۱۳۹۹ آبان ۱۱, یکشنبه

نکیسا بامداد: چهره بی نقاب حکومت شکنجه و اعدام

 

شکنجه و قتل مهرداد سپهری جوان ۲۷ساله مشهدی- توسط نیروهای سرکوبگر که تحت امر و آموزش خامنه ای قرار دارند- با دستان زنجیر شده به میله ای آهنی در پیاده رو خیابان که راه هیچگونه دفاع یا فراری را برایش متصور نمی ساخت آن هم در انظار عمومی و جلوی لنز دوربین ها، بیانگر چهره بی نقاب حکومت شکنجه و اعدام در ایران است که طی روزهای گذشته با صحنه های دلخراشی از دختر آبادانی، کژوان عباسی، کولبر اسفراینی و گرداندن جوانان بازداشت شده در خیابان ها و ... خشم جامعه را برانگیخته است.

البته اجرای این نمایش های غیرانسانی از قتل و شکنجه با هدف نشان دادن زهرچشم و بوجود آوردن فضای سرکوب و وحشت برای جامعه ای است که در آستانه انفجار و انقلاب قرار دارد. از این رو بدون بحث و تحلیلی می توان به سادگی نتیجه گرفت که نیاز رژیم به کشتار و هراس افکنی تنها حربه ای است برای ادامه بقا و در حال حاضر این مکانیسم رذیلانه دیگر فقط شامل مخالفان سیاسی نمی شود بلکه بر حسب نیاز، رژیم از بین مردم عادی نیز قربانی می گیرد، چنانچه اگر لازم باشد هواپیمای مسافربری را هم در آسمان ایران هدف موشک خود قرار می دهد. از این رو در این دوران ترفندهایی همچون من سیاسی نیستم دیگر کاربردی ندارد و مردم ایران بعد از ۴۲ سال تحمل فاشیسم آخوندی به آن میزان از بلوغ سیاسی رسیده اند که سناریوهای تکراری و نخ نما شده مشکل سرنگونی که مثل شمشیر داموکلس بالای سر نظام است را درمان نمی کند.

‎حالا هرچقدر هم ابراهیم رییسی، رییس جنایت پیشه قضایی درباره قتل مهراد سپهری روضه بخواند که:«نباید پلیس تضعیف شود» و وقیحانه قتل مهرداد سپهری را حادثه جلوه دهد و تازه طلبکار باشد که:«باید مراقب تحرکات دشمن باشیم که می‌خواهد با سواستفاده از یک حادثه که در گوشه‌ای رخ داده، جایگاه و هویت یک نهاد را به طور کامل مخدوش نماید» بیانگر این است که گویا آخوند رییسی هنوز نمی خواهد فهم این واقعیت را بکند که مردم ایران تنها یک دشمن دارند و آن هم همین حکومت آخوندی است. همانطور که مردم ایران خوب می دانند که آخوند رییسی با داشتن کارنامه ای از جنایت، اکنون رییس همان قوه قضاییه ایست که بیدادگاه هایش طناب دار را بر گردن بی گناهان می اندازند و نویدها را به شهادت می رسانند، پس روشن است که نه آبرویی در نزد مردم ایران دارند و نه هرگز یک ایرانی هویتی برای کلیت این نظام قایل است. اما همین جلاد در حالیکه حکم بازداشت فیلمبردار صحنه را صادر کرده پوشش این خبر در رسانه‌ها را «جنگ روانی دشمن» توصیف می کند و می گوید:«امروز دشمن در اتاق فکر خود سناریویی را طراحی می‌کند که با راه‌اندازی جنگ روانی و بزرگ‌نمایی نارسایی‌ها، مجموعه یک نیروی خدمتگزار و در میدان که مقتدرانه وظایف خود را انجام می‌دهد، تضعیف کند که باید با این حرکت هوشمندانه برخورد کرد». درواقع آخوند رییسی بر این واقعیت که نیروهای سرکوبگر با هدف ایجاد هراس و وحشت اطاعت دستور می کنند و دست به جنایت می زنند مهر تایید می گذارد و پرواضح است وقتی در بیرون و جلوی چشم مردم با چنین قساوتی دست به شکنجه و قتل جوانان می زنند پس در سیاهچال ها و شکنجه گاه های تاریک و مرگبار در زندان ها در طی این ۴۲سال با فرزندان میهن چه کرده اند؟ در سال ۶۷ با زندانیان سیاسی و خانوده های آنان چه کرده اند؟ با ستار بهشتی، زهرا کاظمی و سعید زینالی و با خودکشی شده ها چه کرده اند؟

‎آری، مردمی که۴۲سال وارونه شنیده و خیانت و دزدی و جنایت ها دیده اند و ستم حکومتی را تا بن استخوان با سرکوب و شکنجه و اعدام تجربه کرده اند پرواضح است که دیگر فریب دروغ های آخوندساخته و دشمن سازیی های موهوم و تلاش رژیم برای تخریب چهره مقاومت ایران را نمی خورند. دیگر نمی شود به بهانه دروغین تحریم دارو و غذا به مردم محرومیت و سختی تحمیل کرد و نتیجه بی کفایتی خود و فقر و بدبختی را به آدرس کاخ سفید ارجاع داد.

‎مردم تحت ستم آخوندی می خواهند ثروت ملی کشور و ذخایر فراوان آن در سفره های خالی آنها رنگ و بویی داشته باشد و خرج حزب الله و حوثی ها و حشد شعبی نشود. مردم و مقاومت ایران به دنبال دشمنی و جنگ افروزی با کشورهای دیگر نیستند بلکه مدافع صلح و آزادی و برابری اند، بنابراین حق مردم ایران شوکر و اسپری فلفل و دار و درفش نیست.

‎اما سهمی که حکومت آخوندی برای هر ایرانی طی ۴۲سال گذشته کنار گذاشته است، تحمیل رنج و درد بی شمار ناشی از ظلم و بیرحمی های فراوان در همه عرصه های زندگی است. بطوریکه شاهد شتاب ناباورانه اخبار دانش آموزانی هستیم که بخاطر فقر خودکشی می کنند، زنانی که بخاطر فقر در خرابه ها زندگی می کنند و هموطنانی که بخاطر فقر سر در زباله های شهر فرو می برند. جوانانی که بخاطر فقر ارگان هایشان را می فروشند و به شغل هایی چون کولبری با پذیرفتن همه مصاعب آن تن می دهند و خانواده هایی که در نهایت مهاجرت را با ریسک کردن بر سر همه خطرات آن می پذیرند و چه بسیارند جوانانی که طعمه برف و سرما و تیر پاسداران شده و یا مثل آرتین ایران نژاد همراه همه اعضای خانواده طعمه امواج دریای خروشانی می شود که هرگز او را به هیچ ساحل امنی نرساند.

‎در چنین وضعیتی خشم و تنفر عمیق اجتماعی و نارضایتی اقشار مختلف مردم ایران نسبت به حکومت و نبود مدیریت صحیح و فشار طاقت فرسای اقتصادی، خامنه ای و سران آخوندی را نشانه گرفته و مردم ایران را مترصد فرصتی ساخته تا با هر بهانه ای جرقه زده و دست به شورش و قیام بزنند و دور نیست تا این جرقه ها تبدیل به خرمنی از شعله های فروزانی شود که ریشه ظلم و ستم ملاسالاری را برای همیشه از خاک ایران زمین بسوزاند و خاکستر کند. همان چیزی که شعله های سرکش آن در آبان ۹۸ سران رژیم را به وحشت انداخت و اکنون در سالگرد این قیام خونین با متوسل شدن به نیروهای سرکوبگر از هر سو می خواهد به مردم چنگ و دندان نشان دهد چون درواقع از قدرت انفجاری مردم بیشتر از همیشه می ترسد. از این رو در واپسین ماه های عمر ننگینش سرنوشت ضحاک گونه اش را با انتخابات امریکا گره زده تا با سیاست بلکه از پس امروز رسد فردایی کمی از زیر فشار کمرشکن اقتصادی و انزوای بین المللی خارج شود. اما در طرف دیگر انتخاب مردم ایران است که خواهان سرنگونی تمام عیار حکومت آخوندی هستند و این به دست شورشگرانی محقق می شود که قلبهایشان در دل ایران برای پیروزی می تپد. بنابراین برای نیل به صلح و آزادی است که مقاومت ایران در خیز آخر با برخورداری از عزم جزم نیروهای جوان کانون های شورشی و با حمایت خالصانه مردمی، می رود تا در مصاف آخر رژیم جنایتکار آخوندی را سرنگون کرده و پرچم آزادی را در بلندای شرف و افتخار این میهن به اهتزاز درآورد.