۱۳۹۵ اسفند ۲, دوشنبه

سیاستهای فریبکارانه خامنه‌ای سرپوشی برای وحشت از تغییر دوران


(گفتگو با محمدعلی توحیدی)
سؤال: قبل از این‌که اولین سؤال را مطرح کنم، اجازه بدهید قسمتی از آخرین سخنان خامنه‌ای را بشنویم.
تلویزیون رژیم، خامنه‌ای: «یکی از ترفندهای دشمن این بوده است ـ چه در دوره دولت قبلی آمریکا و چه در دولت فعلی ـ که مدام تهدید کنند به جنگ؛ جنگ، جنگ، گزینه نظامی روی میز و چه. آن مسئول اروپایی هم به مسئولان ما می‌گوید که آقا! جنگ در ایران حتمی بود؛ اگر برجام نبود، حتماً جنگ بود.



این دروغ محض است. چرا می‌گویند جنگ؟ برای این‌که ذهن ما برود دنبال جنگ؛ در حالی که جنگ واقعی، چیز دیگری است. جنگ واقعی، جنگ اقتصادی است. جنگ واقعی، تحریم است».

آقای توحیدی! خامنه‌ای حرف جالبی می‌زند. می‌گوید خطر جنگ ـ چه در زمان برجام و چه حالا ـ اصلاً یک دروغ محض است. در صورتی که همه شاهدند که هم عواملش، هم لابی‌هایش ـ چه گذشته و چه در اوج مماشات اوباما و چه حالا ـ خیلی در مورد جنگ و این چیزها سر و صدا می‌کنند. حالا نکته جالبی که خامنه‌ای می‌گوید، این است که سیاست اوباما و ترامپ، رو به رژیم اصلاً فرقی ندارد. آیا واقعاً خامنه‌ای به این معتقد است و قبول دارد؟

محمدعلی توحیدی: نخیر. اصلاً اعتقادی به این واقعیت، به این امر و به این ادعا ندارد. از قضا رفتار خودش هم نشان می‌دهد که کاملاً متوجه است که بعد از رفتن اوباما، یک سری امتیازها تمام شده و اوضاع و احوال برایش خیلی فرق کرده است. تغییر واکنشهای خود خامنه‌ای، گواهی بر همین ماجرا است که به‌شدت هم ترسیده و خیلی دست به عصا و محتاط درباره آمریکا صحبت می‌کند.

شخص خامنه‌ای بارها با کوچکترین حرفی یا اشاره‌یی که اوباما و یا مقام آمریکایی در دولت قبلی به گزینه نظامی می‌کردند، می‌گفت که اگر کوچکترین کاری بکنید، ما هم منافع شما را در همه دنیا، حتی در کشورهای دیگر هدف قرار می‌دهیم؛ یا می‌گفت حیفا و تلاویو را با خاک یکسان می‌کنیم. خیلی در قبال این چیزها تند و تیز صحبت می‌کرد.

الآن که از آن طرف به او اخطار می‌دهند که با آتش‌بازی نکن، برای این‌که در واقع جرأت ندارد و به‌شدت می‌ترسد که از آن ادعاها بکند و یک حرف به‌اصطلاح جدی در قبال این چیزها بزند، این فرمول و این تاکتیک یا ترفند را درست کرده که «فرقی نمی‌کند، چه اوباما بود، چه ترامپ، برای ما یکسان بود». این تاکتیک، اولین بار هم نیست. از زمانی که این دولت جدید آمده و تغییر در آمریکا اتفاق افتاده، خامنه‌ای مرتب و به‌صورت یک ترجیع‌بندی، مدام می‌گوید که «اینها مثل هم‌اند».

این ترفند گاهی هم دست امام جمعه‌ها می‌افتد که حالت خیلی مضحک و مسخره‌ای به خودش می‌گیرد. مثلاً موحدی کرمانی یکبار در نماز جمعه، ترامپ را نصیحت می‌کرد که «تو به همان وعده‌هایی که خودت دادی، عمل کن؛ نکنه یک وقت مثل اوباما باشی و کارهای او را بکنی!» یک چیزهای هجو و مضحکی می‌گویند که خیلی متناقض و غیر‌واقعی است.

اینها سرپوشی بر ترس بسیار شدیدی است که خامنه‌ای دارد و حتی حاضر نیست اسم رئیس‌جمهور جدید را بگوید. برای این‌که اینها را احتراز کند، حرف مضحک می‌زند و می‌گوید «فرقی نکرده است».

البته از جنبه مضحک و ظاهر رسوای این‌که بگذریم، این رژیم در کار ترفندهای این شکلی و اینجور تبلیغات 180درجه متناقض، کارنامه و تجربه بسیار کشّافی دارد. از «حق!» نگذریم بارها توانسته با همین ترفند، همین بهانه و همین بازی، همین وارونه‌گویی و همین یک چیزی را گفتن و 180 درجه عکس عمل کردن و حرفهای متناقض، فریب بدهد؛ عالمی را فریب بدهد، به‌خصوص در ماجراهای بین‌المللی و منطقه هم نمونه‌هایش زیاد است.

سؤال: ممکن است برای آشنایی بیشتر درباره این سیاست فریبکارانه و ترفندی که رژیم قبلاً هم به‌کار برده، مثال بزنید و توضیح بدهید؟

محمدعلی توحیدی: یادم هست در سال 2003، قبل از این‌که جنگ عراق اتفاق بیفتد، رژیم خیلی تبلیغات می‌کرد، لابی و عوامل مفصلی داشت، مفسران منطقه‌یی و داخلی خودش را به‌کار می‌گرفت و نقش ویژه‌یی در فریب آمریکا و انگلستان ـ به‌طور خاص آمریکا ـ در کشاندن آنها به جنگ در عراق داشت. در آوریل سال 2004 لس‌آنجلس تایمز مطلبی نوشته بود که «در پیچیده‌ترین عملیات فریب و جاسوسی، رژیم آخوندهای ایران موفق شد قوی‌ترین ابرقدرت دنیا را فریب بدهد و به جنگ بکشاند». بعد هم که جنگ اتفاق افتاد، این داستانها رو شد و حتی آمریکایی‌ها حمله کردند به چلپی ـ که عامل رژیم در بغداد بود ـ و او هم فرار کرد رفت ایران؛ ولی در آن ماجراها و آن داستان بالاخره رو شد که در رابطه با تبلیغات دروغی که رژیم کرده بود، هم انگلستان و هم آمریکا فریب خوردند.

جنگ اتفاق افتاد و عراق اشغال شد. رژیم در رابطه با خود اشغال و اشغالگری آمریکا در عراق، شروع کرده بود به یک‌سری تبلیغات کشافی که «این اشغال است و اینها باید از این جا بروند». هم این را می‌گفت، هم از طرف دیگر می‌گفت که «اصلاً حضور اینها در عراق و عملیات علیه اینها کردن، برای ما مفید است».

یادم هست آن موقع ـ سال 85 ـ شورا در بیانیه سالانه، ماده‌ای را اختصاص داده بود به این سیاست دوگانه رژیم در عراق که از یک طرف علیه اشغال و اشغالگری تبلیغات می‌کند، از یک طرف در مجلسش می‌گوید «هر چه بحران در باتلاق عراق باشد و آمریکاییها بمانند، هر بمبی که در عراق منفجر بشود و هر چیزی که در عراق اتفاق بیفتد که پیامدهای اشغال است، این برای ما خیلی مفید است و توطئه‌های آمریکا را خنثی می‌کند».

در داخل کشور هم همین بازیها و دجال‌بازیها بوده است. مجاهدین هم به این رژیم گفته‌اند دجال و ضدبشر. واقعاً دجال و فریبکار است. داستان قتلهای زنجیره‌ای، بعد آن حرفهایی که خود خامنه‌ای آمد در نماز جمعه گفت. وزارت اطلاعات این رژیم، خودش جلو خانه فروهر نگهبان می‌گذاشت و بعد معلوم شد خودشان مأمور بودند و رفتند آن جنایت را انجام دادند؛ بعد هم نقشه کشتن نویسندگانی که می‌خواستند در دره بیاندازند.

خود وزارت اطلاعات که وزارت امنیتی دستگاه است، ترور داخل کشور را به پیش می‌برد. بعد هم آن ماجراهای سعید امامی که افشا شد. درباره مجاهدین و علیه آنها هم که به‌خصوص از ابتدا تا همین حالا مرتب مشغول همین ترفندهای فریبکارانه و شیادانه عجیب و غریب هستند که واقعاً در تاریخ نمونه کم دارد. این ترفندها ویژه آخوندها است و کارشان همین بوده است.

سؤال: در مورد ترفندهای رژیم در داخل کشور و در قتلهای زنجیره‌یی گفتید. در مورد مجاهدین از کی این سیاست را به‌کار برده‌اند.

محمدعلی توحیدی: به کرات بوده است. از همین حالا به گذشته برویم. همین داستان اشرف و لیبرتی؛ از روز اول می‌گفتند که «باید مجاهدین از عراق اخراج بشوند». در همان سال 2003 مرتب ضرب‌الاجل، فشار و موضعگیری بود؛ از آن شورای حکومتی منحله وابسته به رژیم گرفته تا دوره مالکی و تا همین اواخر که می‌گفتند «اخراج شوند، اخراج شوند». از طرفی همین رژیم به همه کشورهای کره زمین اخطار و هشدار می‌داد که «مجاهدین را در هر کشوری بپذیرید، به‌معنای اعلام جنگ با ما است». وقتی مجاهدین از لیست اتحادیه اروپا خارج شدند، خود خامنه‌ای با رئیس‌جمهور وقت عراق صحبت کرد که «قرارداد دوجانبه را باید اجرا کنید و اینها اخراج شوند. اتحادیه اروپا چرا اینها را از لیست درآورده است؟».

سؤال این است که اگر خواستار رفتنشان هستید، چرا با اینها دعوا دارید؟ در آنجا هم کاملاً این سیاست دوگانه را اعمال می‌کرد. در داخل کشور هم داستان قتل‌عامهای مجاهدین که واقعیت حیرت‌انگیزی بود. بزرگترین نسل‌کشی قرن بیستم را اینها توانستند با فریب و دجالگری لاپوشانی کنند؛ البته بعداً با موضوع آن موقعِ آقای منتظری برملا شد، ولی فریبکاری کردند و توانستند بپوشانند تا این‌که به‌تدریج آمار و ارقام و اعدادش و اشکالش اعلام و افشا شد.

همین الآن هم این شیوه‌ها را رژیم دارد ادامه می‌دهد؛ مثل انواع و اقسام فیلمسازی‌ها. بارها در بیانیه‌های شورا و در روشنگریها و اطلاعیه‌های شورا یا مجاهدین افشا‌ شده است که صدها فیلم و کتاب در نمایشگاه کتاب ـ که الآن هم بیشتر شده است ـ با داستان سازیهای مستقیم یا غیرمستقیم، منتشر می‌کنند. اینها مشخصاً راجع به مجاهدین است و بعضاً هم با یک پیچهایی معلوم است که موضوع چیست. نمایشگاه و فیلم می‌گذارند تا یک چهره وارونه‌ای از حقایق را بیاورند و به نوعی اذهان را ـ به‌طور خاص نسل جوان را ـ منحرف کنند؛ که داستان بسیار کشاف و مفصلی دارد.

سؤال: اتفاقاً در همین «دهه زجر» شان فیلمی در مورد مجاهدین نشان دادند که خیلی روی آن تبلیغات کردند. کاری کردند که جایزه بگیرد، اما فضاحتی در خودشان شد. اجازه بدهید قطعه‌ای را در همین رابطه ببینیم تا من سؤال بعدی‌ام را مطرح کنم.

تلویزیون رژیم، صادق زیباکلام: «آن بخشی که مربوط به مجاهدین است و برخورد و تضاد و برخوردی که بین مجاهدین با نظام جمهوری اسلامی ایران به وجود می‌آید، راجع به آن بخش که اصلاً دیگر هولناک و وحشتناک بود؛ برای این‌که مطلقاً به شما نمی‌گوید چرا این اتفاقات دارد می‌افتد؟ فقط می‌گوید اینها رفتند ترور کردند. یعنی نگاه شما این است که اینها ـ مجاهدین ـ یک مشت آدمهای سادیست و روانی هستند که به‌صورت کور دارند ترور می‌کنند؛ بقال را می‌زنند، عطار را می‌زنند، روحانی را می‌زنند، بسیجی را می‌زنند. فیلم به شما اصلاً کمکی نمی‌کند که یک مقداری، یک پنج درصد نسبت به آن دوره آگاهی به‌دست بیاوری که ریشه این تضاد در کجاست؟

مجری رژیم: فیلمساز می‌خواسته فقط روی خط‌سیر و فضای به‌اصطلاح آن اتمسفر کار کند. خیلی دنبال این‌که آگاهی تاریخی ایجاد کند، نبوده.

زیباکلام: شما نظر من را می‌خواهید. به نظر من این فیلم، یک فیلم حکومتی بود، یکی از نهادهای وابسته به حکومت این را ساخته بود که بگوید مجاهدین آدمهایی بودند که مثل آب خوردن آدم می‌کشتند؛ ولی کسانی که داشتند با اینها مبارزه می‌کردند، عواطف انسانی داشتند، آن فرمانده سپاه و اینها یک مقداری رحم سرشان می‌شد، یک مقداری احساس داشتند.

در برابر ترورها و بمبگذاریهایی که کردند، ما مثل شمر اعدام کردیم توی زندان اوین و بعد هم که آن اعدامهای سال 67 به وجود آمد. یعنی جنگی بوده که دو طرف بودند. شما نمی‌توانید بگویید که آن طرف سفید بود و فرشته و خوب بود و این طرف سیاه بود و اهریمن. از این بابت هم به نظر من اصلاً و ابداً هیچ آگاهی تاریخی ندارد».

آقای توحیدی! در مورد این فیلم که فضیحتش توسط خود رژیمیها اینطوری برملا می‌شود ـ که نمونه‌های بیشتر از این هم دارد ـ آیا واقعاً رژیم ضرر نمی‌کند؟

محمدعلی توحیدی: درست می‌گویید، یکی از باندهای خودشان می‌آید و می‌گوید «ما اینها را مثل شمر در دهه 60 کشتیم» یا داستان قتل‌عام سال 67 را می‌گوید. اینها یک چنین قیمتهایی برای رژیم دارد. حالا علتش چیست و چرا به این چیزها تن می‌دهد و چرا کار به این‌جا کشیده است؟

به نظر من چند دلیل دارد. یکی این‌که در کارزار دادخواهی شاهدیم که با روشنگری، با آگاهی جامعه، با شدت جنایتها و دروغهای رژیم، کار به جایی می‌رسد که نوار کسی در سطح آقای منتظری ـ که ده پله بالاتر از خود خامنه‌ای در دستگاه خودشان بوده ـ منتشر می‌شود و می‌گوید «ما کاری کردیم در این قتل‌عام که مردم از ولایت‌فقیه منزجر شدند. ما روی ساواک را در جنایت سفید کردیم». در ادامه، نایب‌رئیس مجلس رژیم مجبور می‌شود بگوید «بیایند اقلاً بگویند که جریان چه بوده است؟» ابراهیم یونسی و پورمحمدی ـ که وزیر دادگستری دولت تدبیر و امید است و این قتلها را کرده ـ آمد گفت، بله، من افتخار می‌کنم و هر شب هم اهل این نیستم که خوابم نبرد، خوب کاری کردم این جنایتها را انجام دادم.

وقتی آگاهی اینجوری بالا گرفته و انتشار این مسایل توی جامعه، شبکه‌های اجتماعی و اینترنت هست و دیگر آن سانسور و آن بساطی که در سال 67 بود، نیست، این چیزها گردن رژیم است و بیرون می‌ریزد.

دلیل دومش هم این است که با اینجور حرفها که نصف حقیقت را گفتن، نصفش را نگفتن و مثل گوشت قربانی، نصف‌ نصف کردن ـ که حالا آنها خشونت کردند، اینها هم خشونت کردند ـ باز به نوعی صورت مسأله لوث می‌شود؛ یا داستان خشونت که می‌گوید «این هم بوده، آن هم بوده»، اصلاً واقعیتش چه بود؟

واقعیت این است که اصلاً قبل از 30خرداد ، خمینی فرمان داده بود، فتوا داده بود به تمام قوای شرعش که «مجاهدین و هوادرانشان نه حرمت جانی دارند و نه حرمت مالی»! حتی وقتی هوادار ما با عزت و احترام در سال 59 شکایت کرده بود ـ یک سال قبل از 30خرداد ـ به ”دادگاه انقلاب اسلامی”! که در حکومت و نظام جمهوری اسلامی حتی کافر نباید حقش ضایع بشود، عده‌یی چماقدار ریخته‌اند کتابفروشی من، آن را آتش زدند، اموال را بردند و خانه را هم نابود کردند. ما شاکی هستیم. رسیدگی کنید». یک قاضی هم زیر آن نوشته بود که «به فرمان حضرت امام، منافقین نه حرمت جانی دارند و نه حرمت اموال. بنابراین شکایت منتفی است»! مجاهدین همان موقع این را با یک نامه فرستادند برای آقای منتظری که «ببینید دارند چه کار می‌کنند؟».

حالا اینها می‌گویند هر دو طرف خشونت کردند. در تمام آن دوره فاز سیاسی، در تمامی آن سخنرانی‌ها و مراسم، مجاهدین 50 شهید در نقاط مختلف کشور دادند که همه‌شان هم در حملات چماقداری و این چیزها بوده است. مجاهدین یک سنگ هم پرتاب نکردند. حالا می‌گویند هر دو طرف خشونت کردند. در داستان قتل‌عام سال 67 که زندانیان داخل زندان بودند، محاکمه هم شده بودند، ولی دستور نابودی کامل اینها را هم دادند. به این ترتیب که «هر دو طرف خشونت کردند»، موضوع لوث می‌شود.

آخرین حرف این‌که بالاخره در مرحله پایانی این رژیم، در ولایت طلسم شکسته خامنه‌ای، در جنگ و دعوایی که در داخل رژیم هست، در شقه و تفرقه‌یی که هست ـ و هر کدام یک روشی را برای حفظ رژیم پیشنهاد می‌کنند تا اوضاع بدتر از این نشود و کل نظام ضرر نبیند ـ بعضی را هم خامنه‌ای نمی‌تواند دهنه بزند و بالاخره این‌ور و آن‌ور بیرون می‌زند. رئیس‌جمهورش هم اخیراً گفت «آشتی ملی» باید باشد. خامنه‌ای هم بلافاصله آمد زد توی دهنش که معنی حرفت را بفهم، دهنت را ببند؛ این چه حرفی سر «آشتی ملی» است؟ یعنی شدت شقه و ریزش داخل رژیم هم عامل دیگری است که این چیزها را گردن رژیم می‌اندازد و آنها را باید جزء واقعیت ببینیم.