درنگی در ژرفا و جایگاه خون حجت زمانی ، زنجیرشکاف دلاوری از فرزندان «هفتچشمه» ی ایلام
«اگر میگویی ، بگو
آن دلاور در قتلگاه
آخرین تیر عدالت را
آیا چگونه؟
با نفسهای آخر خود
بر آخرین ماشههای فردا گذاشت ، غران
آنگاه که
مذبوحانه
بر قامت عزیز او
خیمه گذارد
آنگاه که مرگ در هیأتی ناگزیر
بیم هولآور جلاد را پایان داد
اگر میگویی
آن نام دلاور را...
آن دستهای قادر عشق را...»
پس از تحمل چهار سال و اندی حبس همراه با طاقتشکنترین شکنجهها و موهنترین رذالتها ، حتی همبند شدن با زندانیان عادی خطرناک ، سرانجام ، مجاهد خلق ، حجت زمانی ، «دندان کینه بر جگر خسته بست و رفت». چه شهادت مبارکی! درست در روزهای به نیزه بر شدن سر آموزگار جادوان آزادی ، امام حسین.
جرم او چیزی نبود ، به جز پایبندی به شعاری عزتمندی که در متن پرچم گلگونه هماره در اهتزاز پیکار نوشته شده است: «هیهات مناالذله!».
در نوشته موجز و پر معنی او در پای حکم اعدام خود ، بسا حرفهای ناگفته ، نهفته است:
«به حکم صادره هیچگونه اعتراضی ندارم».
این همه اعتراض است. این جمله چقدر مشابة جملهیی است که خسرو گلسرخی در بیدادگاه شاه بر زبان راند:
«من برای جانم چانه نمیزنم».
چهار بار حکم اعدام برای یک مجاهد در بند. آن روی سکة مقاومت جانانهیی است که دیوارهای قطور بتونی گوهردشت ، تلاش کردند ، خفهاش کنند. اما آن صدا دیوارها را شکافت. این آخوندها و جلادان نقابدار بیمزده از انتقام خلق نبودند که طناب را بر گردن یک مجاهد مقاوم انداختند ، این قهرمان ما بود که با مقاومت خیره کنندهاش ، عرصه را بر دژخیمان تنگ کرد. او خود- بارها با اعتصابغذای شجاعانهاش- فرمان مرگ شرافتمندانه خود را صادر کرد؛ تا همچنان این قانون طلایی را حفظ کند که زندانی سیاسی در اسارت جلادان یک حرف بیش ندارد: «نه!».
تصویر شکوفان حجت ، در پیراهن سپید ، با آن چهره پر صلابت جوان - که یادآور سیمای برادرش ، پهلوان خزعل زمانی است- بیانگر شادابی مقاومتی است که پیوسته مرگ را به سخره میگیرد و زندگی را فریاد میزند. چشمان سوزان و پر اشتیاق او ، گویی باز با کوههای ایستاده ایلام و نسیم دشتهای «هفت چشمه» زمزمه میکند:
«فریادها این بار شلیک خواهد گشت
دهکدههای بینام
نامهای عاصی ما را
پاس خواهند داد
مگو بمانیم
این دستهامان را بنگر
ما همانیم
همان رسولان عریان رنج.
ما فتح میکنیم
باغهای بزرگ بشارت را
با آیین گوشت و گلوله و مرگ
با خون و خنجر خفته در خونمان»
این شهادت ، از هر حیث که به آن بنگریم ، حاوی بسا نکتههاست. حجت از زندانیان مقاومی بود که با ترسیم خط سرخ مقاومت در زندان ، هویت زندانی سیاسی را در برابر جلاد ، مهر کرد. همچنین او از پیشتازان اعتصابغذا و رساندن صدای زندانیان به خارج زندان و مراجع بینالمللی بهشمار میرود؛ امری که در زندانها یک خرق عادت محسوب میگردد. در جریان فتنه شبهه برانگیز خاتمی و تلاش شیادانه او برای برای مخدوش کردن بسیاری مرزها ، حجت ، همچنان بر مواضع اصولی و افشاگرانه خود پای فشرد و مزدوران را - در صحنههای مختلف- بور کرد.
در جایی آمده است که پس از تشکیل انجمن وزارت اطلاعات ساخته رژیم موسوم به «نجات»، رژیم اغلب خانوادهها ، از جمله خانواده حجت را برای درهم شکستن زندانیان به زندان میبرد؛ این اقدام ، همسنگ اقداماتی بود که رژیم با گسیل داشتن اجباری خانوادهها به اشرف مرتکب شد. فریبکاریها و تمهیدات نیز همان بود. یعنی سوءاستفاده از عواطف خانوادهها و فشار روی آنان برای براندن و به انفعال کشاندن فرزندان مقاوم خود. حجت قهرمان با دیدن این دامچالة آخوندساخته و طعمه پرداخته ، سخت برمیآشوبد ، بر سر مزدوران داد میکشد و میگوید:
«اگر همین امروز مرا آزاد کنید ، پیش مجاهدین میروم. مرا به زندان برگردانید ، فکر نکنید که از اعدام میترسم».
او سپس به خانواده خود دلداری میدهد و میگوید که نگران من نباشید ، من تصمیمم را گرفتهام. همین شجاعت دشمنشکن باعث میشود که شکنجهگران کینه او را به دل بگیرند و در یک بیدادگان فرمایشی به چهار بار اعدام محکومش کنند. در جای دیگر به زندانبانان میگوید:
«فکر نکنید که با اعدام من ، مقاومت تمام میشود. من حداقل 200نفر از جوانان ایلام را میشناسم که مطمئنم راهم را ادامه خواهند داد.»
پشت سر گذاشتن دوران پرابتلای دیگری که مجاهدین به آن «پایداری پرشکوه برای پیروزی» میگویند ، چشمهیی دیگر از شاهکارهای این قهرمان هفت چشمهیی است. در این دوران دشمن با تمام ظرفیتهای اهریمنیاش میکوشید خط بریدگی از مبارزه را ترویج کند. مجاهدین را خلعسلاح شده ، منزوی گشته ، بیسازمان و سامان ، تمام کرده و فاقد آینده وانمود کند. حال چقدر موفق شد ، عاقلان دانند. اما در این شرایط ، باز حجت - مانند مجاهدان اشرف- سرفراز است. این در حالی است که در شرایط زندان ، پیشانی زندانی ، در تماس مستقیم با تیغه عریان سرکوب قرار دارد و دیوارها ، مانع رسیدن اطلاعات مکفی و درست به وی میشوند.
این میزان از پایمردی ، وفاداری و سینه سپر کردن در برابر دژخیم ، براستی درجه بالایی از مجاهدت و یگانگی و نیز بذل همه چیز در راه خدا و خلق را میطلبد. این خون پربرکت مانند سایر خونهای ریخته شده از تن مجاهدین، بال درآورد. تکثیر شد و قلبهای بیشتری را به آرمان مجاهدین پیوند زد.
امروز با گذشت 11سال از آن شهادت حماسی میتوان بهخوبی دریافت که خون حجت، نقشی پیشتاز و بنبست شکن داشت. تعادل موجود در زندانهای رژیم را به هم زد. ایستادگی در برابر منویات جلادان را به یک رسم ماندگار و به یک سنت پایدار تبدیل کرد؛ سنتی که با مقاومت قهرمانانی مانند ولیالله فیض، عبدالرضا رجبی، علی صارمی، جعفر کاظمی، محمدعلی آقایی، محسن دگمهچی و غلامرضا خسروی دوام و قوام پیدا کرد و سیاهچالها را فتح نمود تا آنجا که زندانی سیاسی را دوباره تعریف کرد و امروز ما شاهدیم که چگونه نسل جدید زندانیان سیاسی، بیخوف از دار و دشنه و انتقام، بیهراس از وحشت سربی اختناق، مرگ خود را بر سر دست گرفته و به دفاع از آرمان آزادی میپردازند و با نامههایشان در فضای خونگرفته میهن، جرأت ایستادگی میپراکنند.
آری، سنت اعتراض و ایستادگی به قیمت پرداخت تمام قامت از نقد جان، پا درآورده است و زودا که تمام پهنه فلات منتظر ایران را در نوردد.
***
آیا این همان اسراری بود که حجت آن را بر سر دار هویدا میکرد و به جرم آن... .