۱۳۹۷ خرداد ۳۰, چهارشنبه

تلاش برای سرپا کردن جنازه اصلاحات


سخن روز ۲۸خرداد ۱۳۹۶
این روزها در صحبتها و مطالبی که بین اعضای باند اصلاح‌طلب نظام با همدیگر رد و بدل می‌شود یا در مصاحبه‌هایی که با رسانه‌های خودشان می‌کنند و بیانیه‌هایی که صادر می‌کنند عموماًً این حرف یا این اعتراف مطرح می‌شود که: مردم از اصلاح‌طلبان عبور کردند یعنی مردم از آنها رو برگردانده‌اند یا مثلاًًً مطرح می‌شود آنهایی که به روحانی رأی دادند، الآن پشیمان هستند.
منظور و مقصد نهایی گویندگان این حرف‌ها چیست؟
آیا آنها حقیقتاًً دارند اعتراف می‌کنند به پایان خود و باند و جریان سیاسی‌ای که در این مملکت شکل داده بودند؟!
یا این‌ هم فریب دیگری است که این باند برای ادامه حیات خود، به کار می‌برد؟


واقعیت اعتراف‌های اخیر اصلاح‌طلبان مبنی بر شکست خود، چیست؟ یک مغلطه و یک واقعیت! درباره پایگاه اجتماعی رژیم
در این حرف یک مغلطه‌ وجود دارد و آن این‌که: گویا اصلاح طلب‌ها واقعاً پایگاه اجتماعی داشته‌اند یا این‌که گویا روحانی در انتخابات بیست و چند میلیون رأی آورده و حالا آنها یا بخشی از آنها از این باند و نمادها و رهبران و کلاً جریان اصلاحات رو برگردانده‌اند و از رأی خودشان پشیمان شده‌اند.
در حالی که اصلاً و مطلقاً چنین خبرهایی نبوده است؛
نه این باند چنان پایگاه اجتماعی گسترده‌یی داشته و نه در نمایش انتخاباتی رژیم، توده‌های میلیونی آمده و به این باند و نمادش رأی داده‌اند!
این دو پیش فرض، از اساس غلط و دروغ هستند.
همه حقیقتی که پشت این دروغ‌ها خوابیده همانی است که پاسدار قالیباف در نمایش انتخاباتی دور یازدهم ریاست‌جمهوری آخوندها گفت. قالیباف گفت: در این مملکت یک اکثریت ۹۶درصدی محروم ضد نظام و یک اقلیت ۴درصدی ثروتمند و برخوردار وابسته به نظام وجود دارد و بس!
ضمن این‌که همگان می‌دانند و نخست‌وزیر اسبق خمینی هم هنگامی که در نمایش انتخاباتی ۸۸در گوشه رینگ قرار گرفت به‌روشنی ماجرای اتاق تجمیع آراء را مجبور شد افشا کند و بگوید که پشت بازی رأی‌گیری و انتخابات در این رژیم، چه خوابیده است!
مجاهدین نیز مستمراًً افشا کرده‌اند که: « نمایش انتخاباتی رژیم تماماً کلک و فریب بوده و اعداد همیشه در یک ضریبی مثلاًًً ۵ضرب ‌شده سپس اعلام می‌شوند.
هرگز نباید این حقیقت را از نظر دور داشت که واقعیت جامعه ایران همان است که قالیباف در مناظره‌های انتخاباتی گفت. حتی اگر گفته شود که حرف و اعداد و ارقام اعلام شده توسط قالیباف عطف به همان باند اصلاح‌طلب نظام است باز هم در یک حساب «توک دستی» و «سرانگشتی» پر واضح است که باند منفورتر نظام یعنی فالانژهای وحشی‌‌ که زیر پرچم «اصولگرایی» جمع شده‌اند از ۴درصد هم کمتر هستند.
رحیم‌پور ازغدی در جریان یکی از صحبت‌هایش گفت در جریان جنگ ضدمیهنی که رژیم با حضور خمینی و فتواهای پی‌درپی‌اش و تمامی‌ توان تاریخی و اجتماعی‌اش کار می‌کرد تنها ۲۰۰-۳۰۰هزار خانوار طرفدار داشته که با توجه به آمار همان سال‌های دهه شصت مرکز آمار ایران، باز هم چیزی بیشتر از ۴تا ۷درصد جمعیت ایران را پشت سر خود نداشته! واقعیتی که به مرور «آب رفته!» و اینک با توجه به جمعیت ۸۰میلیونی ایران،‌به همان ۴درصد هم نمی‌رسد! و همه توش و توان اجتماعی رژیم همین باند مسلح سپاه پاسداران و لباس‌شخصی‌هاییست که اگر یک لحظه سایه سلاح‌شان از روی سر مردم کم شود، مردم آنها را جارو می‌کنند!
در چنین تعادل‌قوای اجتماعی‌ای، باند اصلاح‌طلبان البته که جزیی از کل نظام است، هیچ هم محسوب نمی‌شود!
برای اطلاع بیشتر از وضعیت پایگاه اجتماعی آخوندها نگاه کنید به مقالات زیر در سایت مجاهد:
جنگ یک درصدی‌ها
چرا رأی بدهیم؟
پس گرفتن «رای» از روحانی چقدر واقعی است؟
از آمار و ارقام بالا که بگذریم، این نکته نیز انکار ناکردنی است که عمده همان عده محدودی هم که بر اثر اجبارات مختلف و چه بسا حفظ شغل و موقعیت و... و عمدتاً بغضا للخامنه‌ای ناگزیر از شرکت در رأی‌گیری شدند و رفتند و به روحانی رأی دادند، حالا همانها هم پشیمان شده‌اند.
همان‌طور که طیفی از قشر متوسط جامعه که واقعاً دیگر موجودیت تعیین‌کننده اجتماعی در تعادل‌قوا ندارد، باز هم در ضدیت با ولایت فقیه به آن باند رژیم نظری داشتند و متوهم بودند که شاید بتوانند با روحانی و این باند، کاری صورت بدهند، اما بعد از قیام دیماه برای همانها هم اثبات شد که اصلاح‌طلب و اصول‌گرا سر و ته یک کرباسند.

اعتراف اصلاح‌طلبان به ورشکستگی
و باز هم فراتر از آنچه که در همین فراز پیشین گفته شد، مهم این است که خود اصلاح‌طلبان هم امروز به حقیقت ورشکستگی خود اذعان می‌کنند و می‌گویند:‌ « اصلاح‌طلبان نیز با فرو رفتن تدریجی در گفتمانی محافظه‌کارانه، ضریب نفوذ خود در میان قشر متوسط را که بزرگ‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین طبقه‌ٔ اجتماعی ایران است، از دست داده‌اند» (سایت فرارو ۲۶/۳).
و حتی خود روحانی هم ناچار است به زبان بیاورد که: « عده‌یی می‌گویند آنها که رأی داده‌اند از آمدن پای صندوق پشیمان شده‌اند »
یا می‌‌گویند:‌ «اعتراضات دیماه بیش از آنچه که علیه حکومت باشد، شعارها، علیه نظام باشد، علیه اصول‌گرایان باشد، علیه آقای روحانی باشد، بتدریج حالا تو اون یک هفته‌یی که بود بتدریج شعارها خیلی تندتر، خیلی دشمنانه‌تر شد علیه اصلاح‌طلبان. آن شعار معروف اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا از آنجا بیرون آمد. دلیلش هم واضح هستش، از حکومت که خیلی اعتراض‌کنندگان انتظاری نداشتند، از اصول‌گراها هم همینطور، از آقای روحانی هم همین‌طور ولی انتظارشان از اصلاح‌طلبها بود که ازشان حمایت بکنند که نکردند». (صادق زیباکلام ۲۶خرداد)
به این ترتیب خود اصلاح‌طلبان هم دارند اعتراف می‌کنند که در همان نیروهای محدود طرفدارشان ریزش اساسی صورت گرفته و همان‌طور که تاجزاده گفته، تغییرات اساسی در جامعه صورت گرفته و ما (اصلاح‌طلبان) باید خودمان را با آن منطبق و به روز کنیم.

اصلاح‌طلبان چرا این حرفها را می‌زنند؟ هدفشان چیست؟

روشن است که هدف نهایی اصلاح‌طلبان از بیان رسانه‌یی این حرف‌ها، هدف نجات رژیم است، البته نجات رژیم از طریق خودشان و حفظ خودشان. چون حفظ خودشان هم در گرو حفظ و نجات رژیم است، چون می‌دانند که بدون رژیم، اینها هم هیچ شانسی برای بقا ندارند. آنها به این نتیجه رسیده‌اند که وضعیت فعلی امکان ندارد و باید یک تغییر اساسی (در چارچوب سازوکارهای باند خودشان و در چارچوب رژیم) صورت داد.
از این‌روست که ناگزیر اذعان می‌کنند آنچه اصلاحات می‌گفته، دیگر امکانپذیر نیست و مردم نمی‌پذیرند و باید یک فکر جدی کرد.
نکته ظریفی که باید به آن پرداخت این است که: اگر حقیقتاًً اصلاح‌طلبان به چنین درکی از وضعیت نظام رسیده‌اند و می‌دانند که رژیم در تمامیتش در آستانه شکست است که حقیقت فرخنده‌ای است چرا که طبعاً با چنین اشرافی ناگزیر از یافتن راه‌حل‌های واقعی هم بر خواهند آمد، رسیدن به چنین درک و اشرافی که بد نیست! پیچ این دستگاه استدلالی اینجاست.
آیا اصلاح‌طلبان واقعاً حرف جدی و راه‌حل جدی هم دارند؟‌
نکته مهم و اصلی در این ماجرا آنجاست که اصلاح‌طلبان رو به مردم یک حرف دارند، و آن ترساندن مردم از آینده و اساساً از تغییر و سرنگونی نظام است. تاجزاده از سوریه شدن می‌ترساند و زیباکلام هم عیناً مثل او می‌گوید:‌ « اگر نظام جمهوری اسلامی ایران که من هزار و یک ایراد و انتقاد به آن وارد می‌کنم. این نظام اگر سقوط بکند ما به جلو نخواهیم رفت، ما به عقب خواهیم رفت. ما پس می‌رویم. این‌که من همه‌اش متنفر باشم، همه‌اش بخواهم از بین ببرم، همه‌اش بخواهم سرنگون بکنم، این ما را به جایی نمیرساند و می‌رساندمان به سوریه».
و همین باند هنگامی که رو به رژیم و ولی‌فقیه صحبت می‌کنند حرفشان این است که باید رفت با آمریکا مذاکره کرد (مثل کره شمالی)
روزنامه شرق ۲۴خرداد به صراحت و به‌عنوان یکی از ۳تابلو مفروض پیش روی رژیم می‌نویسد: « به پیروی از روش رهبر کره‌شمالی، بساط گفتگو و مذاکره را با دولت رادیکال ترامپ پهن کنند». و در سر مقاله هم نتیجه‌گیری می‌کند: «دیوار بن‌بست جز با تغییر پارادایم سیاست خارجی و داخلی ایران گشوده نمی‌شود».
حرف دیگرشان به ولی‌فقیه این است که اصول‌گرایان که اینکاره نیستند. ما را در قدرت شریک کن و فرمان را به دست ما بده تا ما آن را از طریق آمریکا حل کنیم
در واقع هر دو باند رژیم به‌دنبال نجات رژیم هستند فقط مشکل‌شان با همدیگر در این است که چه کسی پشت فرمان این ماشین بنشیند!
این، علت اصلی نرسیدن این دو باند به توافق در شرایط فعلی است و نه اختلاف در درک ماهیت مشکل و راه‌حل آن.
هیچ یک از دو باند تشکیل دهنده نظام به‌دنبال برقراری دموکراسی و عدالت اجتماعی نیست هیچکدامشان دلسوخته آزادی و برابری که شعارهای اصلی انقلاب ضدسلطنتی بودند، نیستند!
نه استقلال، نه آزادی و نه رفاه و پیشرفت اجتماعی، هیچکدام، خواسته و برنامه و حتی در تبلیغات صوری این باندها وجود ندارد، حتی در تبلیغات دروغینشان!

بحث، بحث جنگ قدرت است!
پس جنگ دو باند بر سر چیست؟
قدرت!
یک مهره رژیم به اسم کنعانی مقدم جواب این سؤال را به‌روشنی داده و می‌گوید:
« اما اگر قرار باشد بگوییم که تاریخ مصرف اصول‌گرایان تمام شده یا تاریخ مصرف اصلاح طلبان، به‌نظر می‌رسد که اول تاریخ مصرف اصلاح‌طلبها تمام شد. زیرا بعد از مجلس ششم عملاً نتوانستند در صحنه سیاسی کشور حضور داشته باشد و این اصول‌گرایان بودند که روی کار آمدند. از آنجایی که مردم دیدند مجموعه اصولگریان نتوانستند به حرفهای خود عمل کنند، عملاً در دور بعد انتخابات به میانه‌ها یعنی آقای روحانی که اعتدال گرا است رأی دادند.»
وی افزود: « به‌نظر می‌رسد که الآن دوره عبور از اعتدال‌گرایان رسیده و اینها نیز اگر نتوانند که در باقی مانده دولت روحانی کارآمدی خود را نشان دهند و به وعده‌های خود عمل کنند. مردم از اینها نیز عبور می‌کنند. مردم با هیچ‌کس عقد اخوت نبسته‌اند که تا آخر پای او بمانند