۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

رحمان کریمی: یک رژیم با دو زبان برای یک هدف مشترک



 رژیم شیطانی ولایت فقیه که در عصر ما یک استثناست، برآمده از تحرکات و انقلاب یکی از طبقات اجتماعی نیست تا آن را با تکیه بر فاکت ها و استانداردهای تجربه شده جوامع تحت ستم؛ مقایسه و داوری کنیم.


این رژیم کاست روحانیت است و نه تجلی حاکمیت طبقه بوروژوا یا بوروژواکمپرادور و یا حاکمیت خرده بوروژوازی و از این قبیل انواع. البته عناصر متحد تشکیل دهنده کاست، به صورت فردی متعلق به طبقه یی هستند اما شئون مشترک کاستی مطلقا مجال به انگیزه های فردی نمی دهد، حتا وقتی در قدرت نیست با بودن اختلافات و رقابت های فردی در برابر غیر خودشان، متفق می شوند. نمونه های تاریخی این امر از زمان صفویه تا پایان سلسله پهلوی بسیار زیاد و ما فقط به یکی از آن موارد اشاره می کنیم. وقتی بلوای خمینی در ۱۵ خرداد ۴۲ به شکست انجامید و او دستگیر شد، این آیت ... شریعتمداری بود که با جمع کردن چند امضای مرجع تقلید، پادرمیانی کرد و مانع احتمال اعدام خمینی شد. شریعتمداری و خمینی با هم اختلاف دیدگاه داشتند اما در کاست روحانیت بودند و بنابراین باید هوای هم را داشته باشند. من به خوبی بیاددارم سی و سه یا سی و چهار سال پیش (در آلمان) در یکی از شماره های روزنامه اطلاعات هوایی، خبرنگاری در مصاحبه با سید احمد خمینی از او پرسیده بود که می گویند رژیم دو جناحی هست. سید احمد جواب داده بود: این هنر ماست که دشمنان و مخالفان خود را گیج کرده ایم. از آن به بعد بود که هرگز دستخوش جناح بازی های تند و ملایم ملایان حاکم نشدم. اختلاف امری ست طبیعی خاصه در جوامعی که ملت آن به دلیل طول عمر استبدادهای حاکم، گرفتار تفرقه و پراکندگی و رقابت ها و همچشمی های شخصی شده اند؛ اما در عرصه سیاسی اختلافات دلایل ویژه خود را دارند که منوط به یک بررسی همه جانبه و ژرفگرا می باشد. اختلاف برای چه و تا چه حد و میزان که منجر به نزاع و تقابل تعیین کننده می شود یا نه. اگر در کاست حاکم ملایان اختلافی هست مطلقا مسلکی و عقیدتی نخواهد بود بلکه بر سر بدست آوردن قدرت و ثروت بیشتر است.
 متأسفانه بعد از استقرار خمینی، چنان تنش و تفرقه و سردرگمی قشر روشنفکر و سازمان های سیاسی را فراگرفت که فضا پر از سفینه های سرگردان شد آنچنانکه تا به امروز فرودگاهی مطمئن نمی بینند برای فرود. ارزش تاریخی و تشکیلاتی مقاومت ایران در همین است که بی وقفه هدف موشکباران های دشمن بوده تا بل سفینه متلاشی شود و نشده که هیچ، هدفمند و مصمم با داشتن فرودگاهی ایمن از تعرضات به سیر و سلوک سیاسی خود ادامه داده و می دهد. فروپاشی اردوگاه شرق روشنفکران و سازمان های درخود چپیده و مانده را بد از بدتر کرد. برای بعضی از آنان آسان شد که پا در راه خیانت هم بگذارند. برایشان مثل رژیم اصولی جز اصل بقا نماند. برای بقا هم چه در راه انحراف و چه خیانت، تشبثات و بهانه ها و دستاویزها البته کم نیست. آنان هرگز درک درستی از مارکسیسم نداشتند که امروزه داشته باشند؛ بنابراین به رژیم ملایان هم طبق سرکتاب برداشتن های خودشان نگاه می کنند. این نگاه کردن ها آنقدر سطحی و نازل و غلط اندر غلط شده است که آدم درمی ماند که پول می رسد یا فسفر مغزها تمام شده یا صدای کفگیر به ته دیگ خوردن ها مانع فهم حقایق گردیده است؟ چنانکه وقتی پای ملت و یک رژیم تبهکار چهل سال امتحان پس داده می رسد، جیغ امپریالیسم و ضد امپریالیسم بلند می کنند که انگار واقعا ملایان ضد امپریالیسم هستند و امپریالیسم هم فقط آمریکای ترامپ و جان بولتون است و نه آمریکای اوباما و همخطانش و روسیه و چین و اروپا هم دوست هستند و نه امپریالیسم. دانش و دید دیالکتیکی به این می گویند!!.
 بعد از مارکس، دانش بشری در زمینه علوم نظری و علوم تجربی آنچنان پیشرفت و به دستاوردهای نوینی رسیده است که زمان و دستگاه فکری مارکس جایی برای آنان نداشت تا مورد مداقه و مطالعه اش قرار گیرد. علم جامعه شناختی، مردم شناسی، روانشناسی فردی و اجتماعی به جایی رسیده است که ما را از نگاه دگم به یافته های گذشتگان بازمی دارد. فراورده های نوین ما را به نواَندیشی فرامی خواند بی آنکه پایه ها و مبانی اصلی و ضروری بشری را از دست بدهیم، بی آنکه در قبال نیازهای مبرم جامعه خود بی اعتنا و سرد شویم.
 آقای برایان هوک مسئول ایران در وزارتخارجه آمریکا اخیرا در عبارتی موجز و گویا رژیم حاکم را تعریف کرده است. او می گوید: رژیم مافیای دینی و رژیم دزدسالار. البته در گفتار آقای هوک یک سلسله صفات دیگر رژیم افتاده است. رژیم جنایتکار، سرکوبگر، دغلکار و به شدت پر رو و وقیح و نیز با توطئه و دسیسه و دستاویز گروه و تشکیلات راه انداختن به حریم و مرزهای دیگر کشورها تجاوز کردن.
 کاست حاکم ملایان خواهان بازی با آمریکاست اما روابط رسمی و علنی را که منجر به برقراری سفارت و سایر دفاتر دیگر شود نمی خواهد زیرا از عاقبت آن واهمه دارد. روسیه و چین و اروپا و ... در امور داخلی آنان دخالت نمی کنند. آنان بازرگانند و تاجر پیشه اما بنابه گذشته، آمریکا سوای روابط اقتصادی و تجاری وارد موازین حقوق بشری و فضای باز سیاسی هم می شود. اگر لازم شود زمینه کودتا و سرنگونی دست نشانده خود را هم فراهم می کند. ملایان از چند و چون و سرنوشت رضاخان و پسرش درس ها گرفته اند. درس هایی که آنان را در قبال آمریکا محتاط و دست به عصا کرده است وگرنه مشتی دزد جانی قدرت طلب که امپریالیسم و ضد امپریالیسم سرشان نمی شود. این مغزهای سقف کوتاه و این خودفروشان بی غیرتند که سوار این مفاهیم می شوند تا مردم به جان آمده ایران را بترسانند، منفعل و معطل بگذارند تا جنایتکاران بتوانند بحران را از سر بگذرانند. خانم ها و آقایان که ککشان نگزیده. مردم هرچه می کشند بکشند. آنان در خارج کشور در رفاه و آسایش هستند و چیزی که کم دارند سرگرمی سیاسی و هویت معروف اجتماعی ست. این جماعت که تا رژیم هست کشکشان را خواهند سایید و گوششان بدهکار حرف های برحق مجاهدین و مبارزین راستین نیست، فقط یک درد بی درمان دارند و بس و آن اینکه مبادا رژیم سرنگون شود و مجاهدان و مبارزان ابتکار عمل را بدست گیرند. درد همین است و جز این نیست. اصلاح طلب بازی های رژیم هم برای مشغول داشتن هم اینان و رنگ کردن طرف های خارجی ست. اصلاح طلب اول خود را در امور داخلی کشور نشان می دهد. جلو اعدام ها و سرکوب ها و اجحافات و مظالم و بیدادگری ها قد علم می کند و جانب مردم را برنامه خود قرار می دهد. اصلاح طلب قلابی ملایان کارش سر مردم و دنیا شیره مالیدن است برای پیشبرد یک سیاست واحد و مشترک. اصطلاح چماق و شیرینی مصداق اصلاح طلب و اصولگرای رژیم است و مقاومت سرفراز ایران هرگز ارزنی گول نخورده و نخواهد خورد.