خیزش زنان شیرازی
جان فوران در کتاب مقاومت شکننده(تاریخ تحولات اجتماعی ایران ۱۳۸۶) از تظاهرات زنان و مردان در شیراز خبر داده و اینکه در شیراز یک زن و دختربچهای بهضرب گلوله پلیس شاه جان باختهاند، در تهران نیز زنان در رویدادهای ژانویه ۱۸۹۲(دی و بهمن ۱۲۷۰ خورشیدی) دخالت مؤثر داشتند.
وحشت شاه از شورش مردم و چارهاندیشی برای مهار جنبش
آدمیت با استناد به گزارشهای ارسالی شارژ دافر انگلستان(کندی) به سالیسبوری در همان کتاب شورش بر امتیازنامه رژی(ص ۶۹) نوشته که از اواخر محرم ۱۳۰۹ ناصرالدینشاه بهجد میاندیشیده که تسلیم معترضان گشته و امتیازنامه را لغو کند. شاه حتی در تلگراف خود به حکومت آذربایجان نوشته بود: «مشغول این کار هستم و با کمپانی مذاکره میکنم بلکه انشاالله کلیتا این کار را موقوف(کنم) و آسوده شویم».
حسابگری انگلستان
نکته مهمتر آنکه انگلستان نیز که منافع استراتژیک خود در ایران را در خطر میدید، به استناد تلگراف مورخ ۶سپتامبر ۱۸۹۱(۲صفر ۱۳۰۹ قمری) وزارت امور خارج انگلیس به کندی(همان شارژ دافری که گزارشهای پیشین از او نقل شد) به این نتیجه رسیده بوده که با شورش و خروشی که در تودههای مردم بر ضد انگلستان بهوجود آمده، بهتر است از منفعت تنباکو بگذرد تا کل ایران را از دست ندهد.
بخشی از متن آن تلگراف را آدمیت در همان کتاب(ص ۷۰) نقل کرده گویای این است که قرارداد استعماری رژی زیر فشار سنگین مردم بهویژه زنانی که پیشتاز اعتراضهای اجتماعی بودند، در همان اوایل سال ۱۳۰۹ قمری درهمشکسته بود. آن دو خط مهم در تلگراف وزارت امور خارجه انگلستان به شارژدافر کندی این است: «خواست ما این نیست که موضع منفوری بگیریم و برای اینکه خارجیان پول جمع کنند حکوت ایران را به اقدمهای شدید واداریم».
ورود میرزای شیرازی به صحنه
آدمیت مینویسد: «یک ماه و نیم پس از آغاز مذاکره ایران و انگلیس بر سر فسخ انحصارنامه بود که میرزای شیرازی(در اوایل ربیعالثانی ۱۳۰۹) به اقدام برآمد گرچه اقدامش حاصلی نداشت».(کتاب شورش بر امتیاز رژی ص ۷۲)
«زمزمه تحریم دخانیات در هفته آخر ربیعالثانی ۱۳۰۹ در تهران شنیده شد».(کتاب شورش بر رژی ص ۷۴)
و سرانجام روز پنجشنبه اول جمادیالاول ۱۳۰۹ یکباره در شهر شایعه افتاد که از جناب میرزا میرزای شیرازی) فتوایی رسیده در تحریم دخانیات.
بر اساس اخبار ثبتشده در کتابهای تاریخی میرزای شیرازی ساکن نجف در سال ۱۲۷۵ خورشیدی برابر با ۱۳۰۹ قمری حکم به تحریم تنباکو داد.
این تاریخ ۲سال پس از امضای قرارداد رژی در رجب سال ۱۳۰۷ قمری و در نقطه اوج شورشهای اجتماعی مردم ایران است که شاه و علما را هم مورد بازخواست ملی قرار داده و دیوار حرمت موجود بین مردم با شاه و شیخ را فروریخته بود.
از انتشار فتوای میرزای شیرازی به بعد دیگر کار یکسره شد و شکستن چپق و غلیان و تحریم دخانیات به یک رسم عمومی تبدیل گردید در حالیکه اسباب آن تحریم را توده مردم و بهویژه زنان پیش از این در بسیاری شورشهای اجتماعی فراهم کرده و شاه و علما را به تسلیم واداشته بودند، آنچنانکه حتی دولت انگلستان هم برای حفظ منافع بلندمدت خود، راضی به لغو امتیازنامه رژی شده بود.
لغو امتیاز رژی، حاصل قیام تودهها و میدانداری شگفتانگیز زنان
پنجم جمادیالاخر سال ۱۳۰۹ هجری قمری ناصرالدینشاه ناگزیر امتیاز تنباکو را لغو کرد.
جنبش تنباکو یکی از مهمترین تجارب مردم ایران در محدود کردن قدرت استبدادی شاه بود اما در عینحال نقطهای بود که مردم بهقول خود علما، «مردم علما را به روی منبر کشاندند» تا در مقابل قرارداد انحصار دخانیات بایستند.
مردم(بهویژه) زنان بودند که ملاهای مرتجع را حین طرفداری از قرارداد رژی از منابر پایین کشیدند، زنان بودند که در شورش شهری و تجمع در برابر خانه نجمآبادی میدانداری کردند، در تبریز نیز گرچه کار اعتراض ابتدا توسط تجار آغاز شد، اما بعد زینبپاشا و دیگر زنان همراهش بودند که بار قیام را به دوش کشیدند.
در شیراز هم زنان بودند که در ایستادگی در مقابل امتیازنامه رژی کشته دادند تا نهایتاً استعمار و ارتجاع و دربار از ترس انقلاب، تن به لغو آن امتیاز استعماری دادند. فتوای میرزای شیرازی آخرین پرده آن ماجرا بود.
زیرنویس:
(۱)بخشهایی از بیانیههای نکوهشگرانه به شاه و علما در واقعه رژی(منبع: خاطرات حاج سیاح ص ۳۳۳ به بعد):
این بیانیهها که در معابر عمومی نصب میشد، کار را بر شاه و حکام و علما سخت کرده و راه شورش بر ضد قرارداد رژی را آرام آرام به سوی یک انقلاب ضداستبدادی و ضداستعماری میگشود. بیتردید اگر آن حرکت اجتماعی پروسه طبیعی خود را طی میکرد، همان هنگام(و نه سالها بعد در دوران مظفرالدینشاه) کار به بزرگترین انقلاب اجتماعی تاریخ ایران تا آن زمان میکشید.
مضمون مکتوب به شاه:
«عرض رعیت بیچاره فلکزده بختبرگشته سیهروزگار... این است که... میرزاتقیخان را که امیدگاه ملت... بود، بیتقصیر برافکندید، همه سکوت کردیم. شصت فوج سوار ایرانی را در سفر مرو به دست ترکمان اسیر دادید... هر کس از برادران اسلامی ما... قربانی کردید چشم پوشیدیم، از اراذل و اشخاص پست... حتی گربه را... به مقام و لقب مفتخر فرموده بر عقلا... ترجیح دادید تذلل کردیم، جیران خانمها، ملیجکها، ببریخانها بزرگان مملکت واقع گردیدند... عمارتها(ساختید) جز تماشا کاری نکردیم... این حکام حریص ظالم وحشی را که به هر ولایت مسلط کردید... هر شکایت از آنان شد اعتنایی نکرده... اهل ولایت عور و عریان رو به بیابان گذاشته، در خارجه به عملگی و گدایی و حمالی رفتند، اعلیحضرت توجهی نفرموده باز خونخواران را مالکالرقاب رمه گوسفندان بیشبان فرمودید. به فرنگستان تشریف بردید، آیا در بندر و لنگرگاه تمام ممالک، غیرایرانی حمال و ذلیل و عمله دیدید که اکثر ایشان در غربت بهذلت جان میدهند؟... توجهی بهحال مردم بیچاره بفرمایید، عاقبت ظلم وخیم است... خدا آگاه است کار به جان و کارد به استخوان رسیده...».
سواد کاغذی که به علما نوشته شده:(ص ۳۳۸):
«حضور مبارک آیاتالله... عرضه میداریم... آیا حالت حالیه و رفتار بزرگان و مقتدران را با رعایا و اصناف و کسبه ایران... میدانید یا خیر؟ یا این رعایای فلکزده که... هزارها از علما و طلاب و سادات را غرق نعمت و رحمت و راحت داشته، ایشان را آقا و خودشان را بنده، به بوسیدن خاکپای ایشان تبرک میجویند... آقایان را صدرنشین گردانیده، بهترین نعمتها و زنها و عمارتها و لباسها و اسبها و باغات و املاک را بر ایشان روا داشته، خود ذلت را قبول کردهاند، آقایان چه توجهی بهحال این ضعیفان کردهاید؟ این قتلها و غارتها که بر ایشان وارد میشود، حضرات آقایان را در کجا دلسوخته و به یک اقدامی جلوگیری از این ظلمهای بیحساب کردهاند؟... عجبا! گاهی میبینیم هرگاه صدای یک دفی در خانه یک فقیری بلند شود رگ امربهمعروف حضرات آیاتالله بهحرکت آمده، لشگر طلاب تا ریختن خون صاحبخانه ایستادگی میکنند، اما فریاد مظلومان که در زیر چوب و فلک از دربار دولت و حکام به آسمان بلند میشود آقایان را کک نمیگزد! این توهینها و غارتها و... شکنجهها که به مسلمانان وارد میآید در نزد آقایان گویا از عادیات است؟! آیا جوابی برای روز جزا حاضر کردهاید؟... آیا پیغمبر و امام اگر حاضر بودند، به این حال ملت مثل شما تماشا کرده به کار عیش خود مشغول میشدند؟... با این ودایع(خدا) چه رفتار کردهاید؟... کی شما اتفاق نموده ملت را دعوت به رفع ظلم نمودید و کسی نشنید؟!... کی گفتید این ظلمها را حق ندارند؟
مضمون مکتوبها به حکام و بزرگان شهرها(ص ۳۳۶):
«ای هموطنان و غیرتمندان و برادران! چشم عبرت بازکرده به روزگار سیاه خود نگاه کنید که به چه درجه اسیر و ذلیل و خوار و بدبخت و سیهروزگارید و فریادرس ندارید، به هر عجز و... التجاء عاجزانه به درگاه ملوکانه کردیم... عرایض ما را قابل اعتنا نشمرده، رعیت را مورد سخط(خشم) واقع گردانیدند، از خدا و رسول شرم نکردند... امیرالمومنین... فرمود تا حال به ظالمان گفتند ظلم نکنید، نشنیدند. حالا به شما میگویم قبول ظلم نکنید... همت را عالی بدارید... مطیع ظالم نشوید تا شما را گوسفند ندانند... زیر بار ظلم نروید، بر اولاد و آیندگان رحم کنید... که ظالم در هیچ حدی نمیایستد... زندان دولت را ببینید! از ۴۰سال محبوس و اسیر... هست که در این مدت کسی اسم او را نشنیده، زنده در گور شده مگر اینان اولاد وطن و برادران ما نیستند؟... چقدر بیگناهان را بهغرض نفسی، تهمت بابی زدند و کشتند؟!... اهالی ایران آیا مردهاند؟ مثل میرزا تقیخان... را کشتند کسی نگفت چرا؟... مردم را شب و روز بهدلخواه... زنجیر و حبس میکنند مالشان را میگیرند کسی نمیپرسد چرا؟... مردم! به چه امید سکوت کردهاید؟ کیست که میتواند اسب خوبی... یا متاع خوبی داشته و ایمن باشد؟... کیست بتواند حق خود را مطالبه کند؟ ای مردم! کی اقدام به خلاصی خود کردید و نشد؟ کی اتفاق نمودید و فایده ندیدید؟ برخیزید و حدی برای ظلم بگذارید. غیرت! غیرت!