سخن روز
آثار و پیامدهای سیاسی و اجتماعی اعدام جنایتکارانهٔ نوید شورشگر بیشتر و بیشتر بارز میشود و رژیم بحرانزدهٔ آخوندی را بسان گردبادی در خود میپیچاند.
در پی موج محکومیتهای بینالمللی علیه اعدام شقاوتبار نوید، رژیم آخوندی در واکنشی زبونانه به احضار سفیر آلمان مبادرت کرد. این اقدام در پی توئیتهای اخیر سفارت آلمان در تهران در واکنش به این اعدام بود. به نوشتهٔ خبرگزاری رسمی رژیم وزارتخارجه رژیم اقدام سفیر آلمان را خارج از عرف دیپلماتیک و به منزله دخالت در امور داخلی خود دانسته و بهشدت آن را محکوم کرده است.
سفارت آلمان در رابطه با اعدام نوید نوشته بود: «پذیرفتنی نیست که برای خاموش کردن صداهای مخالف، قوانین اساسی حقوقی نادیده گرفته شوند. دو برادر نوید هنوز در زندان هستند و اکنون به همبستگی ما نیاز دارند».
نمود بارز یک شکست سیاسی دیپلماتیک
جالب اینکه قرار بود در همین روز (دوشنبه ۲۴شهریور) ظریف در یک تهاجم دیپلماتیک به آلمان سفر کند و تور اروپایی خود را برای مقابله با انزوای خفهکنندهٔ رژیم از برلین و با سخنرانی در شورای روابط خارجی (که لابیهای رژیم در آن نفوذ دارند) شروع کند و از آنجا به ۴پایتخت اروپایی پاریس و لندن و سپس رم و مادرید برود و در ادامه از چند کشور آسیایی و آفریقایی نیز بازدید کند، اما همهٔ این سوداهای خوش در طوفانی که خون به ناحق ریختهٔ نوید برانگیخته به باد رفته است.
آلمان تنها کشوری نیست که به اعدام نوید اعتراض کرده است. وزارتخارجه فرانسه نیز این جنایت را محکوم کرد، سخنگوی اتحادیه اروپا هم گفت که این اتحادیه به شدیدترین وجهی این اعدام را محکوم میکند و... زنجیرهٔ محکومیتها همچنان ادامه دارد و نمایندگان پارلمانها، برندگان جایزهٔ نوبل، قهرمانان ورزشی، اتحادیهها و تشکلهای ورزشی در کشورهای مختلف را به هم میپیوندد.
طی ۴دههیی که از عمر این رژیم ددمنش میگذرد و هر روز آن با جنایتی و شقاوتی ضدبشری همراه بوده، به یاد نمیآوریم که یک اعدام، آن هم توسط رژیمی که رکورددار اعدام در جهان است چنین موج سنگینی بر ضد آن برانگیخته باشد.
آن چنان که بخشهایی از رژیم اعتراض میکنند که الآن و در این شرایط خطیر و حساس بینالمللی، چه وقت این اعدام بود، لااقل آن را به یک وقت مناسب دیگر موکول میکردید. بالغ شدن این زمزمههای اعتراض را در روزنامهٔ حکومتی همدلی (۲۵شهریور) میتوان شنید که با سوزوگداز از لغو سفر ظریف به اروپا بر اثر فضای سیاسی ناشی از اعدام نوید افکاری نوشت: «شاید بتوان برداشت غربیها از اجرای حکم افکاری را به حمله به سفارت عربستان از سوی تندروها تشبیه کرد، خسارت آن حمله با هیچ خسارت دیگری قابل مقایسه نیست».
همدلی دربارهٔ علت لغو ناگزیر این سفر توضیح میدهد: «از یکسو هیات ایرانی دمبهدم باید از سوی رسانههای جمعی اروپایی درباره اجرای حکم مذکور سؤال و جواب شود و از سوی دیگر رهبران اروپایی درباره دلایل سفر ظریف به کشورشان با توجه به حوادث رخ داده، باید پاسخگو باشند».
اعترافات یک دژخیم
در این موج خشم و انزجار جهانی، علاوه بر ابعاد و طیف متنوع و گستردهٔ معترضان، ادبیات و کلماتی که به کار میبرند، عمدتاً فراتر از عرف معمول دیپلماتیک است، تا آنجا که دژخیمی به نام باقری معاون بینالملل سر جلاد آخوند رئیسی در واکنشی غیظآلود و مستأصلانه گفت: «من از برخی سفارتخانههای غربی مقیم تهران که دخالت میکنند در امور داخلی ما، از ایشان میخواهم که اگر از حق و عدل و انصاف بویی نبردید لااقل ادب دیپلماتیک را رعایت کنید و مانند یک گروه اپوزیسیون بلندگوی دروغپراکنی نشوید». منظورش بهسادگی این است که اگر هم ما را محکوم میکنید، لااقل با فرهنگ و ادبیات مجاهدین محکوم نکنید! این سخن اقرار ناگزیر به این واقعیت است که آنچه مجاهدین در توصیف وحوش عمامهدار این ولایت ضدبشری میگویند، تا کجا منطبق بر واقعیت است و تا کجا مورد پذیرش قرار گرفته است.
این دژخیم در قسمت دیگری از اظهارات خود با ابراز درماندگی در برابر اشرفنشانان که در دادخواهی از خون نوید قهرمان در ۱۶کشور جهان، فریاد در گلو ماندهٔ مردم خود را خروشیدند و فریاد زدند، گفت: «از کسانی که مسئول ترور ۱۷هزار نفر هستند، همین انتظار میرود که در پایتخت کشورهای اروپایی فریاد بزنند «قاتل راهت ادامه دارد»، ولی تعجب در این است که چرا اروپاییها اجازه میدهند تا تروریستها تحت پوشش حقوقبشر آزادانه فعالیت و از قتل و کشتار حمایت کنند؟!».
این آه و فغان، اعتراف صریح به شکست مفتضحانهٔ رژیم در این کارزار است، رژیم به خیال خود میخواست تقاص هلاکت یک عنصر وابسته به خودش را در جریان قیام شیراز از یک جوان قیامی بگیرد، با شکنجه او را وادار به اعتراف بهقتل کند و سپس او را بهعنوان قاتل اعدام کند تا هم زهرچشمی از نیروهای قیامی بگیرد و هم نیروهای روحیهٔ باختهاش را که از مردم به جان آمده و شعلهور از خشموکین بیامانشان در وحشت و هراسند، سر پا کند، اما ناگهان در این کشاکش میبیند آن کس که او میخواست بهعنوان یک قاتل وانمود دهد، در بستری قرار گرفت که تبدیل به قهرمان ملی قیام شد. جوانی که آمال و آرزویش بالا رفتن از سکوهای افتخار ورزشی بود، در بستر مبارزه و در زیر ضرب شکنجههای طاقتفرسا و زیر سایهٔ طناب اعدام به یک قهرمان آرمانخواه تبدیل شد؛ قهرمانی که سخنانش گواه این تغییر تکاملی است.
نوید در آخرین پیام خود با وضوح تمام این «شدن «خود را بیان میکند و میگوید: «امروز خوشحالم. چون همان چرخ روزگار باز هم چرخید و آرمانهای حقیقی انسانیت را از شما مردم بینظیر یاد گرفتم. آرمانهایی که برای من بهمراتب با ارزشتر و والاتر از سکوهای جهانی کشتی است».
سرنوشت و راهی که نوید پیمود، سرنوشت و راه پیش روی یک نسل شورشگر و تشنهٔ آزادی است. نسلی که صدای آنها را از زندانها تا دانشگاهها و از زبان رانندگان و کارگران و پرستاران تا سایر اقشار مردم میتوان شنید. آنها که فریاد میزنند: «راه نوید را ادامه میدهیم» «ما هر کدام یک نویدیم».
نتیجهگیری
آنچه در واقعهٔ نوید شورشگر از ابتدا تاکنون گذشت، اثباتگر واقعیتهای سیاسی اجتماعی مهمی است که به هر کدام از آنها باید رداخت اما در اینجا اجالتاً به چند مورد آن به اختصار اشاره میکنیم:
رژیم در موقعیتی قرار دارد که همچون کسی که در باتلاق افتاده باشد، دست به هر اقدامی و هر توطئهیی علیه مقاومت و برای سرکوب مردم بزند، شکست میخورد و بیشتر و بیشتر در این باتلاق فرو میرود.
متقابلاً در نتیجهٔ ۴۰سال رزم و پیکار و پایداری مستمر و بهای سنگینی که مردم و مقاومت ایران پرداختهاند، و بهخصوص در نتیجهٔ قیامهای دی۹۶ و آبان ودی۹۸ چنان مسیری ساخته و هموار شده که هر ضربه رژیم به طرف خودش برمیگردد و مقاومت یک گام بیشتر به سمت اعتلا و رادیکالیسم و پیروزی برمیدارد.
در این مسیر، هیچ کمک مؤثری از حامیان استعماری و لابیها و اصحاب مماشات ساخته نیست، چرا که خود رژیم بهخاطر اجباراتش و برای مقابله با خطر قیام و سرنگونی که بهطور روزمره تهدیدش میکند ناگزیر دست به اقداماتی میزند که نتیجهٔ آن، بستن راه بر حامیانش میباشد. به عبارت دیگر رژیم در واپسین دمان حکومتش به نقطهیی رسیده که برای بقا ناچار است مدام به خودش شلیک کند و خودزنی کند. روشن است که این روند منطقاً نمیتواند یک پروسهٔ درازمدت باشد. بیتردید حوادث بزرگی در کمینگاه فرداست