وی رهبر جمهوری اسلامی را با دیکتاتورهای دیگری چون فرانکو، مائو، استالین و موسولینی مقایسه کرده و نوشته او نیز همچون دیگر «همصنفان» خود «بیمار روانی» است.
به نوشته آقای فرخنژاد، همگی دیکتاتورها «به مرور توهم خودخداانگاری به سراغشان میآید و خود را حق مطلق میپندارن و زوالناپذیر و جاودان…؛ روند مشترکی از همه آنها یک بیمار روانی میسازد».
فرخنژاد نوشته که همه دیکتاتورها حتی دیکتاتورهای «خوب» هم در «سرنگون شدن» و «انقراض» مشترک هستند؛ با آنکه «همگی تصور میکنن با دیگر همصنفانشان متفاوتن و اصلا دیکتاتور نیستند».
وی با این حال «یک تفاوت عمده» میان دیکتاتورها قائل شده و آنها را به دو دسته «باشخصیت» و «بیشخصیت» تقسیم کرده است.
به نوشته فرخنژاد، دیکتاتورهای «باشخصیت»، «وقتی به پایان نزدیک میشوند، سرنوشت را میپذیرند و کنار میروند» و دیکتاتورهای «بیشخصیت»، «راه پرهزینه را انتخاب میکنن که منجر به بالا رفتن تلفات از هر دو طرف یعنی هم مردم و هم خودشان میشود».
وی با بیان این که «گروه دوم کثیف میمیرند، بد» هشدار داده که در دیکتاتوریهای بیشخصیت «لایههای دوم و سوم منتسبان و منصوبان و نیروهاشان نیز به دلیل خشم مردمی که تلفات زیاد دادند، مورد انتقام قرار میگیرند».
وی به صراحت خطاب به علی خامنهای نوشته:«تو برای ما دیکتاتور خوبی نبودی، لااقل به خاطر خودت دیکتاتور باشخصیتی باش».
همزمان با گسترش اعتراضات «زن زندگی آزادی» به سراسر کشور، هنرمندان در حوزههای مختلف به طور علنی به حمایت از معترضان پرداختهاند و به صورتی بیسابقه، جمهوری اسلامی و رهبران آن را مورد انتقاد قرار دادهاند.
در طول سه ماه گذشته، ادبیات مورد استفاده برای خطاب قرار دادن علی خامنهای در ایران حتی در میان دانشجویان نیز بیسابقه بوده است.