۱۳۹۷ تیر ۵, سه‌شنبه

گردهمایی بزرگ مقاومت در پاریس (گفت‌وگو با مهدی ابریشمچی)

مهدی ابریشمچی
برگرفته از سیمای آزادی
مهدی ابریشمچی: خدمت هموطنان عزیزم در داخل و خارج کشور سلام عرض می‌کنم. سلام عرض می‌کنم خدمت خواهران و برادران عزیزم در اشرف۳و همین‌طور اشرف‌نشانها که الآن در تمامی کشورها درصدد سازمان‌دادن، بسیج و آمادگی برای شرکت و برگزار کردن کهکشان قیام امسال هستند. برای همه شما آرزوی موفقیت دارم. ان‌شاءالله که با کمک و همیاری همدیگر موفق بشویم ضربه بسیار بسیار کاری به رژیم در حال سرنگونی آخوندها وارد کنیم. بتوانیم آن را در سراشیبی سقوط ـ با سرعت بیشتر ـ به سرنوشتی که خودمان براش ساختیم ـ و البته محصول ماهیت جنایتکارانه خودش هم هست ـ برسانیم. بتوانیم خلقمان و کانونهای شورشی را، شهرهای شورشی و اعتصابیون را در داخل کشور تشویق و دلگرم و خوشحال کنیم و دلگرم کنیم. بتوانیم پشتیبانشان باشیم تا آنها هم با گام‌های بلندتر و استوارتر، مسیری را که پیش گرفته‌اند، جلو بروند.


خواهران و برادران اشرف‌نشان دست مریزاد! همین‌طور برای خواهران و برادران در داخل کشور که حامیان بسیار بسیار جدی و صمیمی این کهکشان و این گردهمایی هستند، آرزوی موفقیت می‌کنم. ان‌شاءالله که مردم ایران به‌زودی زود نتیجه این تلاش‌ها و فعالیتها را ببینند.



سؤال: در این شرایط چه پیامی برای هموطنانمان به‌خصوص در خارج کشور دارید؟‌

مهدی ابریشمچی: غیر از پیام کلی و عمومی که قابل پیش‌بینی است، این روزها همه به هم توصیه می‌کنیم که کمک کنید، همیاری کنید تا این گردهمایی هر چه بهتر برگزار شود. در همین راستا من سه چهار نکته خدمت هموطنان عزیزم عرض می‌کنم. همان‌طور که گفتید به‌خصوص درباره اشرف‌نشانها باید بگویم که در این میدان عمل، همان‌طور که کار شورش در داخل کشور روی دوش کانونهای شورشی است، الآن هم اشرف‌نشانها به‌طور مستقیم این بار را بر دوش می‌کشند.

اولین نکته‌یی که می‌خواهم خدمت هموطنان، اشرف‌نشانها، هواداران مقاومت و ایرانیان شرافتمندی که در خارج کشور در سنگر مقاومت و ایستادگی علیه خمینی هستند، عرض کنم، این است که بههر دلیل ـ مستقل از دلایلش ـ باید ما ایرانی‌ها که به‌خصوص دست‌اندر کار مقاومت هستیم، این واقعیت را درک کنیم که امروز شرایط میهن ما شرایط بسیار بسیار تعیین‌کننده و حساسی است.

به‌نظر من باید این را اول وارد محاسبات کرد. شرایطی که به هر دلیل به‌وجود آمده، شرایط خاصی است. هیچ دوره‌یی این‌طور نبوده است. شرایطی که رژیم واقعاً در بن‌بست است و هیچ راه‌حلی برایش نه از درون، نه از بیرون، نه با کمک خارجی و نه با هیچ مانوری وجود ندارد.

شروع قیام در ۷دی سال ۱۳۹۶پیامش این بود که مردم ما به نقطه‌یی از آگاهی و انگیزش رسیدند که با وجود این‌که سرکوب همان سرکوب است، می‌توانند قیام کنند؛ می‌توانند وارد خیابان بشوند، می‌توانند رژیم را پس برانند و برای روزهای متمادی ادامه دهند. الآن که ما این‌جا نشسته‌ایم، قیامی در تهران شروع شده است. این قیام‌ها با وجود فراز و نشیب‌هایشان، لاینقطع در سراسر کشور ادامه دارند؛ امروز این‌جا، فردا آنجا و پس‌فردا جای دیگر. همین امروز هم نمونه‌اش را داشتیم.

قبل از این‌که بیایم استودیو، صحبت از تظاهرات بازار علاءالدین و چهارسوق در تهران بود این‌ها دقیقاً ناشی از یک واقعیت عینی مربوط به این رژیم است. قیمت دلار ـ طبق شعاری که می‌دادند ـ از ۹۰۰۰تومن بالاتر رفته است. با این وضع، دیگر چه باقی می‌ماند؟ یعنی این پول و این تومنی که در دست مردم است، ارزشی ندارد.

با این وضع اقتصادی، رژیم هر روز تضعیف می‌شود. مردم ما با بازار خرید و فروش سر و کار دارند. الآن بازاریهای عزیز ما با این پدیده روبه‌رو شده‌اند و برای تظاهرات به خیابان آمدند. الآن اعتصاب و بستن بازار و تعطیل کردن، روندی شده است که متوقف نمی‌شود و نخواهد شد؛ به‌ همین دلیل می‌خواهم بگویم این شرایط، شرایط بسیار بسیار ویژه‌یی است.

رژیم برای هیچ‌کدام از بحرانهای داخلی و خارجی‌اش نه آن‌که هیچ راه‌حلی استراتژیک ندارد، بلک هیچ راه‌حل تاکتیکی هم ندارد.

نکته‌ اول: به‌نظر من باید همه ما این بحران داخلی و بین‌المللی رژیم را وارد محاسباتمان کنیم. انتظار داشته باشیم و بدانیم که این شرایط، شرایط ویژه‌یی است. یعنی شرایطی که اصلاً تا حالا مثالش را نداشتیم؛ قیام داشتیم، تظاهرات داشتیم، سال ۸۸را داشتیم، قبل و قبلش ر هم داشتیم، ولی هیچ‌کدام مثل این شرایط نبوده است. این از کجا نشأت می‌گیرد؟ در گام اول از وضعیت رژیم. رژیم در بن‌بست مطلق داخلی و بین‌المللی به‌سر می‌برد. این را باید با تمام وجود در محاسباتمان وارد کنیم.

نکته دوم: نکته دوم به‌نظر من این است که واقعیت عینی موجود و تاریخچه این مقاومت نشان می‌دهد که این شرایط و وضعیت رژیم، خودبه‌خود به این نقطه نرسیده است. هموطنان عزیزمان در خارج و داخل کشور و اشرف‌نشانها به‌روشنی می‌دانند که ما این رژیم را به این نقطه رساندیم.

در گام اول مردم ایران با «نه»یی که از ۳۰خرداد به این رژیم گفتند و شرافتمندانه پای آن «نه» خوابیدند، هرگز این رژیم را نپذیرفتند. بعد هم مقاومت مردم ایران روی این «نه» در داخل و خارج کشور مستقر شد و جلو آمد و توانست گام به گام شرایط را به این نقطه برساند. دلیلش چیست؟ دلیلش البته الآن خیلی ساده شده است؛ حرف‌هایی را که مجاهدین خلق از لااقل فردای ۳۰خرداد ۶۰گفتند ـ که البته ریشه‌اش در قبل از آن بود ـ الآن به دانه به دانه‌اش در داخل و خارج کشور رسیده و می‌رسند.

در شرایط بین‌المللی چه اتفاقی افتاد؟ به‌قول برادرمان مسعود ـ که در همین اطلاعیه‌ی شماره ۸گفتند ـ ارتش آزادیبخش باعث شد تشت رسوایی سیاست مماشات به زمین بیافتد. مماشات خودبه‌خود با بن‌بست روبه‌رو نشد. کسانی بهای به بن‌بست رساندن سیاست مماشات را با پوستشان، با گوشتشان، با تلاششان، با پولشان و با تظاهراتشان دادند؛ والا که دنیا به این سادگی تکان نمی‌خورد.

بنابراین درباره نکته دوم خدمت هموطنانم و به‌خصوص هواداران مقاومت در خارج کشور عرض می‌کنم که این قصه سر دراز دارد. با یک نگاه سریع به آنچه که حتی در صحنه سیاسی خارج کشور انجام گرفته، کاملاًً می‌شود فهمید تا آن‌جایی که به استعمار و ارتجاع برمی‌گشت، در یک معامله و زد و بند، مقاومت مردم ایران، سازمان مجاهدین و حتی شورای ملی مقاومت را در لیست تروریستی گذاشتند. آیا این مقاومت خودش بیرون آمد؟ می‌گویند نلسون ماندلا تا روزی که به حاکمیت رسید، هنوز از لیست تروریستی بیرون نیامد!

آن موقع ایمان به این‌که می‌شود از لیست بیرون آمد، داستانی بود. در واقع شما هموطنان عزیز در خارج کشور، شما هواداران مقاومت و شما اشرف‌نشا‌ن‌ها لیست‌های تروریستی رو از هم دریدید و این مقاومت را از آن بیرون کشیدید. سیاست مماشات را این‌طوری به بن‌بست می‌رسانند و به بن‌بست رساندیم. اگر می‌توانستند این مقاومت را منکوب کنند، کرده بودند. قشنگ با رژیم کارشان را می‌کردند و جلو می‌رفتند. اما فایده‌یی نکرد.

آیا اگر رژیم آخوندی جام‌زهر اتمی را خورد، سیاست بمب‌سازی‌اش به بن‌بست رسید؟ آیا خودبه‌خود رسید؟ یا کسانی این کار را کردند؟ من کاملاًً یادم است که در اولین افشاگری در ۱۹۹۱برادرمان بهنام سایت معلم کلایه را افشا کرد که بمب‌سازی در آن شروع شده بود. الآن هم دوباره مطبوعات از آن افشاگری صحبت می‌کنند. اگر این افشاگری نبود، اگر قیمتش را این مقاومت و این مردم نداده بودند، اگر هواداران مقاومت در داخل ارگانهای رژیم و اعضای مقاومت در داخل این رژیم اطلاعات ارزشمند را به صحنه سیاسی نرسانده بودند و اگر ریسکش را نپذیرفته بودند، الآن در این شرایط بودیم؟ چه تعداد را رژیم به این دلایل اعدام کرد؟ قیمتش را این مقاومت داده است. آیا خوب بود که یک شب مردم ایران می‌خوابیدند و صبح که بلند می‌شدند، رژیم آخوندی اعلام می‌کرد که اولین بمبش را ساخته است؟ آن وقت چه می‌شد و صحنه سیاسی چه تغییری می‌کرد؟

به بن‌بست رسیدن سیاست بمب‌سازی و ریختن جام‌زهر اتمی در حلقوم این رژیم، کار این مقاومت بوده است؛ از اعضای مقاومت در سازمان مجاهدین در داخل کشور و خارج کشور گرفته تا کسانی که پول کنفرانس‌ها را دادند، کسانی که افشاگریها را انجام دادند و تا همین الآن که هنوز این افشاگریها ادامه دارد. مگر دنیا دلش نمی‌خواست بخوابد؟ مگر در زمان مماشات، با صراحت اعلام نمی‌کردند که سازمانهای اطلاعاتی آمریکا اطلاع دادند که رژیم آخوندی بمب‌سازی را کنار گذاشته است؟

راجع به این مسأله و در زمینه حقوق‌بشر و در تمام زمینه‌های دیگر می‌شود مفصل صحبت کرد. بنابراین بعد از پذیرش شرایط ویژه‌یی که وجود دارد ـ یعنی به بن‌بست رسیدن رژیم در تمام زمینه‌ها ـ دیگر راه‌حلی برایش وجود ندارد.

مسأله بعد این‌که ما رژیم را به این نقطه رساندیم. ما ایران را چه در صحنه داخلی و چه در صحنه بین‌المللی به این نقطه رساندیم. کما این‌که الآن دیگر در صحنه داخلی همه این را می‌بینند و پر واضح است که مردم به‌پاخاستند؛ ولی در مرکزشان، در قلبشان کانونهای شورشی است که اعضای این مقاومت هستند و دارند کارشان را انجام می‌دهند و آتش قیام‌ها را روشن نگه می‌دارند و به پیش می‌برند.

نکته سوم که فکر می‌کنم باید به آن توجه کرد، این است که شرایط ثابت نمی‌ماند؛ به این معنا که ما تلاش کردیم و شرایط را به این نقطه رساندیم. منظور از ما به‌معنای مردم ایران، به‌معنای مقاومت، به‌معنای هواداران این مقاومت، به‌معنای کانونهای شورشی، به‌معنای ارتش آزادیبخش و به‌معنای شورای ملی مقاومت که شرایط را به این نقطه علیه نظام آخوندی رساندیم. حالا هم باید بقیه راه را تا سرنگونی این رژیم، ذره به ذره با تلاش خودمان پیش ببریم.

آن چیزی که اتفاق افتاده این است که شرایط داخلی و بین‌المللی تغییر کرده و می‌شود این تلاش‌ها را به سرعت پیش برد و به نتیجه رساند.یعنی در واقع در این شرایط تلاش‌های ما تعیین‌کننده است. یعنی اگر تا چهار سال پیش یک واحد به ما نتیجه می‌داد، الآن در هر گام ما هزار نتیجه دارد می‌دهد. شرایط نقطه‌عطف است. در نقطه عطف، پدیده‌ها با سرعت بسیار بیشتر تغییر می‌کنند. این پدیده را کسانی که درس شیمی و فیزیک خوانده‌اند، می‌دانند.

بنابراین تلاش‌های ما در این شرایط تعیین‌کننده است. این‌طور نیست که ما فکر کنیم چون رژیم به بن‌بست رسیده، پس کسی که می‌جنگد، باید بخوابد؛ نه، باید هوشیار باشد؛ اتفاقاً باید هوشیارتر بود. باید در تمامی زمینه‌ها به‌گوش‌تر و به‌هوش‌تر بود.

پنج روز به کهکشان قیام ۹۷مانده است. دست مریزاد برای کارهایی که تا الآن کردیم و پیش آمدیم. برای کهکشان قیام که در پیش رو داریم، باید از این پنج روز و از ثانیه‌هاش بیشترین استفاده را کرد. نباید فکر کنیم که پنج روز خیلی است. طبیعی است که اشرف‌نشانها با پای سر در این کهکشان ـ که کهکشان قیام است ـ شرکت خواهند کرد؛ لیکن فقط شرکت خودمان نیست. بحث این است که ما با شعار «حتی یک نفر بیشتر» باید در این کهکشان شرکت کنیم. این یک لشکرکشی سیاسی هست.

اگر در یک کلام بخواهم بگویم و عبور بکنم، عبارت از این است که ما همان‌طور که سر مسأله لیست، حقانیت خودمان را از طریق دادگاهها توی چشم جهان کردیم، همان‌طور که تهدید رژیم را سر مسأله اتمی به گوش جهان فرو کردیم، همان‌طور که پرده ریای رژیم را سر نقض حقوق‌بشر در چارسوی جهان فریاد زدیم و این پرده را دریدیم، الآن ما بایستی که مرحله جدید و قدرت این آلترناتیو و توانش را در دنیایی که همه می‌خواهند منکرش شوند، ارائه کنیم. هنوز هم این غبارهای سیاست مماشات پی کار خودش نرفته است. این در مسئولیت ما است که این کار را بکنیم. همیشه گفته‌ایم استراتژیک‌ترین پایه و اصل برای مقاومت و مبارزه ما ـ چه در دنیای سیاست و چه در دنیای نظامی ـ عبارت است از اصل «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من».

بنابراین بهره‌برداری از این شرایط و رژیم را در گور خودش دفن کردن، نیازمند بازوی پر توان ما است. نیازمند اراده‌ی خودمان است. نباید ما به‌ هیچ عنوان این مسئولیت را فراموش کنیم. باز یادآوری می‌کنم که فراموش نکنیم ما فقط نان فداکاریها، تلاش‌ها و زحمت‌های خودمان، شهدای خودمان، خون دادن خودمان و یک‌صد و بیست هزار شهید و سی‌هزار سربه‌دار را خوردیم تا به این نقطه رسیدیم؛ والا سرنوشت ما سرنوشت دیگری می‌بود. البته مردم ما شایسته چنین مقاومتی هستند و به همین دلیل هم این مقاومت در دامنشان پرورده شده است.



سؤال هموطنی از کانادا: الآن تشبثاتی بقایای سلطنت در فضای مجازی راه انداخته‌اند و توی بعضی روزنامه‌ها هم هست. همیشه هم نزدیک کهکشان که می‌شود، این چیزها برای کمک به فاشیسم دینی پیش می‌آید. مضمون حرفشان این است که مردم کار این رژیم را انجام می‌دهند. بعد هم این‌ها خیلی فرصت‌طلبانه از نوع دجالگرانه آخوندی، می‌خواهند بیایند روی موج مردم سوار شده و قیم مردم شوند. اگر امکان هست یک مقدار در این رابطه، در رابطه با نقش کانونهای شورشی و نقش رهبری در قیام مردم بیشتر توضیح بدهید!

مهدی ابریشمچی: این تشبثاتی که در شبکه‌های اجتماعی از طرف بقایای سلطنت و استبداد سلطنتی می‌شود، قبل از هر چیز، نشان‌دهنده این است که رژیم واقعاً در حال سقوط است. این اولین نتیجه‌گیری منطقی است. این تلاش‌ها و این تکاپوهایی که این‌ها دارند می‌کنند، بیان این واقعیت است که به‌اصطلاح بو کشیده‌اند و بادسنج‌هایشان دارد کار می‌کند و می‌بینند که سمت بادها عبارت از سرنگون کردن این رژیم است. نتیجه این‌که فکر می‌کنند و می‌خواهند برای خودشون از این نمد، کلاهی بدوزند.

این کاملاًً قابل فهم است که چرا در این شرایط، چنین کارهایی شروع شده است. البته این مقاومت با سعه صدر و با احساس مسئولیت بسیار زیاد، بارها از زبان رهبری‌اش گفته که بفرمایید! این میدان! هرکس می‌تواند بهتر بجنگد، بهتر فدا کند و هر جوری این رژیم را بتواند سرنگون بکند، ما مخلصش هم هستیم؛ بفرمایید سرنگون کنید!

آخر یک واقعیتی وجود دارد. مثلاًًً از کانون شورشی سؤال کردند. واقعیت این است که سرنگون کردن هر رژیمی ـ مثل رژیم آخوندها که در ایران حاکم است ـ قانونمندی‌های خاص خودش را دارد. نمی‌شود که با تردستی و با نان به نرخ روز خوردن و با حقه‌بازی، این رژیم را سرنگون کرد. اگر می‌شد که خیلی‌ها می‌توانستند این کار را بکنند. مقاومت مردم ایران یا سازمان مجاهدین راهی را شروع کرد و مسیری را در زمان خمینی از ۴۰سال قبل طی کرد. امروز به‌طور طبیعی در کانون مقاومت و مبارزه مردم ایران، به نقطه‌یی رسیده که آلترناتیو این رژیم، این مقاومت، یعنی شورای ملی مقاومت است. ولی این یک شبه که انجام نشده است. ۴۰سال است که این مقاومت دارد کار خودش را انجام می‌دهد.

در نتیجه، امروز هم همان‌طور که در قسمت اول گفتم، «کس نخارد پشت من» با کد یمین و عرق جبین و با پول هواداران این مقاومت در خارج و داخل کشور میسر شده است؛ با ۳۰سال در سنگر مقاومت بودن، سال‌های سال در گوشه زندان بودن اعضای این سازمان، شهید شدن، خم نشدن و ایستادن و... که نمی‌خواهم وارد جزئیات بشوم که همه‌ آنها که بوده‌اند، می‌دانند.

این مقاومت قیمت آزادی را داده، راه درست را طی کرده، ارتش آزادیبخش را تأسیس کرده، جواب سرکوب و آتش رژیم را با آتش ارتش آزادیبخش بارها داده و آمده جلو و تمامی توطئه‌های استعماری - ارتجاعی را خنثی کرده است و بعد از این‌که نتوانستند نابودش کنند، حالا به نقطه فعلی رسیده است.

من فکر می‌کنم سرنگون کردن آخوندها قانونمند است. این قانونمندی را مقاومت دنبال کرده و آمده به این‌جا رسیده است. آخوندها که سرنگون بشوند، در فضای آزادی، بوی آزادی به مشام می‌رسد. وقتی که بوی آزادی به مشام می‌رسد، تمامی طرفداران تاریخی استبداد و سرکوب، به هم می‌رسند. به هیچ عنوان بقایای سلطنت در سرنگونی رژیم منفعت ندارند. به‌دلیل این‌که آنها خودشان در ایران بودند؛ اولین کسانی که در ایران استبداد را پایه‌گذاری کردند، همین شاهنشاهی‌ها بودند؛ همین سلطنت بود. هنوز که هنوز است، نسلی از این مردم هستند که آثار کابل ساواک رژیم را روی پای خودشان دارند و از زندانهای رژیم شاه گذشتند. همان‌طور که در مبارزه برای آزادی، آزادیخواهان به هم می‌رسند، در تکامل این مبارزه، مستبدین هم به هم می‌رسند. امروز هم خیلی ساده، استبداد سلطنتی و استبداد آخوندی به همدیگر رسیده‌اند. الآن بقایای سلطنت مجبور شده بیاید به زبان اشهد بگوید «البته که آخوندها بهتر از مجاهدین‌اند»! و خودش را نماینده مردم ایران کرده است! از کجا؟ آیا از همان مردمی که زیر دست و پای ساواک له شدند، نظرپرسی کردند و به این نتیجه رسیدند که مردم ایران تداوم استبداد رو ترجیح می‌دهند؟ به‌نظر من این امر بسیار بسیار واضح و روشنی است. به همین دلایل هم است که من فکر می‌کنم مقاومت مردم ایران دارد قانونمند پیش می‌رود.

درباره کانونهای شورشی هم باید بگویم که وقتی شکل می‌گیرد، در جریان عمل راه خودش را باز می‌کند. من فکر می‌کنم رژیم قبل از هرکس، نوک پیکان نیزه کانونهای شورشی را روی قلب خودش حس می‌کند. این حضراتی هم که الآن از این ور و آن ور، از سوراخ‌های خودشان بیرون آمده‌اند و مدعی شدند و شروع کردند به تکرار همان چیزهایی که رژیم و دار و دسته مزدوران رژیم، مستمر می‌گفتند، این را خیلی خوب قبل از هر چیز متوجه شدند که کانونهای شورشی، راه‌حلی است که دارد پیش می‌رود.

در نتیجه وقتی که ذاتشان ذات استبدادی است، نمی‌توانند با آزادیخواهی کنار بیایند. آیا خواه و ناخواه به چه سمت حرکت خواهند کرد؟ همان‌طور که آزادیخواهان به هم نزدیک می‌شوند، مستبدین هم به همدیگر نزدیک می‌شوند. این هم امروز اتفاق نیفتاده است. اگر بخواهیم تاریخ ایران را خلاصه بکنیم، چه بوده است؟ از صدر مشروطیت که شما حرکت کنید و بیایید جلو، دست شیخ و شاه توی دست هم بوده است. آیا این‌طور نبوده است؟

در کودتا علیه مصدق، دست شیخ و شاه در هم نبود؟ کاشانی چه‌کار کرد؟ شیخ فضل‌الله در جریان مشروطیت چه‌کار کرد؟ الآن دوباره مملکت ما به یه نقطه عطفی رسیده است. آیا غیر از این است؟ دوباره شیخ و شاه با هم چفت شدند. اصلاً شگفت‌انگیز نیست. اگر جز این بود، باید تعجب می‌کردیم. پس «البته خمینی» گفتنشان یک سابقه تاریخی دارد.

البته به‌نظر من در این زمینه هم باید درود فرستاد به اصالت این مقاومت که بسیاری از حرف‌هایی را که از روز اول در صحنه‌های بین‌المللی و داخلی گفته، الآن دارد ثابت می‌شود. یکی از حرف‌هایی که از روز اول مقاومت گفت، «نه شاه ـ نه شیخ» بود. رویش هم ایستاد و ایستاد و ایستاد و ایران آینده را هم گفت جمهوری بدون شاه و شیخ.

جهان ما قانونمند است؛ حساب و کتاب دارد. مستبد نمی‌تواند خودش را جای آزادیخواه به تاریخ مردم ایران قالب کند؛ به‌دلیل این‌که صحنه مبارزه سیاسی، صحنه امتحان نیروها است. این داستان در تاریخ کشور ما از صدر مشروطیت با چفت بودن شاه و شیخ شروع شد و گام به گام جلو آمد. همان‌طور که عرض کردم، این تحرکات اتفاقاً خودش از علامت‌های سرنگونی رژیم آخوندی است. خیلی طبیعی است.

در تحلیل نهایی، استبداد سلطنتی باید سرنوشت خودش را به استبداد آخوندی گره بزند. آخر دستشان در دست هم بوده است. البته من خوشحالم برای خودمان و برای خلق ایران که این نیرو می‌خواهد همراه با آخوندها وارد قبر تاریخی خودش بشود. در واقع حرفی را که مردم ایران و مقاومت مردم ایران گفتند، به اثبات برسد. البته مردم ما در این دوران، در دوران ستم آخوندی و استبداد آخوندی قیمت سنگینی دادند.

به نظر می‌رسد که این ماجرا به نهایت خودش رسیده و به‌لحاظ سیاسی تعیین‌تکلیف شده است. چطور تعیین‌تکلیف شده است؟ این بقایای کذایی آمدند و جبهه خودشان را در کنار رژیم خمینی مشخص کردند. بسیار خوب، این‌طور خواستند؛ باشد؛ ولی آثار تاریخی‌اش برای آنها خواهد ماند.



سؤال هموطنی از کانادا: آمدن من به گردهمایی چه کمکی به سرنگونی می‌کند؟ آیا آمدن مهم است؟ این اجتماع چگونه به سرنگونی ختم می‌شود؟

مهدی ابریشمچی: در مقوله سرنگونی، صحنه‌یی که هست، این است که اصلاً شورای ملی مقاومت به‌وجود آمده برای

سرنگون کردن این رژیم؛ یعنی آلترناتیو برای حاکمیت بعد از پیروزی نیست. در برنامه‌اش همین را مشخص کرده است. ارتش آزادیبخش هم برای سرنگونی بوده است. کانونهای شورشی هم برای سرنگونی این رژیم است.

این سؤال خیلی به‌جایی است که آیا شرکت تک به تک ما در این مراسم چه تأثیری دارد؟ اجازه بدهید به عقب برگردیم؛ یعنی به وقتی که رژیم آخوندی سرکار آمد. طبعاً ما سازمان مجاهدین می‌فهمیدیم و از نظر تاریخی آگاه بودیم که این رژیم، چه رژیمی است و ماهیت تاریخی‌اش چیست. می‌دانستیم یک نیروی ضدتاریخی، مرتجع و واپسگرا است. با این حال ما نخواستیم به هیچ عنوان فقط داده‌های عمومی خودمان را مد نظر قرار بدهیم. قبل از این‌که رژیم سرکار بیاید، ما ماهیتش را به‌طور عمومی می‌دانستیم. به‌طور عملی هم تجربه‌اش را با آخوندها در زندان داشتیم؛ مثل بلاهایی که همان‌جا در زندان سر ما آوردند و از همکاری‌شان با ساواک علیه خودمان آگاه بودیم. با این‌حال با وجودی که به قانون اساسی این رژیم رأی ندادیم و این، تاریخ بسیار دوری نیست. همه شاهد هستند که ما با تمام قوا تلاش کردیم با کار سیاسی، مبارزه سیاسی، کار حزبی و کار اجتماعی، زندگی سیاسی خودمان را داشته باشیم. حتی حاضر بودیم در کادر حاکمیت این‌ها، ملتزم باشیم به همان قانون اساسی که به آن رأی نداده بودیم و به هیچ عنوان قبولش هم نداشتیم؛ یعنی قانون اساسی ولایت فقیه.

واقعاً چه شد؟ چرا رژیم نتوانست به قانون اساسی خودش وفادار بماند؟ علتش از یک طرف عملکردهای رژیم بود؛ یعنی سرکوب که از همان فردای ۲۲بهمن با اجباری کردن حجاب، گرفتن آزادی‌ها شروع شد و از طرف دیگر، مواضع درست سیاسی سازمان مجاهدین که به‌تدریج این نیرو در زمان بسیار کوتاهی شروع به رشد کرد و پاسخ مثبت از توده‌های مردم دریافت کرد.

من خودم آن موقع در زمان کوتاهی در موضع مسئول بخش اجتماعی، شاهد این‌ تحول بودم. ما آن زمان می‌گفتیم فرصت نمی‌کنیم بر روی نقشه ایران، شعبه‌هایی را که به سرعت تأسیس می‌شوند، در شهرهای مختلف نصب کنیم. علتش این بود که خوب ملت ایران یک ملت پیشرفته‌یی هستند. واقعاً نمی‌دانستند آخوند در حاکمیت یعنی چه. وقتی آن را لمس کردند، به سمت سازمان مجاهدین آمدند و حول این سازمان متشکل شدند؛ به‌طوری که نشریه ما که با دست توزیع می‌شد و توسط میلیشیا فروش می‌رفت، به نیم میلیون و حتی ششصد هزار هم رسید. آن‌هم مخفیانه و تازه آزادی هم نداشتیم. با کتک خوردن و شهید دادن و چشمانمان را در آوردن و میلیشیای خونین بال این کارها انجام می‌شد. ولی ما به هیچ عنوان وارد پاسخ نظامی به این رژیم نشدیم. چرا رژیم این کارها را کرد؟ چرا رژیم نگذاشت هیچ مجاهدی و کسی که دور و بر این جریان بود، یک نفرشان هم وارد مجلس بشود؟

چرا برادرمان مسعود را که کاندیدای نسل انقلاب بود، دقیقاً یک هفته قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری حذف کرد؟ خود خمینی آمد فتوا داد و حذف کرد. به چه دلیل واقعاً این کار را کرد؟

قانون خودتان بود، صندوق‌های خودتان بود، زیر حاکمیت خودتان بود، بگذار شرکت کنند.

علتش خیلی ساده است. چون حاکم بودند، به‌سرعت متوجه شدند. بعدها هم نشریات رژیم نوشتند یا سران رژیم گفتند که به هرحال این‌ها (مجاهدین) در تعداد رأی، شمارة یک نبودند، شمارة دو بودند. این اسمش آلترناتیو است. یعنی نیرویی متشکل از تعداد معدودی آدم‌ها که شاه آن‌ها را از دم برق اعدام‌های خودش و زندانی کردنشان گذرانده بود.

یادآوری کنم که امروز همین مدعیان ما در استبداد سلطنتی، هیچ‌وقت نمی‌گویند چی شد که خمینی سر کار آمد؛  هیچ‌وقت نمی‌گویند همان شاه خائن بود که همه روشنفکران و از جمله رهبران مجاهدین را اعدام کرد. قبل از آن هم مصدق را از صحنه خارج کرد و در صحنه سیاسی ایران کسی جز آخوندها باقی نماند. حالا یقه ما را گرفته‌اند.

البته الآن بینندگانمان گفتند، هموطنانمان هم گفتند که دیگر تشت رسوایی‌شان (استبداد سلطنتی) به زمین افتاده است.

برمی‌گردم به ادامه بحثمان.  علت آن تنظیم با مجاهدین این بود که خمینی می‌خواست نظامش با آخوندها و دارو دسته آن‌ها ابدمدت سر کار بمانند. این آلترناتیو داشت به‌طور سیاسی رشد می‌کرد و جلو می‌آمد. دیدند که چماق و غیره و ذلک هم نمی‌تواند کاری بکند.

 الآن ما نزدیک ۳۰خرداد هستیم. چرا خمینی ۳۰خرداد را به رگبار بست؟ ما که چیزی نمی‌گفتیم؛ ما که سلاحی نداشتیم؛ ما که کاری نکردیم. علتش این استکه به‌روشنی دید این آلترناتیو دارد رژیمش را با مسالمت و با کار سیاسی جارو می‌کند.

پاسخ خیلی ساده است. آن موقع جریانی شکل گرفت؛  جریانی از همه کسانی که به برادر مسعود رأی دادند؛ یعنی از برنامه‌اش اعلام حمایت کردند و شدند یک جریان سیاسی که رگ و ریشه این آلترناتیو فعلی هم در همان است.

بنابراین در دنیای سیاست، دعوا دعوای آلترناتیو است.

ما امروز از کانون شورشی صحبت می‌کنیم. دو بازو و دو عامل تعیین‌کننده در سرنگونی رژیم وجود دارد: عامل نظامی و مقاومت و ایستادگی در مقابل نیروی سرکوبگر و عامل سیاسی.

تأسیس ارتش آزادیبخش در صحنه نظامی، آتش در مقابل آتش بود؛ یعنی در مقابل نیروهای سرکوبگری مثل سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی و غیره و ذلک که مردم را می‌کشتند. ما در فاز سیاسی تلاش کردیم که فقط و فقط با اهرم سیاسی وارد شویم. رژیم در ۳۰ خرداد آتش ریخت. چه کار باید می‌کردیم؟ این‌جا دیگر برای بقای آلترناتیو سیاسی، باید آتش را با آتش جواب می‌دادیم. عین همین شعاری که برادرمان مسعود در اطلاعیه‌هایش تحت عنوان: «آتش جواب آتش» گفته است.

وقتی دشمن تو را بین شمشیر و ذلت، بین سازش و کنار گذاشتن شعار آزادی و شمشیر مجبور می‌کند، هیچ نیروی انقلابی حاضر نیست شمشیر را کنار بگذارد و ذلت را انتخاب کند. دشمن این انتخاب را پیش پای شما گذاشته است.

در فاز سیاسی راه درست، کار سیاسی برای رشد آلترناتیو  بود. اگر بعد از ۳۰خرداد ـ که نبرد مسلحانه بود ـ در مقابل آتش نمی‌رفتیم، اگر در برابر نیروی نظامی رژیم، نیروی نظامی‌ات را وارد نکنی، آلترناتیو سیاسی‌ات هم دیگر وجود خارجی نخواهد داشت.

به همین دلیل بعد از ۳۰خرداد وقتی مقاومت مسلحانه را شروع کردیم، یک‌ ماه بعد برادرمان مسعود شورای ملی مقاومت را که آلترناتیو سیاسی رژیم آخوندی بود، تأسیس کرد. بعد هم سازمان مجاهدین آن‌قدر هوشیار بود که برای جلوگیری از سرکوب و داغان شدن این آلترناتیو، آن را به خارج کشور منتقل کرد. این همان چتر سیاسی بود که باقی ماند.

 می‌خواهم به هموطنانمان عرض کنم که رژیم فی‌الواقع در جریان عمل متوجه شده است که نمی‌تواند از پس این مقاومت بربیاید. خامنه‌ای و نظامش نیش نیزه کانون‌های شورشی را روی قلبشان حس می‌کنند. بنابراین چاره‌یی ندارند جز به این متوسل شوند ‌که وجود این آلترناتیو را منکر شوند؛ چون می‌دانند درست مثل صحنه نظامی که کانون‌های شورشی دارند پیش می‌روند، این آلترناتیو هم دارد در صحنه سیاسی به‌طور موازی پیش می‌رود و هر روز شناخته‌شدگی و پذیرش داخلی و بین‌المللی‌اش ـ همان‌طور که هموطنان‌مان گفتند ـ بیشتر و بیشتر می‌شود.

بنابراین مشارکت امسال در این کهکشان، درست عین پابه‌پا و موازی آمدن با کانون‌های شورشی است. این مشارکت معنا و مفهوم استراتژیک دارد؛ یعنی شما دارید می‌آیید و نشان می‌دهید در شرایطی که در داخل کشور به‌دلیل اختناق رژیم، این آلترناتیو نمی‌تواند حضور داشته باشد، این وجود و این حضور در کهکشان، ابعاد این آلترناتیو به هر ناظری را نشان می‌دهد.

بنابراین در این کهکشان:

مطلوب بودن و پایگاه اجتماعی آلترناتیو: نه هر ایرانی که در کهکشان شرکت می‌کند، بلکه  هر آدم عاقلی می‌داند که نماینده چندین نفر در داخل کشور است که با مشکلات بسیار زیاد به این مراسم می‌آید.
حمایت سیاسیِ بین‌المللی این آلترناتیو را با صدها شخصیتی که آ‌ن‌جا شرکت می‌کنند. می‌بیند.
قدرت و توان اداره و سازماندهی و مدیریت آلترناتیو را می‌بیند. این همان قدرت آلترناتیو است.
بنابراین شرکت در گردهمایی کهکشان امسال در یک کلام چیزی نیست جز این‌که ما بال دیگر سرنگونی را در صحنه نبرد و در صحنه تعادل‌قوا به نمایش می‌گذاریم. بال دیگرش هم کانون‌های شورشی است.

در دنیای سیاست صرفاً داشتن نظریه‌های درست کافی نیست؛ سیاست، قدرت است. قدرت‌نمایی در کهکشان، قدرت را به همه مردم در صحنه سیاسی نشان می‌دهد. این قدرت و این تعادل را وارد صحنه سیاسی می‌کند. البته همین عنصر در داخل کشور برای کانون‌های شورشی امید و پشتیبانی است. همین عنصر امید و پشتیبانی برای شهرهای شورشی هم است که می‌بینند کشورشان کسی را دارد که حرفشان را می‌زند؛ کسی هست که در صورت سرنگون شدن این رژیم، قادر است این مملکت را به سامان کند. بعنی در وهلة برساند به برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان که طبق برنامه شورای ملی مقاومت، این کار در وظیفه ۶ماهه دولت موقت است تا مجلس مؤسسان همه چیز را در مملکت به‌دست بگیرد.



 سوال: اگر در پایان پاسخ به سوالات هموطنان، صحبتی دیگر دارید، بفرمایید.

مهدی ابریشمچی:  فی‌الواقع آفتاب آمد دلیل آفتاب؛ یعنی ما می‌خواستیم و می‌خواهیم که بیش‌ از‌ پیش در این دوره بر خط درست که کانون شورشی باشد، تأکید کنیم و نیز بر تقویت آلترناتیو که در این کهکشان محقق خواهد شد.

این ایمان شگفت‌انگیز که از تک‌تک هموطنان‌مان مشاهده می‌شود، بیانگر یک واقعیت است؛ همان واقعیت خلل‌ناپذیری که وجود دارد و موج می‌زند. دشمن البته می‌خواهد همین را هدف قرار دهد: فرهنگ بی‌فایدگی، بی‌نتیجه‌گی و این‌که به جایی نخواهد رسید. برعکس آن، امیدی است که الآن در این برنامه موج می‌زند و مردم ما دیدند.

بنابراین می‌خواهم به خواهران و برادرانم در خارج کشور بگویم که ملت ایران از یک سرمایه بسیار ارزشمندی که پشتوانه امید می‌باشد، برخوردار است. ۵۳سال نبرد کم چیزی نیست. ۴۰سال جنگیدن با آخوندها کم چیزی نیست. این سرمایه را باید برای مردم ایران ـ که رژیم می‌خواهد آن‌ها را از آینده ناامید کند ـ حفظ کرد؛ چرا که امید منشأ حرکت است.

من دلایل سیاسی ضرورت برگزاری هر چه باشکوه‌تر این گردهمایی را گفتم. الآن می‌خواهم بگویم که ما باید این سرمایه بسیار بزرگی را که داریم، این امید و عنصر پشتیبان مردم ایران را به چشم مردممان برسانیم. مردمی که رژیم می‌خواهد صبح تا شب آن‌ها را با یأس و ناامیدی روبه‌رو کند. خوشبختانه با وسائل ارتباط جمعی و با سیمای آزادی می‌شود این کار را کرد.

وجه مشترک تمام حرف‌هایی که کانون‌های شورشی و هموطنان‌مان از داخل کشور می‌گفتند، این بود که صدای ما باشید. ما باید نشان دهیم که صدای آن‌ها به عالی‌ترین وجه به گوش جهانیان می‌رسد. مااین سرمایه را داریم.

آن‌چه که در این ۴۰سال نسل مقاومت جنگیده و در خودش متکاثف شده، باید در روز ۳۰ ژوئن(۹تیر) فرصت پیدا کند که به‌صورت کانون امید برای مردم ما ـ به‌خصوص در داخل کشور، برای کامیوندارنی که می‌ایستند و رژیم سرکوب‌شان می‌کند و ادامه می‌دهند، برای همه اصناف، همه کسانی که تظاهرات می‌کنند ـ باید وزنه متقابلش را که امید است، به آن‌ها نشان دهیم؛ نشان دهیم تا آن‌ها ببیند که اگر رژیم مقابلشان هست، اما پشتشان به کوه بند است. کوه مقاومت، کوهی که می‌خواهد و می‌تواند و تا الآن هم توانسته است. این منشأ حرکت است. به همین دلیل می‌خواهم به مردم عزیزمان بگویم که رژیم هر کاری که برای نابودی این مقاومت می‌خواست بکند، کرده است؛ ولی چیزی در چنته‌اش برای نابودی مقاومت ندارد.

من به‌روشنی می‌توانم بگویم هم‌وطنان عزیز! ای کسانی که الآن در صحنه می‌جنگید! کانون‌های شورشی! امروز دیگر فی‌الواقع می‌شود گفت آن کسی که بتواند این مقاومت را شکست بدهد، از مادر زاده نشده است. بلایی نمانده که سر این مقاومت نیاورده باشند؛ ولی این مقاومت از آتش همه بلاها مثل ابراهیم عبور کرد و به یمن رهبری‌‌اش و به یمن حمایت مردم ایران، سرافراز بیرون آمد.

بنابراین دوران، دوران نزول رژیم و دوران، دوران طلوع و شکوفایی مقاومت است. باید با تمام قوا پشتمان را به این مقاومت بدهیم و به جلو حرکت کنیم. حرکت کنیم تا این‌که بتوانیم ان‌شاءالله ایرانمان را از شر این آخوندها آزاد کنیم و به امید و خواست همه مردم ـ به‌خصوص کانون‌های شورشی زیبا ـ جامة عمل بپوشانیم.

  من باز توصیه می‌کنم که خواهران و برادرانم در خارج کشور قدر این ۵روز را بدانند. ۵روز خیلی زیاد است. یادآوری می‌کنم که ما جهت آمادگی برای «فروغ جاویدان» از وقتی که آتش‌بس شد تا وقتی که ارتش آزادیبخش راه افتاد، فقط ۵ روز وقت داشتیم و نه بیشتر. در این صورت ما برای این فروغ ـ فروغ زیبای کهکشان ـ در این ۵ روز همه کار می‌توانیم بکنیم. «می‌توان و باید» باید شعار این ۵ روز باشد تا ان‌شاءالله به قله کوه کهکشان روز ۹ تیر(۳۰ ژوئن) برسیم.