بخشی از دفاعیات مسعود رجوی در بیدادگاه نظامی شاه در بهمن ۱۳۵۰ خورشیدی که به گوشههایی از تاریخ رضاخان اشاره میکند
مسعود رجوی در روز ۲۷بهمن ۱۳۵۰ در دفاعیات خود گفت:
«...شما در حین مدافعات مکرر صحبت برادران ما را قطع میکنید. ما البته از این رژیم بیش از اینها انتظار نداریم. بنابراین حالا وارد اصل مطلب میشوم:
- مسعود رجوی آنگاه به تشریح نحوه شکل گرفتن و تحمیل رژیم رضاخان توسط انگلیسها به ایران پرداخت.
- رئیس دادگاه نظامی سرتیپ عبدالله خواجهنوری صحبت را قطع کرد و با برآشفتگی به متهم تذکر داد که عنوان ایشان «اعلیحضرت رضاشاه کبیر » است!
- مسعود رجوی گفت: من دارم از زمان رضاخانی صحبت میکنم. چون یکی از آثار مهم دوره رضاشاه یعنی شروع دوره دیکتاتوری، همین خشک شدن ریشه رجال واقعی و مؤمن و میهنپرست است. این رژیم رجال کشور را یا جذب کرد یا عوض نمود یا آنها را خرید و یا از کار برکنارشان کرد و یا کشت.
- من و دوستانم از فرزندان دکتر مصدق هستیم که به پول و مقام پشتپا زدهایم. در جنگی که با شما داریم، سلاح مهم است، ولی انسان مهمتر است. اصل موضوع، انسان و انسانیت است. این دیگر خریدنی نیست. قابل فروش هم نیست.
در زمان مصدق مستوفیالممالکهایی بودند که مثل همین پرویز نیکخواه در زمان خودمان خریده شدند.
- وقتی در ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰ دوره صدارت و نخستوزیری مستوفیالممالک تمام شد و رضاشاه او را دور انداخت، از طریق خانم همدمالسلطنه به دکتر مصدق پیغام داد که «من تا چانه به گِل نشستم، شما مواظب باشید که تا فرق سر در لجن فرو نروید». منظورش این بود که کار با این رژیم، فرو فتن در لجنزار است. آنهایی که به مصدق و نهضت ملی پشت کردند، بعد که مردم دست رد به سینهشان زدند خیلی تأسف خوردند...
حالا آقای دادستان هم اگر دلشان میخواهد، میتوانند به حرفهای ما گوش نکنند ولی بدانند که مأمور هستند ولی معذور نیستند! مواظب باشید فردا وضعتان از این هم بدتر نشود. هیچکس پشت سر سپهبد آزموده صلوات نفرستاد.
-دادستان صحبت را قطع کرد و گفت: چون دادگاه علنی است از اختیارات قانونی خود سوءاستفاده میکنید و مطالب را تحریف و به مقدسات اهانت میکنید.
مسعود رجوی: آقا، دادگاه رئیس دارد. مگر نوبت شماست که حرف میزنی؟ دفاعیات ما همه در رفع اتهامات مذکوره است. بهقول خودتان جلسه علنی است. مگر ما حرف مُنافی اخلاق زدهایم؟
دادستان اگر ادامه دهید تقاضای سری بودن دادگاه را خواهم کرد.
- در ۱۹۰۷ که این قرارداد ننگین بسته شد ایران به ۲قسمت تقسیم شد. بعد از انقلاب اکتبر امتیازات استعماری تزارها از بین رفت و انگلیس ایران را از لحاظ استراتژیکی مقدم بر هند شمرد. همزمان با اولین استخراجات نفت ایران، کودتای سوم اسفند را ترتیب دادند. نفت ایران بهقدری برای انگلیس حیاتی بود که دیدیم با بسته شدن کانال سوئز لیره انگلیس سقوط کرد. بهقول مصدق فقید، طرحی که انگلستان اجرا کرد خیلی ماهرانه بود: تشکیل ایران متمرکز با سرکوب قدرتهای محلی مانند شیخ خزعل و سردار جنگل(که تجربه تاریخی گرانبهایی برای ملت ایران است) و از بین بردن اسماعیل آقا در آذربایجان. به این ترتیب اساس یک حکومت مقتدر را ریختند. البته یک حکومت مقتدر برای حفظ سلطه انگلیس. حکومتی که فایده آن بعد از شهریور ۲۰ روشن شد.
بعد از سرکوبیهای لازم، بعد از تبدیل مجلس به یک مجلس بیاراده و ایجاد ثبات لازم، بالاخره در سال ۱۳۱۲ مسأله اصلی نفت مطرح شد و قرارداد ۱۹۳۳ بسته شد. مثل پارسال، اول تبلیغات و چراغانی و میتینگ بود و بعد امضای تقیزاده پای قرارداد ننگینی که توسط دکتر مصدق لغو شد. این قرارداد ۲هدف اصلی داشت. اولاً مدت قرارداد تمدید شد یعنی به مدت قرارداد دارسی که ۶۰سال بود ۳۰سال اضافه شد. ثانیاً برای مقابله با استقلالطلبی عراق که ممکن بود باعث جنبش مردم شود.
طبق این قرارداد اگر وضع عراق عوض میشد منافع انگلیس ثابت میماند. از این سالها میگذریم...
در شهریور ۲۰ تمام ایران زیر سلطه خارجی رفت. بعضی از افسرها با چادر در رفتند و ایران فقط ۳ساعت دوام آورد. جنگ دوم هنوز تمام نشده بود که طرح تجزیه ایران اینبار بهوسیله انگلیس و آمریکا ریخته شد و این قرارداد توسط دولت حکیمی امضاء شد.
- آیا وقتیکه نخستوزیر ایران طرح تجزیه کشور خود را بریزد، ما حق نداریم بگوییم که تابع ملت و خلق ایران هستیم نه دولت حاکم بر ایران؟
- بگذریم، این طرح هم با مجاهدات طاقتفرسای مصدق رد شد. تا آدم خودش در فضا نباشد نمیفهمد فشار یعنی چه، تهدید یعنی چه.
- اما وقتی آن طرح رد شد معاون وزارتخارجه شوروی آمد در مورد امتیازات نفت گفتگوهایی کرد. از طرفی دولت انگلیس بهخاطر امتیازات نفت خود در جنوب، حاضر به معاملاتی درباره نفت مناطق شمالی با روسها بود. برای همین امر، نخستوزیر وقت -ساعد- به سفیر روس وعدههایی داده بود. میخواستند یک موازنه مثبت یعنی امتیازدهی دوجانبه به روس و انگلیس برقرار کنند.
مصدق و ملت ایران موازنه منفی بهمعنی استقلال خودشان را میخواستند. این بود که ملّیون ایران بیکار ننشستند و با کوشش زیاد ماده گذراندند که ضمن آن جلوی سلطه شوروی هم گرفته شد و دادن هر گونه امتیازی به هر نحوی، مسکوت گذاشته شد و بهموافقت بعدی مجلس موکول گشت.
- اما آقایان استعمارگران از جان ملت فقیر ما دست برنداشتند. در سال ۱۳۲۹ رزمآرا را از ستاد ارتش آوردند و در کرسی نخستوزیری نشاندند تا رزمآرا، در لباسِ ظاهرفریبِ خودمختاری ولایات در امور داخلی، لایحه به مجلس ببرد و از تصویب بگذراند. باز هم ملّیون که رهبری آنها را دکتر مصدق بهعهده داشت پس از مشاجرات و مباحثات و زحمتهای زیاد توانستند آن را در نطفه خفه کنند و جلوی سلطه خارجی را بگیرند و قرارداد موردنظر منتفی شد. سپهبد رزمآرا بهانتقامِ بازیکردن با سرنوشت ملت بهقتل رسید.
حالا دیگر اوضاع داخلی مملکت بهعلت رشد سیاسی مردم تب و تاب دیگری داشت. بعد از شهریور ۲۰ مصدق نفت را تبدیل به یک شعار و انگیزه ملی کرد صفوف مردم را متشکل و شعلهها را فروزانتر ساخت. بعد از مجلس پانزدهم نمایندگان واقعاً مجاهدت کردند. شرکت غاصب نفت ایران و انگلیس که در واقع نماینده دولت انگلیس بود، از تطمیع نمایندگان گرفته تا حبس آزادیخواهان، از هیچ چیز فروگذار نکرد. حتی طرح آنچه که امروز ”اصلاحات ارضی” است در آن زمان بهوسیله تقسیم املاک سلطنتی ریخته شد. مسأله ظاهرفریبِ تقسیم املاک سلطنتی برای خاموش کردن مسأله نفت و تحتالشعاع قرار دادن آن در اذهان، طرح شده بود. با اینهمه نفت همچنان در مرکز افکار مردم بود. در این اثناء یکبار هم بهناگهان نان در تهران قحط شد تا بلکه سرِ مردم به آن گرم شود و کسی حال و حوصله حمایت از مصدق نداشته باشد.
...اما سرانجام اراده خلق پیروز شد و مردم و ملت ایران راه خود را پیش برد و در آخرین روز سال ۱۳۲۹، نفت ملی اعلام شد. مردم ایران در آن روز طعم پیروزی را چشیدند.
بعد از آن روزهای پرافتخار دیگری در پیش بود. پیروزی در خلعید از انگلیس در مورد نفت و دیگری روز ۳۰تیر ۱۳۳۱ روز تجلی اراده خلق. در آن روز خلق، بر ننـگ تسلیم پیروز شد. در آتیه از این روزهای طلایی بسیار خواهیم داشت.
باید گفت که مشروطه برای مدت محدودی دوام آورد. در ۲۸... در ۲۸(آقای دادستان برای اینکه قطع نکنید ماه و سال آنرا نمیگویم!) بله در ۲۸ مشروطیت بهخاک سپرده شد. احتیاجی نیست که من سیاست دولت مصدق را روشن کنم. او نمیخواست هیچ سلطهای بر کشور ما برقرار باشد. از نظر اقتصادی اولین و آخرین بودجه متعادل را تقدیم به مجلس کرد. برای اولین بار صادرات با واردات برابری کرد. بههرحال آن روز گرم تابستان، آن روز ۲۸، در تاریخ ایران به سیاهی و سردی تبدیل شد. بعدها ایدن، نخستوزیر انگلیس، در خاطراتش گفت، بعد از سقوط مصدق تنها شبی بود که خواب راحت کرده است. میگفتند که ”آفتاب هرگز در مستعمرات انگلستان غروب نمیکند” و “هر جا موجی باشد ساحلش انگلستان است”. مصدق غروب استعمار و طلوع آزادی و استقلال را میخواست... اما افسوس که کار به آنجا کشید که نباید میکشید.
- ابتدا ژنرال شوارتسکف آمریکایی به ایران آمد و بعد شاهزاده خانم ایرانی و زاهدی و شعبان جعفری با هم کودتا کردند.
- دیکتاتوری نظامی دوباره با شدت بیشتر ادامه یافت. شکنجه و تیرباران قهرمانان آغاز شد. دکتر فاطمی با ۴۰درجه تب بعد از تحمل شکنجههای طاقتفرسا بهپای چوبه دار برده شد. کریمپور شیرازی زندهزنده سوخته شد. روزبه، از قهرمانان شرافتمند، تیرباران شد.
پس بگذارید بگویم: دکتر مصدق فقید بهیاری مردم برای گذراندن طرح ملی شدن نفت روی کار آمد. برای اجرای همین قانون بود که مردم حکومت را به مصدق سپردند و این تنها حکومت قانونی بود که در ایران بهوجود آمد...
در این هنگام رئیس دادگاه اعلام نیمساعت تنفس کرد و سخنان مسعود رجوی قطع شد.
...میخواهند جوانان ما را از پرداختن به مبارزه و مسائل اصلی جامعه بازدارند. چرا برای دانشگاه کادر مسلح میگذارند؟ ساواک چرا میلیونها دلار پول بیحساب و کتاب در اختیار دارد؟ در ادارات هیچ کارمندی بدون پرکردن پرسشنامههای عریض و طویل ساواک استخدام نمیشود و هزار مثال دیگر. هر کجا برویم با ساواک سروکار داریم. افسران بازنشسته را رئیس حفاظت کارخانهها و ادارات و دانشگاهها میکنند. تا کارگر لب به اعتراض باز کند، کتک و شکنجه نصیبش میشود.
به شهربانی و ساواک در پیدا کردن گروههای مبارزین اختیار تام دادهاند. رئیس زندان قزلقلعه میگوید همانطور که تابهحال گوسفند میکشتید با آنها رفتار کنید... کارگران جهان چیت که برای اضافهحقوق اعتصاب کرده بودند در کاروانسرا سنگی، به مسلسل بسته شدند و ۱۲نفر کشته دادند. در اردیبهشت امسال به دانشگاه آریامهر و دانشگاه تهران و حتی به استادان حمله کردند. ۱۰نفر از دانشجویان را که مشغول بازی شطرنج بودند بدون هیچ مجوزی بازداشت کردند.
آیتالله طالقانی به زابل تبعید شد. محکومیتهای طویلالمدت در انتظار دارندگان کتب متضاد با منافع رژیم حاکم است.
این رژیم چارهای جز شدت عمل ندارد. این نشانه احتضار اوست.
متهمین سیاسی در ساواک و اطلاعات شهربانی با وحشیانهترین شکنجهها روبهرو میشوند. در حالی که طبق ماده ۱۳۱ هر کدام از مأموران متهمی را برای گرفتن اقرار شکنجه بدهند مسئولند. اگر شکنجه به مرگ بیانجامد آن مامور، قاتل محسوب میشود...
سوزاندن با اجاق برقی، کشیدن ناخن، شلاق سیمی، و انواع شکنجهها در ساواک معمول است. مسعود احمد زاده دو ماه در بیمارستان بستری بود.اصغربدیع زادگان را سه بار پس از سوزاندن با اجاق برقی عمل کردند. بهروز دهقانی زیر شکنجه شهید شد. شدت ضربات به حنیفنژاد بهقدری بود که استخوانهای پا و دست و دماغ و گوش او شکست. عدهای از متهمین شنوایی خود را از دست دادهاند.
شما تحمل شنیدن اظهارات ما را ندارید.
ما از رژیم جز این انتظاری نداریم.
بهامید روزی که ملت خیانتکاران را به دادگاه بکشاند.
درود بر مردانی که رنج انقلاب را تحمل کردند».