۱۴۰۳ فروردین ۸, چهارشنبه

نبرد مروارید؛ پیروزی در شرایطی به‌غایت بغرنج

                                                   سخن روز

پنجم تا دوازدهم فروردین۱۳۷۰، یک فراز درخشان از ۴دهه نبرد مجاهدین با دیکتاتوری آخوندی درسهای گرانبهایی را به‌این تاریخچهٔ افتخارآفرین تقدیم کرد.

نبرد دوران‌ساز مجاهدین خلق ایران با استبداد دینی از همان فردای انقلاب ضدسلطنتی در شرایطی بسیار پیچیده شروع شد. چرا که یک سازمان انقلابی مسلمان از فردای سرقت انقلاب توسط خمینی با اژدهایی چنگ در چنگ شد که قدرت مذهبی و فریب اسلام‌پناهی را با داعیهٔ انقلابی و مستضعف‌پناهی درهم آمیخته و با قدرتی مهیب نعره‌های حزب فقط حزب‌الله رهبر فقط روح‌الله و مرگ بر منافقین سرمی‌داد. بغرنجی این رویارویی، که خود موضوع بحثهایی جداگانه است، پیوسته ادامه داشته و با گسترش آن در پهنه‌های داخلی و منطقه‌یی و بین‌المللی پیچیده‌تر هم شده است.

یکی از این موارد، سلسله نبردهای تدافعی «مروارید» در فروردین۱۳۷۰ پس از پایان جنگ کویت است که طی آن ارتش عراق بر اثر حملهٔ آمریکا و کشورهای متحد آن تقریباً از میان رفت و دیگر هیچ نیروی نظامی و بازدارندهٔ عراقی در طول مرزهای شرقی این کشور در برابر رژیم آخوندی حضور نداشت. این وضعیت یک فرصت طلایی برای رژیم ولایت فقیه پیش آورد تا مجاهدین و ارتش آزادیبخش را که همواره تهدید موجودیتش بوده‌اند، از میان بردارد و سپس رؤیای دیرینهٔ خمینی، بسط ولایت سفیانی‌اش را با ضمیمه کردن عراق به‌قلمرو خود جامهٔ عمل بپوشاند.

به همین منظور رژیم از نیمهٔ دوم اسفند۱۳۶۹، به‌تمرکز گستردهٔ نیرو در مرزهای خود با عراق، به‌خصوص در منطقهٔ مندلی و خانقین دست زد و علاوه بر این، رژیم ۷تیپ و لشکر سپاه پاسداران را هم با لباس کردی و با سلاح و تجهیزات کامل برای محاصرهٔ قرارگاه ارتش آزادیبخش و نابود کردن آن روانهٔ خاک عراق کرد.

نقشهٔ رژیم این بود که ابتدا با محاصرهٔ قرارگاه ارتش آزادیبخش و تصرف آن، این ارتش را نابود کند و بعد عراق را به‌تصرف خود درآورد. آخوندها از موفقیت این نقشه چنان مطمئن بودند که در آغاز تهاجم خود کاروان بزرگی از اتوبوسهای خالی را به‌همراه آورده بودند، تا به‌خیال خود مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادی را کت‌بسته به تهران منتقل کنند. اما در چنان مهلکه‌یی افتادند که تصورش را هم نمی‌کردند. به‌نحوی که مجبور شدند اجساد پاسداران به‌هلاکت رسیده را با همان اتوبوسها به تهران منتقل کنند.

رژیم آخوندی برای اجرای این نقشهٔ شوم، از چند ماه پیش از آن با بسیج تمام امکانات سیاسی و تبلیغاتی خود در داخل و خارج کشور، به‌یک جنگ روانی سنگین و شایعه‌پراکنی گسترده، دست زد تا به‌خیال خود روحیهٔ مجاهدین و رزمندگان ارتش آزادیبخش را درهم بشکند.

در روز ۵فروردین ۱۳۷۰ به‌دنبال تهاجم گسترده پاسداران به‌مواضع ارتش آزادیبخش، یگانهای ارتش آزادیبخش تعرض متقابل و بزرگ خود را آغاز کردند و در ۱۱محور در نواری به‌طول بیش از۱۵۰کیلومتر و عمق متوسط ۵۰کیلومتر توطئه دشمن را درهم شکستند.

تلفات پاسداران خمینی در جریان این عملیات (مروارید۱) چنان سنگین بود که چندین یگان سپاه پاسداران متلاشی شده یا کارآیی رزمی خود را از دست دادند.

اما جنگ اصلی ارتش آزادی با پاسداران رژیم روز ۱۲ فرودین ۷۰ (در مروارید۲) در ارتفاعات مروارید به‌وقوع پیوست، در این روز ۷ تیپ و لشکر سپاه پاسداران متشکل از هزاران مزدور همراه با انواع تسلیحات و تجهیزات، تهاجم خود را آغاز کردند.

رزم‌آوران ارتش آزادیبخش در این نبرد دفاعی که ۱۸ساعت به‌طول انجامید، بیش از ۱۵۰۰تن از پاسداران را به هلاکت رساندند و نیروهای رژیم آخوندی را ناگزیر از عقب‌نشینی کردند در یک برنامهٔ تلویزیونی (به‌تاریخ ۲۳آذر ۱۳۹۱) که رژیم ۲۱سال پس از شکست خوارکننده‌اش در عملیات مروارید (یا به‌قول خودش مرصاد۲) پخش کرد، سرکردگان سپاه که از آن مهلکه جان سالم به‌در برده بودند، اعترافات قابل توجهی دربارهٔ شکست و از هم‌پاشیدگی ساختار نظامی رژیم در آن عملیات کردند.

یکی از آنها گفت که به‌افراد تحت فرماندهی‌اش گفته است: «هرکس که می‌تونه دیگه خودشو نجات بده، دیگه نه من فرمانده و نه شما نیرو!». و دیگری گفت: «این‌قدر آتش سنگین بود که اصلاً نمی‌فهمیدیم داریم کجا می‌ریم!».

در جمعبندی نظامی این عملیات که در بالاترین سطوح نظامی رژیم به‌عمل آمد، اعتراف کردند که از دیوار بلندتر از قد خودمان می‌خواستیم بالا برویم!

در جریان سلسله عملیات مروارید، ۴۰تن از رزمندگان مجاهد خلق پس از نبردی جانانه به‌شهادت رسیدند و به‌جاودانه‌فروغها پیوستند.

اما به‌یمن این خونها و به‌یمن رشادت و جنگاوری رزمندگان ارتش آزادی و در پرتو درایت و خط سیاسی درست رهبری مقاومت و فرماندهی ارتش آزادیبخش، عملیات مروارید درسهای ماندگار و تجارب گرانبهایی را در تاریخچه سرخ‌فام مقاومت ایران به‌ثبت رساند از جمله آن که:

اولاً توانمندی و پیروزمندی ارتش آزادیبخش را به‌مثابه بازوی استوار و پراقتدار خلق قهرمان ایران به‌ثبت رساند و رژیم آخوندی و عواملش را که می‌کوشیدند این ارتش را وابسته به‌عراق جلوه دهند، بور و کور کرد.

ثانیاً به‌اثبات رسید که برای یک نیروی انقلابی که عزم آزادی میهن خود کرده و آمادهٔ پرداخت هر بهایی است، بن‌بست و تسلیم معنایی ندارد. شرایط هر قدر پیچیده و بغرنج باشد و به‌قول معروف اگر از آسمان آتش و فتنه ببارد، باز این ارادهٔ انسان رهاست که سرنوشت را رقم می‌زند