سخنرانی خانم مریم رجوی در کنفرانس متحد علیه بنیادگرایی اسلامی - نقش مقاومت ایران با حضور سناتور لیبرمن و آقای آلخو ویدال کودراس
آقاي سناتور، آقاي ويدال كوادراس،
حضار محترم!
می خواهم یک بار دیگر از حضور شما در اینجا و از سخنرانيهاي پرمحتوايي كه ايراد شد، تشکر کنم.
من حامل پیامهای قدردانی مجاهدان لیبرتی از تلاشهاي شما براي تامین حفاظت لیبرتی و دفاع از مبارزان آزادی هستم.
پيام آنها قدرداني از شما و همة شخصيتهايي است كه در كنار مردم ايران ايستادهاند.
پيام مردم و مقاومت ايران حتميت پيروزي آزادي ايران است كه كليد اصلي بحران منطقه محسوب ميشود. اين پيامي است كه ما امروز از قلب تهران و از زبان زنان و مردان شجاع ايران ميشنويم كه صداي ملت ايران شدهاند. صداي زندانيان سياسي، صداي مادران شهيدان، صداي نخستين رئيس دانشگاه تهران پس از انقلاب ضدسلطنتي كه همه را فرا ميخواند «ز گهواره تا گور آزادي بجوي».
اين صداي شجاعانهيي است كه ديوار اختناق و سكوت و انفعال تحميل شده از جانب فاشيسم ديني را ميشكند. و صدايي است كه به دفاع از مادران شهيدان و همه مبارزان راه آزادي بلند شده است.
بله ملت ما تسليم نشده و خاموش نيست و به رژيم آخوندي تن نداده و نخواهد داد و آزادي و پيروزي را بدست ميآورد.
گرمترين سلامها به همه اين زنان و مردان از خودگذشته تقديم ميكنيم.
دوران تغيير
دوستان عزيز!
تراژدی ۱۳ نوامبر پاريس، فراتر از فرانسه، زنگهای تغییر دوران را در همة جهان به صدا در آورده است. حمله تروریستی روزهاي اخير در کالیفرنیا این نظر را تقویت میکند.
امروز در فرانسه و ساير كشورهاي غربي تدابير امنيتي و قوانين ضدتروريستي با شتاب شديدتر ميشود. همة اين كارها، اگرچه لازم است اما كافي نيست. چرا كه تا وقتي كارخانههاي مولد تروريسم در سوريه و عراق از كار نيفتد، اقدامهاي تدافعي، به نتيجه نهايي يعني ريشه كن كردن تروريسم نخواهد رسید.
اولین و ضروري ترين قدم برای تحقق اين هدف كنارزدن ديكتاتوري اسد است كه شرايطي را كه بيوقفه در حال پرورش تروريسم است تغيير ميدهد.
جبههبندي گسترده در منطقه
امروز در منطقه دو جبهه رودرروي هم قرار دارند: يك جبهه شامل رژيم ايران، ديكتاتوري بشار اسد، شبه نظاميان وابسته به رژيم ايران در عراق ـ كه بخش عمده خاك و حاكميت را در اين كشور به گروگان گرفتهاند ـ گروه حزبالله لبنان وحوثيهاي يمن است كه امروز دولت روسيه هم عملا در كنار آنها قرار گرفته است. جبهه مقابل طيف گستردهای است از نيروهاي ميانه رو در سوريه، نيروهاي سني و عشاير ملي عراق تا تركيه و برخي كشورهاي عرب.
گروه داعش نيز، بهرغم هر اختلافی که با اسد و رژیم آخوندي داشته باشد، عملا در جبهة آنهاست. بهخصوص كه در داخل سوریه بیشتر از هرطرفي به مخالفان ميانهرو تلفات وارد کرده است. اکنون اين واقعيت روشن شده است كه اسد و مالکی تحت هدایت ملاها با آزاد کردن جمعا ۲۵۰۰ زندانی شامل شمار قابل توجهي از اعضا و فرماندهان القاعده به ایجاد و گسترش داعش کمک کردند. بهعلاوه، نفس حضور داعش مانع آن شده که جامعة بین المللی از اپوزیسیون بطور تمام عیار حمایت کند. درواقع، وجود اين گروه، اوضاع را پيچيده كرده و سياستهاي غلط را تحميل مي كند و كمترين تأثير منفياش در اين اوضاع بوجود آوردن شرائطي كه است كه دولتهاي غرب از آن براي توجيه بيعملي خود سود ميبرند.
يكي از نتايج حملات تروریستی داعش در اروپا و آمريكا نيز منحرف کردن اذهان از ضرورت سرنگونی اسد است. به همین دلیل ديكتاتوري بشار اسد و رژیم آخوندها بیشترین سود برندة حملات داعش در خارج از سوريه و عراق هستند. زيرا اين موضوع توجهات جهاني را از اسد و جناياتش منحرف ميكند.
البته امروز در جامعه بينالمللي اختلافي بر سر ضرورت از ميان برداشتن داعش وجود ندارد. اما
اما مسأله مهم این است که نميتوان برای نابودی داعش ریشة مشکل ـ يعني رژيم اسد و رژيم ايران بهمثابه مدافع اصلي آن ـ را رها کرد و تنها به زدن شاخ و برگها اكتفا كرد. بر اين اساس، تاكيد ميكنم كه نخستين قدم براي مقابله با داعش كنار زدن بشار اسد است.
رئال پليتيك و همكاري با بشار اسد
امروز جهان از تأثير سياست غلطي كه دولتهاي غرب اتخاذ كردهاند، رنج مي برد. بعضیها، بصورت شرمگینانه تحت پوش رئال پلتیک از همکاری با اسد و آخوندهاي حاكم بر ايران صحبت ميكنند. در حالي كه اين سياست فرصت بيشتري به تروريسم مي دهد.
آنها تلاش میکنند این سیاست غلط را با این استدلال توجيه كنند که ما براي مقابله با داعش به نیروی زمینی نیاز داریم و تنها طرفي كه در حال حاضر در آن منطقه از نيروي مستقر در روي زمين برخوردار است، رژیمهاي ايران و سوريهاند. در حاليكه این انتظار، سرابي بیشتر نیست. زيرا، اولاً آنها جنگيدن با داعش و از ميان برداشتن آن را به سود خود نميبينند، ثانياً، چنان كه تجربه سالهايي اخير اثبات كرده، جنايات اسد و رژيم ايران تنها زمينه سياسي و اجتماعي را براي ادامه حيات تروريستهاي داعش فراهم ميكند
وانگهي، نگاهي به وقايع يكسال اخير نشان ميدهد كه جبهة استبداد و نسلكشي در سوريه ـ يعني بشار اسد و رژيم ايران و حزبالله ـ شكستهاي نظامي و سياسي متعددي از سوي نيروهاي خواهان سرنگوني متحمل شده و در فاز ضعف قرار گرفتهاند.
باتلاق سوريه
در اين ميان، بنبست رژیم آخوندها نيز پارامتر مهمي است. بهطوري كه از یکسو روزي كه بشار اسد سرنگون شود، یک ضربة استراتژیک به نظام ولايت فقيه وارد ميشود و موجوديت آنرا به خطر مياندازد.بههمین دلیل مجبور است هر چه بیشتر از اسد حمایت کند و تعداد نیروهایش در سوریه را افزایش دهد. از سوی دیگر سوریه باتلاقی برای اين رژیم شده است. در ماههای اخیر حداقل صد تن از فرماندهان سپاه پاسداران در سوریه کشته شدهاند و هر روز اجساد شماری از نیروهای رژیم به ایران فرستاد می شود. فرمانده سپاه تروريستي قدس زخمی شده و معاون او جزو کشته شدههاست.
بازتاب این تلفات در ایران، رژیم را ضعیف و ضربهپذیر كرده است.
در يك كلام، رژیم ایران در يك مخمصه گرفتار شده و اين علت روي آوردن آخوندها به دولت روسيه است.
در چنين وضعيتي، اتخاذ یک سیاست قاطع در قبال اين رژيم و بشار اسد بیش از هر زمان می تواند موثر واقع شود.
استراتژي جبهه رژيم و بشار اسد
استراتژی جبهة استبداد و نسل کشی یعنی رژیم آخوندي و متحدانش بر سه پایه استوار است:
اول، سرکوب نیروهای دمكرات و ميانهرو برای نفی یک آلترناتیو مورد قبول در سوریه. اين سياست همچنين نسلکشی سنیها و متلاشی کردن جریانهای عشایر ملی در عراق و انهدام مقاومت ایران بعنوان تهدید بود و نبود رژيم را در بر ميگيرد و موشكباران وحشيانه لیبرتی در اين چارچوب قرار دارد.
دوم، بهرهبرداری از اقدامات جنایتکارانة داعش برای منحرفکردن افکار عمومی، به نحوي كه از یک اجماع بین المللی برای کمک به مردم سوریه جهت سرنگون کردن بشار اسد جلوگيري شود.
سوم: تبلیغات گستردة لابی رژیم و حامیان سیاست استمالت در صحنة بینالمللی برای توجیه بيعملي در قبال تراژدي سوريه و خودداري از كمكرساندن به مردم سوریه و در نتيجه پذیرش عملی بشار اسد.
در نقطة مقابل، مبرمترين قدم يك استراتژي صحيح، كنارزدن ديكتاتور سوريه است. زيرا اگرچه او در موقعيت بسيار ضعيفي قرار دارد، اما سرنگونياش محور جبهة منطقهيي رژيم را در همميشكند.
استراتژي صحيح
يك استراتژي صحيح در قبال بحران جاري در منطقه، متضمن حمایت از ارتش آزاد سوريه و سنيهاي ضدبنيادگرا در عراق و اخراج قاطعانه مهمترين نيروي بيثباتكنندة اين منطقه يعني رژيم آخوندي از سوريه و عراق و تمام كشورهاي منطقه است.
اگر دخالتهاي اين رژيم در كار نبود، نه عراق و نه سوريه به وضعيت دهشتبار كنوني دچار نميشدند.
علاوه بر اين، یک استراتژی صحیح مستلزم یک مبارزه فرهنگی تمام عیار با پدیدة شوم بنیادگرایی اسلامی است.
حال، اگر چه بین جریانهاي بنیادگرای شیعه و سنی اختلافهاي عقيدتي وجود دارد، ولی کماکان سرچشمة بنیادگرایی، در ایران تحت حاکمیت آخوندهاست. نفس وجود حاكميت يك رژیم بنیادگرا در ایران كه دولتهاي غرب با یاغيگیری آن مماشات ميكنند، برای بنیادگراهای سنی هم اين پيام را دارد که با افراطیگری و تروریسم میتوان جهان را به تمکین واداشت.
اين واقعيت نيز در يك سال اخير خود را بارها نشان داده كه دخالتهاي رژیم در کشورهای منطقه از جمله نسلکشی سنیهاي عراق بهوسیلة شبه نظامیان نيروي تروريستي قدس، زمينهساز تعیین کننده عضوگیري از ميان سنيهاي ناراضي توسط گروه داعش است.
نقشآفريني مسلمانان
امروز بسياري اين ضرورت را دريافتهاند كه مبارزه با افراطيگري تحت نام اسلام، بيشتر از هرچيز، نيازمند نقشآفريني خود مسلمانان است. در نتيجه، وجود یک آلترناتیو اهميت تعيينكننده پيدا ميكند. اما چنين آلترناتيوي، فقط يك راه حل نظري نيست؛ بلكه بايد متكي به جنبشي باشد كه:
ـ معتقد به اسلام بردبار و دمكراتيك باشد
ـ در برابر سرچشمة بنيادگرايي قيام كرده و قيمت اين مبارزه را پرداخته باشد
ـ و از ظرفيت ايجاد تغيير در جامعه برخوردار باشد.
مقاومت ايران با برخورداري از همين ويژگيها، بهخصوص با يك پشتوانة اجتماعي مكفي و داشتن صلاحيت ایجاد تغيير دمكراتيك در ايرانى توانسته است بنيادگرايي را از نظر فكري و ايدئولوژيكي در داخل ايران به شكست بکشاند.
اسلام دمکراتیک، يعني اسلام مورد اعتقاد مجاهدين، نقطه مقابل برداشت بنیادگرایان از اسلام است.
مجاهدین تحمیل و اجبار در دين را رد می کنند و بر آزادی تاکید دارند. همچنين خواستار جدایی دین و دولتاند و بر برابری زن و مرد تاکید دارند. به علاوه، براساس آيات قرآن معتقد به دینامیزم قرآن و اسلاماند و از ابتدا با آنچه بهنام شریعت توجيه می شود از جمله مقررات قصاص به مخالفت برخاستهاند.
مسعود رجوي رهبر مقاومت گفته است: « خصوصيت ويژه اسلام مورد اعتقاد ما اين است كه دمكراتيك است. اين اسلام، حقوق مذاهب، عقايد و مكاتب ديگر را بهرسميت ميشناسد. چنين اسلامي پرداخته دست ما نيست، بلكه ناشي از عمق مشتركي است كه چارچوب آن افكار بيان شده توسط موسي و عيسي و محمد را در بر دارد و آن را بهوضوح در قرآن مييابيم. قرآن ميگويد لااكراه فيالدين و هيچ چيز مشتركي ميان بينش اسلام و عقيدة با اجبار وجود ندارد.
اين تفكر اسلامي، درجه رشد هر فرد و جامعه را با رهايي از اجبارات و قيد و بندهاي ضدتكاملي بيان ميكند.
قرآن خود بالاترين درجه احترام را براي امركنندگان به نيكي و عدالت قائل است. همچنين اسلام، مسيحيت و يهوديت از يكديگر جدا نيستند. ما مسيح را نيز پيامبر خود ميدانيم و راه موسي را از محمد جدا نميكنيم».
يادآوري يك تجربه
مقاومت ما از سال 1372 (1993) اعلام كرد كه «بنیادگرایی اسلامی: تهدید نوین جهانی» است. ما همچنين تاکید کرديم که پاسخ بنيادگرايي در اسلام دمکراتیک است. در حالي كه تهديد بنيادگرايي و راهحل آن آشكار شده بود، در اوضاع پس از حمله يازده سپتامبر، جامعه جهاني در کنار اقدامات امنیتی و نظامی باید به ریشة مشکل ميپرداخت و با حمایت از مقاومت ایران، به ريشهكني این پدیدة شوم كمك ميكرد. ولی متاسفانه دولتهاي غرب بجاي ايستادن در كنار مردم ايران به همدستي با بانكدار تروريسم و بنيادگرايي رو آوردند و اين سياست فجايعي ايجاد كرد كه آثار آن همچنان باقي است. اين سياست اشتباه ديگر نبايد تكرار شود.
بهعنوان نتيجهگيري و جمعبندي بايد تأكيد كنم كه پاسخ چالشي كه امروز در مقابل جهان است، در سه نكته خلاصه ميشود:
اول، ضرورت اتخاذ یک سیاست صحیح و همه جانبه که در قلب آن سرنگونی بشار اسد قرار دارد.
دوم، قرار گرفتن در کنار مسلمانان دمکرات و خلع سلاح کردن بنیادگرایان از سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم.
سوم، بهرسمیت شناختن حق مردم ایران برای سرنگونی رژیم و حمایت از مقاومت مردم ایران برای تغییر رژیم و استقرار آزادی. در اين راستا بهخصوص دفاع از مجاهدان آزادي در ليبرتي، كه الهام بخش مبارزة مردم ايران براي كسب آزادياند و پايداريشان براي مردم منطقه انگيزة ايستادگي در مقابل نيروهاي بنيادگرا و جبهه استبداد و نسلكشي است، ضرورت مييابد