۱۳۹۹ بهمن ۲۴, جمعه

عارف شیرازی:‌ «نبرد با فاشیسم دینی یا اسلام ستیزی هیستریک کدام اصولی است؟»

 صحبت از مبارزه اصولی با رژیمی که اسلام را سپر خود قرار داده و در پشت آن سنگر گرفته و هر جنایتی را مرتکب می شود مستلزم شناخت عمیق از کارکردها و ویژگی‌های آن می باشد.

رژیمی که تنها به یک اصل اساسی پایبند بوده و هزاران بار با صراحت تمام آنرا اعلام کرده و گفته است که «حفظ نظام از اوجب واجبات است». مفهوم این جمله جز این نیست که همه «واجبات اسلامی» در مقابل حفظ حاکمیت سفاک آخوندی رنگ باخته و می‌توان آنها را در راستای «حفظ نظام» قربانی نمود.

رژیمی که در عین دم زدن از اسلام و تشیع در حرم امام هشتم شیعیان بمب منفجر کرد و با نسبت دادن آن به مجاهدین در صدد بدنام کردن و منزوی نمودن آنها بر آمد. اما چند سال بعد در جنگ گرگها کارگزارانش به آن اعتراف نمودند.

رژیمی که با تخریب مراقد ائمه شیعه در سامراء در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ و با انداختن آن بگردن اهل تسنن برای براه انداختن جنگ مذهبی شیعه و سنی و پاکسازی قومی و تسلط هر چه بیشتر بر مناطق سنی نشین عراق استفاده کرد.

رژیمی که شیعه و سنی، مسلمان و غیرمسلمان ـ درویش و علی‌اللهی و ... ـ همه را از دم تیغ سفاکیت خود گذرانده و تا کنون دهها بار مساجد، خانقاه‌ها و نیز در هفته های اخیر مصلای اهل تسنن را تخریب نموده است.

رژیمی که از هر شیوه ضداخلاقی برای پیشبرد اهداف خویش استفاده نموده و از جمله برای بدام انداختن مخالفین خود و یا بدنام کردن کارگزارانی که مقداری با آن زاویه دارند در موارد متعدد از پدیده ای بنام «پرستو» استفاده کرده است.

رژیمی که هم جبهه ها و مزدوران خود را به لجن پراکنی علیه اسلام تشویق می کند تا همه مخالفتها با خودش را به مخالفت با اسلام مصادره نماید و از این طریق هم مجاهدین را از دور خارج کند و هم خودش را از زیر ضرب بیرون ببرد.


رژیمی که نفوذی خود در صفوف مقاومت را برای «ایز گم کردن» و بخاطر اینکه کسی به ارتباط او با وزارت اطلاعات پی نبرد تشویق به شعر گفتن علیه خدا و لجن پراکنی علیه آن نمود و سپس همان مزدور با استناد بهمین شعرها سعی نمود مزدوری خود برای وزارت اطلاعات را لاپوشانی کند.

روشن است اسلامی که آخوندها از آن دم می زنند تنها یک دکان دین فروشی و یا سنگری است که تمامی جنایات خود را با آن توجیه می کنند. از اینرو نام اسلام و صحبت نمودن از آن تنها بمثابه وسیله ای برای بقای حکومت ننگین آنها است و همانطور که مردم غیور ما در اعتراضات سال های گذشته خود بارها فریاد برآوردند: «اسلامو پله کردند ـ مردمو ذله کردند».

سخن از سنگر گرفتن آخوندها پشت نام اسلام و بکارگیری آن بعنوان مهمترین وسیله برای تداوم حکومت فاشیستی آنهاست، ابزاری بسا مهمتر از سرکوب و شکنجه و اعدام و صدور تروریسم و دخالتهای منطقه ای و تلاش برای دستیابی به بمب اتمی ـ در راستای استمرار حکومت سفاک آخوندی ـ و در خدمت «توجیه دینی» و یا چتر حفاظتی سایر ابزارهای حکومتی.

بنابراین در اولین قدم باید به این مسئله پایه ای توجه نمود که رژیم آخوندی مطلقا ربطی به اسلام نداشته بلکه صد درصد در تضاد با اسلام مردم گرا و بردبار و آموزه های آن می باشد. اسلامی که با شعار «لااکراه فی الدین» آزادی عقیده و مرام را برای آحاد مردم برسمیت شناخته و هر گونه تحمیل و اجبار دینی را امری ضد اسلامی معرفی می کند.

اسلامی که رسالت اصلی پیامبران را گسستن قید وبندهای اجتماعی از دست و پای جامعه و آزادی و رهایی توده ها می داند

«و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم»

اسلامی که مشروعیت حکومت را ناشی از آرای آزادانه مردم دانسته و پیشوای آرمانی آن (حضرت علی) تنها پس از اینکه جمهور مردم با اختیار خویش با او بیعت کرده و بسویش دست دراز کردند، قبول مسئولیت نمود و صریحا علت اصلی پذیرش حکومت را همان اقبال عمومی (بیعت همگانی) و مسئولیت عناصر آگاه در قبال سرنوشت توده های تحت ستم عنوان نمود. امری که بر «مشروعیت دینی» هر حکومتی از جمله رژیم آخوندی خط بطلان می کشد.

اسلامی که همان پیشوای آرمانیش صریحا اعلام می کند: هر کس فریاد ستمدید و مظلومی را بشنود که دیگران را به یاری می طلبد و سکوت پیشه کرده اقدام ننماید مسلمان نیست(چه رسد که همچون حکومت سفاک آخوندی بالاترین جنایات را در حق توده های مردم اعمال کند. «من سمع رجلا ینادی یاللمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم».

و سرانجام اسلامی که رویه سیاسی الگوی تاریخی آن (امیرالمومنین) در مقابل دگراندیشان در نامه اش به مالک اشتر (که از طرف او بر مصر حکومت می کرد) این چنین ترسیم شده است: قلب خود را از رحمت و لطف نسبت به مردم آکنده نما و مبادا چون حیوانی درنده خوردن آنها را غنیمت بشماری. سپس تأکید می کند که: «فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق» آنها (مردم) دو دسته اند یا همکیش و هم مسلک تو هستند یا همنوع و همسان تو در آفرینش. اینست رهنمود اسلام انقلابی و مردم گرا در مقابل دگراندیشان که با نفی هر گونه برتری مذهبی و قومی و جنسی بر تساوی آحاد جامعه در قبال حکومت تأکید می کند.

این تنها چند نمونه از صدها آیه و روایتی است که محتوای واقعی اسلام انقلابی را که مجاهدین پرچمدار آن هستند روشن می کند و چکیده آنها را در برنامه ده ماده ای خانم رجوی میتوان مطالعه نمود.

حال جدا از مسئله پایه ای فوق که رژیم آخوندی هیچ ربطی به اسلام نداشته و مطلقا با آن بیگانه است و صرفنظر از اینکه شخصا به دین و آئینی معتقد باشیم یا نباشیم، اگر صرفا بعنوان یک فرد انقلابی خود را در قبال سرنوشت خلق و مردم ایران مسئول بدانیم و فی الواقع در فکر ریشه کن نمودن تمامیت رژیم آخوندی با تمام دسته بندیهای آن و بنای حکومتی آزاد و دمکراتیک با جدایی کامل دین از دولت باشیم توجه به موارد زیر حائز اهمیت فراوان است.

۱ ـ اکثریت جامعه ایران برغم جنایات رژیم باورهای دینی خود را داشته و عملکرد آخوندها را ضد دیدن قلمداد می کنند واقعیتی که در موارد فراوان در اعتراضات اقشار گوناگون اجتماعی بصورت شعارهایی چون«اسلامو پله کردند ـ مردمو ذله کردند» خود را نمایان کرده است.

۲ ـ رژیم آخوندی همواره سعی داشته نفرت مردم از عملکردهای ارتجاعی فاشیستی خود را با سنگر گرفتن پشت نام اسلام به مخالفت آنها با اسلام مصادره نموده تا مخالفین خود بویژه مجاهدین را ایزوله کند.

هر چند این نفرت اجتماعی در اقشاری از جامعه به پشت کردن به باورهای دینی و اسلام گریزی منجر شده است اما دین گریزی این قشرها آنطور که آخوندها می خواهند وانمود کنند بمفهوم ضدیت آنها با اسلام نبوده و موجب مشروعیت بخشیدن به اسلام ستیزی همسنگران رژیم نخواهد بود.

۳ ـ اصلی ترین، گسترده ترین و منسجم ترین نیروی رزمنده علیه رژیم که بیشترین قیمت را برای آزادی مردم پرداخته مسلمان و به یک اسلام انقلابی مردمگرا و بردبار معتقد می باشد. نیرویی که طی ۴۲ سال گذشته همواره و در تمام زمینه ها یقه آخوندها را گرفته و آنها را آچمز نموده است. رژیم نیز همواره همان نیرو را دشمن اصلی خود قلمداد کرده و هزاران بار توسط سران و کارگزارانش به آن اعتراف و یا آدرس آنها را داده است. مضافا از همان ابتدا با برچسب آخوندساخته «منافق» سعی نمود مخالفت مجاهدین با فاشیسم آخوندی و ارتجاع زیر پرده دین را به ضدیت آنها با اسلام مصادره و آنها را منزوی کند.

حال با توجه به ۳ پارامتر فوق (۱ـ اعتقادات دینی اکثریت توده ها. ۲ـ سنگر گرفتن آخوندها زیر نام اسلام و مخالفت با خود را به مخالفت با اسلام مصادره کردن. ۳ـ اعتقادات اسلامی اصلی ترین نیروی رزمنده در صحنه) اگر عنصری مسئول و جدا خواهان سرنگونی رژیم آخوندی هستیم آیا روش صحیح این است که با ضدیت نمودن با باورهای دینی مردم هم بر ادعای رژیم که مخالفین خود را مخالف اسلام معرفی می کند صحه گذاشته و هم آنها را مدافع و نماینده واقعی اسلام بدانیم و یا باید ماسک دجالیت و دین فروشی را بر چهره آخوندها دریده و ارتجاع زیر پرده دین را افشاء نماییم؟ همان شیوه ای که مجاهدین از ابتدا در مقابل رژیم بکار گرفتند. آیا باید آخوندها را در دستاویز قرار دادن دین محق جلوه داد و یا باید حربه را از دست آنها گرفته و آنها را خلع سلاح نمود؟

آیا بعلت سوء استفاده رذیلانه آخوندها از اسلام باید اسلام را بکناری انداخت و عملا دشمن (رژیم) را مدافع آن قلمداد نمود و یا چون عده ای به نبرد با اسلام که خواست آخوندهاست پرداخت و باینصورت آب به آسیاب آنها ریخت و ثابت نمود که مخالفت با آخوندها به خاطر مخالفت با اسلام است در اینصورت چگونه می توان با اکثریت عظیم مردم که اعتقادات اسلامی دارند پیوند خورده و آنها را علیه رژیم بسیج نمود؟

آیا دین گریزی اقشاری از مردم بخاطر عملکردهای ارتجاعی فاشیستی آخوندها مجوز دین ستیزی و ضدیت کردن با اعتقادات اقشار بسیار گسترده تری از جامعه است؟

روشن است که هرگونه انحراف از تمرکز روی دشمن اصلی (در اینجا رژیم ضدبشری آخوندی) موجب از زیر ضرب بیرون بردن آن و در نتیجه در خدمت استمرار حکومت ننگین آن می باشد.

آیا نباید محتوای واقعی اسلام انقلابی و مردم گرا را به مردم شناساند و چهره ضداسلامی آخوندها را به توده ها نشان داد همان امری که مجاهدین همواره به آن پرداخته اند.

آیا شاعر سفله و تواب و همپالکی هایش که در میزگردهای «وزارت بدنام نشان» مستمرا به اسلام می تازند، برای آزادی مردم دل می سوزانند و یا در فکر نواله ای از جانب آخوندها هستند.

مگر نه اینست که در هر مبارزه اصولی نباید به تضادهای فرعی از جمله تضادهای فرهنگی عقیدتی و قومی دامن زد چه با فعال کردن این تضادها صفوف مبارزه شقه شده و بنفع دشمن اصلی تمام می شود.

حال اگر توجه کنیم که گسترده ترین اقشار جامعه ایران باورهای اسلام دارند و نیروی اصلی برانداز در صحنه نیز به یک اسلام انقلابی، مردم گرا و بردبار معتقد است، مشخص می شود که چگونه اسلام ستیزی بمثابه رویکردی ضدانقلابی در خدمت به محاق بردن نیروی محوری مقاومت سازمانیافته و یا کمر شکن نمودن آن می باشد. چه اسلام برای آخوندها تنها وسیله حفظ نظام ننگین آنهاست و ضدیت های هیستریک علیه اسلام در خدمت ضدیت نمودن علیه تنها آلترناتیو موجود در صحنه می باشد.

در تمامی موارد فوق الذکر با دین ستیزی دشمن اصلی یعنی رژیم ضد بشری از زیرضرب بیرون برده می شود، در عوض نیروی محوری مقاومت سازمانیافته که به اسلام انقلابی معتقد است در اذهان مخدوش شده و به عمر ننگین رژیم افزوده می شود. این رویکرد خائنانه در قدم اول این همانی و همسان بودن مجاهدین و رژیم را به خواننده القاء می کند و در قدم بعد به این نتیجه می رساند که اصلا چرا باید با رژیم مبارزه کرد بویژه اینکه مخالفان اصلی آنهم مسلمان هستند پس چه بهتر که بهمین آخوندها رضایت داده و تن بدهیم این است کارکرد ضدیت هیستریک با اسلام در خدمت رژیم سفاک آخوندی.

وانگهی اگر این همانی مجاهدین و رژیم حرف مزخرفی نیست چرا رژیم همواره دشمن اصلی خود را مجاهدین دانسته، بیشترین کشتار را از آنها کرده و همه جا از دست آنها در فغان و فریاد است و آنها را مرزسرخ خود میداند؟.

روشن است که تمامی دارودسته های فوق هر ماسکی هم که بر چهره زده و از پشت آن به اسلام ستیزی روی آورند هدف واحدی را دنبال می کنند و آن اینست که مجاهدین چون مسلمان اند پس نمی توانند آزادیخواه باشند و از قماش آخوندها می باشند. از اینرو اگر قدرت را بدست گیرند تفاوتی با رژیم نداشته و ممکنست بدتر از آنهم باشند پس چه بهتر که بهمین رژیم آخوندی رضایت داده و در صدد تغییر آن برنیاییم. رویکردی عمیقا ضدانقلابی که باعث انحراف از مسیر اصلی مبارزه و موجب عدم تمرکز روی دشمن اصلی مردم می گردد و رژیم را از زیر ضرب بیرون می برد، به گفتمان رژیم که ضدیت مردم و مجاهدین با آخوندها بخاطر دشمنی آنها با اسلام است صحه می گذارد و با مخدوش کردن حقانیت تنها الترناتیو موجود در نهایت برای رژیم فرجه و زمان بیشتری برای استمرار حکومت ننگینش فراهم می کند.

اما این همسنگران رژیم فراموش کرده اند که با هم جبهه شدن با آخوندها سرنوشت سیاسی خود را نیز با آنها پیوند زده و همراه آنها به زباله دان تاریخ رهسپار خواهند شد.