مهدی براعی از مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران
سؤال: اگر اجازه بدهید میخواستم موضوع بحثمان را استراتژی سازمان مجاهدین قرار بدهیم. لطفاً برایمان توضیح بدهید از روز اول که بنیانگذاران این سازمان را بنیان گذاشتند، چه استراتژییی را برای پیشبرد اهداف خودشان بر گزیدند؟
مهدی براعی: اگر بتوانم در یک جمله بیان کنم، بنیانگذاران سازمان یک استراتژی انقلابی را پایهگذاری کردند. استراتژی انقلابی، در واقع یک مبارزه انقلابی است که تا بتوانند به اهداف و آرمانهایشان برسند.
از روز اول آرمانهای بنیانگذاران سازمان این بود که آزادی را برای مردم ایران محقق کنند، بهمعنای دیگر حاکمیت مردم را برقرار بکنند. لذا استراتژییی را باید انتخاب میکردند که بتواند این را محقق کنند و این چیزی است که تا به امروز ادامه دارد. استراتژی چیزی نیست که ما بیاییم آن ابداع بکنیم، بلکه کشف کردنی است. همانطور که بنیانگذاران مجاهدین، محمد آقا، سعید محسن اصغر بدیع زادگان، آن را کشف کردند. میگویند همیشه ببینید وضعیت دشمن چگونه است، استراتژی از آن در میآید. بهقول رزمندگان ارتش آزادیبخش که همیشه میگفتند سوژه سخن میگوید؛ یعنی سوژه مشخص میکند که چه راهی را برویم و اصطلاحاً میگوییم نقشهمسیر راهی است که باید برویم و آن را محقق کنیم.
اگر به آن سالها بنیانگذاری سازمان برگردیم یک رژیم دیکتاتوری یعنی شاه سر کار بود. کمترین آزادی وجود نداشت. اگر به قبل از آن یعنی سال ۴۴برگردیم، شاه پس از ۲۸مرداد، با تأسیس ساواک، دیکتاتوری خودش را تمامعیار کرد. یک فضای باز سیاسی در سال ۳۹پس از روی کارآمدن کندی ایجاد شد اما به سرعت این فضا بسته شد و یک دیکتاتوری مطلق حاکم شد. در آن روزگار هر کسی میخواست مبارزه کند دنبال یک فضای باز سیاسی بود. وقتی فضای باز سیاسی بسته میشد، دیگر راهی برای مبارزه نبود و باید گوشه عزلت میگزید، باید در انتظار میماند. بنیانگذاران سازمان، بهطور مشخص محمد آقا که جزو جوانان نهضت آزادی بود، دید که نمیتواند این مسیر را ادامه بدهد و باید بنبستشکنی کرد، سد راه باید برداشت. وقتی یک رژیم مثل رژیم شاه سرکار است، تنها راه برای به دست آوردن آزادی و حاکمیت مردم، سرنگونی این رژیم است. دیگر نمیتوان با مبارزات رفرمیستی راه را ادامه داد، باید مسیر سرنگونی را رفت؛ به همین خاطر یک استراتژی انقلابی که استراتژی سرنگونی شاه بود، پایهریزی کردند. البته استراتژی سرنگونی قیمت کلان میخواهد، دیگر نمیشود با یک جمع چند نفره، یک جمع روشنفکری یا یک محفل، این استراتژی را پیش برد. قیمتی کلانی میخواهد. باید برای آن جان و مال و همه چیز را نثار کرد.
مسلما روزی که بنیانگذاران سازمان چنین تصمیمی گرفتند، میدانستند و برایشان کاملاًً روشن بود که جانشان را باید نثار این راه و این مسیر بکنند؛ و این انتخاب را کردند. این چیزی است که همه مجاهدین قبل از ورود به سازمان، با الگوی آنها، آن را انتخاب میکنند؛ انتخابی با تمام وجود و دیدیم که در سال ۵۱شاه بنیانگذاران سازمان و بقیهٔ افراد و مرکزیت آن را اعدام کرد. استراتژی سازمان از روز بنیانگذاری، یک استراتژی انقلابی بود و آن هم سرنگونی رژیم بود و همه چیز بر اساس این چیده شد.
سؤال: شما اشاره کردید به اینکه استراتژی انتخاب شده توسط بنیانگذاران بهخاطر شرایط و طبیعت دشمن، یک استراتژی انقلابی بود. این سؤال برایم ایجاد شد که سازمان بعد از اتخاذ این استراتژی چه اقدامات و گامهایی برای تحقق آن برداشت؟
مهدی براعی: همانطور که که توضیح دادم این استراتژی الزاماتی داشت، اول از همه اگر شما بخواهید استراتژی سرنگونی را پیش ببرید تا بتوانید حاکمیت مردم را برقرار کنید، نیاز به یک تشکیلات انقلابی دارید؛ تشکیلاتی که بتواند این مبارزه را پیش ببرد. بدون تشکیلات نمیتوان مبارزه پیش برد. خیلیها ممکن است بیایند شعار سرنگونی رژیم خمینی را بدهند. از آنها باید بپرسیم سرنگونی با چه ابزاری؟ کجاست تشکیلاتت؟ کجاست نقشه مسیرت؟ چه قیمتی میخواهی بدهی؟ نمیشود، اگر الزاماتش را ایجاد نکنی حرف تو یک شعار بیشتر نیست. خوب وقتی شما میخواهید یک تشکیلات انقلابی ایجاد کرده و یک استراتژی انقلابی را پیش ببرید، نیاز دارید که کادرهای انقلابی داشته باشید؛ کادرهایی که بتوانند، سلولهای این تشکیلات باشند و این استراتژی انقلابی را به پیش ببرند. یعنی مبارزه حرفه آنها بشود؛ کادرهایی که مصداق این آیهٔ قرآن باشند:
الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ
کسانی که ایمان آورده و هجرت نموده و جهاد کردند با مالها و جانهایشان.
هم مالشان را میدهند و هم جانشان را، یعنی آن کسی که میخواهد حرفهیی بشود، کسی که میخواهد مبارزه کند، باید از تمام وضعیتی که دارد جدا شود و باید خودش را وقف مبارزه کند. خیلی از اعضای سازمان در آن موقع شغل داشتند، در دانشگاه تدریس میکردند، خود برادر مسعود در خیلی از صحبتهایشان گفته بودند که داشتند سالهای آخر دانشگاه را میگذراندند، حقوق میخواندند. خود محمد آقا، مهندس دانشگاه کشاورزی کرج بود، همینطور سعید محسن و اصغر بدیع زادگان، آنها با تحصیل خداحافظی کردند، با تمام امکاناتشان حرفهیی شدند.
در همین رابطه، اجازه دهید جملهیی از برادر مسعود را در رابطه با مبارزه برایتان بخوانم. این قسمتی از کتاب استراتژی و قیام است. در صفحه ۲۸۹میگوید:
«هر چند که به عمد، سادهسازی و مقایسه میکنم اما میخواهم بگویم که مبارزه هم مثل علوم پزشکی نفرات حرفهیی و سازمان کار تخصصی خاص خود را میخواهد.آیا کسی میتواند بدون اینکه دانشجوی حرفهیی پزشکی باشد، دکتر بشود؟ خیر. دانشجوی غیرحرفهیی طب مفهومی ندارد و از او طبیب متخصص ساخته نمیشود. مگر میشود، اگر من دانشجوی پزشکی هستم، هرازگاهی که وقت کردم سری به دانشکده بزنم و کتابی را ورق بزنم و بعد بتوانم دکتر حاذقی بشوم؟ نه این نمیشود. بنابراین مبارزه سیاسی یک علم است، افراد حرفهیی و سازمان کار حرفهیی خودش را میخواهد تا به هدف مورد نظر دست پیدا کند، بهعنوان مثال یک وقت هست که ما میخواهیم فقط یک مقاله انتقادی بنویسیم یا یک نشریه منتشر کنیم یا در انتخاباتی در فضای دموکراتیک شرکت کنیم. اما یک وقت هست که میخواهیم رژیم ولایت فقیه را سرنگون کنیم، در این صورت همه چیز فرق میکند، از افرادش تا آموزش و آمادهسازیهای آنها، از نوع و جنس تشکیلاتش، تا مناسبات اعضای این تشکیلات با یکدیگر. برای انجام این مأموریت از شعارها و برنامهشان گرفته تا آلترناتیو، استراتژی تا تاکتیکهایی که ارائه میدهند».
این مربوط به کتاب استراتژی قیام و سرنگونی است. در نتیجه وقتی شما میخواهید کادرهای حرفهیی داشته باشید که جان و مالشان را در این مسیر بدهند، نیاز به یک ایدئولوژی انقلابی دارید، ایدئولوژی انقلابی که آن کادرها را از آن دنیایی که هستند، از آن جامعهٔ عادی که هستند، بکنند و هجرت کنند به یک محیط جدید و سازمان پیشتاز را انتخاب کنند. این همان کاری است که بنیانگذاران سازمان کردند، توانستند از آن وضعیت، که در یک طرف آن یک اسلام ارتجاعی حاکم بود؛ [وآخوندها نمایندهاش بودند و همهاش جز انحراف چیز دیگری نبود] و در طرف دیگرش جریانهای مارکسیستی که در آن دوران حاکم بودند؛ [و مبارزینی داشتند چه در ایران و چه در کشورهای دیگر]، یک ایدئولوژی انقلابی را بیرون بکشند و تدوین بکنند. این ایدئولوژی انقلابی همان اسلام انقلابی بود و بزرگترین شاهکار بنیانگذاران سازمان بود. کادرهایی که به این اسلام باور داشتند، توانستند بهطور حرفهیی از تمام محیطشان بکنند و دیدیم که قیمتش را هم دادند و دیدیم که از سال ۵۰به بعد، و بعد از آن در زمان خمینی این مبارزه ادامه داشت. اکنون هم در این دوران هستیم و این مبارزه هنوز ادامه دارد. سازمان پرافتخار مجاهدین بیش از نیم قرن است که هنوز مستحکم ایستاده و انواع توطئههای استعماری، ضربهها و سرکوبها را چه در زمان شاه و چه در دوران خمینی و رژیم او از سر گذرانده و شهدای بسیاری تقدیم کرده و بهرغم همه اینها میبینیم که سازمان الآن میخواهد پنجاه و سومین سالگرد تأسیس خودش را جشن بگیرد.
پس به واقع سازمان مجاهدین یک گنجینه ملی است. چیزی است که تاریخ ۱۱۲ساله از دوران مشروطه تا الآن را نمایندگی میکند؛ از دوران انقلاب مشروطه ستارخان و باقرخان و در ادامهٔ آن زمان دکتر مصدق رهبر نهضت ملی گرفته تا در ادامهاش هم دوره رضا شاه و محمدرضا شاه را. دیکتاتورهای زمان آزادیخواهان را سرکوب کرده و جلوی آزادی را گرفتند. بعد از آنها هم ۴۰سال رژیم خمینی استبداد دینی برقرار کرد ولی سازمان مجاهدین به آن آرمانی که از روز اول بنیانگذارانش گفتند، وفادار ماند و گفت باید آزادی به هر قیمتی محقق شود، بعدش هم برادر مسعود آمد رهبری سازمان را به دست گرفت و دیدیم چگونه هر روز که جلو رفت، قیمت بیشتری پرداخته شد. بر سردر سازمان همیشه دو کلمه حک شده، یکی «فدا» و دیگری «صداقت». فدا و صداقت، چیزی است که اساس این سازمان را تشکیل میدهد.
سازمان مجاهدین و رهبریاش قبل از هر چیز از یک صدق بالا برخوردار است که ذرهیی از آرمانش کوتاه نیآمد و هر قیمتی لازم بود، پرداخت. انقلاب درونی مجاهدین چیزی نبود جز اینکه سقف فدا را ارتقا بدهد و هر چه بیشتر بتواند برای آزادی مردم ایران فداکاری کند و این در تاریخچه سازمان میدرخشد. فاز سیاسی و تاریخچه ۴۰ساله سازمان، در واقع شاهکاری بود که توسط رهبری برادر مسعود محقق شد.
در ۳۰خرداد این مقاومت در فضای بسته سیاسی برای سرنگونی آخوندها قیام کرد. ارتش آزادیبخش تأسیس شد و توانست ماشین جنگی رژیم را در هم بشکند و خمینی را مجبور به خوردن زهر آتشبس کند. بعد از آن و الآن ارتش آزادیبخش در قالب کانونهای شورشی موتور قیام است و این کانونها، قیام را سازمان میدهند و به پیش میبرند.
سؤال: شما توضیحات استراتژی انقلابی را بهخوبی دادید، اجازه بدهید در زمان کمی جلو بیائیم و به دوران اخیر برسیم. با چند مرحله مهم در سالهای اخیر در تاریخچه سازمان مجاهدین مواجه هستیم. اشغال عراق هست، حمله ۱۰شهریور به اشرف و کشتاری که صورت گرفت، انتقال مجاهدین به آلبانی و قیام دیماه ۹۶که هر کدام شرایط بیرونی را بسیار تغییر داده است. اما در این رابطه در ادبیات سازمان مجاهدین در رابطه به استراتژی ما با سه اسم یا سه اصطلاح مواجه میشویم: «ارتش آزادیبخشـ هزار اشرف ـ کانونهای شورشی». سؤالم این است که آیا رابطهیی بین این سه اسم یا سه مقوله وجود دارد؟ چه تفاوتها و مشابهتهایی بین آنها دیده میشود؟
مهدی براعی: ارتش آزادیبخش، هزار اشرف و کانونهای شورشی، از یک بابت یک مفهوم را بیان میکنند. در واقع اینها تکامل و انطباق فعال هستند با شرایطی که در آن قرار داریم. این سه پدیده در تضاد با یکدیگر نیستند، در وحدت با یکدیگرند. اگر بخواهم در یک جمله بگویم، نشان دهنده گسترش، عمق پیدا کردن و وسعت ارتش آزادیبخش در سراسر خاک میهن هستند.
بگذارید برای اینکه بتوانم مفهوم را خوب باز کنم، کمی به عقب برگردم. در مهر ۹۱همانطور که میدانید مجاهدین از لیست تروریستی وزارتخارجه آمریکا در آمدند، قبل از آن هم از لیستهای تروریستی اتحادیه اروپا و قبل از آن هم از لیست انگلیس. میدانید که این لیستگذاری، محصول یک سیاست مماشات بود. شاید بگوییم کثیفترین و جنایتکارترین کاری که سیاست مماشات کرد، بردن سازمان در لیست تروریستی بود. این به خمینی میدان داد که بتواند تروریسم، جنگافروزی و بنیادگراییاش را گسترش بدهد و در داخل هم هر چه میتوانست سرکوب کرد. البته کسانی که این سیاست مماشات را اتخاذ کردند، صرفاً برای منافعشان بود؛ برای اینکه این رژیم را حفظ کرده و بیشتر مردم ایران را غارت و چپاول نمایند. از طرف دیگر با این لیستگذاری دست و پای جایگزین این رژیم را همانند یک زنجیر بستند تا نتواند نقش خودش را ایفا کند. از این بابت خروج از لیست در سال ۹۱یک پیروزی کلان برای مقاومت، برای مردم ایران و مبارزه آنها برای آزادی و در عینحال یک شکست بزرگ برای رژیم آخوندی بود.
در آن زمان شاهد بودیم تمام سران رژیم از شخص خامنهای جنایتکار تا بقیه نسبت به خروج مجاهدین از لیست تروریستی آه و ناله سر دادند؛ چون میدانستند چه در انتظار آنهاست.
خروج مجاهدین از لیست دقیقاً نتیجه تلاشهای خود سازمان و مقاومت و در رأس همه مرهون زحمات شخص خواهر مریم بود. ایشان یک کارزار بینالمللی راه انداختند و این ناممکن ممکن شد. خروج از لیست یک سرفصل و یک تغییر دوران بود، به همین دلیل در همان دوران، اعلام سرنگونی رژیم شد؛ یعنی دوران سرنگونی رژیم فرا رسید. به عبارت دیگر دوران تغذیه رژیم از سیاست مماشات و بستن دست و پای آلترناتیوش سازمان مجاهدین بهسر آمد. رژیم نان اشغال عراق توسط آمریکا را خورد و در واقع آمریکا در سینی طلایی عراق را تحویل رژیم داد. سیاستمداران آمریکایی گفتند بزرگترین اشتباه استراتژیک آمریکا حمله به عراق بود. با خروج از لیست این دوران به سرآمد و شرایط تغییر کرد.
من خاطرم هست در نشستهای ماه تیرماه و مرداد سال۹۲ـ که مؤسسان چهارم ارتش آزادیبخش اعلام شد ـ بحثهای مختلفی انجام گرفت و به این نتیجه رسیدیم که از این به بعد، بهدلیل تغییر دوران و ورود به دوران سرنگونی، اشرف میتواند تکثیر شود.
طی سالیان اشرف با دست خالی در برابر توطئههای رژیم، استعمار، ارتجاع و مزدوران عراقیاش (زمان دولت مالکی) نه تنها تسلیم نشد، سرفرازانه مقاومت کرد و قیمت سنگین داد. همان زمان گفته شد اگر اشرف بایستد، جهانی به حمایت برخواهد خاست و دیدیم شد. اشرف جهانی شد، این مقاومت به تمام سراسر میهن رفت. این فضا که میشود حتی با دست خالی و بدون سلاح در برابر دشمن مقاومت کرد، حتی به داخل زندانها رفت و به این وسیله اشرف تکثیر شد. خاطرتان هست در شهریور۹۲که آخرین نیروهای سازمان اشرف راتخلیه کردند، هزار اشرف توسط فرمانده ارتش آزادیبخش، برادر مسعود اعلام شد. قبل از آن «ارتش آزادیبخش» را داشتیم و «ارتش قیام»، ولی در بعد از این، این دوتا به یک پدیده تبدیل شد. در واقع ارتش آزادیبخش بود که تکثیر شد به هزار ارتش آزادیبخش، به یگانهای ارتش آزادیبخش و این به سراسر ایران رفت. در هر شهر، در هر کارخانه، در هر اداره و در هر محله و روستا، یگانهای ارتش آزادیبخش ـ که همان کانونهای شورشی است ـ شکل گرفت.
در سال ۹۲که این استراتژی که از آن صحبت میشد شاید هنوز به آن صورت محقق یا عملی نشده نبود ولی که الآن بعد از ۵سال صحت این استراتژی اثبات شده است. الآن میبینیم کانونهای شورشی چه نقش تعیینکنندهیی در پیشبرد مبارزه، سرنگونی و قیام مردم ایران دارند. در واقع همان ارتش آزادیبخش یا همان ارتش قیام است که اینگونه گسترش پیدا کرده و هدایت و سازماندهی قیام مردم ایران را به عهده دارد؛ مردمی کهبهپاخاستند، مردمی که خواستشان سرنگونی است.
این توضیحی بود در مورد ارتش آزادیبخش، هزار اشرف و کانونهای شورشی.
سؤال: اجازه بدهید سؤال بعدی را راجع به همین کانونهای شورشی از شما بپرسم. تا آنجایی که مطلع هستیم کانونهای شورشی گفته شده تیمهایی هستند چند نفره، ۳-۴یا ۵نفر در شهرهای مختلف ایران، آیا به عبارتی این را میشود گفت که این کانونهای شورشی در واقع همان تیمهای چریکی زمان شاه هستند که سازمان مجاهدین، سازماندهی کرده بود؟
مهدی براعی: در یک جمله بگویم، خیر! کاملاًً متفاوت است. اینها تیمهای چریکی نیستند، یگانهای ارتش آزادیبخش هستند. یگانهایی هستند که سرنگونی رو محقق میکنند. اگر به دوران تیمهای چریکی برگردیم، خوب طبعاً در زمان شاه آن تیمهای چریکی هر چند تیمهای محدودی بودند، هدفهای مشخصی را پیش میبردند. در همان موقع سازمان هم تعدادی از این تیمها را داشت. اینها شروع یک مبارزهیی بود برای اینکه به مردم بگویند میشود با این رژیم مبارزه کرد، راه مبارزه این است و میشود این رژیم شاه را سرنگون کرد. این وظیفه تیمهای چریکی بود و نقش خیلی تعیینکنندهیی داشتند که مسیر سرنگونی شاه را پیش بردند و به قیام سال ۵۷انجامید. البته خمینی در آن زمان رهبری قیام را ربود، ولی بهواقع بنیانگذاران سازمان و آنهایی که جانشان را باختند این راه را هموار کردند.
اما وقتی بحث از کانونهای شورشی میکنیم در دوران پایانی یعنی در دوران سرنگونی این رژیم هستیم. همانطور که توضیح دادم، این کانونها همان یگانهای ارتش آزادیبخش هستند که در سراسر ایران پراکندهاند. درست است بهدلیل اختناق تعدادشان محدود است، اما کارکردشان متفاوت است. در دوران سرنگونی قرار داریم و هر روز شاهد هستیم قیامها و اعتراضات در شهرهای مختلف وجود دارد. کانونها شورشی چه نقشی دارند؟ نقش هدایت، سازماندهی، نقش جرقه و نقش موتور در این قیامها را دارند. قیام را هدایت میکنند و به پیش میبرند. اگر شما این کانونهای شورشی را از قیام بگیرید، قیام نمیتواند ادامه پیدا کند. واقعیت این است که یک مقاومت سازمانیافته وجود دارد. ارتش آزادیبخش و کانونهای شورشیاش، این استمرار قیام و سرنگونی رژیم آخوندی را تضمین میکند. به همین دلیل است که هر چه جلوتر میرویم، قیام عمق بیشتری پیدا میکند، هر چه جلوتر میرویم، این قیام قویتر میشود، جدیتش، نیروهایش و جنگندگی آنها با رژیم شدیدتر میشود. این چیزی است که من میتوانم در رابطه با سؤالی که کردید بگویم.
سؤال: سؤال آخر هم در رابطه با همین کانونهای شورشی و موضوع تعادل قوایی است که بین اینها و نیروهای سرکوبگر رژیم وجود دارد. در این تعادلقوا اگر بخواهیم رژیم انبوهی نیروی سرکوبگر دارد و طبعاً این کانونهای شورشی هم همانطور که خودتان گفتید در مقایسه عددی، کمتر هستند، پس چگونه میخواهند تعادلقوا را بچرخانند و سرنگونی رژیم را محقق کنند؟
مهدی براعی: چنین قیاسی درست نیست. کانونهای شورشی در مقابل سپاه و بسیج و نیروهای سرکوبگر رژیم یک پدیده مستقل نیستند، ۸۰میلیون جمعیت ایران در مقابل این رژیم قرار دارند. خود سران رژیم در انتخاباتشان گفتند ۹۶درصد مردم مخالف این نظام هستند، خودشان به این اذعان کردند. به همین دلیل در تعادلقوا یک طرف مردم ایران هستند با کانونهای شورشی بهعنوان یگانهایی که این قیام رو پیش میبرند، در نقطه مقابل هم رژیم سرکوبگر قرار دارد. الآن رژیم و ارگانهای سرکوبش، سرکوب میکنند، دستگیر میکنند، شکنجه میکنند، کشتار میکنند، اما شاهد هستیم که نتوانستهاند تظاهرات مردم را بخوابانند، نتوانستهاند قیام را متوقف کنند. این نشان میدهد که تعادلی چرخیده و تغییر پیدا کرده است.
الآن رژیم است که میترسد، نه مردم و کانونهای شورشی! این رژیم است که به وحشت افتاده که هر روز ممکن است سرنگون شود و تمام تلاشش این است که یک روز سرنگونیاش را عقب بیندازد. در مورد قیام و نقش کانونهای شورشی، بهترین حرف، همین اذعان خود رژیم است. بارها سران رژیم در رسانههایشان به این اذعان کردند، بگذارید من چند تا فاکت بهعنوان نمونه برایتان بیان کنم. سایت رژیم، در رابطه با نقش کانونهای شورشی، در یک تحلیل ۶مادهیی برای نیروهای امنیتی رژیم نوشته بود: «عنصر تعیینکننده نسبت به اغتشاشات دیماه ۹۶متشکل شدن اغتشاشگران است. چون سازمانیافته است. تشکلهایی به نام کانونهای شورشی درست کردند که هم قدرت تکثیر نیرویی دارند و هم از پتانسیل جایگزینی لیدرهای صحنه برخوردار میباشند. کیفیترین تحول صورت گرفته، وصل عقبه این کانونها به رهبری آن است؛ (یعنی ارتش آزادیبخش و فرماندهیاش). خط دهی اصلی کانونهای شورشی توسط مسعود رجوی، در قالب پیام به کانونهای شورشی صورت میگیرد. مسعود رجوی در ۱۱مرداد در پیامی تحت عنوان مشت در برابر مشت، حمله در برابر حمله، آتش جواب آتش وعده داده که این اغتشاشات روز به روز گسترش مییابد و مدعی شد که نظام توان مقابله با آن را ندارد. مجاهدین دست به تغییر تاکتیک زدهاند، اغتشاشات نسبت به مقطع دیماه از واقعیتهایی عبور کرده، امروز در همه صنوف اعم از کامیونداران، بازاریان، مالباختگان، معلمان و کارگران نفوذ کرده و خط دهی میکنند». این یعنی اذعان به نقش بیبدیل، بیجایگزین و نقش تعیینکننده یگانهای شورشی. «خصلت اغتشاشات تغییر ماهیت داده است. هر تظاهرات به سرعت تبدیل به تظاهرات سیاسی میشود، شعارها رنگ و بوی ساختارشکنانه میگیرد». شاختارشکنانه یعنی تغییر رژیم، سرنگونی رژیم آخوندی و «از پتانسیلی برخوردارند که در رویارویی با نیروهای امنیتی دست به سنگربندی خیابانی بزنند. در دیماه نقش مجاهدین بقدری بارز بود که خامنهای از آنها نام برد و در حال حاضر عنصر تعیینکننده نسبت به دیماه هستند».
این اذعان یکی از عناصر سایتهای رژیم است. و سرکرده سرکوبگرش برای نیروهای امنیتیاش دارد میگوید آقا ببینید با کی طرفید. و اینها را میترساند و میگوید آقا تنها راهش این است که باید سرکوب کرد. چون در مقابل این مقاومت، در مقابل قیام مردم نیروهایش وارفتهاند. به این وسیله میخواهد از وارفتگی و از صحنه بیرون رفتن آنها جلوگیری کند. آنها را تشویق به سرکوب و کشتار کند.
به همین دلیل در تعادلقوا اینکه فکر میکنید نیروهای رژیم انبوهند و در مقابل آنها نیروی اندکی وجود دارد واقعی نیست. تعادلقوا به شکلی چرخیده و دگرگون شده است. در یک طرف تعادل قوا، مردم، مقاومت سازمان یافته، ارتش آزادیبخش و کانونهای شورشی قرار دارند و مسلماً خواهند توانست در ادامهٔ قیام این رژیم را سرنگون کنند.
سؤال: اگر اجازه بدهید میخواستم موضوع بحثمان را استراتژی سازمان مجاهدین قرار بدهیم. لطفاً برایمان توضیح بدهید از روز اول که بنیانگذاران این سازمان را بنیان گذاشتند، چه استراتژییی را برای پیشبرد اهداف خودشان بر گزیدند؟
مهدی براعی: اگر بتوانم در یک جمله بیان کنم، بنیانگذاران سازمان یک استراتژی انقلابی را پایهگذاری کردند. استراتژی انقلابی، در واقع یک مبارزه انقلابی است که تا بتوانند به اهداف و آرمانهایشان برسند.
از روز اول آرمانهای بنیانگذاران سازمان این بود که آزادی را برای مردم ایران محقق کنند، بهمعنای دیگر حاکمیت مردم را برقرار بکنند. لذا استراتژییی را باید انتخاب میکردند که بتواند این را محقق کنند و این چیزی است که تا به امروز ادامه دارد. استراتژی چیزی نیست که ما بیاییم آن ابداع بکنیم، بلکه کشف کردنی است. همانطور که بنیانگذاران مجاهدین، محمد آقا، سعید محسن اصغر بدیع زادگان، آن را کشف کردند. میگویند همیشه ببینید وضعیت دشمن چگونه است، استراتژی از آن در میآید. بهقول رزمندگان ارتش آزادیبخش که همیشه میگفتند سوژه سخن میگوید؛ یعنی سوژه مشخص میکند که چه راهی را برویم و اصطلاحاً میگوییم نقشهمسیر راهی است که باید برویم و آن را محقق کنیم.
اگر به آن سالها بنیانگذاری سازمان برگردیم یک رژیم دیکتاتوری یعنی شاه سر کار بود. کمترین آزادی وجود نداشت. اگر به قبل از آن یعنی سال ۴۴برگردیم، شاه پس از ۲۸مرداد، با تأسیس ساواک، دیکتاتوری خودش را تمامعیار کرد. یک فضای باز سیاسی در سال ۳۹پس از روی کارآمدن کندی ایجاد شد اما به سرعت این فضا بسته شد و یک دیکتاتوری مطلق حاکم شد. در آن روزگار هر کسی میخواست مبارزه کند دنبال یک فضای باز سیاسی بود. وقتی فضای باز سیاسی بسته میشد، دیگر راهی برای مبارزه نبود و باید گوشه عزلت میگزید، باید در انتظار میماند. بنیانگذاران سازمان، بهطور مشخص محمد آقا که جزو جوانان نهضت آزادی بود، دید که نمیتواند این مسیر را ادامه بدهد و باید بنبستشکنی کرد، سد راه باید برداشت. وقتی یک رژیم مثل رژیم شاه سرکار است، تنها راه برای به دست آوردن آزادی و حاکمیت مردم، سرنگونی این رژیم است. دیگر نمیتوان با مبارزات رفرمیستی راه را ادامه داد، باید مسیر سرنگونی را رفت؛ به همین خاطر یک استراتژی انقلابی که استراتژی سرنگونی شاه بود، پایهریزی کردند. البته استراتژی سرنگونی قیمت کلان میخواهد، دیگر نمیشود با یک جمع چند نفره، یک جمع روشنفکری یا یک محفل، این استراتژی را پیش برد. قیمتی کلانی میخواهد. باید برای آن جان و مال و همه چیز را نثار کرد.
مسلما روزی که بنیانگذاران سازمان چنین تصمیمی گرفتند، میدانستند و برایشان کاملاًً روشن بود که جانشان را باید نثار این راه و این مسیر بکنند؛ و این انتخاب را کردند. این چیزی است که همه مجاهدین قبل از ورود به سازمان، با الگوی آنها، آن را انتخاب میکنند؛ انتخابی با تمام وجود و دیدیم که در سال ۵۱شاه بنیانگذاران سازمان و بقیهٔ افراد و مرکزیت آن را اعدام کرد. استراتژی سازمان از روز بنیانگذاری، یک استراتژی انقلابی بود و آن هم سرنگونی رژیم بود و همه چیز بر اساس این چیده شد.
سؤال: شما اشاره کردید به اینکه استراتژی انتخاب شده توسط بنیانگذاران بهخاطر شرایط و طبیعت دشمن، یک استراتژی انقلابی بود. این سؤال برایم ایجاد شد که سازمان بعد از اتخاذ این استراتژی چه اقدامات و گامهایی برای تحقق آن برداشت؟
مهدی براعی: همانطور که که توضیح دادم این استراتژی الزاماتی داشت، اول از همه اگر شما بخواهید استراتژی سرنگونی را پیش ببرید تا بتوانید حاکمیت مردم را برقرار کنید، نیاز به یک تشکیلات انقلابی دارید؛ تشکیلاتی که بتواند این مبارزه را پیش ببرد. بدون تشکیلات نمیتوان مبارزه پیش برد. خیلیها ممکن است بیایند شعار سرنگونی رژیم خمینی را بدهند. از آنها باید بپرسیم سرنگونی با چه ابزاری؟ کجاست تشکیلاتت؟ کجاست نقشه مسیرت؟ چه قیمتی میخواهی بدهی؟ نمیشود، اگر الزاماتش را ایجاد نکنی حرف تو یک شعار بیشتر نیست. خوب وقتی شما میخواهید یک تشکیلات انقلابی ایجاد کرده و یک استراتژی انقلابی را پیش ببرید، نیاز دارید که کادرهای انقلابی داشته باشید؛ کادرهایی که بتوانند، سلولهای این تشکیلات باشند و این استراتژی انقلابی را به پیش ببرند. یعنی مبارزه حرفه آنها بشود؛ کادرهایی که مصداق این آیهٔ قرآن باشند:
الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ
کسانی که ایمان آورده و هجرت نموده و جهاد کردند با مالها و جانهایشان.
هم مالشان را میدهند و هم جانشان را، یعنی آن کسی که میخواهد حرفهیی بشود، کسی که میخواهد مبارزه کند، باید از تمام وضعیتی که دارد جدا شود و باید خودش را وقف مبارزه کند. خیلی از اعضای سازمان در آن موقع شغل داشتند، در دانشگاه تدریس میکردند، خود برادر مسعود در خیلی از صحبتهایشان گفته بودند که داشتند سالهای آخر دانشگاه را میگذراندند، حقوق میخواندند. خود محمد آقا، مهندس دانشگاه کشاورزی کرج بود، همینطور سعید محسن و اصغر بدیع زادگان، آنها با تحصیل خداحافظی کردند، با تمام امکاناتشان حرفهیی شدند.
در همین رابطه، اجازه دهید جملهیی از برادر مسعود را در رابطه با مبارزه برایتان بخوانم. این قسمتی از کتاب استراتژی و قیام است. در صفحه ۲۸۹میگوید:
«هر چند که به عمد، سادهسازی و مقایسه میکنم اما میخواهم بگویم که مبارزه هم مثل علوم پزشکی نفرات حرفهیی و سازمان کار تخصصی خاص خود را میخواهد.آیا کسی میتواند بدون اینکه دانشجوی حرفهیی پزشکی باشد، دکتر بشود؟ خیر. دانشجوی غیرحرفهیی طب مفهومی ندارد و از او طبیب متخصص ساخته نمیشود. مگر میشود، اگر من دانشجوی پزشکی هستم، هرازگاهی که وقت کردم سری به دانشکده بزنم و کتابی را ورق بزنم و بعد بتوانم دکتر حاذقی بشوم؟ نه این نمیشود. بنابراین مبارزه سیاسی یک علم است، افراد حرفهیی و سازمان کار حرفهیی خودش را میخواهد تا به هدف مورد نظر دست پیدا کند، بهعنوان مثال یک وقت هست که ما میخواهیم فقط یک مقاله انتقادی بنویسیم یا یک نشریه منتشر کنیم یا در انتخاباتی در فضای دموکراتیک شرکت کنیم. اما یک وقت هست که میخواهیم رژیم ولایت فقیه را سرنگون کنیم، در این صورت همه چیز فرق میکند، از افرادش تا آموزش و آمادهسازیهای آنها، از نوع و جنس تشکیلاتش، تا مناسبات اعضای این تشکیلات با یکدیگر. برای انجام این مأموریت از شعارها و برنامهشان گرفته تا آلترناتیو، استراتژی تا تاکتیکهایی که ارائه میدهند».
این مربوط به کتاب استراتژی قیام و سرنگونی است. در نتیجه وقتی شما میخواهید کادرهای حرفهیی داشته باشید که جان و مالشان را در این مسیر بدهند، نیاز به یک ایدئولوژی انقلابی دارید، ایدئولوژی انقلابی که آن کادرها را از آن دنیایی که هستند، از آن جامعهٔ عادی که هستند، بکنند و هجرت کنند به یک محیط جدید و سازمان پیشتاز را انتخاب کنند. این همان کاری است که بنیانگذاران سازمان کردند، توانستند از آن وضعیت، که در یک طرف آن یک اسلام ارتجاعی حاکم بود؛ [وآخوندها نمایندهاش بودند و همهاش جز انحراف چیز دیگری نبود] و در طرف دیگرش جریانهای مارکسیستی که در آن دوران حاکم بودند؛ [و مبارزینی داشتند چه در ایران و چه در کشورهای دیگر]، یک ایدئولوژی انقلابی را بیرون بکشند و تدوین بکنند. این ایدئولوژی انقلابی همان اسلام انقلابی بود و بزرگترین شاهکار بنیانگذاران سازمان بود. کادرهایی که به این اسلام باور داشتند، توانستند بهطور حرفهیی از تمام محیطشان بکنند و دیدیم که قیمتش را هم دادند و دیدیم که از سال ۵۰به بعد، و بعد از آن در زمان خمینی این مبارزه ادامه داشت. اکنون هم در این دوران هستیم و این مبارزه هنوز ادامه دارد. سازمان پرافتخار مجاهدین بیش از نیم قرن است که هنوز مستحکم ایستاده و انواع توطئههای استعماری، ضربهها و سرکوبها را چه در زمان شاه و چه در دوران خمینی و رژیم او از سر گذرانده و شهدای بسیاری تقدیم کرده و بهرغم همه اینها میبینیم که سازمان الآن میخواهد پنجاه و سومین سالگرد تأسیس خودش را جشن بگیرد.
پس به واقع سازمان مجاهدین یک گنجینه ملی است. چیزی است که تاریخ ۱۱۲ساله از دوران مشروطه تا الآن را نمایندگی میکند؛ از دوران انقلاب مشروطه ستارخان و باقرخان و در ادامهٔ آن زمان دکتر مصدق رهبر نهضت ملی گرفته تا در ادامهاش هم دوره رضا شاه و محمدرضا شاه را. دیکتاتورهای زمان آزادیخواهان را سرکوب کرده و جلوی آزادی را گرفتند. بعد از آنها هم ۴۰سال رژیم خمینی استبداد دینی برقرار کرد ولی سازمان مجاهدین به آن آرمانی که از روز اول بنیانگذارانش گفتند، وفادار ماند و گفت باید آزادی به هر قیمتی محقق شود، بعدش هم برادر مسعود آمد رهبری سازمان را به دست گرفت و دیدیم چگونه هر روز که جلو رفت، قیمت بیشتری پرداخته شد. بر سردر سازمان همیشه دو کلمه حک شده، یکی «فدا» و دیگری «صداقت». فدا و صداقت، چیزی است که اساس این سازمان را تشکیل میدهد.
سازمان مجاهدین و رهبریاش قبل از هر چیز از یک صدق بالا برخوردار است که ذرهیی از آرمانش کوتاه نیآمد و هر قیمتی لازم بود، پرداخت. انقلاب درونی مجاهدین چیزی نبود جز اینکه سقف فدا را ارتقا بدهد و هر چه بیشتر بتواند برای آزادی مردم ایران فداکاری کند و این در تاریخچه سازمان میدرخشد. فاز سیاسی و تاریخچه ۴۰ساله سازمان، در واقع شاهکاری بود که توسط رهبری برادر مسعود محقق شد.
در ۳۰خرداد این مقاومت در فضای بسته سیاسی برای سرنگونی آخوندها قیام کرد. ارتش آزادیبخش تأسیس شد و توانست ماشین جنگی رژیم را در هم بشکند و خمینی را مجبور به خوردن زهر آتشبس کند. بعد از آن و الآن ارتش آزادیبخش در قالب کانونهای شورشی موتور قیام است و این کانونها، قیام را سازمان میدهند و به پیش میبرند.
سؤال: شما توضیحات استراتژی انقلابی را بهخوبی دادید، اجازه بدهید در زمان کمی جلو بیائیم و به دوران اخیر برسیم. با چند مرحله مهم در سالهای اخیر در تاریخچه سازمان مجاهدین مواجه هستیم. اشغال عراق هست، حمله ۱۰شهریور به اشرف و کشتاری که صورت گرفت، انتقال مجاهدین به آلبانی و قیام دیماه ۹۶که هر کدام شرایط بیرونی را بسیار تغییر داده است. اما در این رابطه در ادبیات سازمان مجاهدین در رابطه به استراتژی ما با سه اسم یا سه اصطلاح مواجه میشویم: «ارتش آزادیبخشـ هزار اشرف ـ کانونهای شورشی». سؤالم این است که آیا رابطهیی بین این سه اسم یا سه مقوله وجود دارد؟ چه تفاوتها و مشابهتهایی بین آنها دیده میشود؟
مهدی براعی: ارتش آزادیبخش، هزار اشرف و کانونهای شورشی، از یک بابت یک مفهوم را بیان میکنند. در واقع اینها تکامل و انطباق فعال هستند با شرایطی که در آن قرار داریم. این سه پدیده در تضاد با یکدیگر نیستند، در وحدت با یکدیگرند. اگر بخواهم در یک جمله بگویم، نشان دهنده گسترش، عمق پیدا کردن و وسعت ارتش آزادیبخش در سراسر خاک میهن هستند.
بگذارید برای اینکه بتوانم مفهوم را خوب باز کنم، کمی به عقب برگردم. در مهر ۹۱همانطور که میدانید مجاهدین از لیست تروریستی وزارتخارجه آمریکا در آمدند، قبل از آن هم از لیستهای تروریستی اتحادیه اروپا و قبل از آن هم از لیست انگلیس. میدانید که این لیستگذاری، محصول یک سیاست مماشات بود. شاید بگوییم کثیفترین و جنایتکارترین کاری که سیاست مماشات کرد، بردن سازمان در لیست تروریستی بود. این به خمینی میدان داد که بتواند تروریسم، جنگافروزی و بنیادگراییاش را گسترش بدهد و در داخل هم هر چه میتوانست سرکوب کرد. البته کسانی که این سیاست مماشات را اتخاذ کردند، صرفاً برای منافعشان بود؛ برای اینکه این رژیم را حفظ کرده و بیشتر مردم ایران را غارت و چپاول نمایند. از طرف دیگر با این لیستگذاری دست و پای جایگزین این رژیم را همانند یک زنجیر بستند تا نتواند نقش خودش را ایفا کند. از این بابت خروج از لیست در سال ۹۱یک پیروزی کلان برای مقاومت، برای مردم ایران و مبارزه آنها برای آزادی و در عینحال یک شکست بزرگ برای رژیم آخوندی بود.
در آن زمان شاهد بودیم تمام سران رژیم از شخص خامنهای جنایتکار تا بقیه نسبت به خروج مجاهدین از لیست تروریستی آه و ناله سر دادند؛ چون میدانستند چه در انتظار آنهاست.
خروج مجاهدین از لیست دقیقاً نتیجه تلاشهای خود سازمان و مقاومت و در رأس همه مرهون زحمات شخص خواهر مریم بود. ایشان یک کارزار بینالمللی راه انداختند و این ناممکن ممکن شد. خروج از لیست یک سرفصل و یک تغییر دوران بود، به همین دلیل در همان دوران، اعلام سرنگونی رژیم شد؛ یعنی دوران سرنگونی رژیم فرا رسید. به عبارت دیگر دوران تغذیه رژیم از سیاست مماشات و بستن دست و پای آلترناتیوش سازمان مجاهدین بهسر آمد. رژیم نان اشغال عراق توسط آمریکا را خورد و در واقع آمریکا در سینی طلایی عراق را تحویل رژیم داد. سیاستمداران آمریکایی گفتند بزرگترین اشتباه استراتژیک آمریکا حمله به عراق بود. با خروج از لیست این دوران به سرآمد و شرایط تغییر کرد.
من خاطرم هست در نشستهای ماه تیرماه و مرداد سال۹۲ـ که مؤسسان چهارم ارتش آزادیبخش اعلام شد ـ بحثهای مختلفی انجام گرفت و به این نتیجه رسیدیم که از این به بعد، بهدلیل تغییر دوران و ورود به دوران سرنگونی، اشرف میتواند تکثیر شود.
طی سالیان اشرف با دست خالی در برابر توطئههای رژیم، استعمار، ارتجاع و مزدوران عراقیاش (زمان دولت مالکی) نه تنها تسلیم نشد، سرفرازانه مقاومت کرد و قیمت سنگین داد. همان زمان گفته شد اگر اشرف بایستد، جهانی به حمایت برخواهد خاست و دیدیم شد. اشرف جهانی شد، این مقاومت به تمام سراسر میهن رفت. این فضا که میشود حتی با دست خالی و بدون سلاح در برابر دشمن مقاومت کرد، حتی به داخل زندانها رفت و به این وسیله اشرف تکثیر شد. خاطرتان هست در شهریور۹۲که آخرین نیروهای سازمان اشرف راتخلیه کردند، هزار اشرف توسط فرمانده ارتش آزادیبخش، برادر مسعود اعلام شد. قبل از آن «ارتش آزادیبخش» را داشتیم و «ارتش قیام»، ولی در بعد از این، این دوتا به یک پدیده تبدیل شد. در واقع ارتش آزادیبخش بود که تکثیر شد به هزار ارتش آزادیبخش، به یگانهای ارتش آزادیبخش و این به سراسر ایران رفت. در هر شهر، در هر کارخانه، در هر اداره و در هر محله و روستا، یگانهای ارتش آزادیبخش ـ که همان کانونهای شورشی است ـ شکل گرفت.
در سال ۹۲که این استراتژی که از آن صحبت میشد شاید هنوز به آن صورت محقق یا عملی نشده نبود ولی که الآن بعد از ۵سال صحت این استراتژی اثبات شده است. الآن میبینیم کانونهای شورشی چه نقش تعیینکنندهیی در پیشبرد مبارزه، سرنگونی و قیام مردم ایران دارند. در واقع همان ارتش آزادیبخش یا همان ارتش قیام است که اینگونه گسترش پیدا کرده و هدایت و سازماندهی قیام مردم ایران را به عهده دارد؛ مردمی کهبهپاخاستند، مردمی که خواستشان سرنگونی است.
این توضیحی بود در مورد ارتش آزادیبخش، هزار اشرف و کانونهای شورشی.
سؤال: اجازه بدهید سؤال بعدی را راجع به همین کانونهای شورشی از شما بپرسم. تا آنجایی که مطلع هستیم کانونهای شورشی گفته شده تیمهایی هستند چند نفره، ۳-۴یا ۵نفر در شهرهای مختلف ایران، آیا به عبارتی این را میشود گفت که این کانونهای شورشی در واقع همان تیمهای چریکی زمان شاه هستند که سازمان مجاهدین، سازماندهی کرده بود؟
مهدی براعی: در یک جمله بگویم، خیر! کاملاًً متفاوت است. اینها تیمهای چریکی نیستند، یگانهای ارتش آزادیبخش هستند. یگانهایی هستند که سرنگونی رو محقق میکنند. اگر به دوران تیمهای چریکی برگردیم، خوب طبعاً در زمان شاه آن تیمهای چریکی هر چند تیمهای محدودی بودند، هدفهای مشخصی را پیش میبردند. در همان موقع سازمان هم تعدادی از این تیمها را داشت. اینها شروع یک مبارزهیی بود برای اینکه به مردم بگویند میشود با این رژیم مبارزه کرد، راه مبارزه این است و میشود این رژیم شاه را سرنگون کرد. این وظیفه تیمهای چریکی بود و نقش خیلی تعیینکنندهیی داشتند که مسیر سرنگونی شاه را پیش بردند و به قیام سال ۵۷انجامید. البته خمینی در آن زمان رهبری قیام را ربود، ولی بهواقع بنیانگذاران سازمان و آنهایی که جانشان را باختند این راه را هموار کردند.
اما وقتی بحث از کانونهای شورشی میکنیم در دوران پایانی یعنی در دوران سرنگونی این رژیم هستیم. همانطور که توضیح دادم، این کانونها همان یگانهای ارتش آزادیبخش هستند که در سراسر ایران پراکندهاند. درست است بهدلیل اختناق تعدادشان محدود است، اما کارکردشان متفاوت است. در دوران سرنگونی قرار داریم و هر روز شاهد هستیم قیامها و اعتراضات در شهرهای مختلف وجود دارد. کانونها شورشی چه نقشی دارند؟ نقش هدایت، سازماندهی، نقش جرقه و نقش موتور در این قیامها را دارند. قیام را هدایت میکنند و به پیش میبرند. اگر شما این کانونهای شورشی را از قیام بگیرید، قیام نمیتواند ادامه پیدا کند. واقعیت این است که یک مقاومت سازمانیافته وجود دارد. ارتش آزادیبخش و کانونهای شورشیاش، این استمرار قیام و سرنگونی رژیم آخوندی را تضمین میکند. به همین دلیل است که هر چه جلوتر میرویم، قیام عمق بیشتری پیدا میکند، هر چه جلوتر میرویم، این قیام قویتر میشود، جدیتش، نیروهایش و جنگندگی آنها با رژیم شدیدتر میشود. این چیزی است که من میتوانم در رابطه با سؤالی که کردید بگویم.
سؤال: سؤال آخر هم در رابطه با همین کانونهای شورشی و موضوع تعادل قوایی است که بین اینها و نیروهای سرکوبگر رژیم وجود دارد. در این تعادلقوا اگر بخواهیم رژیم انبوهی نیروی سرکوبگر دارد و طبعاً این کانونهای شورشی هم همانطور که خودتان گفتید در مقایسه عددی، کمتر هستند، پس چگونه میخواهند تعادلقوا را بچرخانند و سرنگونی رژیم را محقق کنند؟
مهدی براعی: چنین قیاسی درست نیست. کانونهای شورشی در مقابل سپاه و بسیج و نیروهای سرکوبگر رژیم یک پدیده مستقل نیستند، ۸۰میلیون جمعیت ایران در مقابل این رژیم قرار دارند. خود سران رژیم در انتخاباتشان گفتند ۹۶درصد مردم مخالف این نظام هستند، خودشان به این اذعان کردند. به همین دلیل در تعادلقوا یک طرف مردم ایران هستند با کانونهای شورشی بهعنوان یگانهایی که این قیام رو پیش میبرند، در نقطه مقابل هم رژیم سرکوبگر قرار دارد. الآن رژیم و ارگانهای سرکوبش، سرکوب میکنند، دستگیر میکنند، شکنجه میکنند، کشتار میکنند، اما شاهد هستیم که نتوانستهاند تظاهرات مردم را بخوابانند، نتوانستهاند قیام را متوقف کنند. این نشان میدهد که تعادلی چرخیده و تغییر پیدا کرده است.
الآن رژیم است که میترسد، نه مردم و کانونهای شورشی! این رژیم است که به وحشت افتاده که هر روز ممکن است سرنگون شود و تمام تلاشش این است که یک روز سرنگونیاش را عقب بیندازد. در مورد قیام و نقش کانونهای شورشی، بهترین حرف، همین اذعان خود رژیم است. بارها سران رژیم در رسانههایشان به این اذعان کردند، بگذارید من چند تا فاکت بهعنوان نمونه برایتان بیان کنم. سایت رژیم، در رابطه با نقش کانونهای شورشی، در یک تحلیل ۶مادهیی برای نیروهای امنیتی رژیم نوشته بود: «عنصر تعیینکننده نسبت به اغتشاشات دیماه ۹۶متشکل شدن اغتشاشگران است. چون سازمانیافته است. تشکلهایی به نام کانونهای شورشی درست کردند که هم قدرت تکثیر نیرویی دارند و هم از پتانسیل جایگزینی لیدرهای صحنه برخوردار میباشند. کیفیترین تحول صورت گرفته، وصل عقبه این کانونها به رهبری آن است؛ (یعنی ارتش آزادیبخش و فرماندهیاش). خط دهی اصلی کانونهای شورشی توسط مسعود رجوی، در قالب پیام به کانونهای شورشی صورت میگیرد. مسعود رجوی در ۱۱مرداد در پیامی تحت عنوان مشت در برابر مشت، حمله در برابر حمله، آتش جواب آتش وعده داده که این اغتشاشات روز به روز گسترش مییابد و مدعی شد که نظام توان مقابله با آن را ندارد. مجاهدین دست به تغییر تاکتیک زدهاند، اغتشاشات نسبت به مقطع دیماه از واقعیتهایی عبور کرده، امروز در همه صنوف اعم از کامیونداران، بازاریان، مالباختگان، معلمان و کارگران نفوذ کرده و خط دهی میکنند». این یعنی اذعان به نقش بیبدیل، بیجایگزین و نقش تعیینکننده یگانهای شورشی. «خصلت اغتشاشات تغییر ماهیت داده است. هر تظاهرات به سرعت تبدیل به تظاهرات سیاسی میشود، شعارها رنگ و بوی ساختارشکنانه میگیرد». شاختارشکنانه یعنی تغییر رژیم، سرنگونی رژیم آخوندی و «از پتانسیلی برخوردارند که در رویارویی با نیروهای امنیتی دست به سنگربندی خیابانی بزنند. در دیماه نقش مجاهدین بقدری بارز بود که خامنهای از آنها نام برد و در حال حاضر عنصر تعیینکننده نسبت به دیماه هستند».
این اذعان یکی از عناصر سایتهای رژیم است. و سرکرده سرکوبگرش برای نیروهای امنیتیاش دارد میگوید آقا ببینید با کی طرفید. و اینها را میترساند و میگوید آقا تنها راهش این است که باید سرکوب کرد. چون در مقابل این مقاومت، در مقابل قیام مردم نیروهایش وارفتهاند. به این وسیله میخواهد از وارفتگی و از صحنه بیرون رفتن آنها جلوگیری کند. آنها را تشویق به سرکوب و کشتار کند.
به همین دلیل در تعادلقوا اینکه فکر میکنید نیروهای رژیم انبوهند و در مقابل آنها نیروی اندکی وجود دارد واقعی نیست. تعادلقوا به شکلی چرخیده و دگرگون شده است. در یک طرف تعادل قوا، مردم، مقاومت سازمان یافته، ارتش آزادیبخش و کانونهای شورشی قرار دارند و مسلماً خواهند توانست در ادامهٔ قیام این رژیم را سرنگون کنند.