترین و نزدیکترین یار و امین امام خمینی» و «مقام معظّم رهبری» (علی خامنه ای) در جواب سؤال «معاش ایشان (خامنه ای) از کجا تأمین می شود؟»، می گوید:
«خانه یی از قدیم در خیابان "ایران" داشتند که آن را اجاره داده اند و همچنین از محلّ بخشی از هدایا و نُذوراتی که برای شخص ایشان میآورند. غالباً هم ایشان مقروض است. حتی گاهی از پاسدارهای شخصی خودشان قرض میکنند. گاهی که نذورات را برایشان میبرم، میبینم که مثلاً صدا میزنند: "آقا رضا! بیا قرضت را پس بگیر"... گاهی به اتاق شخصی ایشان رفته ام. تنها فرش خانۀ ایشان یک قالی تبریزی معمولی نخنماست که پُرز بعضی جاهای آن هم رفته است. ظاهراً آن هم جهیزیۀ خانم ایشان بوده است. حاجخانم ما هم که با خانم ایشان رفت و آمد دارند، یک وقت میگفتند حتّی چرخ گوشت خانۀ آقا هنوز از همان چرخگوشتهای دستی قدیمی است...
(عکس مربوط به زمانی که هنوز خامنه ای بر کرسی «ولایت» تکیه نداده بود)
یک روز چند تا نامه برای امضا برده بودم... نامه را گذاشتم و دیدم ایشان دنبال خودکار میگردند. اتفاقاً به تازگی یک کسی برایم رواننویسی آورده بود. آن قلم را دادم خدمتشان. ایشان با آن نوشت و گفت: "رواننویس خوبی است". گفتم: "خدمتتان باشد". آقا پرسید: "مال خودتان است یا مال بیتالمال؟". گفتم: "مال دفتر شماست". گفت: "اگر مال خودت بود، قبول میکردم، ولی اگر مال دفتر است، قبول نمیکنم و قبول نکرد».
***
ـ «تسنیم»، ۱۵خرداد۱۳۹۳: روایت غلامعلی حدّاد عادل از «خواستگاری و ازدواج پسر رهبر معظّم انقلاب با دخترش»: «چند روز پس از خواستگاری خانوادۀ بزرگوار حضرتآیت الله خامنهای از دختر بنده، خدمت مقام معظّم رهبری رسیدم. ایشان فرمودند: آقای دکتر! اگر خدا بخواهد با هم خویشاوند میشویم. عرض کردم چطور؟ فرمودند: آقا مجتبی و دختر خانم شما ظاهراً یکدیگر را پسندیده اند و در گفتگو به نتیجه رسیده اند. حالا نظر شما چیست؟ عرض کردم: آقا اختیار ما هم دست شماست! آقا فرمودند: شما و همسرتان استاد دانشگاه هستید و زندگی شما با زندگی ما متفاوت است. تمام زندگی ما غیر از کتابهایم، یک وانت لوازم کهنه است. خانه ما هم دو اتاق اندرونی دارد و یک اتاق بیرونی که مسئولان میآیند و با من دیدار میکنند.
من پولی برای خرید خانه ندارم. خانه یی اجاره کرده ایم که قرار است، در یک طبقه آن آقامصطفی و در طبقه دیگر آقامجتبی زندگی کنند. ما زندگی معمولی داریم و شما زندگی خوبی دارید، مثل ما زندگی نکرده اید. آیا دختر شما حاضر است با این وجود زندگی کند؟! زیبایی و دقّت سخن رهبر معظّم انقلاب برای من بسیار جالب بود. موضوع را به دخترم گفتم و او با روی باز استقبال کرد».
«خیبر آنلاین»، ۳۰دی۱۳۹۲: «... سطح زندگی مادّی رهبر معظّم انقلاب، همواره پایین تر از سطح متوسّط جامعه بوده است... رهبر انقلاب، از آقای گلپایگانی، رئیس دفتر خود، در مقاطعی برای گذران مخارج زندگی پول قرض کرده اند...
دکتر حدّاد عادل: "در سال ۶۰ در اوايل رياست جمهوري شان، يك شب در خدمتشان بودم و صحبت ميكرديم. صحبت طولاني شد و ايشان گفتند: شام پهلوي ما بمان! من تصوّر كردم مثل بقيۀ جاها، ايشان زنگي ميزنند و ميزي در خور رئيس جمهور چيده ميشود، لكن ديدم ايشان به منزلشان زنگ زدند و پرسيدند: "خانم! فلاني امشب مهمان ماست، شام چه داريم؟" من نشنيدم خانم چه جواب دادند، ولي حرف ايشان را شنيدم كه گفتند: "عيبي ندارد، هرچه هست، بگذاريد توي سيني و بفرستيد. اگر هم كم است، يك مقدار نان و پنير هم كنارش بگذاريد"...
تلفن كه قطع شد و گوشي را زمين گذاشتند، گفتند: "شام به اندازۀ يك نفر بيشتر نداشتيم و خانم نگران بودند. گفتم اشكالي ندارد". بعد از ۱۰ دقيقه يك سيني آوردند كه در آن غذاي معمولي به اندازه يك نفر بود و كنار آن نان و پنير و مختصري مخلّفات ديگر گذاشته بودند" (خبرگزاری فارس: ش۸۹۰۵۲۸۰۰۱۷).
ـ دکتر حدّاد عادل: "در این ۱۳ سالی كه آقا مجتبی و دخترم با هم زندگی كرده اند، هیچ وقت مساحت آپارتمانهایشان ۱۰۰ متر نشده. خانه یی كه الآن در آن زندگی میكنند، حول و حوش ۷۰ متر است... داماد بنده یك وقت كه میخواهد ما را دعوت كند، باید حواسمان باشد كه بیشتر از ده دوازده نفر نشویم، چون برای پذیرایی مشكلِ جا پیدا میكنند"...
ـ رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی (حجّت الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد): "دلم میخواهد از نعلین پاره پاره و تَرَک خوردۀ مقام معظّم رهبری عکس بگیرم تا مظلومیّت و سادهزیستی "سید علی" را به دیگران نشان دهم..." («تابناک»:ش۱۲۱۰۱۰)
ـ عطاء الله مهاجرانی که ... سایت جرس (جنبش راه سبز) را مدیریّت می کند، می گوید: "حتی یک نقطۀ سیاه یا خاکستری در زندگی مالی آیت الله خامنه ای وجود ندارد...
ـ خاطره یی از آیت الله العظمی جوادی آملی:
"يك روز مهمان مقام معظّم رهبري بودیم كه فرزندشان آقا مصطفي هم نشسته بود. وقتي كه سفره پهن شد، ايشان به فرزندشان نگاهي كرده و فرمودند: "شما به منزل برويد". من خدمت ايشان عرض كردم كه اجازه بفرماييد آقازاده هم باشند كه ايشان فرمودند: "اين غذا از بيتالمال است، شما هم ميهمان بيتالمال هستيد امّا براي بچهها جايز نيست كه بر سر اين سفره بنشينند".. («خبرگزاری فارس»ـ ش۸۷۰۳۲۱۰۹۰۹)
ـ حجت الاسلام و المسلمین راشد یزدی: "در یکی از سفرها که پسر آقا با لباس غیرروحانی همراه من بود، به هر کدام از ما یک کارتن [ظرف] چینی هدیه دادند که خانم آقا از آن استفاده نکرده و گفته بود این ظروف از سطح زندگی ما بالاتر است و نمیتوانیم از آنها استفاده کنیم". (تارنمای "فرارو"ـ ش۴۹۲۰۲)
ـ خاطره یی از «سرلشکر رحیم صفوی»:
«یك روز كه در منزل مقام معظّم رهبری در خدمت ایشان بودم، بحث ما قدری به طول انجامید و نزدیك مغرب شد. پس از اقامۀ نماز در محضر ایشان، معظّم لَه رو به من كردند و فرمودند: آقا رحیم! شام را مهمان ما باشید. بنده در عین حال كه این را توفیقی می دانستم، خدمتشان عرض كردم: اسباب زحمت می شود. مقام معظّم رهبری فرمودند: نه! بمانید هر چه هست با هم می خوریم. وقتی سفره را پهن كردند و شام را آوردند، دیدم غذای ایشان و خانواده شان چیزی جز اُملت ساده نیست. من نیز بر آن سفره مهمان بودم و مقداری از همان غذای ساده را خوردم». (تارنمای «آوینی دات کام»).