۱۴۰۰ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

طرح استراتژیک ایران برای افغانستان پس از خروج نیروهای آمریکایی چیست؟: ولید فارس

 

    طرح استراتژیک ایران برای افغانستان پس از خروج نیروهای آمریکایی چیست؟

پس از خروج نیروهای آمریکایی، ایران لشکر “فاطمیون” را به افغانستان منتقل خواهد کرد. ولید فارس

به‌محض این‌که دولت رئیس جمهور بایدن تصمیم خود را برای خروج کامل نیروهای آمریکایی از افغانستان پیش از ۱۱ سپتامبر پیش‌رو اعلام کرد، همه نگاه‌ها معطوف به دانستن وضعیت افغانستان و سرنوشت این کشور پس از خروج نیروهای آمریکایی شد، به ویژه این‌که نبرد میان طالبان و دولت هنوز ادامه دارد. اکنون این پرسش‌ها مطرح می‌شود که آیا پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، جنگ همچنان در این کشور ادامه خواهد داشت، چه کسی در نهایت پیروز خواهد شد؟ و چه طرفی قصد مداخله در افغانستان را دارد؟ البته پاسخ به پرسش‌های قبلی برای همگان حائز اهمیت است، زیرا تأثیر تحولات افغانستان تنها در چارچوب مرزهای این کشور باقی نمی‌ماند، بلکه پیامدهای آن برای منطقه و سراسر جهان تأثیرگذار است.

جدیت در مورد عقب‌نشینی

آیا تصیمم بایدن برای خروج از افغانستان جدی است؟ و آیا می‌توان این تصمیم را با برنامه دونالد ترامپ، رئیس جمهوری پیشین آمریکا مقایسه کرد؟ به باور من، بایدن تصمیم جدی‌تری نسبت به ترامپ برای خروج از افغانستان دارد، زیرا وی همواره خواستار بازگشت نیروهای آمریکایی پس از پایان مأموریت آن‌ها بود و پیوسته در صدد اجرای اندیشه‌ای بود که وی آن را اصل پایان دادن به “جنگ‌های بی‌پایان”، چه در افغانستان و چه در عراق، سوریه، یا هر جای دیگری که نیروهای آمریکایی مستقر هستند، می‌دانست. در حالی‌که رئیس جمهوری پیشین هرگاه قول به عقب نشینی می‌داد، اضافه می‌کرد که پیش از اعلام تصمیم نهایی با فرماندهان نظامی در پنتاگون مشوره خواهد کرد و همین امر برای وی این فرصت را فراهم می‌کرد تا تأخیر در عقب‌نشینی را بنا به درخواست فرماندهی ارتش توجیه کند.

البته دولت بایدن در این تصمیم‌گیری به همان اندازه جدی است که باراک اوباما، رئیس جمهوری پیشین آمریکا تصمیم جدی برای خروج نیروهای آمریکایی از عراق داشت و در سال ۲۰۱۱ و علی‌رغم هشدارهای ارتش مبنی بر این‌که عقب نشینی شتابزده بدون این‌که جناح‌های حاکم بتوانند کنترل کشور را در دست بگیرند، زمینه را برای تسلط ایران و بازگشت گروه‌های تکفیری فراهم می‌کند، با این حال، وی نیروهای آمریکایی را از عراق خارج کرد. اکنون سیاست اوباما بار دیگر در سیاست‌های بایدن در قبال افغانستان تجسم می‌یابد، بنابر این، بایدن برای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان جدی است، مگر این‌که تحول غیرمترقبه دیگری مانع اجرای این تصمیم شود.

انگیزه عقب نشینی آمریکا از افغانستان چیست؟

ایده خروج از افغانستان از سال‌ها به این سو و از زمان جنگی که در اکتبر ۲۰۰۱ آغاز شد و جورج بوش، رئیس جمهوری پیشین آمریکا پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، اعلام کرد که آمریکا قصد براندازی جنبش “طالبان” و مقابله با “اسلام‌گرایان تندرو” را دارد و هنگامی که در فوریه ۲۰۰۲ اعلام شد که ایران و “حزب‌الله” بخشی از “محور شر” هستند، بر می‌گردد. اکثر دموکرات‌های که در آن زمان به عنوان میانه‌رو تلقی می‌شدند از این رویکرد حمایت کردند، در نتیجه، رژیم “طالبان” در پایان سال ۲۰۰۱ سرنگون شد و نشانه‌هایی از عزم دولت بوش برای حمله به عراق و تحت فشار قرار دادن رژیم بشار اسد، نمایان شد.

پس از سرنگونی صدام حسین در سال ۲۰۰۳، جریان‌های رادیکال منطقه، از دولت آیت‌الله‌ها گرفته تا سازمان اخوان‌المسلمین، احساس کردند که ایالات متحده و متحدان عرب آن در موقعیت تهاجمی قرار گرفته و قصد دارند با پروژه‌ها و ایدئولوژی‌های افراطی به طور همه جانبه به مبارزه بپردازند. آن‌ها تصمیم گرفتند برای مقابله با این چالش، مبارزه پیچیده‌ای را در عرصه‌های مختلف، از جمله امنیتی که آن را “مقاومت” می‌نامیدند، رسانه‌ای و سیاسی و مشوق‌های مالی آغاز کنند. البته هدف کلی از این مبارزه فراگیر، اخراج نیروهای آمریکایی از عراق و افغانستان و جایگزینی آن‌ها با نیروهای متحد با محورهای رادیکال بود.

نظامیان آمریکایی تا ۱۱ سپتامبر از افغانستان خارج می‌شوند

این مسئله در عراق عملاً روشن و آشکار بود و لابی‌گران ایرانی و “اسلام‌گرایان” در غرب و ایالات متحده تصمیم گرفتند فشارهای شگرفی را به هدف سرنگونی مشروعیت “اشغال آمریکایی” در دولت بوش و برقراری ارتباط با مخالفان داخلی وی که تحت رهبری باراک حسین اوباما در سال ۲۰۰۸ سازمان یافته بود برای دستیابی به توافقی بزرگی در منطقه، اِعمال کنند. البته خروج نیروهای آمریکایی از عراق در پایان سال ۲۰۱۱، مقدمه‌ای برای انعقاد توافقی بود که مسیر رسیدن به برجام را در سال ۲۰۱۵ هموار کرد و در نتیجه، ایران به امتیازات بسیاری در عراق دسترسی پیدا کرد و نخبگان اقتصادی در اروپا و آمریکا از پیامدهای اقتصادی برجام بهره‌مند شدند.

همچنان، خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان به دلایل متعددی که مهم‌ترین آن‌ها “قانونی بودن” لشکرکشی آمریکا به افغانستان در واکنش به قتل عام حوادث ۱۱ سپتامبر بود، به تعویق افتاد، افزون بر آن‌که ملت آمریکا از این جنگ حمایت می‌کردند و “ناتو” نیز در کنار نیروهای آمریکایی مشغول جنگ علیه تروریسم بود. با آن هم، لابی‌گری و اِعمال فشار برای عقب نشینی نیروهای آمریکایی از افغانستان آغاز شد و لابی‌گرایان اخوانی سعی کردند بیشترین فشار را وارد کنند، زیرا جریان “اسلام‌گرا” از طریق متحدان بزرگش در احزاب مورد حمایت پاکستان تأثیری‌گذاری بسیاری در صحنه تحولات افغانستان داشت و عقب نشینی ناتو، به نفع جنبش طالبان که به عنوان متحد جریان اسلام‌گرا محسوب می‌شود، تمام می‌شد. همین بود که صداهای بسیاری در تلویزیون الجزیره بلند شد که خواستار خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بودند.

با این حال، تهران بیشتر بر روی جبهه عراق تمرکز داشت، به ویژه این‌که عراق به دلیل فراهم کردن راهرو زمینی به منظور ارتباط با سوریه و حزب‌الله، برای دولت ایران اهمیت حیاتی داشت، اما جریان اسلام‌گرا تلاش‌های خود را بر محور افغانستان متمرکز کرده بود تا آن‌چه را طالبان از دست داده بودند، دوباره به دست آورد.

روابط دیرینه میان رژیم ایران و جریان‌های چپ در آمریکا که تاریخ آن به دوران قبل از حمله به عراق می‌رسد، به تلاشی که هدف از ‌آن “عقب نشینی” آمریکا از منطقه بود، کمک کرد. این محور آن‌گونه به فعالیت‌های خود ادامه داد که متحدان عرب آمریکا آن را درک نکردند و حتی اسرائیل را نیز به دردسر انداخت. این “محور” توانست در همبستگی با منافع اقتصادی، زمینه انعقاد توافق هسته‌ای را در دوران ریاست جمهوری اوباما فراهم کند و اکنون در سایه دولت بایدن سعی دارد به برجام بازگردد و همین محور، نیروی محرکه اصلی “خروج سربازان آمریکایی از افغانستان” است.

هرچند لابی‌گران ایرانی و اخوانی به عنوان دو قدرت رقیب در صحنه تحولات افغانستان شناخته می‌شوند، اما آن‌ها در مسئله تلاش برای متقاعد کردن آمریکا برای خروج از افغانستان همسویی دارند. البته حضور غرب و جامعه جهانی در افغانستان از جامعه مدنی آن کشور حمایت می‌کند و این امر از دیدگاه افراط‌گرایان، حمایت از مسلمانان میانه‌رو در برابر آن‌ها است، از همین‌رو، ایران و اخوان در طول دهه گذشته پیوسته برای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان زمینه‌سازی کردند.

در واقع، دوره ریاست جمهوری اوباما،‌ دوران طلایی برای لابی‌گری ایران بود که توانست در پرونده خروج نیروهای آمریکایی از عراق بین سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۲ نقش بزرگی ایفا کند، اما در ارتباط به پرونده افغانستان این مأموریت را لابی‌گری اخوان المسلمین انجام داد، طوری‌که در نتیجه، دولت اوباما نیروهای آمریکایی مستقر در افغانستان را از یک ارتش بزرگ جنگی به یک نیروی نظامی پشتیبان کاهش داد. تهران که کنترل عراق را در دست گرفته بود، نزدیک بود به دنبال تهاجم داعش در سال ۲۰۱۴، بار دیگر عراق را از دست بدهد، به همین دلیل در تلاش برای کنترل مجدد بر این کشور شد و با اکراه پذیرفت که شماری از نیروهای آمریکایی برای مبارزه با داعش وارد منطقه شوند و همین امر می‌تواند تمرکز لابی‌گری جریان‌های”اسلام‌گرا” را بر افغانستان و تمرکز ایران بر عراق را توضیح دهد.

این وضعیت با روی‌کار آمدن ترامپ به قدرت تغییر کرد و ترامپ آمریکا را از برجام خارج کرد و در صدد اِعمال تحریم‌های گسترده علیه ایران شد و تنش میان ایران و آمریکا در سوریه و عراق شدت گرفت. در نتیجه، تهران بار دیگر لابی‌گری و تبلیغات خود را در ایالات متحده آغاز کرد و محور اخوان نیز با جلب واشنگتن در مذاکرات دوحه، راه دیگری را برای دنبال کردن پرونده افغانستان در پیش گرفت که لابی‌گرایان قطر نیز در آن نقش مؤثری ایفا کردند. بنابراین، دولت ترامپ در دام شعار انتخاباتی‌اش که در آن به “پایان دادن به جنگ‌ها و بازگشت ارتش به کشور” تأکید داشت، افتاد و لابی مشترک اخوانی- قطری موفق شد کاخ سفید را متقاعد کند که خروج از افغانستان می‌تواند بهترین دستاوردی برای مبارزات انتخاباتی ترامپ در سال ۲۰۲۰ باشد.

همین بود که نماینده ویژه‌ای ایالات متحده برای گفت‌وگو با طالبان به دوحه رفت و سرانجام “توافق صلح” بین دو طرف منعقد شد، در واقع، این توافق‌نامه باعث شد ترامپ جنبش “طالبان” را به رسمیت بشناسد و تصمیم آمریکایی‌ها، به ویژه جمهوری‌خواهان برای بقای حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان تغییر کند، به ویژه پس از آن‌که زلمای خلیل‌زاد، نماینده ترامپ تأکید کرد که جنبش طالبان به “شریک صلح” تبدیل شده است.

اکنون این پرسش مطرح می‌شود که اگر ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری گذشته پیروز می‌شد، آیا همین سیاست را ادامه می‌داد؟ آیا دولت ترامپ مسئله ایران را نهایی می‌کرد و خود را از ورطه لابی‌گری‌های اخوان‌المسلمین در افغانستان نجات می‌داد؟ اما چنین نشد و جو بایدن در سال ۲۰۲۱ وارد کاخ سفید شد.

دولت بایدن سیاست ترامپ در قبال ایران را تغییر داد، بنابراین، تهران نسبت به عراق، یمن و همچنین افغانستان احساس آرامش و راحتی کرد، علاوه بر آن، دولت جدید آمریکا، دولت قبلی را در مسئله افغانستان مورد انتقاد قرار داد، اما تصمیم گرفت راهبرد ترامپ در مورد افغانستان را همچنان ادامه دهد. به‌ همین ترتیب و در یک اقدام نمادین، بایدن تاریخ بازگشت نیروهای آمریکایی از افغانستان را از ماه مه ۲۰۲۱ به ۱۱ سپتامبر تغییر داد.

با این حال، اپوزیسیون جمهوری‌خواه بایدن را به دلیل “تأخیر” در عقب نشینی از افغانستان و “سرقت” ایده ترامپ مورد انتقاد قرار داد. در سایه این تحول، چنین به نظر می‌رسد که رژیم ایران و تا حدودی اخوان‌المسلمین به وضعیت فراهم شده می‌خندند که تصمیم‌گیرندگان در واشنگتن برای واگذاری افغانستان به آیت‌الله‌ها و طالبان در رقابت قرار گرفته اند و سعی می‌کنند در این زمینه از یکدیگر سبقت بگیرند، در حالی‌ این اقدام پیامدهای دشوار و عواقب نهایت ناگواری دارد که تا به حال در افق پدیدار نشده است.

تهران چه برنامه‌ای برای افغانستان دارد؟

تردیدی نیست که سپاه پاسداران برنامه‌هایش را برای مداخله در افغانستان آماده کرده و منتظر خروج نیروهای آمریکایی از این کشور در سپتامبر آینده است، اما وضعیت افغانستان با توجه به ویژگی‌های اجتماعی و جغرافیایی درهم تنیده‌ای که دارد، بغرنج و پیچیده است. هرچند برای همه آشکار است که “طالبان” و تکفیری‌ها (جهادی‌ها به مفهوم غربی) در مناطق پشتون نشین و اطراف آن تسلط دارند، اما کمتر کسی در غرب می‌داند که ایران در حال برنامه‌ریزی برای ایجاد یک راهرو زمینی و شاید یک پل هوایی به مناطق مرکزی افغانستان است، جایی که اکثر ساکنان آن را اهل تشیع، به ویژه قوم “هزاره” تشکیل می‌دهد. البته ایران قصد ایجاد منطقه‌ای را در مرکز افغانستان دارد که تحت کنترل و نفوذ آن باشد و تهران برای تحقق این هدف عمدتاً بر حدود ۲۰ درصد از جمعیت افغانستان تکیه می‌کند که حمایت و پشتیبانی مستقیم ایران را با خود خواهند داشت. دولت ایران برای فراهم کردن پیش‌زمینه این اقدام، مأموران اطلاعاتی خود را به مناطق “هزاره‌ نشین” و برخی از مناطق تاجیک نشین افغانستان اعزام کرده است.

علاوه بر آن، ایران بیش از ۲۰ هزار نفر از جنگجویان شیعه افغانستانی را استخدام کرده است که در چارچوب لشکر “فاطمیون”، در عراق و سوریه مستقر شده و در جبهات مختلفی با مخالفان رژیم بشار اسد مشغول نبرد هستند. بنابراین، بازگشت این نیروی جنگی به کشور، می‌تواند زمینه تشکیل یک محور قدرتمند و بزرگ را برای”لشکر خُمینست فاطمیون” در مرکز افغانستان فراهم کند که تهدیدی برای سراسر آسیای مرکزی باشد.

هرچند نمی‌دانیم که پنتاگون برای مقابله با این چالش چه برنامه‌های پیش‌گیرانه و بازدارنده‌ای دارد، اما این را می‌دانیم که آهنگ خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان به زودی نواخته می‌شود، در حالی‌که کاروان ایرانی حامل جنگجویان “فاطمیون”، در حال آماده‌سازی برای ورود به افغانستان است.