۱۳۹۹ بهمن ۲۶, یکشنبه

پرویز خزایی:‌ محکومیت شدید یک دیپلومات تروریست و سه مزدور در دادگاه بلژیک، وحشت مرتبطین «محسوس و نا محسوس» نظام از سرنوشت مشابه


 پرویز خزایی:‌ محکومیت شدید یک دیپلومات تروریست و سه مزدور در دادگاه بلژیک، وحشت مرتبطین «محسوس و نا محسوس» نظام از سرنوشت مشابه



۱.این هفته یک تحول بسیار مهم در تاریخ دیپلماسی جهان اتفاق افتاد. من که ۵۰ سال است یا درس حقوق بین‌الملل و دیپلماسی خوانده‌ام و یا کار دیپلماسی کرده‌ام نشنیده و ندیده بودم. آنهم اینکه یک دیپلمات شاغل بمبگذاری کند و قضاییه یک کشور اروپایی هم اعلام کند که مصونیت او اعتبار ندارد و به ۲۰ سال حبس محکومش کند وایضا همدستان تروریستش را هم به ۱۸ و ۱۷ و ۱۵ سال محکوم نماید. این یکی از بزرگترین پیروزیهای مقاومت ملت ایران و چه بسا بزرگترین پیروزی این مقاومت در عرصه بین‌المللی است که آثار خیر آن تا سالها نه فقط برای مردم و مقاومت ایران بلکه برای همه مقاومتهایی که بعد از این در کشورهای دیگر هم پا به عرصه بگذارند باقی خواهد ماند.


بدون شک و با یقین کامل بقیه کیس های مشابه در تاریخ دیپلماسی جهان زیر این سقف قرار میگیرند. وقتی در دانشکده حقوق کشور نروژ بعنوان استادیار حقوق بین‌الملل کار میکردم جهان با یک کیس فاحش روبرو شد که ابعاد آن یک هزارم این کیس دادگاه انتورپ بلژیک نمیشد. آنروز جهان شوکه شده بود. ماموریت تحقیق حقوقی آن کیس از جنبه حقوق بین الملل به من واگذارشد. داستان این بود که در تاریخ ۲۱ دسامبر ۱۹۸۸ رژیم معمر قذافی از طریق دو مامور بمبی را وارد هواپیمای پان امریکن عازم نیویورک کرد و آن را برفراز لاکربی اسکاتلند ساقط کرد که باعث مرگ تمام مسافران و خدمه و تنی چند از مردمان مقیم دهکده محل سقوط هواپیما شد. طبق منشور سازمان ملل متحد و اساسنامه دادگاه بین المللی لاهه و کنوانسیون‌های موجود، این از مصادیق تروریسم دولتی و حمله نظامی میشد و میرفت توی کاتاگوری مندرج در فصل هفتم اساسنامه سازمان ملل. دولت قذافی منکر ماموریت رسمی آن دو تروریست شد، اما بعدا نام آنها در لیست کارمندان دستگاههای امنیتی لیبی پیدا شد........ حالا مقایسه کنید این اکت تروریستی را با ابعاد این یکی درسی ژوئن سال ۲۰۱۸ در ویلپنت پاریس و آوردن بمب با هواپیمای مسافری از ایران در کیف دیپلماتیک (Valise Diplomatique) و تحویل دادن آن به آن سه نفر با مبالغ بسیار هنگفت، آنهم توسط یک دیپلمات رسمی و با پاسپورت دیپلوماتیک!


 ۲.خوب معلوم است که رژیم فاشیسم دینی در مقابل این کلان موفقیت جهانی مقاومت سازمانیافته ایران عزیزمان، ناله و فریاد رهبرش و جناح‌ها و رسانه‌هایش به اوجی بی سابقه رسیده است. رویدادی بسیار حادتر و زخم زننده‌تر برتن و جان و روان فاشیسم خمینیستی تا این زمان. همانند موفقیت‌های دیگرمان علیه مماشات گران در جریان حمله به دفاتر شورای ملی مقاومت و مقر پرزیدنت منتخب آن در ۱۷ ژوئن وهمچنین شکست خفت بار قوه‌های مجریه اروپا و امریکا درپرونده‌های تروریسم و پول‌شویی، و بقول مسعود رجوی به همت یک قطره عدالت در جهان.


 باری پرونده اسدالله اسدی و شرکا اکنون به یکی از بزرگترین بحرانهای سیاسی و بین‌المللی و حقوقی ولایت مطلقه خامنه ای تبدیل شده است. بدنبال همه موفقیت‌ها و پیروزی‌های مقاومت در این سالهای اخیر، اکنون رژیم بجای لیست کردن مجاهدن خلق و شورای ملی مقاومت، خودش در لیست‌های تروریستی و تحریم ها قرار میگیرد و لعن و نفرت‌ها از همه طرف نثارش میشود.


به همین خاطر است که این روزها خرمن خرمن مطلب و اعتراض و مقاله و کنفرانس مطبوعاتی علیه سران رژیم و وزارتخارجه و ماله کش منفورش ممجواد ظریف و دستیارانش منتشر میشود، همچنانکه در دادگاه نیز با رد ادعاهای مضحک مصونیت دیپلماتیک اسدالله اسدی دیپلمات تروریست دستگیر شده اش، با کوهی از اسناد و شواهد، بالاخره دادگاه آنتورپ. حکم بیست سال زندان برای وی صادرکرد


 ۳.اما و اما! حالا بشنو از رژیم درمانده و مفلوک آخوندها که مانده‌اند با این ضربه هولناک و این بی آبرویی چه کنند. آنها هبچ برون رفتی ندارند زیرا هم در عرصه بین المللی با مشکل روبرو شده و هم در مقابل مردم ایران سرشکسته و در هم شکسته هستند و هم مزدورانشان همان سرنشینان میٔ‌نی‌بوس سر افکنده و زیر علامت سوال هستند. هر چند که اطلاعیه اخیر کمیسیون امنیت حق مطلب را در مورد این دسته سوم ادا کرده است. با اینحال من هم در این جا میخواهم مقداری به سرنوشت رقت بار این طایفه سوم یعنی می‌نیٔ‌بوس نشینهای حقیر در خارج کشور بپردازم.


جمع بسیار مفلوک و معدودی مزدور طبق تشویق مستقیم و یا غیر مستقیم وزارت اطلاعات- این روزها در سایتهای و رسانه های بی مقدار وابسته به گشتاپو داد و هوار راه انداخته و به قول معروف فرار به جلو میکنند که حکم دادگاه دامن آنها را نگیرد. بخصوص که سه مزدور وزارت اطلاعات هم باید پولهایی که از وزارت اطلاعات گرفته اند پس بدهند و هم اینکه شهروندی آنها در بلژیک لغو شده است


بعد از حکم دادگاه خبرگزاری دانشجو در روز ۲۱ بهمن با صراحت نوشت: «این را هم بدانیم، این رویهٔ شوم منافقین است که وقتی دستاوردی دارند، آن را تبدیل به سکویی برای ضربات و توطئه‌های بعدی به نظام می‌کنند و در این مسیر از هیچ چیز فروگذار نمی‌کنند؛ و هم‌اکنون گزارشهایی هست دربارهٔ اقدامات خطرناک بعدی آنها برای اقدامی مشابه علیه سایر دیپلمات‌های ایران و مرتبطان جمهوری اسلامی که در خارج کشور، محسوس و نامحسوس در حال خدمت به نظام هستند»؛


حالا این مزدوران «محسوس و نامحسوس» با سوء استفاده از امکانات کشورهایی که برای رسیدن به دمکراسی، میلیونها مردمان رزمنده وشورشی، در قرن گذشته و حتی قرنهای پیش‌تر، در سازمانهای مقاومت در کشورهایشان جان باخته اند، حالا علیه حکم قضاییه همین کشورها (در اینجا بلژیک) داد و هوار راه انداخته اند. البته بدرستی آنها وحشت دارند.


جوانان و مردمان این کشورها در قرن گذشته و قرنهای قبل از آن شوراهای مقاومت تشکیل دادند، کانون شورشی ساختند، مبارزه اجتماعی و سیاسی و انقلابی و مسلحانه سازمان دادند و سنگر ها را رها نکرده و همه چیر را سردست گرفتند تا دمکراسی بسازند و این دادگاه ها هم یکی از نتایج آن دمکراسی هاست. موزه هایشان پر است از عکس و داستان و سوگ آن میلیونها جوان و میانسال و سالمند که جانشان فدا شد تا این دمکراسی ها بوجود آمد. البته این موزه ها تنها بعد از سرنگون کردن رژیم های سرکوبکر و فاشیستی مانند موسولینی و فرانکو و هیروهیتو و نازیسم برادر عقیدتی خمینی و خامنه ای آدولف هیتلر بوجود آمد. ادولف هیتلری که حتی رضا خان میرپنج هم با سمپاتی به او پیوست و پنهانی با او پیمان بست. امری که باعث بیرون انداختن خودش از قدرت و از ایران و تبعیدش به آفریقا توسط انگلیسیها، که خودشان او را آورده بودند، و همچنین اشغال نظامی ایران از شمال و جنوب شد.


این معدود مزدوران ماموریت اصلی شان زدن به تنها مقاومت جدی و سازمانیافته است که آه و فغان رهبر و همه جناحهای رژیم را ازدست مجاهدین و بقول خودشان آلبانی نشینان به آسمان بلند کرده است. آنها این زحمت را به خودشان نمیدهند که عاقبت خائنان و همکاران دشمن را در کشورهایی که میزبان آنها هستند ببینند. چون آنها مثل سعدونی و نعامی و عارفانی به انحأء گوناگون تشویق و تحریک میشوند که علیه مجاهدین و مقاومت کارکنند. هرکه کارش بیشتر ارج و مزدش بیشتر. این را هم بگویم که کمی تفریح کنیم. یک ببوی کم عمق وجنبه و شبانه روز برای بدگویی به مقاومت ریش به کامپیوتر چسبان- در مقابل یک سوال کیچن تی وی در باره ریشه‌های شب یلدا- گفت بله شب یلدا بلی شب یلدا و اما بفاصله چند ثانیه شب یلدا را لولا کرد به مجاهدین و مقاومت بد بیراه گویی. نام نبرده- اما نشانی معلوم- آنقدر یاوه گویی را ادامه داد که این یارو مجری بغایت کودن کیچن تی وی و خود مامور تبلغاتی ضد مجاهدین- دید خیلی افتضاح شده و به ببوی ریش چسبان گفت: قربانت گردم پس بحث شب یلدا چی شد!؟.


۴. حالا بعد از محکومیت دیپلمات تروریست و سه همدستش یک عده از همین ایادی حاج علوی میگویند یکی از اینها  مهرداد عارفانی) شاعر بوده، فیلمبردار بوده و به قول راحل گور به گور شده چه و چه بوده است! اینها فکر میکنند نوبرش را آورده اند، یادشان رفته است که همین هیتلر و هم نوعانش و همین رضاخان قلدر و پسرش و خلیفه اول و دوم تا چه اندازه باصطلاح شاعران و هنرمندان را به خدمت گرفتند. شاعران و هنرمندانی که از نظر حرفه ای سطح بالا بودند!


بگذریم که اصلا این عارفانی نه شاعر بوده و نه هنرمند، مزدوری بوده است که بنا به مصلحت حاجی علوی و حاجی های قبلی یک چیزهایی به اسم شعر میگفته و یک حرفهایی هم علیه مذهب میزده است! وقتی با ساواک و وزارت اطلاعات و نیروی قدس همکاری میکنی هر که میخواهی باش! آیت الله باشی یا دانشمند یا شاعر و هنرمند یا هر چیز دیگری مزدور و خائنی بیش نیستی و باید در دادگاههای صالحه محاکمه شوی. آلبرت انشتین بزرگ و دانشمندان جوان شاگردش و عضو تیمش د راعتراض و برای افشاگری برنامه اتمی هینلر به امریکا پناهنده شدند و انشتین -طی آن نامه تاریخی- سایت ها و برنامه اتمی نازی ها در کشورش آلمانرا افشا کرد. اما دانشمندان اتمی دیگر مانند پل هارتک- کلوس کلوسیوس و ویمر هیسن برگ و آبرهام اساو خائنانه با چنین سطحی از علم و دانش با هیتلر ماندند و برنامه مخوف اتمی او را ادامه دادند که خوشبختانه سایت های آن توسط جوانان شورشی و مقاومت نروژ منفجر وبقایای آنرا در دریا غرق کردند.


پس اینجا هم ببینند که چگونه حکومت های سرکوبگرو توتالیتر و فاشیستی از عالمان و دانشمدانی در کشورشان و به چه صورتی از هنر و فرهنگ و فیلم و شعر وادب علیه مقاومت ها بهره میجستند و بسیاری از آثارهنرمندان خود فروخته به فاشیسم ونازیسم را صرف شیطان سازی مقاومت های سازمانیافته و جدی- نه قلابی و ساختکی آنهم در مقابل مقاومت های جدی- استخدام و مورد سو‌ء استفاده دست و دل بازانه قرار میدادند.


چگونه آن رژیم های ضد بشر ازجمعی از شاعران و نویسندگان و هنرمندان و نقاشان و فیلم سازان مشهوری استفاده کرده و یا آنانرا درخدمت خود فعال میکرد و یا از آنها کمال سوء استفاده را انجام میداد.


یکی از نمونه های تلخ و دلخراش آن به خدمت گرفتن یکی از بزرگترین نویسندگان اروپا- کنود هامسون نروژی- برنده جایره ادبیات نوبل درسال ۱۹۲۰ بود که هنوز پلاک اسمش در محله تاریخی کرتیه لاتن پاریس- بعنوان یک یاد‌آوری تاریخی- نصب است. در زیر پلاک نوشته است که اینجا خانه کنوت هامسون نویسنده بزرگ نروژی بود....


این کنوت هامسن هنگاهی که مقاومت سازمانیافته و ارتش آزادیبخش نروژ بنام «میلورگ» - به معنای دقیق سازمان نظامی- پا گرفت و با کانونهای شورشی که رفته رفته شروع و گسترش یافت- دمار از روزگار«تربافن» فرمانده سیاسی نظامی سپاه قدس هیتلر و مزدور نروژی تبار او- «ویدگون کویسلنیک»- در می آورد- بناگهان این نویسنده مشهور شمال اروپا و شخصیت بسیار بالای ادبی- به حزب نازیستی ناشونال ساملینک نروژ پیوست. و مقاله هایی در طرد مقاومت سازمانیافته و کانونهای شورشی و ائتلاف ملی علیه رهبر عظما- آدولف هیتلر نوشت و گفت که اینها جانی و سرکوبکر و فرقه و شکنجه‌گر و تجاوزگر و چنین و چنانند. این موضع گیری خائنانه – آنهم درست زمانیکه بسیاری رزمنده های جان برکف و زندگی و خانواده را رها کرده – در «اشرف های» مستقر در کوه‌ها و دره های مخفی و زیر زمین‌ها شبانه روز زیسته و هم کار نظامی میکردند و هم فعالیت های گسترده سیاسی و تبلیغاتی که فریاد زیگفرید وولفانگ فهمر- فرماند گشتاپو را در آورده بودند. باری گوبلز و خود هیتلر کنوت هامسن را به آلمان دعوت کردند و با تشریفات او را مقر کوهستانی هیتلر- لانه عقاب- پذیرا شدند.


 باری بعد از آزادی نروژ از یوغ ولایت مطلقه نازیسم و شکست کامل آدولف هیتلر و خودکشی او در بونکر -مخفی گاه خود- کنوت هامسون مقاله ای برای بزرگداشت و ترحیم هیتلر در روزنامه آفتن پستن نوشت. اوکه به عنصر بسیار منفور وآبروباخته ای در میان مردم تبدیل شده بود- مانند خائنین دیگر این کشور محاکمه شد و اما بدلیل ورشکستگی مطلق انسانی و بیماری روحی از اعدام و مجازات زندان خلاصی یافت و مدتی به بیمارستان روانی منتقل گردید. او سرانجام در سال ۱۹۵۲ در نهایت خفت و خواری درگذشت.


۵. اینها به مقاومت خرده میگیرند که چرا در بین هزاران هزار هوادار صادق چند مزدور نفوذ کرده و یا چرا چند نفر با گرفتن پول و غیره و توسط «پرستو» – البته با عرض معذرت در مقابل پرنده زیبا و با شکوه پرستو- خود را به گشتاپو فروختند. به اینها باید گفت به خودتان نگاه کنید، سعدونی و نعامی و عارفانی هم کم و بیش مثل شما به خدمت حاج علوی در آمدند، با این ادا واطوارهای لوس هم نمی توانید کمک‌های بی‌دریغ خودتان را به ماشین تبلیغاتی گشتاپی خامنه ای بپوشانید، آنها که باید بفهمند خوب و بموقع می فهمند.


اما نه برای مزدوران بلکه برای هموطنانمان ذکرش شاید مفید باشد که چگونه دشمن بارها و بارها در صفوف همین مقاومت های جهان دمکراتیک علیه فاشیسم و نازیسم و پول پوتیسم نفو‌ذ کردند، حتی نفوذ در سطوح بالا و رهبری آنها که به هیچ وجه قابل مقایسه با نفوذ چند مزدور در صفوف هواداران سازمان مچاهدین و شورای ملی مقاومت نیست. حتی کسانی که از افراد بالای مقاومت ایتالیا و یوگسلاوی لهستان نروژو فرانسه و کشورهای دیگر بودند وقتی خیانت آنها وهمکاریشان با گشتاپوی هیتلر برملا شد بعدها در دادگاه های کشورهای زیر ستم محاکمه و به سختی مجازات شدند.


۶. مقاومت سازمان مجاهدین در مقابل نفوذ رژیم در تاریخ جنبشهای مقاومت بی نظیر است. بگذارید به عنوان کسی که نه مذهبی است و نه مجاهد، اما چهار دهه است با مجاهدین از نزدیک زندگی و کار کرده است گواهی بدهم که در دنیای نسبیات مجاهدین بدلایلی که ذیلا به عرض میرسد کمترین آسیب پذیری را در قبال نفوذ داشته اند


از آنجایی که اعضای سازمان مجاهدین عهد کرده اند که همه چیز را در راه مبارزه بدهند، در مقابل پول آسیب ناپذیر هستند، یک مجاهد خلق را با پول نمیشود خرید، فساد مالی در آنها راه ندارد. کسی که زندگی شخصی اش در یک کاور و یک ساک خلاصه میشود، ودهه ها است بصورت جمعی زندگی میکند بدون حتی یک مسکن شخصی و کسی که عهد بسته است همه زندگی اش را در راه خلق و آرمانش فدا کند با پول وسوسه نمیشود،

کسانی که با خانه و خانواده و همسر و زندگی خصوصی سه دهه است وداع کرده اند، با خفاشهایی که حاج علوی بر آنها نام پرستو گذاشته است از راه بدر نمیشوند

یک نفوذی برای اینکه کارش را پیش ببرد باید همرنگ کسانی بشود که میخواهد در درونشان نفوذ کند. اما همرنگ مجاهدین شدن کار بسیار مشکلی است. تظاهر کردن به مجاهد بودن بسیار مشکل است، باید قیمت داد. اگر قیمت ندهی، نمی توانی همرنگ مجاهد بشوی، نمی توانی دنبال همسر و زندگی و راحت و آسودگی خودت باشی و در عین حال خودت را مجاهد جا بزنی فورا لو میروی. بچه ها از اشرف میگفتند رژیم به کسانی که برای نفوذ به اشرف و ارتش آزادیبخش می فرستاد میگفت، اصلا تلاش نکنید که در درون سازمان بالا بروید، در اولین فرصت چند مجاهد را به رگبار ببندید و به نزد رژیم برگردید

بیخود نیست که با همه سرمایه گذاریهای رژیم روی همین نعامی و سعدونی و عارفانی نتوانستند از یک هوادار ساده جلوتر بیایند و حتی بدرون حلقه هواداران نزدیک سازمان راه پیدا کنند

علاوه بر اینها مجاهدین و شورای ملی مقاومت بدلیل مرزبندیهای سیاسی در مقابل نفوذ دشمن کمتر آسیب پذیر هستند. همین مرز نه شاه و نه شیخ که ما تاکید میکنیم علاوه بر اهمیت سیاسی آن از نظر امنیتی هم برای ما کارساز بوده است. همین که مرز بندی شما در مقابل رژیم شل میشود، مرزهای امنیتی شما هم فرو میریزد. آری وقتی تمام هستی و زندگی خصوصی خود را سردست گرفتی و درسنگری محکم تا سرنگونی فاشیسم ماندی دیگر از جنس این مزدورهای منتشره در دفترچه سبز و سرخ اسدالله اسدی نخواهی بود و کسی را یارای کشاندن تو به تیم خودش نیست. مگر اینکه برود به سراغ جمع بسیار اندگی از هزاران هزار هواداران صادق تو که در بین هزاران هزار هوادارصادق و میهن دوست و کانونهای شورسی و مقاومت درخارج و داخل کشور و با مقایسه با مقاومت های دیگر در تاریخ تعدادی و هیچ عددی نیستند. میگویید نه که من در یک سری مقالات طولانی د رهریک از مقاومت های تاریخ ملت های مبارز و آزادیخواه دانه دانه شرح آن بریده خائنین را مستند و توضیح داده و تشریح کنم.

در پایان من با صدای بلند و رسا و درگوش تاریخ ایران زمین عزیزمان اینرا فریاد میکنم:


اگر در کنار مصدق کبیر و پدر تاریخ مدرن ما چنین سازمان و مجاهدینی بودند حتی در ابعاد بسیار کوچکتر، محال ممکن بود که پدرعقیدتی خمینی، کاشانی، و سرلشکر منفور زاهدی و چاقوکشان بی‌مخ و بی شرفشان که اردشیر زاهدی، فرزند الدنگ آن کودتاچی قاتل، لیست پولهایی که از صدر تا ذیل میگرفتند را در کتابش منتشر کرده است، مصدق بزرگ را سرنگون کنند و بیست و پنج سال بعد خمینی با ایدئولوژی فاشیستی منفورش، انقلاب بزرگ مردم ایران را ربوده و جای آنهمه جنبش و قیام و از خود گذشتی از انقلاب مشروٓطیت به این سو را غصب کند. این منطق تاریخ است که گاهی از حسابهای دیگر علمی زندگی بشری، شوربختانه دقیق تر است.


آری این فریاد من از درک مشترک در تاریخ میهن ام است که تا پایان عمر برای آزادی آن در شورای ملی مقاومت و در کنار سازمان مجاهدین خلق ایران خواهم بود. بلی تا پایان و تا روز سرنگونی فاشیسم دینی در آن سرزمین با آن ملت و تاریخ و فرهنگ و تمدن که به آن عشق میورزیم.