«23 اکتبر 2015 - مجری: وقت به خیر، در این مصاحبه ویژه با موارد اعدام که در ایران نهتنها تاکنون متوقف نشده بلکه در سالهای اخیر بهخصوص با رفتن احمدینژاد و آمدن حسن روحانی افزایش هم یافته، آشنا میشویم. فرزاد مددزاده یکی آ ز کسانی است که به شکل معجزهآسائی از زیر تیغ رژیم نجات یافته او مهمان مصاحبه ویژه امروز است
.
مجری: همراه با کاغذهایی که داری تصاویری را دیدم این تصاویر چیست؟
.
با درود برهمه شما وبا سلام به فرزاد مددزاده.، قبل از هرچیز خدا را شکر که به سلامت به اینجا رسیدی. من می دانم به تازگی از ایران فرار کرده و بعد از مدتی که دریکی از زندانهای ایران بودی به تازگی بعد از فرارت از زندان به اینجا رسیدی. برای ما توصیف کن که چگونه توانستی از ایران از داخل این حلقه محکمی که در آن محصور بودی خارج شوی در حالی که تو در اقامت اجباری بودی؟
فرزاد مددزاده: منهم سلام عرض میکنم خدمت شما و بینندگان عزیزتان، و ازاینجا میخوام درود بفرستم به شهیدان راه آزادی، بهخصوص شهیدانی که پیش من بودند، و اعدام شدند. من سالها ایران بودم و زندان بودم، و اینکه خیلی از دوستانم هم آنجا اعدام شدند ولی بعد از آزادی به این نتیجه رسیدم که باید بيام و صدای اونها رو برسونم به همه، بااینکه میدانستم خیلی سخته، و اینکه تو مسیر ممکن بود بگیرندم، تو مسیر ممکن بود کشته به شم، ولی اینو بتن خریدم به جون خریدم این سختیها رو، و آمدم، و به اروپا رسیدم تا اینکه صدای اون مظلومیت مردم ایران و زندانیان سیاسی و بهخصوص اونهایی که تو این سالها اعدام شدند به همه برسونم، از شما هم تشکر میکنم که این فرصت را در اختیار من گذاشتید.
مجری. تو را به چه اتهامی بازداشت کردند آیا اتهامت سیاسی بود یا چیز دیگری؟
فرزاد مددزاده: بگذارید من برگردم 12 سال پیش، من یکزمانی در روزنامه آسیا عکس خانم مریم رجوی را دیدم، و اینکه ازآنجا با اسم سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت آشنا شدم و بعدازآن سیمای آزادی تلویزیون مجاهدین خلق را دیدم، و بعدازآن مسیر زندگیام کلاً عوض شد، درد و رنج مردم را دیده بودم تو خیابونا، کودکان کار، کسایی که تو خیابون میخوابیدند. اعدامیهای زیاد که با چشم خودم تو خیابونا دیده بودم، اینها مسأله من شد تا اینکه تنها راهحل رو سازمان مجاهدین خلق دیدم که بهتون به گم اونموقع گروهها و حزبهای زیادی بودند داشتند فعالیت میکردند ولی واقعیت رو بخواهید به گم، تنها گروهی که پیدا کردم که الآن، یک ماه پیش پنجاهمین سالگردشو جشن گرفتیم، پنجاه سال مبارزه، پنجاه سال فداکاری کرده و تنها گروهی رو پیدا کردم که...
مجری وقتی وارد زندان شدی چندساله بودی در آنجا چه دیدی؟ آیا رفقای سیاسیات و افراد مخالف حکومت آخوندها را دیدی؟ ورودت به اولین زندان چگونه بود؟
فرزاد مددزاده: من زمانی که دستگیر شدم 23 سالم بود و وقتیکه وارد اونجا شدم واقعیت این بود که منو بردند به بند مخوف 209، بندی بهشدت امنیتی، که تو اوینه، توی زندان اوین، و اینکه همه سیاسیها رو مخصوصاً هواداران سازمان مجاهدین خلق رو میبرند اونجا، و من یه چند ماهی رو توی سلول انفرادی بودم سلولی کوچک، یک مترو بیست سانت در دو متر و اونجا هیچ صدایی نمیشنوی، و تنها صدایی که میشنوی صدای مرگ است و اینکه این صدای مرگ بر هر صدایی که میشنوی اونجا، صدای پای نگهبان، صدای پای زندانی و صداهای وحشتناک و ازجمله صدای زنان و دخترانی که آنجا شکنجه میشدند و صدایشان میآمد من چهار ماه فقط انفرادی بودم بهتون به گم که طوری که منبعد از چهار ماه که اومدم توی ملاقات دادند برای اولین بار، پدرم مرا نشناخت، مادرم مرا نشناخت، و به من گفت پسر ما کو؟ گفتم من پسرتونم، گفت نه پسر ما اینجوری نبود، منو توی اتاقهای بازجویی بهشدت شکنجه میکردند، مثل توپ فوتبال منو بین خودشون پاس میدادند و میزدند، کتک میزدند فقط جرمم این بود که هوادار سازمان مجاهدین خلق بودم جرمم این بود که میخواستم ایرانی آزاد داشته باشیم، دیگر نمیخواستم کودکان خیابونی ببینم و واقعیتش را بخواهی بگی جایی بودم که هیچوقت نمیخواهم اون صحنهها رو توصیف کنم و من هرلحظه اونها رو توصیف میکنم بااینکه الآن یک سال و نیم، نزدیک دو سال است آزاد شدم هنوز شبها کابوس میبینم و هر شب این برای من هست، حداقل هفته ای دو بار من این کابوس را میبینم و فکر میکنم زندانم از خواب پا میشم،
مجری. کابوسهایی که در خواب میدیدی که سرنوشت تو مثل بقیه اعدام است آیا اسامی افرادی که با تو بودند و اعدام شدند را به یاد میاوری؟
فرزاد مددزاده: ببینید، من واقعیتش را بخواهید من ده ماهی که توی 209 بودم و بیشترش انفرادی بودم من همهاش توی اون ده ماه بهشدت زیر حکم اعدام بودم چون اولین روز که من رسیدم به اونجا به من گفتند تو اعدامی، ما اعدامت میکنیم مسلماً، من اون ده ماه همیشه با کابوس اینکه امشب میخوابم و فردا صبح حتماً اعدامم میکنند و اینو به رام عیان کرده بودند یعنی هرروز به هم میگفتند، یه روز در میون به هم میگفتند ولی اینکه بهترین دوستهای من از پیش من بردند و اعدامشون کردند من میتونم از علی صارمی اسم ببرم، قهرمان شهیدی که 23 سال زندان بوده و علیه رژیم بوده، من میتونم از جعفر کاظمی از محمد علی کاظمی و حاج آقایی فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، منصور رادپور، و خیلی از کسایی که کشته شدند مثل محسن دکمهچی به خاطر مریضیش تو زندان، مثل شاهرخ زمانی که این آخریش است کارگر زحمتکشی بود با هم، همبند بودیم سر یک سفره مینشستیم اینها، شاهرخ زمانی رو من اینجا شنیدم کشتهشده توی زندان، یک ماه ونیم پیش و خیلی زجرآوره و اینکه الآن منتظر خبری هستید که از زندان به یاد که یکی دیگر کشتهشده و شهید شده و یکی اعدام شده که این خیلی سخته به رام،
مجری. تو در دورانی که در زندان بودی چون بین زندانها جابجا میشدی آیا در این زندانها کودکان کم سن و سال و صغری هم بودند؟ آیا شکنجه میشدند؟ چگونه با آنها رفتار میشد؟ و به چه اتهاماتی آنها به زندان افتاده بودند؟
فرزاد مددزاده: ببینید من یک سال و نیم در زندان اوین بودم و بعد از اون تبعید شدم به مخوفترین زندان ایران بنام گوهردشت کرج، و این زندان توی ایران بین همه معروف است به “زندان جهنمی گوهردشت “. من اونجا یکبندی بود بنام “بند جوانان“ جوانانی که از 18 تا 25 ساله بودند البته ببینید براتون توضیح بدم این جوونایی که اونجا بودند از 13، 14 سالگی اونها در زندان بودند.
مجری. این جوانان تقریباً چندساله بودند؟
فرزاد مددزاده: از 13، 14 سالگی اونجا بودند و اینکه از یه جای دیگر بنام کانون اصلاح و تربیت اونجا بودند و بهشون میگفتند از کانون تاکنون، یعنی از کانون تا الآن اینجا هستیم، و اینها زیر حکم اعدام بودند اسمهاشون رو میتونم بیارم حسین نامی بود ولی چون زنداناند نمیتونم اسم کاملشون را براتون بیارم حسین بود علی بود اینها فقط به خاطر اشتباهات کوچک زندان بودند به خاطر بازیهای کودکانه که منجر به یک اتفاقی شده بود ولی زیر حکم اعدام بودند، رژیم اینهارو نگه داشته بود تا به سن قانونی برسند و اعدامشون کنن و اینکه اینا هر تولدشون بدترین روز ندگیشون بود چون یک سال به اعدام نزدیک میشدند ولی اینها ول کن ماجرا نبودند رژیم میآمد عواملش را میآورد و مواد مخدر میآورد توی زندان، اینهارو معتاد میکرد، انواع و اقسام مواد مخدر توی زندان پیدا میشد، خیلی زیاد، یعنی در حد اینکه یک کیلو و دو کیلو بتونی تو اون سالن جمع کنی، جوانان بسیار پاکی که فقط اشتباه کرده بودند تو زندگیشون، و تاوان یک اشتباه ناخواسته کودکی خود را و جوانی خود را تو زندان میگذروندند، و خیلی زجرآور بود این صحنهها رو ببینی و نتونی کاری براشون بکنی دست من...
مجری. آیا مواردی از تجاوز به افراد در زندان وجود داشت. شنیدهایم که موارد آن طبق تبلیغات اپوزیسیون رژیم آخوندی زیاد است آیا چنین مواردی در مورد افراد کم سن و سال ونیز مردان وجود داشت؟
فرزاد مددزاده: ببینید من براتون توضیح بدم، زندان کهریزکی بود که بسته شد توی قیامهای سال 2009 این اتفاق افتاد و من 3 تا دوست داشتم از اونجا اومده بودند زندان اوین، منتقلشون کردند اونجا، من وقتی باهاشون صحبت میکردم، اونا به من گفتند که آدمهایی که کشته شدند تو اون زندان بهشون تجاوز شده تو زندان، و اینکه اونا جوونای بین 18 تا 25 سال بودند دانشجو بودند که شهید شدند اونجا، و به اونا تجاوز شد تو اون زندان توسط بازجوها، من دو تا از دوستهام هنوزم زنداناند برای من تعریف میکردند از بازجوئیهاشون، از ناخن کشیدن زندانیها تو زندان سنندج، الآن زیر حکم اعداماند، نمیتونم اسمشون رو به یارم، ولی باور کنید، اینا موقعی که اینها را ترک، هنوزم که هنوزه کمر یکی از دوستام، هنوز خوب نشده، و مهرههایش تکون خورده، این تهدید کرد و گفت که میخواستند به من تجاوز کنند من مجبور شدم برم که مصاحبه تلویزیونی کنم و به گم کار نکرده رو به عهده بگیرم، و این خیلی برام سخت بود و الآنهم زیر حکم اعدام، الآن نزدیک چهار، پنج ساله که زیر حکم اعدامه، دو نفر هستند اینا توی زندان گوهردشت هم هستند.
مجری: فرزاد اجازه بده کمی متوقف شویم، لحظاتی متوقف میشویم و سپس برمیگردیم تا این مصاحبه ویژه را با زندانی ایرانی مخالف فرزاد مددزاده تکمیل کنیم همراه ما باشید.
قسمت دوم:
مجری: با سلام مصاحبه اختصاصی با فرزاد مددزاده زندانی ایرانی که از ایران فرار کرد. یکبار دیگر آقای فرزاد به شما سلام میکنم مدتی قبل مصاحبه را با شما شروع کردم بسیار مؤثر بود. چطور برخی میتوانند تصور کنند این کشور که ادعای حکومت اسلامی را دارد و بر اساس نظام ولایتفقیه اداره میشود اقدام به شکنجه فرزندانش به این صورت میکند و مردمش را به زندان میاندازد شما چطور این شکنجه را مشاهده کردید؟ شکنجه فیزیکی بود؟، شکنجه روانی بود؟، از اتاقهای دیگر میشنیدید؟، چگونه زندانیان به اتاقهای اعدام منتقل میشدند؟
فرزاد مددزاده: ببینید این رژیم ایران، رژیم آخوندی پایهاش بر دیکتاتوری و پایهاش بر سرکوب و اعدام بناشده از زمانی که خمینی آمده و انقلاب مردم ایران را دزدید از زمانی که صاحبان انقلاب را گرفت و به زندان انداخت و از زمانی که صاحبان انقلاب که همان مردم ایران باشند در سال 67 قتلعام کرد زندانیانی که حتی حکم داشتند و حبس میکشیدند و این رژیم بر تروریسم بنیانگذاری شده. تروریسمی که خود خمینی بهش اذعان داشت و الآن میبینید تو سوریه و یمن و لبنان و عراق و در همهجا رژیم داره آدم میکشه و از بشار اسد دیکتاتور سوریه حمایت میکند داره از حوثیها حمایت میکنه داره از حزبالله حمایت میکنه. درحالیکه مردم ایران در فقرند در بدبختیاند در فسادند.
مجری: مردم و شما بهعنوان اپوزیسیون چگونه با این دخالتها، منظور دخالتهای رژیم ایران در منطقه که الآن صبحت کردید برخورد میکنند. یعنی (رژیم) اموال را به نابودی میکشاند، درحالیکه مشکل اقتصادی دارد و مردم زیرخط فقر زندگی میکنند بعد از سوریه پشتیبانی میکند از عراق و یمن پشتیبانی میکند و الآن منطقه بههمریخته است
فرزاد مددزاده: ببينيد! مردم ایران رژیم را خوب شناختند مردم ایران ميدونند رژیم تروریسم را صادر میکند و اینکه در سوریه داره میجنگه و پول مردم ایران را داره میریزه تو جیب بشار اسد تو جیب خود حزبالله و خود مردم تو فقرند و مردم انتقاد دارند بهخصوص انتقاد به دولتهای غربی دارند چرا دارند با رژیم مماشات میکنند چرا حقوق بشر را نادیده گرفتند چرا پول مردم ایران را دارند میدهند به یک دیکتاتور دیگر مثل بشار اسد مردم ایران تو این معامله هستهيي پولی نگرفتند همهاش فقر بوده نگاه کنید تو این مدت همه رکود اقتصادی وبحران اقتصادی که خود دولت روحانی بهش معترفه الآن در دوره دولت روحانی نهتنها وضع بهتر نشد وضع برای مردم خیلی بدتر شد هم از لحاظ حقوق بشر و هم ازلحاظ اعدامها وهم ازلحاظ اقتصادی مردم ایران از این موضوع آگاهاند که رژیم داره فقط تروریسم راصادر میکنه و تو ایران داره سرکوب میکنه اما متأسفانه دولتهای غربی چشمانشان را بستند میخواهم بگویم چشمانشان را باز کنند نسبت به این موضوع ببینند اینهمه شکنجه و اعدام و زندان و این تروریسم را
مجری: هنگامی که در زندانی بودی تظاهرات زیادی بهخصوص در سال 88 انجام شد خواستههای تظاهرات چه بود و آیا سیاسی بود و در زندان با شما چه کردند؟
فرزاد مددزاده: بگذارید یک خاطره برای شما نقل کنم در آن موقع دربند 209 بودم و در بازجوییها بودم فقط خبرش را دورادور داشتم که چه اتفاقاتی داره میافته بازجوی من فردی به نام علوی بود بهشدت امنیتی فقط مال سازمان مجاهدین خلق سرباجویش سعید شیخان بوده این بازجو آمد به من گفت مصاحبه کن علیه سازمان من مصاحبه نکردم بعد گفت این تظاهراتی که داری میبینی واخبارش را میشنوی اگر سازمان مجاهدین وارد نمیشد و هدایت این سازمان و این شعارها را نمیداد تظاهراتی اتفاق نمیافتاد و به من میگفت که تظاهرات همهاش بهنفع سازمان بود، این عامل رژیم است دقت کنید این عامل خود رژیم است که میگفت تظاهرات همهاش بهنفع سازمان بود شعار مرگ بر اصل ولايتفقیه یعنی شعار سرنگونی دادند شعار ما زن و مرد جنگیم دادند شعاری که اشرف و لیبرتی میدهند مردم ایران بپا خواسته بودند.
مجری: شما در زندان بودید، یعنی درحالی که در زندان بودید شعار ضد رژیم میدادید مجازات شما چه بود؟
فرزاد مددزاده: مردم ایران بپاخاسته بودند تا این رژیم را سرنگون کنند متأسفانه دولتهای غربی و چند تا از رهبران داخل ایران که به اسم رهبر جنبش نامیده میشدند خیانت کردند ببینید این شعارها همیشه بود چه بیرون زندان چه داخل زندان
مجری: داخل زندان؟
فرزاد مددزاده: بله من یادم (هست) در حیاط 350 و حیاط زندان گوهردشت ما شعار مرگ بر خامنهای میدادیم شعار مرگ بر دیکتاتور میدادیم و مبارزه در زندان تمام نمیشه و ادامه داره حتی یادمه در بهار عرب یکی از دوستان ما که داشت آزاد میشد شعار الشعب یرید اسقاط النظام داده شد توی زندان، مردم ایران دنبال سرنگونیاند و راهحل را توی شورای ملی مقاومت و مجاهدین خلق میبینند مردم به این نتیجه رسیدند دنبال سرنگونی هستند و تنها راهحل را در مقاومت و شورای ملی مقاومت میدانند و مردم به این نتیجه رسیدند.
مجری: آیا فکر میکنید که این شعار در بهار ایران بار دیگر بر خواهد گشت و در راستای تغییر ادامه پیدا میکند آیا تو بهعنوان یک زندانی سیاسی خوشبینی؟
فرزاد مددزاده: ببین این شعار محقق میشود در ایران بهزودی و من فکر میکنم که بهزودی رژیم ایران سرنگون خواهد شد آنهم به دست مردم و شورای مقاومت و سازمان مجاهدین خلق و نه هیچکس دیگری و اینکه در دنیا، کشورهای غربی دارند از یک رژیم دیکتاتور حمایت میکنند من میخواهم بگویم که اینها بایستی بیایند کنار مردم و مقاومت مردم ایران بایستند و تاریخ وگرنه از طرف مردم ایران خائن نامیده میشوند و خطاب میشوند. همانطوری که داریم میبینیم مردم ایران از دولتهای غربی راضی نیستند ولی من مطمئنم مردم ایران عزم جزم کردهاند که رژیم را سرنگون کنند و من این را خیلی نزدیک میبینم
مجری: تو چند روز پیش از ایران آمدی و هنگامیکه در مقابل زنی که پدرش قهرمان زندانی سابق یعنی نلسون ماندلا است قرار گرفتی سورپریز شدی. تو و دخترش بودید و او پیش از تو سخنرانی کرد. به ما احساست را بگو و تو اولین بار بود که در برابر مردم و با دختر یک قهرمان و زندانی سیاسی مانند خودت قرار میگرفتی که مبارزه کرد تا زمانی که رئیس کشورش شد و دست به تغییرات زد احساست چه بود؟
فرزاد مددزاده: من یک واقعیت را بگویم من کتاب خاطرات نلسون ماندلا را در زندان خواندم. زمانی که مقاومتهایش را میخواندم، ولی تصور نمیکردم که زمانی کنار دختر نلسون ماندلا بایستم من احساسی که به همدست داد این بود که در آن لحظات به آینده ایران فکر کردم که مردم ایران ماندلای خود را پیدا میکنند و ماندلای ایران روزی رئیسجمهور ایران خواهد شد، بهزودی و ما میتوانیم از دختر ماندلا در ایران و همچنین کسانی که آنجا بودند را پذیرایی کنیم به خوبی.
مجری: تو در دوره احمدینژاد و سپس روحانی در زندان بودی چه تغییری دیدی؟ آیا در مورد رفتار با زندانیان سیاسی تغییری روی داد؟
فرزاد مددزاده: ببینید تغییر بود ولی به بدترین وصف و همهچیز بدتر شد. واقعیتش این است که اعدامها را میبینید که 2 هزار اعدام در طی دو سال که خیلی زیاد است در دولت روحانی اتفاق افتاده، چند روز پیش ریختند و معلمها را گرفتند، کارگرها را گرفتند، اصلاً اینها قابل وصف نیست در قبل از روحانی. روحانی همهچیز را بسته، ازنظر اقتصادی من خودم کار که میکردم خیلی مشکل داشتم، بااینکه تنها بودم. حالا آن آدمهایی که بچهدارند، خانه زندگی دارند به آنها شما نگاه کنید هیچی، مردم الآن محتاج نان شب خودشان هستند در ایران و آخوندها آن را از مردم ایران دریغ میکنند. اقتصاد روز بروز دارد بدتر میشود وضع حقوق بشر روز بروز در ایران دارد بدتر میشود. همین امروز سه تا اعدام در کازرون درملأعام اتفاق افتاده.
مجری: همراه با کاغذهایی که داری تصاویری را دیدم این تصاویر چیست؟
فرزاد مددزاده: واقعیتش به گم من برادر و خواهرم در اشرف بودند و در هشتم آوریل یک برادر و یک خواهرم در سال 2011 شهید شدند و این از طرف نیروهای مالکی...
مجری: آیا تو در آن زمان در زندان بودی؟
فرزاد مددزاده: بله
مجری: چطور خبر خواهر و برادرت را دریافت کردی؟
فرزاد مددزاده: تلفن و همهچیز ما قطع بود ولی زندانیان عادی همانهایی که برایتان توصیفشان را کردم، زنگزده بودند و از خانوادههایشان پرسیده بودند چون همهجا دیگر عزا بود در ایران و همه متعجب از این حرکت که دنیا سکوت کرده در مقابل این. منبعد از آزادی عکس و فیلمهایی شهادتشان را که اینجا دارم دیدم و خیلی برایم زجرآور بود، این دوستان برای من خبر را آوردند از زندان، دوستان جوانی که الآن زیر حکم اعداماند. واقعیتش را بخواهی بگویم من پیامی داشتم اینجا، من آن روز که اینها را شنیدم یک سری محکومیتها در دنیا شنیدیم، محکومیتهای جامعه بینالمللی و دولتهای غربی بااینکه آن لحظه چشمشان را بستند و رفتند ولی هیچ محکومیتی از طرف دولتهای عربی نشنیدم و این سکوت دولتهای عربی برای من هنوز جای سؤال دارد که چرا؟ درحالیکه اینها میهمان یک کشور عربی بودند. و چرا سکوت کردند در قبال این جنایت؟ در قبال جنایتی که 36 آدم بیسلاح و بیگناه جلوی اینهمه سلاح و تانک و مسلسل کشته شدند. کشورهای عربی هیچی نگفتند درحالیکه من انتظار داشتم که حداقل محکوم کنند این قضیه را.
مجری: امیدوارم که همچنان آزادباشی و از این فرصت داده شد تشکر میکنم همچنین از شما بینندگان عزیز برای اینکه این مصاحبه را دنبال کردید تشکر میکنم و به امید دیدار در مصاحبههای ویژه دیگر