عباس داوری از مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران
سؤال: میخواستم حول ارتباط مجاهدین با اقشار مختلف مردم ایران از شما سؤال کنم. برای طرح این سؤال برمیگردیم به روزهای بعد از انقلاب ضدسلطنتی؛ در آن موقع که ۱۳سال از بنیانگذاری سازمان میگذشت ـ برای اولین بار امکان ارتباط مستقیم، علنی و رودررو با مردم برای سازمان ایجاد شد. چه شد که در آن زمان اقشار مختلف مردم بهطور چشمگیری به سمت مجاهدین آمدند؟
عباس داوری: وقتی شما یک سازمان انقلابی باشید و خواستههای مردم و درد دل آنها را بازگو کنید و آماده باشید با دو کلمه «فدا» و «صداقت»، همهچیزتان را برای مردمتان فدا کنید، خود به خود دینامیزمی از اعتماد بین شما و آنها به وجود میآید. این یک اصل است. شما وقتی این کار را میکنید، مردم به سرعت آن را میفهمند؛ کما اینکه وقتی اسم سازمان در زمستان سال۱۳۵۰علنی شد، مردم دیدند بنیانگذاران سازمان چطور از شرافت، کرامت و همنیطور هویت تاریخی مردم ایران، دستافشان و پایکوبان دفاع کردند، این قطعاً باعث به وجود آمدن رابطه اعتمادانگیز شد و حمایتهای مردمی شروع شد. آنقدر کمک مالی و تقاضا برای پیوستن به سازمان افزایش یافت که در آن شرایط پلیسی باورکردنی نبود.
برمیگردیم به سؤال شما در مورد ۱۳سال پس از بنیانگذاری سازمان. همانطور که میدانید مردم از خمینی استقبال زیادی کردند، دلیلش این بود که هنوز با ماهیت این رژیم آشنا نبودند. ولی کمکم ماهیت رژیم برملا شد. در شهرهای مختلف، با آزار و اذیت مردم و حمله و هجوم به کتابخانهها، مراکز سازمانها شروع شد و بهطور مشخص آنها با شعار ضدبشری «یا روسری یا تو سری» به آزار و اذیت زنان میهنمان پرداختند و به این شکل یواش یواش ماهیت خمینی برای مردم روشن شد.
سازمان مجاهدین خلق ایران در ۲۷اسفند۵۷اطلاعیهٔ بسیار بسیار مهمی را منتشر کرد. البته سازمان مجاهدین خلق به این نتیجه رسیده بود که رژیم خمینی یک رژیم ارتجاعی انحصارطلب است و شعار استراتژیک برای مردم ایران آزادی است و نه چیز دیگر. در آن اطلاعیهٔ مهم سازمان خطوط و مرزهای خودش و مردم را با حاکمیت ترسیم کرده بود. از جمله در آن اطلاعیه گفته بود که هرگز سوءاستفادهٔ ارتجاعی از نام اسلام را روا نخواهد داشت. این عین عبارت است. همچنین در این اطلاعیه حقوق ملیتها، زنان،کارگران، کشاورزان و اقشار مختلف را بهطور مفصل توضیح داده بود. در آن اطلاعیه آورده بود که مهمترین خواست مردم از حاکمیت عبارت است از تضمین آزادی کامل مطبوعات، احزاب و اجتماعات سیاسی، با هر عقیده و مرام.
در جمله پایانی گفته بود. روشن است که برای یک سازمان مسلح به ایدئولوژی انقلابی اسلامی و معتقد به مکتب و مرام، اصول نه سازش پذیرند و نه تخفیف دادنی. خوب پس شما سازمانی هستید که شعار آزادی دادهاید. آن اطلاعیه را دادهاید، پس در این صورت بایستی آستینها را بالا بزنید، با تمام قوا، با همه چیزتان را در طبق اخلاص بگذارید و برای مردم فدا کنید. وقتی شما چنین رابطهیی را با خلق محبوبتان برقرار میکنید و آنها میبینند که شما حرفی که میزنید بهای لازم آن را میدهید، قیمتش را میدهید و کوتاه نمیآیید، معلوم است که از شما حمایت میکنند.
مردم ما از همان ابتدا کمکم از خمینی کنده شده و جذب سازمان مجاهدین خلق ایران میشدند؛ زیرا سازمان مجاهدین خلق ایران خواستههای مردم را بازتاب میکرد. برای اینکه هر روز و هر ساعت قیمت آن را پرداخت میکرد. به این دلیل مردم هم دست سازمان مجاهدین را پر میکردند. وقتی شما برای مردمتان فدا میکنید، مردمتان هم دست شما را در هر زمینه اعم از نیرو و امکان مالی پر میکنند و همینطور هم بود. اینگونه بود که مردم دنبال سازمان آمدند و میتینگهای ۳۰۰هزار نفری شکل گرفت. تیراژ نشریه مجاهد به ۶۰۰هزار نسخه در روز رسید که در تاریخ مطبوعات ایران بینظیر است. آن موقع بالاترین تیراژ سایر روزنامهها ۳۰۰۰۰بود. این نشان میدهد که چقدر مردم دنبال سازمان بودند.
ما دجالیت و شیادی، دزدیها، چپاولها و حقخوریهای این حاکمیت را افشا میکردیم و مینوشتیم. در تمامی شهرها، بهخصوص در شهرهای بزرگ بهدلیل کمکهای مادی مردم، دفاتر و مراکز زیادی داشتیم و میتوانستیم امداد پزشکی درست کنیم. به مناطق و مردم محروم کمک میکردیم. اینها رابطههای ارگانیکی بود که سازمان توانسته بود بین خودش و مردمش ایجاد کند.
برای شما مثال بزنم. وقتی سازمان برادر مسعود را بهعنوان کاندیدای ریاستجمهوری اعلام کرد و برنامهٔ برادر مسعود اعلام شد، باور کنید بهطور گسترده حمایتهای سیاسی از برادر مسعود شروع شد. بهطور مشخص در ۱۵دیماه۵۸، روز اعلام کاندیداتوری برادر مسعود، ملیتهای مختلف، از جمله کردها، جریانهای سیاسی کردستان، گنبد و جاهای دیگر، انجمنهای مختلف، زنان و اقلیتهای مذهبی از کاندیداتوری برادر مسعود حمایت کردند. آنقدر این حمایتها از برنامههای خاص برادر مسعود زیاد شد که خمینی که گفته بود بنا ندارد در انتخابات دخالت کند، با فتوا برادر مسعود را حذف کرد.
علاوه بر این کلاسهای برادر مسعود در دانشگاه شریف را نگاه کنید. در تاریخ معاصر ایران چنین چیزی نبود که ۱۰۰۰۰نفر با کارت بیایند و در آن شرکت کنند؛ آنهم از آگاهترین اقشار مردم ایران. برای فهم این موضوع میخواهم فاکتی از اریک رولو بیاورم. او سردبیر لوموند از معروفترین روزنامههای اروپا بود. و در آن موقع در ایران حضور داشت. در ۹فروردین۵۹هم در مورد کلاسهای تبیین برادر مسعود و همچنین در مورد انتخابات نوشت: «اگر... خمینی نامزدی ریاستجمهوری رجوی را در ژانویه گذشته کنار نمیزد، به گفته شخصیتهای مختلف او میلیونها رأی را به خود اختصاص میداد؛ چرا که از حمایت اقلیتهای قومی و مذهبی برخوردار بود و از حقوق برابری و خودمختاری آنها حمایت میکرد؛ همچنین بخش مهمی از آراء زنان که خواستار آزادی خود میباشند و نیز جوانانی که خواهان حکومت روحانیت ارتجاعی نیستند، نصیب او میشد».
خوب درست به این دلیل بود که برادر مسعود ـ وقتی از طرف خمینی کنار زده شد ـ در اطلاعیهٔ مهمی خطاب به مردم گفتند: «اگراین مبارزه انتخاباتی بازندهیی داشت، من نیستم».
اریک رولو در گزارش خود در مورد کلاسهای تبیین مینویسد که: «هر جمعه بعد ازظهر در آن ۱۰۰۰۰نفر با کارت در آن شرکت میکردند و متعاقباً درسهای فلسفه در این کلاسها بهصورت کتابهای جیبی در صدها هزار نسخه بفروش میرسید و نوارهای ویدئویی آن را هم در حدود یک صد هزار دانشجو در ۳۵شهر بزرگ ایران میدیدند».
ببینید حمایت مردم از مجاهدین تا چه حد بود؛ بهرغم اینکه خمینی هر روز از مردم قیمت میگرفت و قیمت حمایت از مجاهدین را بالاتر میبرد ولی دیدیم که در راهپیمایی ۳۰خرداد ـ که به فراخوان سازمان مجاهدین خلق ایران انجام شدـ فقط در تهران [شهرستانهای دیگر را بگذاریم کنار] فقط در تهران، نیم میلیون نفر آمدند و آن راهپیمایی بزرگ را انجام دادند.
بنابراین وقتی صحبت از رمز ماندگاری سازمان مجاهدین خلق ایران میکنیم یک رمز بیشتر ندارد؛ عبارت از این است که با مردمش صادق است. هر چیزی که در دست دارد برای مردمش فدا میکند. این رمز ماندگاری سازمان است. در یک کلام به این دلیل ۱۲۰۰۰۰شهید و ۳۰۰۰۰گل سرخ در قتلعامهای زندانیان سیاسی داده است و مردم این همه از آن حمایت میکنند.
سؤال: شما در توضیحات خود به نکات زیادی اشاره کردید که هر کدامش جای باز شدن بیشتر دارد متأسفانه بهدلیل محدودیت وقت وارد آنها نمیشویم.
من میخواستم اگر اجازه بدهید روی یک موضوع از صحبتهایتان متمرکز بشویم. سازمان مجاهدین به هرحال بهعنوان یک جریان انقلابی که یک حرف نو، آورده بود؛ برداشت بسیار متفاوت و متضادی از اسلام ارائه میکرد. این قابل فهم بود که با اقبال از طرف اقشارروشنفکر(دانشجو، دانشگاه) بهطور گسترده مواجه باشد. این نه فقط قابل فهم، که قابل سنجش هم بود. بهعنوان نمونه، تبیین جهان که گفتید در دانشگاه صنعتی برگزار میشد اما در کارخانهها، در روستاها و در بین اقوام و ملیتهای مختلف، کمی توضیح دهید که مجاهدین چگونه وارد چنین گسترهیی شدند و بعد این چگونه قابل سنجش بود؟
عباس داوری: ما فقط در دانشگاهها نبود که حامی و هوادار داشتم. ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران از روز اول بر محرومترین طبقات و اقشار جامعه تکیه داشت. بر این اساس ما در اغلب کارخانههای بزرگ ایران هواداران زیادی داشتیم؛ نه تنها در آنجا، در جاهای مختلف، بچههای ما به آنجا میرفتند، سرمیزدند، کلاس میگذاشتند. صحبت میکردند. اگر خاطرتان باشد ما نشریةی هم خاص کارگر داشتیم به نام «بازوی انقلاب». علاوه بر این، نشریه مجاهد که معمولاً هشت صفحه بود، اغلب اوقات بین دوتا چهارصفحهاش را به مسائل کارگری اختصاص میداد. روزنامههای دیگری هم مینوشتند. یک کارزار اساسی بین ما و ارتجاع در کارخانهها وجود داشت. سازمان مجاهدین خلق ایران از شوراهای کارگری حمایت میکرد.
آنها میخواستند نماینده ولیفقیه و انجمن اسلامی این قبیل چیزها را تحمیل کنند و این یک درگیری و کارزار اساسی بین ما و ارتجاع بود و کارگران همیشه به سمت ما میآمدند. علاوه بر کارگران، سازمان مجاهدین در تشکیلات خودش قسمت بسیار مهمی داشت به نام سازمان اجتماعی و یا قسمت اجتماعی. قسمت اجتماعی سازمان شامل دانشآموزان و دانشجویان، محلات، کارمندان و معلمان بود. در این رابطه ما اعضای خیلی زیادی داشتیم مثلاً ازپرستاران، ازمعلمان. اینها محلها و مراکز مشخصی داشتند. همانجا جلسههای مهمی برگزار میشد و در آن نفرات و مسئولان مختلف سخنرانی میکردند. مهم این است که ما در محلات فقیرنشین شهرهای مختلف بهخصوص در تهران، مقرهای بزرگی داشتیم و کمک میکردیم. این یکی از چیزهایی بود که رژیم خمینی مخصوصاً خمینی را خیلی آزار میداد.
چون خمینی میگفت که بهاصطلاح رهبر مستضعفان جهان است، میدید سازمان مجاهدین آمده است تمام این اقشار را به خودش جذب میکند. روی این حساب، هر روز [اگر هر روز هم نبود] هفتهیی یکبار اینها واقعاً میریختند و بچههای محلات ما را، در جاهای مختلف با تفنگ، چماق و... میزدند. ویکی از شهدای والامقام آن موقع ما ناصر محمدی از محلات بود.
میخواهم بگویم در همه جا ما این حمایت را داشتیم. حتی ما از حمایت بازاریان برخوردار بودیم. شما میدانید که بازاریان از زمان بنیانگذاری تا کنون چقدر از ما حمایت کرده و میکنند. در روزنامه اطلاعات آن سالیان منعکس شد که تعداد زیادی از بازاریان حامی مجاهدین را که به مجاهدین کمک مالی میکردند، در سال۶۰اعدام کردهاند.
شما اگر الان به لیست شهدای سازمان مجاهدین نگاه بکنید توی این لیست از همه اقشارهست. یعنی فقط منحصر بهقشر روشنفکر نیست. ما چقدر کارگر شهید داریم. یا از افراد و قشرهای مختلف. بنابراین در رابطه با سؤال شما، من میخواهم بگویم حمایت از مجاهدین فقط منحصر به دانشجویان و روشنفکر نبود بلکه ما درقلب تودههای مردم بودیم و با آنها کار میکردیم و آنها هم حمایت میکردند.
سؤال: اگر اجازه بدهید باز میخواهم روی همین موضوع متمرکز بمانیم؛ شاید یک گام برویم به عمق. بله شما گفتید که حمایت از مجاهدین محدود به قشر روشنفکر نبوده ودر همه پهنههای جامعه شاهدش بودیم ولی یک خورده بپردازیم به علتها؛ چون هرچقدر آدم حساب بکند در جامعةی هستیم که با انقلاب، یک دیکتاتوری را سرنگون کرده و آن کسی که خودش را بهعنوان رهبر این انقلاب جا زده بود، بالاخره شش میلیون نفر آمدند به استقبالش. در آن روزها همنسلهایمان، همه به یاد دارند. همه میگفتند که این در تاریخ بیسابقه است. در یک مدت محدود دو سال ونیمه؛ آنهم در شرایطی با وجود ذراتی از آزادی این تحول عظیم صورت بگیرد تا جایی که تظاهرات نیم میلیونی به سود سازمان مجاهدین شکل گرفت؛ مجاهدینی که از روز اول با این دجال مرز کشیدند. این تحول چطور در این مدت کوتاه انجام شد؟
عباس داوری: من فکر کنم قلب سؤالات شما همین نقطه است. به بهطور واقعی ممکن است اصلاً کمی باور نکردنی باشد که این همه آمدند از خمینی استقبال کردند. ولی هنوز یک سال یا ۱۵ماه نگذشته، این همه از مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق ایران حمایت کردند. این قلب مسأله است. ولی میخواهم تأکید کنم که سازمان مجاهدین خلق ایران از روز بنیانگذاری با چه انگیزهیی بنیانگذاری شد و دردش چه بود؟ تا همین امروز برهمان انگیزه و آن درد پایدار مانده است. درد و انگیزهیی که سازمان مجاهدین خلق ایران، از روز اول داشت، عبارت از این بود که حقوق مردم را به دست بیاورد. استیفای حقوق مردم از دیکتاتورها درد و انگیزهٔ سازمان بود؛ میخواهد این دیکتاتور شاه باشد و یا شیخ. بنابراین وقتی که این انگیزه هست شما میخواهید عضو سازمان مجاهدین خلق ایران باشید، با همین انگیزه میآیید و هر چه را که دارید برای استیفای حقوق مردم میگذارید. هر کسی که وارد سازمان مجاهدین میشود، جان برکف است. این پایه و مبنا است.
در شرایطی که خمینی مرد شرط اصلی و تعیینکننده بهخصوص در زمان خمینی واقعاً رهبری بود و ما نمیتوانستیم این شرط تعیینکننده را نادیده بگیریم. خمینی کی بود؟ ما با کسی مواجه بودیم که شش میلیون نفر ازاو استقبال کردند. ارتجاع میگفت که عکسش را در ماه دیدهاند. خودش مدعی بود که رهبر مستضعفان جهان است. میگفتند انقلابیترین مرد جهان است. خودش را متولی فلسطین میدانست. نه تنها در ایران، که سمپاتی زیادی در کشورهای مسلمان برای خودش ایجاد کرده بود. این در حالی بود که مطلق ضدخلق و ضد مردم بود، هیچ درد مردم نداشت. والله اگر درد مردم را داشت با او مبارزه نمیکردیم، میرفتیم برای مردم کارمیکردیم.
خمینی بهقول برادرمسعود باهوشترین وزرنگترین ضد انقلاب تاریخ معاصر ایران است. نمیشود او را دست کم گرفت. آخر حزب توده و اکثریت را مگر بسیجی خودش نکرد. بورژوازی خفتباری آن زمان را مگر مجیزگوی خودش نکرد. در مقابل سازمان مجاهدین میخواهد این هیولا را کنار بکشد و حقوق مردم را از حلقومش دربیاورد.
ایدئولوژی خمینی را شما نگاه کنید. از آن تبهکاری، فساد، سفاکیت، خونخواری و ظلم و ستم میبارد و بهقول خدا هلاک کننده نسل و تولید است. به خامنهای نگاه کنید. به چند رأس لاریجانی نگاه کنید. اینها عصاره خمینی هستند. در مقابل این ایدئولوژی سراسر فاسد و سراسر تبهکارو جنایتکار، ایدئولوژییی لازم است، که صاحبش واقعاً پاک و پاک کننده و جسور باشد. از پرداخت نهراسد و از عربدههای خمینی و ژ-۳به دستان آن باکی نداشته باشد و جا نخورد.
خدا این منت را بر سر ما گذاشته که از رهبری برادرمسعود برخوردار باشیم. ببینید چقدر دقیق وهوشیارانه تمام وحدت و تضاد را درنظرمیگیرد. شوخی نبود اگر کمترین و کوچکترین اشتباه سیاسی میکردیم، ما رفته بودیم و خمینی ولمان نمیکرد. اما این ما بودیم که خمینی همیشه دنبالمان میگشت. ما همیشه چند قدم جلوتر از خمینی بودیم. این فقط به یمن رهبری برادر مسعود بود. به این دلیل مردم جذب میشدند. در مورد انتخابات ریاستجمهوری صحبت کردیم، حال برگردیم به انتخابات اولین دوره مجلس.
در اولین دوره مجلس ما تقریباً در همه استانها و شهرهای بزرگ و کوچک کاندید مشخص کرده بودیم و سازمان اینقدر گسترده بود. من آن موقع خودم جزو ستاد انتخابات بودم. [هر کسی کاندید میداد باید ناظر میداد] بهرغم اینکه با چوب و چماق ناظران مجاهدین را از انتخابات بیرون کرده بودند و تقلب زیاد بود، در تهران، کاندیدای سازمان مجاهدین که برادر در رأسشان بود ۵۲۱هزاررأی را بنا بهنوشته و اعلام خود وزارت کشور به دست آورده بود که ۲۵درصد کل آرای تهران بود. در شهرستانهای مختلف در کل آرایی که برای حزب جمهوری اسلامی ریخته شده بود (جمهوری اسلامی یعنی مال خمینی) یک میلیون و ششصدهزاربود. آرایی که برای ما اعلام کردند بعد از آن همه تقلبات ۹۰۰هزاربود. یعنی بیش از۵۳درصد آن یعنی گویا ما ۵۳درصدش هستیم.
میخواهم بگویم که چنین آماری را وزارت کشور اعلام کرده و چنین آماری در دست است یا همینطور در جاهای دیگر؛ هرجا که میرویم با استقبال بزرگ مواجه میشویم. مثلاً برادرمسعود برای معرفی کاندیداهایمان در تبریز و رشت رفتند به تبریز ورشت. ۳۰۰هزارنفرآمدند در میتینگ برادرمسعود، این ۳۰۰هزار نفری که آمدند، رأی آنها چی شد؟ بینید رژیم این کارها را میکرد؛ ولی بگذار تقلب بکند هر چه میخواهد بکند، این همه علیه این سازمان در چهاردهه گذشته شیطانسازی کردند، ولی واقعیتی که وجود دارد این است که این شیطانسازیها و این دجالگریها نمیتواند روی افزایش حمایت مردم ـ که واقعی است ـ اثری بگذارد.
میتواننداز مردم ما بهای بیشتری بگیرد که میگیرد، مثلاً فرض کن که همه کسانی که هوادار سازمان هستند [قانون رژیم است] اموالشان را مصادره میکردند و کم هم نبوده ولی آنها ایستادند و جا نزدند واز حمایت سازمان مجاهدین دست برنداشتند. خمینی که میدید اینجوری رشد میکنیم، به این دلیل روز چهارتیر۵۹آمد حرف نهاییاش را زد. یعنی اعلام جنگ کرد با سازمان مجاهدین چرا؟ برای اینکه ۲۲خرداد همان سال یک یک گردهمایی بزرگ داشتیم. یک متینگ داشتیم در امجدیه داشتیم که برادر مسعود در آن سخنرانی کرد.
برای آن مراسم اجازه گرفته بودیم اما وقتی در چنان مراسمی، آن همه گاز اشکآور و گلوله حقیقی زدند و مثل باران سنگ باریدند و مردم وقتی دیدند که برادر مسعود چطور در زیر گلوله و گاز اشکآور به سخنرانی ادامه داد و در زیر آن فشار حرفهایش را تا آخر زد. دیدند مجاهدین چگونه در برابر آن توحش پایداری کردند، جذب مجاهدین شدند. این ایستادگی سمپاتی مردم را جذب کرد. تلویزیون رژیم قسمتهایی از مراسم را نشان داد و واقعاً ایران منقلب شد؛ تا جایی که تعدادی از نمایندگان مجلس خمینی هم آمدند و محکوم کردند، پسر خمینی هم آمد و محکوم کرد. وقتی خمینی دید که شما اینجوری رشد میکنید و میتوانید جارو کنید در ۴تیر ۵۹آمد علیه سازمان مجاهدین اعلان جنگ کرد و گفت، منافقین بدتر از کفارند و خون و جان مال ما را هدر رفته اعلام کرد. بهرغم این در ۳۰خرداد مردم به فراخوان سازمان مجاهدین پاسخ مثبت دادند و فقط در تهران نیم میلیون نفر به خیابانها ریختند و توی پوزه خمینی زدند که ببین ما از سازمان محبوب مان حمایت میکنیم.
میخواهیم نتیجه بگیریم که نه خامنهای، نه خمینی بهرغم آن همه شیطانسازی ۴دههیی که داشتند. آن همه کتاب چاپ کردند. آن همه فیلم ساختند. اصلاً شب و روز رادیو وتلویزیون، نشریات و سایتهای مختلف ساخته شده توسط وزارت اطلاعات علیه سازمان حرف میزنند، آیا توانستند مردم را از سازمان جدا کنند؟ الآن کانونهای شورشی را نگاه کنیم، ببینیم چطور مردم از سازمان مجاهدین حمایت میکنند. ببینیم مردم و جوانان چگونه بهدنبال رهبری سازمان مجاهدین هستند. این مسألهیی است که ما میبینیم. بنابراین میخواهم بگویم هر قدر اینها قیمت حمایت از مجاهدین را بالا میبرند اما این خلق محبوب، از حمایت و پشتیبانی سازمان مجاهدین دستبردار نیست.