چند هفته پیش از سیمای آزادی، تلویزیون ملی ایران، برنامه همیاری را دنبال میکردم. تقریباً همه برنامه را دیدم و شنیدم. در طول برنامه احساس متناقضی داشتم، از یکطرف در مقابل حرفها و جوشش عواطف و حقشناسی و قدرشناسی هموطنانمان نسبت به سازمان و رهبری و رزمندگان جان برکفاش غرق در غرور و شور و شعف بودم، از طرف دیگر احساس میکردم
یک از هزار دریافتی که به خاطر افتخار حضور در مقاومت داشتهام، کاری نکردهام و برای این مردم بیآلایش، اگر از همه چیزمان هم بگذریم و همه تلاشمان را هم کرده باشیم، بازهم چیزی ندادهایم. این حرفها و این احساسات پاک و این همه اعتماد، جز بر بار مسئولیت ما نمیافزاید. بخصوص در تماسهایی که از داخل کشور گرفته میشد، کلمه به کلمهاش در من احساس شورانگیز لحظه طلوع خورشید را برمیانگیخت. البته واضح است كه بیش از همه خود دژخیم، یعنی ولیفقیه سفاک و دیگر سردمداران همین رژیم، خوب پیام این همبستگی ملی را میگیرند. هر تماس داخل کشور با سیمای آزادی به دلیل خطرات ناشی از وجود اختناق مطلق حاکم بر کشورمان ضریب صدها برابر میخورد و به همين دليل است که رژیم اینقدر میترسد و در هراس از افتادن جرقهای در بشکه باروت خشم، نفرت و انزجار از رژیم در داخل کشور است. مردم ايران آگاهی، خشم و نفرت از رژیم آخوندی – که گوشهای از آن در جریان فاجعه ساختمان پلاسکو هم خود را نشان داد- روزانه در تجمعات اعتراضی که در چهارگوشه کشور جریان دارد به نمایش میگذارند و همین لرزه بر اندام رژیم انداخته است.
اما در همیاری این بار چیزی که خیلی توجهم را جلب کرد فرهنگ و ادبیات گفتاری هموطنانمان در داخل کشور بود که سراپا با فرهنگ منحط رژیم متفاوت و متضاد بود. اساساً وقتی آخوندها و اطرافیانشان حرف میزنند بهواقع مشمئزکننده است و بوی عقبماندگی، ارتجاع و فرهنگ لمپنیسم از بالا تا پائین در کلماتشان موج میزند. اما به یمن وجود رسانههای مقاومت و سیمای آزادی که بهواقع از فرهنگ متعالی انسانی، آگاهی، شرافت، ایستادگی و وفاداری، غنی و سرشار است، رژیم نتوانسته فرهنگ خود را جز در حیطه مزدوران و همپالکیهایش گسترش دهد. به یمن همین ایستادگی و پایمردی، امروز مقاومت و انقلاب در جای جای کشورمان عمق پیداکرده و در هر عرصهای خود را بهنوعی آشکار میکند، از همگانی و سراسری شدن جنبش دادخواهی گرفته تا ایستادگی در زندانها، از مقاومت جوانان در مدارس و دانشگاهها تا اعتراضات مردمی در مزارع و کارخانهها و در هر کوچه و خیابان.
آري من لحظه طلوع خورشید انقلاب را بر چنین بستری میبینیم. سرنگونی استبداد و فاشیسم مذهبی حاکم بر کشورمان و پیروزی انقلاب کبیرمان برآیند مجموعه این مؤلفههاست که لاجرم بر «مبنای» چنین جامعه انفجاری و «شرط» آلترناتیوی اینچنین آماده و منسجم، بدون هیچ تردیدی در تقدیر خواهد بود.