۱۳۹۹ شهریور ۷, جمعه

ایران و نقطهٔ تعادل دو بحران

نقطه تعادل
                                             نقطه تعادل
سرنوشت محتوم اصلی‌ترین سلاح
ایران در دو بحران بزرگ به‌سر می‌برد: بحران معیشت و فروپاشی ارکان مناسبات اجتماعی / بحران موجودیت نظام ولایت فقیه. این دو بحران موازی نیستند که تا ابد ادامه یابند؛ بلکه دو بحران رودررو با ویژگی‌های خاص هر کدام‌شان هستند.

یکی از شاخصهای بارز تشدید بحران موجودیت نظام جمهوری اسلامی آخوندی، شتاب گرفتن فساد در دامنه‌های اجتماعی و سیاسی آن، بالا‌گرفتن جنگ‌وجدال باندهای حکومتی و روال شدن سرگشاده‌نویسی به رؤسای سه قوه است. سرگشاده‌نویسی‌هایی که طی این چندماه شاهد آنها بوده‌ایم، جملگی بر سه محور اصلی تأکید دارند و هشدار و انذار می‌دهند که:
- گسترش فساد از مدار خارج شده،
- توفان سنگین اعتراض و قیام اجتماعی در راه می‌باشد
- وسرکوب و رعب و زندان و جنایت به‌عنوان اصلی‌ترین سلاح حفظ نظام، به بن‌بست رسیده است:
«آقای رئیسی! راهبرد سرکوب، رعب و وحشت و زندان، خودویرانگر است. حرف بنده با شما و جمیع مقامات عالی نظام دقیقاً همین است که این راهبرد امنیتی (شامل سرکوب و رعب و وحشت و زندان و انفرادی) بنیاناً خودویرانگر است و نه تنها به ویرانی اخلاقیات و هنجارهای سیاسی می‌انجامد، که جامعه ایران را در انحطاط و عقب‌ماندگی و جهالت و ظلمت نگه می‌دارد» (نامه سرگشاده سعید زیباکلام به ابراهیم رئیسی، ۴شهریور۹۹).
دو سرنوشت موازی
انبوهی مقاله و اظهارنظر مانند چنین نامه‌های سرگشاده‌یی که از جانب عناصر هر دو باند حکومتی روانهٔ شبکه‌های اجتماعی می‌شوند، گویای مشابهت وضعیت نظام آخوندی با ماه‌ها و هفته‌های پایانی حکومت پهلوی است. ویژ‌گی آن مقاله‌ها و اظهارنظرها و سرگشاده‌نویسی‌ها این بود که آدرس گل بودن آب از سر چشمهٔ دربار پهلوی را می‌دادند. اکنون نیز عیناً چنین وضعیتی را شاهدیم. این عنصر اصول‌گرای دلسوز نظام ولایت فقیه هم سرراست به سرچشمه ـ یعنی همان سران سه قوه ـ اشاره می‌کند تا شاید هشدارهایش افاقه‌یی برای نجات نظام باشد:

«آقای رئیسی! مگر عدم پایبندی کثیری از مقامات نظام به ابتدائیات اخلاق سیاسی را نمی‌بینید؟ نظام ما امروزه لبریز از فساد نهادینه شده در تمام ارکان خود است و جامعه امروز ما لبریز از معضلات و مشکلات و مفاسد تودرتو و ذوابعاد شده است» (همان).
تکیه‌گاهی با سرمایهٔ ریزه‌خواران حکومتی
در این نامه شاهد نوعی نظرسنجی دربارهٔ میزان اعتبار کل نظام جمهوری اسلامی در ایران هستیم. این نامه می‌خواهد بگوید «بدا به‌حال واقعیت که علیه من است»! این نامه می‌خواهد به خودی‌های نظام بگوید که وقت است سر از برف درآورید و بنگرید که زمستان جمهوری اسلامی دارد در مقابل خورشید طرد و تحریم از جانب مردم، مدام آب و آب می‌شود و تنها «اقلیتی در حال کوچک‌تر شدن هستند که به‌رغم دیدن گستردگی مفاسد، از آن دفاع می‌کنند». بدین‌وسیله فریاد می‌زند که دو جبهه رودرروی مردم و نظام ولایت فقیه شکل گرفته‌اند و برای نظام، جز ریزه‌خواران سفرهٔ چپاول و غارت‌گری‌اش نمانده است:

«به استثنای اقلیتی در حال کوچک‌تر شدن از مردم که به‌رغم دیدن گستردگی معضلات و مشکلات و مفاسد، بر این باور هستند که وظیفه شرعی دارند که تا غرق شدن کامل نظام، از آن باید دفاع کنند، اکثریت مردم روند سیاست‌گذاریهای کلان و راهبردی مدیریتی کشور را ظالمانه می‌بینند. باید مجموعه مقامات عالی نظام به این برسند که نارضایتی در میان عموم مردم، خصوصاً طبقات محروم و مستضعف، موج می‌زند» (همان).
اتاق تشریح نظام
در این نامهٔ سرگشاده، با تمام دلسوزی‌ها و حرص و جوش‌ها که برای حفظ نظام ولایی می‌شود، جابه‌جا به سرچشمهٔ اصلاح‌ناپذیر بازمی‌گردد. گویی حسرت می‌خورد که جمهوری اسلامی با حیاتی سراسر جنایت‌آمیز، با فساد نهادینه شده در کالبد و ساختارش و با خبث طینت ضدبشری‌اش، تمام پل‌هایش را خراب کرده و یک آب‌باریکه هم نگذاشته که بشود امیدی به بازگشت داشت. سرلوحهٔ این ناامیدی را هم دجالیت سیاسی‌شده و آمیخته با فرهنگ مبتذل آخوندی معرفی می‌کند. گویی این عنصر اصول‌گرا در جمع سران سه قوه با ریاست خامنه‌ای نشسته و کل نظام را در آینهٔ بازتاب ۴۱سالهٔ اجتماعی‌اش، کالبدشکافی می‌کند. در این تشریح، چوب اشاره را هم بر «دعوی‌های خالی از حقیقت (بخوانید دجالیت) و چپاول و غارت اموال مردم توسط مسؤلان و مقامات» می‌کوبد:

«نمی‌توان تا بی‌نهایت مردم را با دعوی نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و دهها دعوی خالی از حقیقت به غفلت بخوانیم تا رنج و عسرت معیشتی روزمرهٔ خود و هم‌زمان چپاول و غارت اموال خود توسط مسؤلان و مقامات را نفهمند و نبینند» (همان).
نقطهٔ تعادل دو بحران
اکنون واقعیت این است که ایران در دو بحران بزرگ به‌سر می‌برد: بحران معیشت و فروپاشی ارکان مناسبات اجتماعی / بحران موجودیت نظام ولایت فقیه. این دو بحران موازی نیستند که تا ابد ادامه یابند؛ بلکه دو بحران رودررو با ویژه‌گی‌های خاص هر کدام‌شان هستند.

بحران اجتماعی که بار سنگین آن بر شانه‌های مردم ایران است، ویژگی فشردگی، بسان حلقات فنرهای حجیم و قطور است که پتانسیل رهاشوندگی، بالندگی، انتشار، تکثیر، از خود رها شدن و برخاستن دارد.

بحران نظام ولایی اما با سه ویژه‌گی سنتیِ «انقباض، انحصارطلبی و دجالیت» اکنون به بحران موجودیت بالغ شده است؛ آن‌گونه که نشانه‌های بارز آن را در نامهٔ سرگشادهٔ یک عنصر اصول‌گرای نظام مرور کردیم.

بحران موجودیت نظام ولایت فقیه در درون آن به چاره و نجات نمی‌رسد. این بحران فقط پاسخ بیرونی دارد. یعنی همان رهاشوندگی، برخاستن و خیزش ناگزیر اجتماعی که تنها با سرنگونی تمامیت جمهوری اسلامی، به تعادل و تعیین‌تکلیف می‌رسد.

۶شهریور۹۹