سخن روز
جریانی به موازات قیام
یک ماه از قیام بزرگ و سراسری مردم ایران میگذرد، به موازات این قیام و درست از فردای آن، به موازات خیزش و خروشی که در شهرهای سراسر ایران جریان داشت، سیل خروشان دیگری هم در دهها شهر و چندین کشور جهان، از آمریکا و کانادا، تا اروپا و استرالیا جاری بود.
اینها ایرانیانی هستند که هرگز وطن اسیر خود را از یاد نبردهاند و نبضشان مستمراً با نبض ایران، با نبض زندانیان زیر شکنجه و اعدام و با نبض سربهدارها میزند و اینبار و در این روزها هم، نبض آنها با نبض خیابانهای شعلهور میهن، با نبض قیامآفرینان بیباک و بیم میزد و قلبشان داغدار جوانان و نوجوانان محروم بود که فریاد آزادی بر لب و سودای رهایی میهن در سر، توسط پاسداران جنایتکار در خیابانهای شیراز و شهریار و بهبهان و کرج بهرگبار بسته شدند و در نیزارهای ماهشهر با تیربار شقاوتی بیمانند بهخاک افتادند.
این ایرانیان آزاده صدای بیصدایان، صدای هموطنان محروم به حاشیه رانده شدهٔ وطنشان شدند و افکار عمومی جهان را از جنایت هولناک ولیفقیه خونریز خبردار کردند و دولتمردان غربی را واداشتند تا در ورای سودای نفت و سرمایه، زبان به اعتراض و محکومیت قاتلان قسیالقلب مردم ایران بگشایند. اگر از غلطکردم گویی ولیفقیه ارتجاع و متوسلشدن زبونانهٔ او به مانور «رأفت» زیر فشارهای داخلی و بینالمللی سخن میگوییم، نباید فراموش کرد که منشأ این فشارها چه کسانی بودند و به چه بهایی آن را محقق کردند.
حضور مستمر اشرفنشانها در صحنه پایداری
اگر چه سلسله تظاهرات ایرانیان آزاده در همبستگی با قیام آبان و شهرهای شورشی و دادخواهی خون شهیدان قیام یکی از درخشانترین یا شاید هم درخشانترین پراتیک هموطنان خارج کشور طی همهٔ سالهای اخیر بوده، اما این ایرانیان شریف و آزاده و اشرفنشانان فداکار، طی تمام سالهای ۴دهه گذشته، در قفای اشرفیها و رزمندگان ارتش آزادی و پابهپای آنها، سراسر جهان و خیابانهای شهرهای مختلف را درنوردیدهاند و در سرما و گرما و در آفتاب و برف و بوران، صدای مردم ایران و دادخواه خون شهیدان و قتلعام شدگان بودهاند. آنها در این ۴دهه، مقدم بر خانه و خانمان خود، غم خانهٔ بزرگشان، ایران را داشتهاند که به تاراج راهزنان عمامهدار رفته است. آنها بیش از اینکه به شغل و خانوادهٔ خود بیاندیشند، در اندیشهٔ کودکان خیابانی، کارتنخوابها، زنان و دختران اسیر و تحقیرشدهٔ میهنشان بودهاند.
به یمن همین نیروی عظیم و این سرمایهٔ بیمانند انسانی است که از یکسو رژیم آخوندی در حضیض انزوا و محکومیت بینالمللی قرار گرفته و از سوی دیگر مجاهدین توانستند طی این سالها از گردنههای هولناک توطئه همچون کودتای ارتجاعی استعماری ۱۷ژوئن یا محاصرهٔ همهجانبهٔ اشرف و لیبرتی که بهمنظور ذبح مجاهدین طراحی شده بود، پیروزمندانه عبور کنند.
شاخسارهای درخت تناور سایهگستر!
هنگامی که از مجاهدین و مقاومت ایران سخن میگوییم، منظور درخت تناوری است که ریشهٔ آن در اشرف و ارتش آزادی، تنهاش در سراسر کشور از شهرهای قیامی تا عمق زندانها و شکنجهگاههای رژیم گسترده است و شاخسارهای آن نیز در سرتاسر جهان بالافشان و سایهگستر شده است. پیکرهٔ عظیمی که یک خون، خون آزادیخواهی در سرتاسر آن جاری است و روح واحد آرمانگرایی این منظومه شگفتانگیز و باشکوه را بههم میپیوندد.
به این ترتیب همانگونه که کانونهای شورشی امتداد ارتش آزادی در خاک میهن هستند، اشرفنشانها و ایرانیان آزاده و هوادار مجاهدین نیز تداوم و ادامهٔ اشرفیها و ارتش آزادی در خارج کشورند.
مردم عادی کشورهای جهان و حتی بسیاری از برجستهترین حامیان، مجاهدین و مقاومت ایران را در وهله اول در وجود همین ایرانیان دیده و شناختهاند و از میزان فداکاری آنها که نه گرما و سرما و خستگی آنها را از پای درمیآورد و نه هیچ سد و مانعی را بهرسمیت میشناسند، به حقانیت و ریشهداری این مقاومت پی برده و به پیروزمندی آن باور پیدا کردهاند.
اولین آجرهای دیپلوماسی انقلابی مجاهدین و مقاومت ایران نخست توسط این ایرانیان آگاه و آزاده در کف خیابانها بنا نهاده شده و از خیابانها به افکار عمومی و رسانهها و از آنجا به پارلمانها و سپس به مجامع بینالمللی و مراکز تصمیمگیری راه یافته است.
استقلال مالی مطلق این مقاومت نیز در پرتو تلاشهای فداکارانهٔ همین ایرانیان شریف ممکن گردیده و تضمین پیدا کرده است. کما اینکه در حماسهٔ همیاری که در همین روزها جریان دارد، مکرر از زبان آنها شنیدهایم که چطور برای آنکه چراغ این خانه روشن و پرفروغ بماند، درِ خانهٔ تکتک ایرانیها را زدهاند و از دراز کردن دست نیاز بهسوی هیچکس ابایی نداشتهاند تا مقاومت سرفراز مردم ایران همچون گذشته همواره در برابر همهٔ صاحبان قدرت و ثروت گردنفراز بماند و در جادهٔ سیاست انقلابی برای رسیدن به مقصد و مقصود آزادی مردم ایران پیش برود.