تظاهرات ایرانیان آزاده در کانادا
خزیدن اختاپوس ولایت فقیه به سمت قبضهٔ تمام نهادهای قدرت و کانالیزه کردن آنها در بیت عنکبوتی خود، نه نشان قدرت و اقتدار که از قضا از علامتهای بارز افول و پایان عمر این نظام ضدتاریخی است. قدرت یک حکومت در تکیهٔ بر انتخاب آزادانهٔ مردم، دمکراسی و تکثر آرا و اندیشههاست. وقتی حکومتی نتواند تمامی یا دستکم اکثریت آحاد مردمش را نمایندگی کند و هر لحظه آمادگی این را نداشته باشد که جای خود را به ایدهها و پلتفرمهای تازه بدهد و در مقابل دگرگونیهای اجتنابناپذیر و نوگرا خود را دگرگون کند، آن حکومت دیر یا زود سرنگون خواهد شد.
یکدستشدن حاکمیت، علامت قدرت یا آنتروپی؟
در یک نگرش غیرعلمی و نامتکی بر قوانین متقن تحولات اجتماعی، ممکن است اینگونه تصور شود که با یکدست شدن قدرت در ۲۸خرداد۱۴۰۰ و جراحی عناصر ناهمخوان از دایرهٔ قدرت، خامنهای خواهد توانست در مواجهه با امواج قیام، اریکهٔ قدرت خود را سراپا نگهدارد.
واتسلاف هاول در اثر خود «قدرت بیقدرتان» نشان میدهد که یکدست شدن و مرکزیت محوری یک حکومت راه آنتروپی آن را هموار میکند. بهبیان واضحتر این مرکزیت محوری حاکی از فرا رسیدن آنتروپی و مرگ آن حاکمیت است.
در این کتاب میخوانیم:
«وسیلهای که یک نظام آنتروپیک در دست دارد تا آنتروپی را در محیط خود افزایش دهد، این است که هر چه بیشتر به یکدست شدن و مرکزیت محوری رویآور شود و جامعه را در چفت و بست دستکاریهای ذهنی و ایدئولوژیک یکجانبه گرفتار کند؛ اما با هر گامی که در این جهت برمیدارد به ناگزیر با افزودن به آنتروپی جامعه، آنتروپی خود را نیز افزایش میدهد... . در نتیجه نظام آنتروپیک قربانی اصول مرگبار خود میشود»... .
نویسنده در جایی دیگر از کتاب اشاره میکند که رژیمهای آنتروپیک «به جای حل علنی مداوم تناقضها، مطالبهها و مسائلی که مطرح میشوند، صاف و ساده بر آنها سرپوش میگذارد؛ اما این تناقضها و مطالبههای پنهان شده بر روی هم انباشته میشوند. زمانی که مقاومت سرپوش به انتها میرسد، لحظهٔ انفجار فرا رسیده است».
براندازی، هویت نوظهور
انتخابات ۱۴۰۰ که هنوز از جوانب مختلف مورد مداقه قرار میگیرد، بهرغم آمارهای مهندسیشده این واقعیت را آشکار ساخت که در جامعهٔ ایران در پس واقعیتهای زیرپوستی و سلطهٔ استبداد دینی بسیاری چیزها چرخیده و هویتی شکل گرفته که تا پیش از این وجودش انکار میشد یا چنین گمانه میرفت که اپوزیسیون خارج کشوری چنین هویتی را تبلیغ میکند و ریشه در واقعیتهای اجتماعی ایران ندارد. این هویت نوظهور، هیبتی آشکار و غیرقابل کتمان کسب کرده و اینک در ادبیات حکومتی به «براندازان» معروف است.
نقش مقاومت ایران و کانونهای شورشی بهمثابهٔ شرط ذهنی و کاتالیزور روند آنتروپی و مرگ تاریخی نظام ولایت فقیه را در چشمانداز قرار داده است. این همان بالغ شدن کمیتهای انبوه و انباشته شده بر هم و تبدیل گردیدن آن به کیفیت مقدر است.
«زندگی در زیر لایههای ضخیم سکون و انبوه شبه رویدادها، پنهان و آرام راه خود را باز میکند و لایههای ضخیم را از زیر بیآن که دیده شود بهتدریج نازک و نازکتر میکند. زمانی که آخرین لایهٔ نازک ترک برمیدارد، فرو ریختن آن در برابر چشم همگان امری ناگهانی جلوه میکند. در اینجاست که چیزی بینظیر، مشهود و واقعاً تازه رخ میدهد که در تقویم رسمی «وقایع» پیشبینی نشده است» (واتسلاف هاول. قدرت بیقدرتان).
در بهاصطلاح انتخابات ۱۴۰۰ مشخص شد که بهلحاظ درصد اکنون آنهایی که از نظام ولایت فقیه و باندهایش عبور کردهاند، اکثریت جامعهٔ ایران را تشکیل میدهند؛ زیرا قبل از انتخابات خامنهای و فقهای ریاییاش رأی ندادن به نظامشان را گناه کبیره اعلام کرده و رأی دادن را واجب عینی، واجب شرعی و عقلی نامیدند.
آنها که رأی ندادند، به تعبیر احمد علمالهدی به مجاهدین (سرنگونی نظام ولایت فقیه) رأی دادند.
براندازان بهعنوان یک هویت جدید [و البته دیرپا و استخواندار] خود را در قیام آبان ۹۸ بهصورت حرکت گسلهای عمیق اجتماعی و فوران گدازههای خشمناک بارز کرد. در انتخابات ۱۴۰۰ در رفراندمی غیرحکومتی به سرنگونی رأی داد.
قدرت بیقدرتان!
مسیری که خامنهای با انقباض نظام ولایت فقیه و گماردن یک جلاد پیشانی سیاه بر ریاست حکومتش پیموده است، به شتاب تحولات افزوده و روند سرنگونیاش را تسریع کرده است. این واقعیت چنان عریان است که روزنامههای حکومتی نیز به آن اذعان میکنند.
«آمــار انتخابات ۱۴۰۰ معلوم کرد که باید زودتر از همیشــه به مســیر رفته طی ســالهای گذشته تردید کرد و دمکراسی و تکثر آراء را جدیتر دنبال کرد. سطح نارضایتی عمومی بالاست و سرمایه اجتماعی رو به افول است. مبادا یک دست شدن نهادهای قدرت، سـبب حذف بیقدرتان شود. بیقدرتان جامعه یک جایی دوباره قدرت خود را به رخ میکشند و این بار ممکن است این کار را ویران تر انجام دهند» (عصر ایران. ۳۱خرداد ۱۴۰۰).
اکنون صورت مسأله این است نیست که استبداد دینی سرنگون میشود، صورت مسأله این است که این سرنگونی را چگونه میتوان نزدیک و نزدیکتر کرد. چگونه میتوان یک روز یا حتی یک ساعت زودتر آن را محقق کرد.