گرگها با هم نمی رقصند
رفقای گرمابه و گلستانِ دیروز
دشمنان قسم خوردۀ امروزند
با شمشیرهای بسته از رو
و ششلولهای آماده به شلیک
حتی آنکه ماشه را سریعتر می کشد هم
در امان نخواهد بود
کرکسهای مرگ بر فراز امّ القراء
به پرواز در آمده اند
رفقای گرمابه و گلستانِ دیروز
دشمنان قسم خوردۀ امروزند
با شمشیرهای بسته از رو
و ششلولهای آماده به شلیک
حتی آنکه ماشه را سریعتر می کشد هم
در امان نخواهد بود
کرکسهای مرگ بر فراز امّ القراء
به پرواز در آمده اند
در آستانۀ سی و هفت سالگیِ حکومتی که بت اعظم آنرا بر پایه های جهل و جنون قرار داد و به بازماندگانش واگذار نمود، گرگهای میراث خوار با دندانهای تیز کرده و چنگالهای مرگبار رو در روی یکدیگر قرار گرفته اند تا از گوشت قربانی سهم بیشتری برگیرند و با یکسره کردن کار گرگهای رقیب، ضمن تسویه حسابهای شخصی، آینده خویش از قدرت را تضمین و تثبیت نمایند.
دوران، دورانِ پر مخاطره ایست برای عمامه به سرانی که پس از پیروزی انقلاب بوزینه وار از منبرهای خویش فرو غلتیدند و گرازگونه همۀ منصب ها و پست های حکومتی را با تمامی سرمایه های زمینی و زیر زمینی شخم زده و ملاخور کردند و به صغیر و کبیر نیز رحم نکردند. حالا دیرگاهی است که ورق برگشته است و همان بوزینه های گراز صفت تبدیل به گرگهایی شده اند که در دو سمت و سوی مخالف، در مقابل یکدیگر آرایش جنگی و نبرد برای دریدن همدیگر گرفته اند.
خلاصه که هوای حکومتی که اسلامی اش می نامند اینروزها بدجوری «پس» است و گویی جام زهر اتمی دارد بر پیکرۀ هیولای از درون عفونت زده، هر روز کاری تر از روز پسین می گردد. زمستان است و سرما چونان کاردی تا مغز استخوان هیولای ارتجاع فرو می نشیند.
شیخ اکبر که زمانی با رندی و رمّالی خاص خویش سیدعلی را بر تخت بت اعظم نشانده بود تا بواسطۀ رفیق گرمابه و گلستان بودنِ با او سهم بیشتری از حکومت را مالِ خود کند، امروز به نقطه ای رسیده است که از میمنت همراهی با آن رفیق ناباب و ناهمدل، لحظه های اضطرابِ بودن یا نبودن را مزمزه می کند. گل آقایش در زندان حضرت مقام عظما دارد آب خنک نوش جان می کند و خودش هم ضمن به دوش کشیدن لقب «خواص بی بصیرت»، یدک کش «فتنۀ اکبر» نیز گردیده است.
گفتیم که زمستان است. مضاف بر اینکه زهر اتمی کارگر افتاده، دو فقره باصطلاح انتخاباتِ سرنوشت ساز«طبق معمول برای حکومت و نه ملت» در بد مقطعی از روزگار گریبانگیر گردیده است. انتخاباتی که زمانی قاتق جانشان بود حالا می رود که وبال گردن شود وقاتل جانهاشان. گردنه ای خطرناک و باریک با پیچی تند و مرگبار. آنکه فرو غلتد تا ته دره از غلتیدن باز نخواهد ایستاد. بوی فرو غلتیدن در مشام گرگها با بوی خون در هم آمیخته است. از همین روی، زوزه ها بلندتر و رساتر از هر زمان دیگر به گوش می رسند.
یکی دیگری را «نفوذی» می نامد و چنگ و دندان نشان میدهد و الدرم بلدرم می کند. تهدید به حصر خانگی می نماید و با دلگرمی از حمایت سران سپاه و بسیجی و لباس شخصی هایی که طی سی و چند سال گذشته همیشه بوی خون و جنون یعنی بوی حکومتشان را می داده اند، خط و نشان می کشد. هشدار می دهد شورای نگهبان را به رخ می کشد و هوار می زند که راه را بر نفوذی ها خواهد بست.
آن یکی که شیخ فری را در جیب دارد می خواهد با تمسک جستن به وزارت کشورش ابتکار در انتخابات را در دست گیرد و کار را به نفع خویش به انجام برساند. بی پروا تابو شکنی می کند و از نبودن یا کنار رفتن رهبری سخن به میان می آورد و از تشکیل «شورای رهبری» پتکی می سازد و بر فرق نامبارک مقام معظم فرو می آورد.
کاندیدای «خبرگان» می شود و تهدید می کند که باندی عمل کردن و تقلب را برنخواهد تابید. به سراغ «بیت امام» می رود و نوۀ دجال را بعنوان برگ برنده رو می کند. این بماند که خمینی خودش چی بود که نوه اش چه باشد! حتما به زعم او کارنامۀ بت اعظم آنقدر درخشان هست که حالا بتوان نوه اش را به میدان آورد و کسب وجهه کرد!
از چراغ سبز نشان دادن و کرشمه های آنچنانی در مقابل غرب و خصوصا آنکه امام راحلش «شیطان بزرگ» می نامیدش نیز لحظه ای غافل نمی ماند و با غمزه های ظریف سعی در به دست آوردن دل جناب «کدخدا» دارد.
اینها تنها سرسوزنی است از تمهیدات پنهان و عیان گرگان عمامه به سر جهت گرفتن سهم بیشتر و دریدن همدیگر در حکومتی که بلافاصله پس از تثبیت قدرت به ملت ایران اعلان جنگ داده و هماره و پیوسته مانند یک حکومت اشغالگر با مردم رفتار کرده است. حکومتی که نافش را با کشتار و شکنجه و فساد و غارت و چپاول در ابعاد حیرت انگیز بریده اند و آخوندهای شکمباره و پاسداران فربه اش بر خلاف نظریه امام دجالشان ثابت کرده اند که اقتصاد دیگر مال خر نیست.
مردم ایران دیگر فریب هیچ دجالی را چه از نوع عمامه سفید و چه از جنس عمامه سیاه آن نخواهند خورد. آنچه اینها انتخاباتش می نامند، طی سی و شش سال گذشته چه گرهی از کار فروبستۀ ملت گشوده است که بتوان به آن استناد کرد و دل خوش داشت؟! حقه بازی در قالبهای کلیشه ای اصلاح طلب و معتدل و میانه رو موقوف. به کارنامۀ سیاه همین شیخ «اعتدال» پیشه نگاه کنید. بیش از دو هزار اعدام شعبده بازی این شیخک فریبکار را که با کلید حل مشکلات آمده بود، بیش از پیش رسوا و برملا کرده است.
نمایش انتخابات بازی ملت نیست. هیچگاه هم نبوده است. صحنۀ جنگ بین دو گروه متخاصم است. نه بر سر حقوق و حق حاکمیت مردم ایران که برای سهم بیشتر از غنیمتی که بیش از سه دهه در چنگال خونین و دستهای این قوم ناپاک غارت و چپاول شده است. تن دادن به این بازی و تبلیغ برای آن از هر سمت و سو، خیانت به ملتی است که در راه از میان برداشتن این حکومت غاصب و اشغالگر از ابتدا تا همین لحظه، حتی یک روز خویش را بدون دادن قربانی، سپری نکرده است. از اینرو تبلیغ برای هر یک از جناحهای حاکم، خیانت در حق مظلومان و ستمدیدگان است. خلافت ارتجاع در هر شکل و رنگ سیاه یا سفیدش، محکوم به فنا و نابودی است. گرگها دیگر با هم نمی رقصند.
دوران، دورانِ پر مخاطره ایست برای عمامه به سرانی که پس از پیروزی انقلاب بوزینه وار از منبرهای خویش فرو غلتیدند و گرازگونه همۀ منصب ها و پست های حکومتی را با تمامی سرمایه های زمینی و زیر زمینی شخم زده و ملاخور کردند و به صغیر و کبیر نیز رحم نکردند. حالا دیرگاهی است که ورق برگشته است و همان بوزینه های گراز صفت تبدیل به گرگهایی شده اند که در دو سمت و سوی مخالف، در مقابل یکدیگر آرایش جنگی و نبرد برای دریدن همدیگر گرفته اند.
خلاصه که هوای حکومتی که اسلامی اش می نامند اینروزها بدجوری «پس» است و گویی جام زهر اتمی دارد بر پیکرۀ هیولای از درون عفونت زده، هر روز کاری تر از روز پسین می گردد. زمستان است و سرما چونان کاردی تا مغز استخوان هیولای ارتجاع فرو می نشیند.
شیخ اکبر که زمانی با رندی و رمّالی خاص خویش سیدعلی را بر تخت بت اعظم نشانده بود تا بواسطۀ رفیق گرمابه و گلستان بودنِ با او سهم بیشتری از حکومت را مالِ خود کند، امروز به نقطه ای رسیده است که از میمنت همراهی با آن رفیق ناباب و ناهمدل، لحظه های اضطرابِ بودن یا نبودن را مزمزه می کند. گل آقایش در زندان حضرت مقام عظما دارد آب خنک نوش جان می کند و خودش هم ضمن به دوش کشیدن لقب «خواص بی بصیرت»، یدک کش «فتنۀ اکبر» نیز گردیده است.
گفتیم که زمستان است. مضاف بر اینکه زهر اتمی کارگر افتاده، دو فقره باصطلاح انتخاباتِ سرنوشت ساز«طبق معمول برای حکومت و نه ملت» در بد مقطعی از روزگار گریبانگیر گردیده است. انتخاباتی که زمانی قاتق جانشان بود حالا می رود که وبال گردن شود وقاتل جانهاشان. گردنه ای خطرناک و باریک با پیچی تند و مرگبار. آنکه فرو غلتد تا ته دره از غلتیدن باز نخواهد ایستاد. بوی فرو غلتیدن در مشام گرگها با بوی خون در هم آمیخته است. از همین روی، زوزه ها بلندتر و رساتر از هر زمان دیگر به گوش می رسند.
یکی دیگری را «نفوذی» می نامد و چنگ و دندان نشان میدهد و الدرم بلدرم می کند. تهدید به حصر خانگی می نماید و با دلگرمی از حمایت سران سپاه و بسیجی و لباس شخصی هایی که طی سی و چند سال گذشته همیشه بوی خون و جنون یعنی بوی حکومتشان را می داده اند، خط و نشان می کشد. هشدار می دهد شورای نگهبان را به رخ می کشد و هوار می زند که راه را بر نفوذی ها خواهد بست.
آن یکی که شیخ فری را در جیب دارد می خواهد با تمسک جستن به وزارت کشورش ابتکار در انتخابات را در دست گیرد و کار را به نفع خویش به انجام برساند. بی پروا تابو شکنی می کند و از نبودن یا کنار رفتن رهبری سخن به میان می آورد و از تشکیل «شورای رهبری» پتکی می سازد و بر فرق نامبارک مقام معظم فرو می آورد.
کاندیدای «خبرگان» می شود و تهدید می کند که باندی عمل کردن و تقلب را برنخواهد تابید. به سراغ «بیت امام» می رود و نوۀ دجال را بعنوان برگ برنده رو می کند. این بماند که خمینی خودش چی بود که نوه اش چه باشد! حتما به زعم او کارنامۀ بت اعظم آنقدر درخشان هست که حالا بتوان نوه اش را به میدان آورد و کسب وجهه کرد!
از چراغ سبز نشان دادن و کرشمه های آنچنانی در مقابل غرب و خصوصا آنکه امام راحلش «شیطان بزرگ» می نامیدش نیز لحظه ای غافل نمی ماند و با غمزه های ظریف سعی در به دست آوردن دل جناب «کدخدا» دارد.
اینها تنها سرسوزنی است از تمهیدات پنهان و عیان گرگان عمامه به سر جهت گرفتن سهم بیشتر و دریدن همدیگر در حکومتی که بلافاصله پس از تثبیت قدرت به ملت ایران اعلان جنگ داده و هماره و پیوسته مانند یک حکومت اشغالگر با مردم رفتار کرده است. حکومتی که نافش را با کشتار و شکنجه و فساد و غارت و چپاول در ابعاد حیرت انگیز بریده اند و آخوندهای شکمباره و پاسداران فربه اش بر خلاف نظریه امام دجالشان ثابت کرده اند که اقتصاد دیگر مال خر نیست.
مردم ایران دیگر فریب هیچ دجالی را چه از نوع عمامه سفید و چه از جنس عمامه سیاه آن نخواهند خورد. آنچه اینها انتخاباتش می نامند، طی سی و شش سال گذشته چه گرهی از کار فروبستۀ ملت گشوده است که بتوان به آن استناد کرد و دل خوش داشت؟! حقه بازی در قالبهای کلیشه ای اصلاح طلب و معتدل و میانه رو موقوف. به کارنامۀ سیاه همین شیخ «اعتدال» پیشه نگاه کنید. بیش از دو هزار اعدام شعبده بازی این شیخک فریبکار را که با کلید حل مشکلات آمده بود، بیش از پیش رسوا و برملا کرده است.
نمایش انتخابات بازی ملت نیست. هیچگاه هم نبوده است. صحنۀ جنگ بین دو گروه متخاصم است. نه بر سر حقوق و حق حاکمیت مردم ایران که برای سهم بیشتر از غنیمتی که بیش از سه دهه در چنگال خونین و دستهای این قوم ناپاک غارت و چپاول شده است. تن دادن به این بازی و تبلیغ برای آن از هر سمت و سو، خیانت به ملتی است که در راه از میان برداشتن این حکومت غاصب و اشغالگر از ابتدا تا همین لحظه، حتی یک روز خویش را بدون دادن قربانی، سپری نکرده است. از اینرو تبلیغ برای هر یک از جناحهای حاکم، خیانت در حق مظلومان و ستمدیدگان است. خلافت ارتجاع در هر شکل و رنگ سیاه یا سفیدش، محکوم به فنا و نابودی است. گرگها دیگر با هم نمی رقصند.