خرید رادیوی معمولی با مجوز امنیتی!
اختناق رضاشاهی برای جوانان امروز قابل درک نیست، بهعنوان مثال: شهروندان عادی برای خرید یک دستگاه رادیو که تنها میتوانست برنامههای فرستنده دولتی را دریافت کند، باید از شهربانی اجازه کتبی میگرفتند و برای فروش همان رادیو به دیگری، باز هم باید همین ریل اداری امنیتی را طی میکردند!
در یک مجوز قدیمی شهربانی که به صاحب آن اجازه خرید رادیو طبق شرایط خاصی داده شده! آمده است: به دارنده این برگ آقای فلانی اجازه داده میشود طبق درخواست ثبتشده در دفاتر مربوطه، یک دستگاه رادیو مدل فلان ساخت کارخانه فلان به شماره سریال فلان در منزل خود داشته باشد و آنتن آن را نصب کند! بعد هم نوشته: اگر نامبرده خواست رادیوی خودش را به کس دیگری بفروشد یا منتقل کند باید شهربانی را مطلع کرده و پروانه خودش را هم پس بدهد! و یک سری مقررات دیگر!
مجوز امنیتی خرید و فروش رادیوی معمولی برای شهروندان در زمان رضاشاه
مجوز امنیتی خرید و فروش رادیوی معمولی برای شهروندان در زمان رضاشاه
مسافرت داخلی با ویزای رضاشاهی!
شاید امروز کسی نداند که زمان رضاشاه اختناق آنقدر شدید بود که مردم برای سفر به شهرهای دیگر باید از شهربانی محل، اجازه کتبی و بهاصطلاح پاسپورت میگرفتند! عینا مشابه سفر به خارجه! وسط راه هم مانند پستهای بازرسی امروز سپاه پاسداران، در مناطق گلوگاهی پستهایی وجود داشت که اجازه سفر مردم از این شهر به آن شهر را چک میکردند! مقرراتی که تنها با اخراج رضاشاه از ایران، ملغی گردید.
روزنامه ایران شماره ۶۶۸۳ در تاریخ ۴مهر ۱۳۲۰ یعنی تقریباً یکماه پس از اخراج رضاشاه از ایران، این آگهی را منتشر کرد:
آگهی از طرف اداره کل شهربانی!
برای رفاه حال عامه از امروز، گرفتن پروانه مسافرت از طرف اداره کل شهربانی ملغی شده است و مردم میتوانند بدون پروانه در داخل کشور مسافرت نمایند. پاسهای جادهیی اطراف شهر نیز که برای بازرسی پروانه مسافران تأسیس شده بود از امروز برچیده شده. کفیل اداره شهربانی.(منبع: گذشته چراغ راه آینده ص ۶۳)
در دیکتاتوری رضاخان، مردم برای سفر به شهرهای دیگر باید از شهربانی محل اجازه کتبی میگرفتند
در دیکتاتوری رضاخان، مردم برای سفر به شهرهای دیگر باید از شهربانی محل اجازه کتبی میگرفتند
خطای دیکتاتور و هزینه کردن از هستی ایران
و سرانجام رضاشاه را انگلیسها همانطوری که آورده بودند، با یک فرمان ۳خطی هم بردند.
رضاشاه در واقع آنجایی مورد غضب انگلستان قرار گرفت که در تعادلقوای جدید جهانی، مرتکب یک اشتباه برآورد سیاسی شد و به سمت هیتلر و فاشیسم رو به رشد آلمان گرایش پیدا کرد. این سیاست نه تنها باعث اخراج تحقیرآمیز خودش از ایران توسط انگلستان شد بلکه باعث اشغال ایران به دست نیروهای متفقین که با فاشیسم هیتلری در جنگ بودند هم شد و یک دوره اشغال، قحطی و سرکوب شدید نصیب مردم ایران کرد.
بعد هم تلگراف سفارت انگلیس به رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ است که بسیار آمرانه به قزاقی که تصور میکرد «شاه» است ابلاغ کرد: «اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند. ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد».
به این ترتیب رضاشاه رفت و ناگهان بغض مردم باز شد.
نگاهی به برخی رروزنامههای تهران در فردای اخراج رضاشاه از ایران
سرمقاله اطلاعات، سناتور معلومالحال عباس مسعودی ۲۹شهریور ۱۳۲۰: «میگویم امروز آزاد شدیم... از امروز هر ایرانی میتواند با اطمینان خاطر خانهاش را آباد کند، بازرگان ایرانی میتواند با راحتی به کاسبیاش بپردازد و استاد ایرانی میتواند بیدغدغه به شاگردهایش درس بدهد. از امروز آزادیخواهی گناه نیست»!
روزنامه ایران ۳۰شهریور ۱۳۲۰: «ورق برگشت! امروز... نسیم آزادی وزیدن گرفته، حق و عدالت در حیات ما بنای جلوهگری نهاده».
روزنامه ایران ۳۱شهریور ۱۳۲۰: «این روزها... به هرجا پا مینهید... از آزادی و دموکراسی حقیقی صحبت میکنند در دلها جشن آزادی برپاست و... به هم شادباش میگویند... اینک میتوانیم آزادانه دردهای خود را به یکدیگر بگوییم... راستی مگر زندگی به جز آزادی چیز دیگری هم هست»؟
روزنامه ایران شماره ۶۶۸۱: «این چند روزه خوشوقتی مردم از رسیدن به آزادی و اعاده رژیم حقیقی مشروطه به حدی است که احتیاج به گفتار زیاد در اطراف آن نمیباشد».
روزنامه اطلاعات ۳مهر ۱۳۲۰: «آیا این خبر مایه تأسف نیست که پیش از رسیدگی به موضوع جواهرات سلطنتی و... غصب اموال و املاک... و داد(رسی) افراد و حبس و شکنجه مظلومین و خفهکردن بیگناهان در گوشه زندانها در محکمه عدالت... شاه سابق که مملکت را اینطور پریشان و بیچاره ساخته، رهسپار بلاد خارجه شود»؟
روزنامه تجدد ۳مهر ۱۳۲۰: «شاه سابق کجا میرود؟ محاکمه مسببین بدبختی کشور چه شد»؟
روزنامه ایران ۴دی ۱۳۲۰: «اگر سانسور در ایران برقرار نبود مردم میتوانستند به شاه سابق بگویند:
ای شاه! چرا خانه و مزرعه ما را بهزور میگیری؟
چرا قانون اساسی کشور را زیرپا میگذاری؟
چرا اساس مشروطیت را برهم میزنی؟
چرا وزرا را به میل خود میبری و میآوری و زندانی میکنی و میکشی؟
چرا مردم بیگناه را به جرم وطنخواهی و ایمان به آزادی... میزنی؟ میبندی؟ و به زندان میافکنی و زجر میدهی و به دیار نیستی میفرستی؟
و چنین بود سیمای واقعی «اعلیحضرت رضاشاه کبیر! بنیانگذار ایران نوین!».(گذشته چراغ راه آینده ص ۱۱۸ تا ۱۲۲)
بدرقه دیکتاتور با ننگینترین خاطراتش
ورای هر بحثی، طبعاً آنچه که رضاشاه نسبت به انقلاب مشروطه کرد و بهویژه کشتاری که از سران انقلاب مشروطه و برجستهترین آزادیخواهان و مخالفان بهعمل آورد، سیاهترین و ننگینترین بخش کتاب زندگی اوست.
اما وقتی که رضاخان در جریان اشغال ایران به دست روسها در جنگ جهانی اول، به ژنرال نیکلای باراتف فرمانده ارتش اشغالگر روس در قزوین پیوست، ننگی مرتکب شد که در تاریخ بیسابقه است.
و قرار دادن همین صحنه از تابلوی زندگی او در کنار تابلوی کشتار انقلابیون مشروطهخواه ایرانی، هر ناظری را از هر سند و مدرک دیگری درباره شناخت رضاشاه بینیاز میکند.
در واقع صحنه تاریخ ایران، نشاندهنده هماوردی قهرمانانی است که برای ایران جان فدا کردند، با قزاق غارتگری که قهرمانان تاریخ ایران را قربانی قدرتطلبی خودش کرد.
۲خیانت ویژه رضاشاه!
در واقع رضاشاه ۲بار مانع رشد طبیعی و تکامل طبیعی جامعه ایران شد:
یکبار وقتی که انقلاب مشروطه و قهرمانان آن انقلاب بزرگ را سرکوب کرد و از گذار ایران به آزادی و دموکراسی جلوگیری کرد.
بار دوم وقتی که با سیاست ضدملی خودش در قطببندیهای جهانی و همراهی با باد جهانی فاشیسم، ایران را دم برق متفقین داد و باعث اشغال ایران و عقب افتادگی مضاعف مملکت شد.