درمیانه ی دهه شصت که نگار
نده دانشجوی پزشکی بود در جریان یکی از گزارشهای با مدادی دانشجویی در توصیف شرایط گفت که در کشورهای پیشرفته که امکانات بهتری دارند برای این بیمارچنینکاری میکنند اما درکشورجهان سومی مثل ایران گزینه های موجود
محدودند۰
این را که دانشجوی مربوطه گفت، ناگهان دکتر جلالی سخن او را قطع کرد و گفت ایران کشور جهان سومی نیست، ما در جهان پنجم زندگی می کنیم! در ادامه دکتر جلالی جهان های اول، دوم، و سوم را مطابق تلقی رایج توضیح داد و جهان چهارم را متشکل از برخی کشورها در قاره آفریقا دانست، جایی که مردم در فقر مطلق به سر می برند و گرسنگی و بیماری بیداد می کند۰ آنگاه گفت که ما در ایران به تنهایی در جهان پنجم به سر می بریم! با این که او آدم به اصطلاح سیاسی نبود و در توصیف جهان پنجم نیز سخنی بیش از همان جمله نگفت، نگارنده با گذشت دهه ها هنوز این توصیف از شرایط ایران را روشنگر و آگاهی بخش می داند۰
این سخن بدان معناست که شرایط حاکم بر میهن ما با جاهای دیگر دنیا شباهت ساختاری ندارد و قابل مقایسه با دیگر کشورها نیست۰ در دستگاه ولایت فقیه آدمیان از هیچ حقّی برخوردار نیستند و حاکمیت می تواند هر زمان که اراده کرد هر کاری را بدون کمترین دغدغه درباره ی حقوق و قوانین، حتّی قوانین مصوّب خودش، به راحتی انجام دهد۰ چرا که مطابق همان مثلا "قوانین"، عمّال دستگاه ولایت مجازند، اگر منافع حکومت ایجاب کرد، هر قانون یا حقّی را زیر پا بگذارند۰دقیقا به همین دلیل است که دستگاه ولایت فاقد ویژگی های حداقلی یک رژیم سیاسی است و از همین رو با حکومت های دیگر قابل مقایسه نیست۰
پرسش مهمی که مطرح می شود این است که اگر چنین است پس شباهت های ظاهری ایران با کشورهای دیگر را چگونه می توان تبیین کرد؟ برای نمونه، ناآرامی های خیابانی ماه های اخیر در آمریکا ظاهرا نشان می دهد که در همه جای جهان نارضایتی از حکومت وجود دارد، و این تنها مردم ایران نیستند که از وضع موجود ناراضی اند۰ از این گذشته، درگیری با نیروهای حکومت و استفاده ی پلیس از زور برای فرونشاندن ناآرامی ها در امریکا هم هست۰ به عبارت دیگر، آیا وجود این شباهت ها، ادعای فوق مبنی بر تمایز بنیادی میان وضعیت حاکم بر ایران با دیگر کشورها را نفی نمی کند؟ به قول اخوان ثالث "آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟" برای پاسخ به این پرسش نخست رویدادهای آمریکا را مرور کرده و تلاش خواهم کرد تحلیلی از ماهیت آن ارائه دهم و سپس تفاوت های بنیادی آن با رویدادهای به ظاهر مشابه در ایران تحت حکومت ولایت فقیه را نشان دهم۰
تحولات چند ماه اخیر در آمریکا
دو روز پس از مرگ جرج فلوید، که در تاریخ بیست و پنجم ماه می در مینیاپولیس روی داد، تظاهرات اعتراضی در بسیاری شهرهای بزرگ آمریکا آغاز شد که تا هفته ها ادامه داشت۰ این ناآرامی ها در برخی شهرها تا همین امروز هم ادامه دارد۰ این سلسله تظاهرات بنا بر ویژگی های مهم ذیل با آنچه در ناآرامی ها و اعتراض های مردمی در ایران می بینیم تفاوت بنیادی دارد۰
الف) انگیزه. موجب اصلی همه ی اعتراض های خیابانی چند ماه گذشته آمریکا وجود پدیده ای به نام نژادگرایی سیستمیک در ایالات متحده عنوان شده است۰ بنابراین نظر، جامعه ی آمریکا از بنیاد جامعه ای نژادگر است که در آن سیاهان صرفا به دلیل رنگ پوست شان مورد تبعیض و آزار واقع می شوند۰مرگ جرج فلوید هم به همین دلیل روی داد و تظاهرات نیز در اعتراض به همین معضل در جامعه آمریکا بوده است۰بررسی این ادعا برای منظور ما در فهم شباهت ها و تفاوت های اعتراض ها در آمریکا و ایران ضروری است۰ چرا که اعتراض برای رفع نژادگرایی سیستمیک از جامعه اقدامی رادیکال از نظر اجتماعی است و با درخواست تغییر رژیم در ایران، که پروژه ای رادیکال در عرصه سیاسی است، ظاهرا سنخیت و مشابهت دارد۰ امّا واقعیت این است که ادعای وجود نژادگرایی سیستمیک در آمریکا بی اساس است۰
در تاریخ همه ی جوامع، تبعیض میان افراد بر اساس دین، نژاد، ملیت، طبقه اجتماعی یا معیارهای دیگر دیده می شود۰ به عبارت دیگر، باور به برابری میان آدمیان، فارغ از رنگ، نژاد،طبقه اجتماعی، دین، و ملیت در تاریخ اندیشه بشر پدیده ای نوپاست۰در ایالات متحده طی جنگ داخلی چهار ساله که در سال ۱۸۶۵ پایان یافت بردگی سیاهان نیز خاتمه یافت۰ از سال ۱۸۶۸ و با افزوده شدن متمم چهاردهم به قانون اساسی، همه آنها که در آمریکا به دنیا آمده یا بعدأ به تابعیت این کشور در آمده اند، فارغ از نژاد و رنگ پوست، دارای حقوق برابر به شمار می آیند۰ هر قانون ایالتی هم که مغایر مفاد این متمم باشد فاقد اعتبار به حساب می آید۰در سال ۱۸۷۰ متمم پانزدهم به قانون اساسی آمریکا افزوده شد که مطابق آن سیاهان حق رأی دارند۰ در جریان جنبش حقوق مدنی در دهه ی شصت سده ی بیستم میلادی بقایای تبعیض نژادی موجود در بخش هایی از جامعه نیز از میان برداشته شد۰کاملأ بر خلاف ادعای رایج در مورد نژادگرایی سیستمیک، از دهه ها پیش در آمریکا سیاهان از امتیازهای ویژه ای در تحصیل و اشتغال برخوردارند که دقیقا هدف آن جبران ستم و بی عدالتی هایی است که سیاهان نسل های پیشین از سر گذراندند۰چکیده ی آنچه در این بخش گفته شد این است که ساختار جامعه ی امروز آمریکا بر برابری آدمیان فارغ از نژاد و رنگ پوست و عقیده، و نه نژادگرایی سیستمیک، استوار است۰آیا این سخن بدان معناست که ایالات متحده جامعه ای است که در آن آدم نژادگرا یافت نمی شود؟ پاسخ این است که در آمریکا هم ممکن است نژادگرایی وجود داشته باشد و کسانی آدم ها را صرفا بر اساس نژاد یا رنگ پوست شان مورد قضاوت قرار دهند، امّا در ساختار جامعه آمریکا نژادگرایی جایی ندارد۰ این بدان معناست که انگیزه ی اصلی اعتراض های خیابانی چند ماه اخیر در آمریکا یک فرض موهوم است۰اکنون این فرض بی پایه را قیاس کنید با انگیزه ی اکثریت ناراضی ایران هنگامی که برای هدف تغییر رژیم و برپایی نظامی آزاد و دموکراتیک به خیابان می آیند۰ آنچه ایرانیان را به خیابان می کشاند محروم بودن از حقوق و آزادی های اولیه انسانی است که در حاکمیت ولایت فقیه اساسا محلی از اعراب ندارند۰چکیده سخن این که جنس انگیزه های اعتراض های خیابانی در ایران و آمریکا، به رغم رادیکال بودن ظاهری هر دو، کاملا متفاوت است۰
ب) روش. یکی از دلیل های اصلی که مقایسه اعتراض ها در آمریکا و ایران را به ذهن متبادر می کند شباهت روش های به کار گرفته شده در این دو مورد است۰ بسیار شنیده ایم که گزارشگران و تحلیل گران واژه خشونت را در توصیف روش اعتراض های مردمی در ایران و تظاهرات چند ماه اخیر در آمریکا به کار می برند۰ به عبارت دیگر، در دیدگاه رایج از آنجا که هم در ایران و هم در آمریکا معترضان از روش های خشن برای اعتراض استفاده می کنند و با پلیس درگیر می شوند، این دو پدیده از یک جنس هستند۰ ظاهرا هم اگر به صحنه های تظاهرات اخیر آمریکا نگاه کنی انگار شبیه صحنه های اعتراض ها در ایران است۰امّا نگارنده به دو دلیل این شباهت روش اعتراض ها در دو کشور را مردود می داند۰
نخست، از نظر شکلی روش های اعتراض در دو کشور کاملا متمایز هستند۰ برجسته ترین و مهم ترین تفاوت این است که ویژگی ثابت و فراگیر اعتراض های خیابانی در شهرهای بزرگ آمریکا حمله به فروشگاه ها و مکان های کسب و کار و غارت کالاها و اجناس بوده است۰ جایی را در آمریکا نمی توان یافت که در چند ماه گذشته شاهد تظاهرات مثلا ضد نژادگرایی بوده باشد اما در آن مغازه ها وفروشگاه ها تخریب و غارت نشده باشند۰ در مقابل امّا، در ایران خمینی زده که درآمد سرانه مردم بسیار پایین تر از آمریکا هم هست در طی چهار دهه ی گذشته، به ویژه از سال ۱۳۹۶ به این سو، که اعتراض های خیابانی در بیشتر شهرهای بزرگ و کوچک جریان داشت، در هیچ موردی نه دیده و نه شنیده ام که حتّی یک نفر چیزی از جایی دزدیده باشد۰ البته یک استثناء در این میان هست و آن ستوان اروجعلی ببرزاده که در جریان حمله نیروی انتظامی به کوی دانشگاه تهران ریش تراش یکی از دانشجویان کوی را دزدید و هم اکنون نیز با عنوان سرهنگ ببرزاده رئیس کلانتری ۱۵۷ مسعودیه سرگرم خدمت به نظام ولایت است! از این که بگذریم، در هیچ تظاهراتی و در هیچ شهری در ایران معترضان به غارت و چپاول فروشگاه ها و تخریب محل های کسب و کار دست نیازیدند۰همین جا باید به هموطنان شریف و مظلوم درود فرستاد که حتی در دشوارترین شرایط اقتصادی در جریان اعتراض های خیابانی هیچگاه به غارت و دزدی روی نیاوردند۰ تمایز این رفتار با روش معترضان در آمریکا آشکار و بی نیاز از توضیح بیشتر است۰البته کسانی نیز همچون اوکاسیو کورتز نماینده ی سوسیالیست کنگره کوشیدند تا این رفتار معترضان آمریکایی را با این ادعا ماست مالی کنند که گویا معترضان برای سیر کردن شکم گرسنه خانواده شان دست به دزدی می زنند۰ هر کس در هر کجای دنیا که دسترسی به اینترنت داشته است و ویدیو های مربوطه را دیده باشد می تواند گواهی دهد که در هیچ یک از این اعتراض ها به خواربارفروشی حمله نشده و کسی نان از جایی ندزدیده است۰ بیشتر مکان های غارت شده شامل فروشگاه های کفش و کیف و لباس و وسایل الکترونیکی بوده است که در آنها اساسا خوراکی یافت نمی شود!
کاربرد خشونت در تظاهرات و درگیری با پلیس مبنای مهم دیگری برای تصور شباهت روش اعتراض ها در ایران و آمریکا بوده است۰ نگارنده کاربرد نابجای واژه ی خشونت را ریشه سؤ فهم رایج در خصوص یکسان انگاشتن روش معترضان ایرانی و آمریکایی می داند۰ این سؤ فهم از آنجا ناشی می شود که در دیدگاه رایج هرگونه استفاده از زور خشونت به شمار می آید، یعنی چنین فرض می شود که خشونت معیاری شکلی، و نه محتوایی، دارد۰ اگر این دیدگاه را بپذیریم، نمی توانیم میان اقدام کسی که با استفاده از سلاح و با ضرب و شتم صاحب خانه اموال او را به یغما می برد، با کار پلیسی که در جامعه ای دموکراتیک برای برقراری امنیت و آسایش عمومی و در چارچوب قوانین در برخورد با مجرمین و جانیان از زور استفاده می کند تمایز قائل شویم، چرا که در دیدگاه رایج عمل هر دو مشمول تعریف خشونت می شود۰همچنین در همه ی جوامع بشری که در آنها نظم و قانون حکمفرما است، برای آنها که قانون را زیر پا می گذارند مجازات هایی مقرر شده است۰بسیاری از این کیفرها، همچون مجازات حبس، نوعا مستلزم سلب برخی حقوق و آزادی ها از فرد مجرم بوده و در تعریف رایج "خشن" به حساب می آیند۰ این معضل با محدود کردن واژه ی خشونت به موارد ناموجه استفاده از زور برطرف می شود۰بنا بر این، واژه ی خشونت را باید تنها در موارد استفاده ی ناموجه از زور به کار برد۰ با این تعریف از خشونت، اقدام تظاهر کنندگان آمریکایی که به پلیس حمله می کنند، فروشگاه ها را تخریب و غارت می کنند، یا مردم عادی را مورد آزار و اذیت قرار می دهند همگی مشمول تعریف خشونت بوده و ناموجه و مذموم است۰
امّا در ایران که ولی فقیه و عمّال او می توانند برای تأمین منافع حکومت شان هر هنجار قانونی، حتّی قوانین خودشان را زیر پا بگذارند، حاکمیت اساسا فاقد نظام سیاسی است چه رسد به مشروعیت سیاسی۰ در چنین شرایطی که همه ی حقوق انسانی از آدم ها سلب شده است مردم حق دارند برای اعاده ی حقوق اولیه انسانی خویش بر علیه حکومتی که همه ی حقوق شان را سلب کرده دست به اعتراض بزنند۰ نیروی پلیس در ایران مأمور اجرای نظم و قانون نیست بلکه فرمانبردار و حافظ منافع ولی فقیهی است که خود، همان گونه که در بالا اشاره شد، به لحاظ سیاسی نامشروع است۰ از همین روست که اگر پلیس ولایت فقیه به مردم حمله کند مردم حق دارند در برابر آن بایستند و از زور استفاده کنند۰ مقاومت مردم در برابر نیروی سرکوب دستگاه ولایت در زمره ی موارد موجه استفاده از زور است و خشونت به حساب نمی آید۰چکیده سخن این که روش معترضان ایرانی و آمریکایی، حتّی آنجا که شباهت ظاهری دارند مثل درگیری با پلیس، از نظر محتوایی دو مقوله کاملا متمایز هستند۰
ج) معترضان. این که اعتراض های خیابانی در آمریکا در بسیاری شهر های بزرگ جریان داشت این پدیده را در ظاهر مشابه تظاهرات گسترده در شهرهای ایران جلوه می دهد و چنین به نظر می آید که بخش قابل توجهی از مردم در هر دو کشور از وضع موجود ناراضی بوده و خواهان تغییرات بنیادی یا رادیکال هستند۰امّا نیم نگاهی به اجزای تشکیل دهنده ی جمعیت معترض در دو کشور تفاوت چشمگیری را نمایان می کند۰سازمان دهی سلسله تظاهرات چند ماه اخیر در آمریکا را دو گروه اصلی بر عهده داشته اند: بی ال ام و آنتیفا۰
بی ال ام گروهی است که رهبر آن و دو نفر از سه نفر بنیانگذاران گروه خود را مارکسیست می نامند۰همچنین، نگاهی به آثار و نوشته های رسمی و مصاحبه های گردانندگان بی ال ام در شهرهای مختلف آمریکا و نیز رفتار اعضای گروه به روشنی نشان می دهد که بی ال ام گروهی نژادگراست۰ تأکید بر عنصر نژاد سیاه و ضرورت رفع آنچه خشونت دولتی علیه سیاهان می نامند در همه ی نوشته های این گروه موج می زند و اساسا اشاره ای به آدم هایی از نژاد یا رنگ پوستی دیگر در نوشته های شان به چشم نمی خورد۰ بر اساس دیدگاه های نمایندگان این گروه، برای جبران ستم تاریخی که به سیاهان آمریکا در دوران بردگی شده است، دولت آمریکا باید مقرری ماهانه ای به همه ی سیاهان به عنوان خسارت پرداخت کند۰ نظر به همین منطق است که نمایندگان رسمی گروه در نیویورک و شیکاگو از غارت فروشگاه ها توسط معترضان حمایت کرده و آن را موجه دانستند۰ بزرگ ترین ایراد وارد بر ادعاهای عدالت جویانه ی بی ال ام این است که نه سیاهانی که امروز در ایالات متحده زندگی می کنند مورد ستمی واقع شده اند که مستحق جبران یا تلافی باشد، و نه سفید پوستان امروز آمریکا دستی در نظام بردگی پیش از ۱۸۶۵ داشته اند که به خاطر آن مستوجب مجازات یا حتّی نکوهش اخلاقی باشند۰ به عبارت دیگر، آدمیان تنها مسئول اعمال و تصمیم های خودشان هستند و نمی توان کسی را بابت ستمی که اجداد او بر اجداد فرد دیگر روا داشته اند مورد مؤاخذه قرار داد۰
در خصوص ادعای مارکسیست بودن گروه بی ال ام نیز زبان نگارنده از بیان میزان دوری باورها، هدف ها، و برنامه های این گروه از مارکسیسم قاصر است! مارکس پژوهش گر خستگی ناپذیری بود که همه ی تلاش نظری او در زندگی معطوف شناخت و تبیین نظام سرمایه داری صنعتی زمان خودش بود۰ مارکس همچنین در آثارش به برتری ها و مزیت های نظام سرمایه داری نسبت به نظام های پیشین پرداخته امّا در عین حال بهره کشی را قلب این نظام و نیز زمینه ساز سرنگونی محتوم آن به دست طبقه کارگران صنعتی به شمار آورده است۰ این کجا و ادعاهای نژاد محور بی ال ام در مورد سیاهان و پرداخت غرامت به سیاهان بابت ستم های دوران بردگی کجا؟ طبقه ی کارگر کجای این داستان است؟ انقلاب سوسیالیستی را هم که می باید همان طبقه کارگر، یا حزب طبقه کارگر در روایت لنین، کارگردانی کند نه یک گروه نژادی خاص۰ چکیده سخن این که نگارنده هر چه بیشتر آراء رهبران بی ال ام را کاویده نتوانسته است ارتباط میان بی ال ام و مارکس را دریابد۰
دیگر گروه اصلی دخیل در اعتراض های آمریکا آنتیفا نام دارد که گروهی چپ گراست۰ این گروه همان گونه که از نام ش پیداست خود را ضد فاشیستی می داند۰ بنا بر نظر این گروه، اگر مردم در دهه های بیست و سی سده ی بیستم میلادی در خیابان ها با طرفداران نازی ها مقابله می کردند و می جنگیدند هیلتر و حزب او به قدرت نمی رسیدند۰ در ایالات متحده امروز این گروه اساسا به ضدیت با ترامپ و گروه های محافظه کار شناخته می شود۰ روش های مورد استفاده آنتیفا شامل بر هم زدن گردهمایی های گروه های محافظه کار یا طرفدار ترامپ و ایجاد جو رعب و وحشت برای هواداران آنها است۰ اگرچه آنتیفا تشکیلات منسجم و سازمان دهی متمرکز ندارد امّا ویژگی همه ی گروه های وابسته به آنتیفا در شهرهای مختلف استفاده از خشونت علیه افراد و گروه های محافظه کار یا همسو با ترامپ بوده است۰از این نظر، تا پیش از آغاز اعتراض های اخیر در امریکا، فعالیت اصلی آنتیفا خاموش کردن صدای فعالان محافظه کار یا طرفدار ترامپ و برهم زدن اجتماعات و تظاهراتی بوده است که از منظر آنتیفا فاشیستی به شمار می آیند۰ در جریان ناآرامی های اخیر نیز نقش ویژه ی آنتیفا حمله به خودروها، ساختمان ها، و مأموران پلیس بوده است۰همه ی این ویژگی ها اطلاق آنارشیسم را بر این گروه موجه می سازد۰ امّا گروه هایی از مارکسیست ها نیز در آنتیفا پیدا می شوند۰ در این مورد نیز به باور نگارنده روح مارکس در قبر در گورستان های گیت در لندن به خود می لرزد از این که نام او با گروهی پیوند یافته که ظاهرا به جای منتظر ماندن برای بلوغ جنبش طبقه کارگر خود آستین ها را بالا زده و مبارزه برای نابودی سرمایه داری را با حمله به دگر اندیشان آغاز کرده اند!
چکیده ی آنچه در این بخش گفته شد این است که دو گروه اصلی معترضان در تظاهرات آمریکا بی ال ام و آنتیفا هستند که هر دو از رأی دهندگان دموکرات هستند۰ بی ال ام عمدتا به دنبال احقاق حقوق خاصی برای سیاهان از جمله دریافت غرامت بابت دوران بردگی است۰ آنتیفا هم گروهی اساسا سرکوب گر و آزادی کش است که می خواهد سر به تن دگراندیشان به ویژه طرفداران ترامپ نباشد۰از این گذشته، هم آنتیفا و هم بی ال ام خواهان اجرای پروژه هایی همچون برچیدن بساط پلیس هستند۰این دو گروه، اگرچه از نظر شمار در میان دموکرات ها حائز اکثریت نیستند، امّا به لحاظ سازمان دهی و توان بسیج نیرو فعّال ترین بخش رأی دهندگان دموکرات را تشکیل می دهند۰ نظر به مجموعه ی همین ویژگی ها و به کار گیری روش های خشونت آمیز علیه پلیس است که برنامه ی این گروه ها از پشتوانه اکثریت آمریکائیان برخوردار نیست، امری که بدون تردید به افول اقبال بایدن و افزایش چشمگیر گرایش به ترامپ و انتخاب دوباره ی او راه خواهد برد ۰
در ایران امّا هر گروه و طبقه و قشری که فکرش را بکنید در جمع معترضان و ناراضیان هست۰ فراگیر بودن و درنوردیدن مرزهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، قومی، تحصیلی، و شغلی از ویژگی های اعتراض های مردمی در ایران بوده است۰از شاعر و نویسنده تا بقاّل سر کوچه، از هنرمند و ورزشکار تا کارگر و کشاورز، از شهرنشین تهرانی تا روستایی خوزستانی، از آذری و گیلک و مازنی و خراسانی تا کرد و بلوچ و ترکمن و عرب و سیستانی در اعتراض های ضد حکومتی مشارکت داشته اند۰ از علی یونسی دانشجوی دانشگاه شریف تا محمد ملکی استاد بازنشسته دانشگاه تهران، واز جوان کارگر ستار بهشتی تا علی صارمی در جنبش اعتراضی مردم ایران هستند۰ آنچه همه ی این گروه های مختلف ایرانیان را به هم پیوند می دهد خواسته ی آزادی از نظام ولایت فقیه و برقراری دموکراسی در ایران است۰ این بدان معناست که بر خلاف معترضان آمریکایی که از گروه هایی خاص با برنامه هایی خاص تر تشکیل شده اند که به آزادی باور ندارند و از پشتوانه اکثریت آمریکائیان نیز برخوردار نیستند، در ایران امّا معترضان جمعیتی فراگیرند که همه ی گروه های موجود در جامعه و اراده ی جمعی آنان را نمایندگی می کنند۰
سخن پایانی
با وجود شباهت های ظاهری میان شرایط ایران و وضعیت دیگر کشورها، در نگاهی عمیق تر آشکار می شود که دستگاه ولایت فقیه شباهتی ساختاری با هیچ نظام سیاسی ندارد و قابل مقایسه با حکومت های دیگر نیست۰ همچنین، ماهیت جنبش مردمی برای دموکراسی در ایران به دلیل نمایندگی کردن خواست همه ی گروه های جامعه ی ایران و داشتن هدف مشروع و فراگیر تغییر رژیم و دست یابی به آزادی، با اعتراض های به ظاهر مشابه در آمریکا سنخیتی ندارد۰