طی هفتههای های اخیر و با نزدیک شدن با سالروز قیام آبان، شاهد اوجگیری شیوههای سرکوبگرانه و قرون وسطایی از سوی وحوش ولایت علیه مردم بی دفاع میهن امان می باشیم.
سخن از صحنههای دردناکی است که بواقع روح و قلب هر انسانی را می آزارد و با خود این سوال منطقی را در مقابل دیکتاتوری ولی فقیه و مدافعان حقوق بشر قرار می دهد که دلیل اینهمه جنایت عریان، شکنجه و آزار و اذیت مردم در کوچه و خیابانها در چه نهفته است؟.
واقعیت نخست در این دیکتاتوری مذهبی را که بند ناف آن به «سرکوب عریان» بند است، باید در هراس حکومت از مردم و رشد مقاومت، بویژه خواستههای بحق آنان جستجو نمود.
رژیم در نقطه مختصات کنونیاش و در فردای قیام های سال ۹۶ و یا آبان گذشته در حالت بشدت تدافعی و ضربه پذیر در مقابل مردم و مقاومت ایران قرار دارد و براین اساس کمر بند «حفاظتی» را بسته است.
هزینههای سرسام آور برای سرپا نگاهداشتن سپاه سرکوبگر که اکنون به لکه ننگی برای میهن امان تبدیل شده و یا بسیج ضد مردمی و انواع و اقسام دوایر اطلاعاتی و حراستی تماما مهر تائیدی بر وجود بحران انقلابی در درون جامعه می باشد.
بحران انقلابی نیز ترجمان همان واقعیتی است که تودهها دیگر این رژیم را نمی خواهند و حکومت نیز توان مهار جنبش را ندارند. این همان بستر تحولات اجتناب ناپذیر و سمت سو برای هر دگرگونی و برای این رژیم امر «سرنگونی» است.
شلاقکش کردن جوانان در کوچه و خیابانها، استفاده از سلاح گرم، شوکر، چاقو و در نمونه اخیر به قتل رساندن جوان مشهدی در ملاء عام، تعرض به زنان و دختران در آبادان و سپس پرونده سازیهای مضحک علیه شاکی، دستگیریهای کور و گسترده، صدور احکام اعدام و یا زندان های طویل المدت و یا تیراندازی به جوانان در شهرهای مختلف کشور به یقین نمونههای کوچکی دال بر وجود بلبشو در راس حاکمیت و همچنین هراس در میان نیروهای سرکوبگر رژیم در تقابل با مردم و جامعه می باشند.
واقعیت دوم را باید در خسته بودن و روحیه باختگی نیروهای رژیم و همچنین بهم ریختگی اعصاب و روح و روان آنان جستجو نمود. وضعیت برای نیروهای سپاه و بسیج بقدری بحرانی است که بقول عوام حتی «از سایه خود» نیز به وحشت افتاده اند.
کمتر روز و یا هفتهای است که رسانه های حکومتی از کشته شدن و به هلاکت رسیدن عوامل سرکوبگر خود در شهرهای مختلف خبر ندهند. براین اساس شاهد رشد و نمو مقاومتهای مردمی در تقابل آشکار با عوامل جاسوسی، اطلاعاتی بسیج رژیم و مجازات آنان در شهرهای مختلف می باشیم.
روزنامه حکومتی وطن امروز (۳ آبان ۱۳۹۹) ضمن اعتراف به روی آوردن مردم به جمع آوری و خرید سلاح از جمله می نویسد: «در یکی دو سال گذشته حجم اخبار مربوط به درگیری مسلحانه با سلاح وینچستر در ایران بسیار قابل تأمل است. طی یک سال گذشته افزایش چشمگیری داشته است.
به عنوان مثال مردادماه امسال ۵۰ قبضه وینچستر شورشی در کرج کشف شد. همزمان ۴۰ قبضه اسلحه شورشی دیگر در اهواز کشف شد. زمستان سال گذشته نیز ۱۲۶ اسلحه که بخش زیادی از آن وینچستر شورشی بود در اصفهان کشف و ضبط شد. آذرماه سال گذشته نیز از کشف بیش از ۱۰۰ شات گان وینچستر در استان گلستان توسط وزارت اطلاعات باخبر شدیم».
سخن از روندی منطقی به مانند دوران پایانی رژیم شاه می باشد که جامعه پس از سالیان صبر و تحمل و مدارا در مقابل تمامی جنایات و سرکوب، اکنون به نقطه انفجاری رسیده و راه حل را تنها در مقابله به مثل و حتی پرداخت سنگین ترین بها برای آن جستجو میکند.
بقول آقای رجوی خطاب به جوانان شورشگر در در تهران پارس «پاسخ فرزندان ایران تهاجم حداکثر و جنگ صد برابر است».
همچنین نبود چشم انداز برای حاکمیت، روحیه باختگی از آینده سیاه و سرنوشت محتوم خود، به رشد و نمو این وضعیت لرزان برای نیروهای زهوار درفته رژیم ضریب زده است.
براین منطق نیروهای سرکوبگر به هر کوچه و یا محله ای قدم می گذارند، با خشم و تنفر عمیق و مقدس مردم روبرو می شوند. آنان بخوبی در می یابند که به چه میزان مورد انزجار جامعه قراردارند. اشعار مردمی در اعتراضات مانند «بسیجی حیا کن، مملکت را رها کن»، «سپاه مزدور نمی خواهیم»، «دشمن ما همین جاست» و یا «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» به یقین بهترین ترجمان برای وضعیت کلی رژیم و بطور خاص نیروهای سرکوبگر آن است.