۱۴۰۰ فروردین ۲۲, یکشنبه

ایران؛ هارمونی هبوط یا تعالی؟


                          سردمدار نابودی ایران

آیا در ایران آخوندزده، منشوری عقیدتی و سیاسی و اخلاقی، در کمین هبوط انسان به ناگزیری قوت لایموت نشسته است؟

                   گره‌های بحران معیشت در ایران از کجا باز می‌شوند؟

آیا الیگارشی قدرت حاکم این گره را آن‌چنان کور نکرده است تا حتی دست هیچ ساحره و جادوگری هم نتواند بازش کند؟

آیا آنان که از امید پیروزی ۲۲بهمن۱۳۵۷ به جانب آینده‌یی خوش‌پندار پرتاب می‌شدند، می‌توانستند تصور کنند که چهار دهه بعد باید مثل ایرانیان گرفتار در جنگ جهانی اول، مدام دنبال قوت لایموت باشند؟

به‌راستی چه سود و سودایی در این حجم از رشد گرانی و شتاب تصاعدی آن، نصیب حاکمی و حاکمیتی می‌شود که بیش از یک دهه است هیچ اقدامی برای فروکش کردن قیمت اقلام حیاتی نمی‌کند؟

آیا این همه از هم پاشیدگی اقتصادی، درهم‌ریزیِ قیمت ارز و مراکز متعدد قیمت‌گذاری، مشابهت با مزرعه‌یی را نشانی نمی‌دهند که گرازانی نظم بایسته‌اش را شخم زده و می‌زنند؟

ستونهای کدامین ارزش‌های انسانی فرو ریخته شده‌اند که هر چه روزها ورق می‌خورند، تولیدات کارخانهٔ فساد و تباهی در ایران تکثیر خوشه‌یی می‌یابند و مهارناپذیر به‌نظر می‌رسند؟

کدام قوم یا قبیلهٔ مهاجم را در تاریخ ایران سراغ دارید که خیمهٔ دین و مذهب را بر خرابه‌های زندگی، ویرانه‌های معیشت، هزارتوهای فساد اقتصادی و سیطرهٔ مرگ اخلاق، زیور و زینت داده و چنین اقلیم و کشوری را الگو و نمونهٔ بشریت نامیده باشد؟!

کدام اشغالگری را سراغ دارید که با جواز دین و مذهب و شرع و قصاص و قانون خودنوشته، خانه‌های بی‌پناهان و بینوایان قربانی صدارت خود را بر سرشان ریزد و مزارع کشت و نواله زندگی را تطاول و ویران؟

کدام ظلام بی‌حیای شبی اشغالگر ا‌ست که قصد کشتن چراغ امید در دل دوست‌داران آزادی و تمدن و فرهنگ ایران کرده است؟

در خانه‌های ایرانیان کدام امیدی در ورای این همه رنج‌های عجیب و غریب زیستن هست که با وجود گره‌های بحران معیشت، باز هم دست از چشم دوختن به سوسوی شمع زندگی و آزادی و برابری نمی‌کشند؟

اگر چه این‌ها پرسش‌اند، اما آیا هارمونی مجموعه‌یی تصاویر همبسته و مکمل را بر یک تابلو به‌نام ایران نمایش نمی‌دهند؟

هر کدام از این پرسش‌ها مثل برگهٔ آدرسی در دستان جویندهٔ پاسخ است. آیا بهتر از مردم ایران و مایحتاج حیات‌شان می‌توان سراغ گرفت که پاسخ این پرسش‌ها را سوسوی شمع زندگی و آینده‌شان کرده‌اند؟ مردمی که هر روز تمام پرسش‌های فوق را ندا می‌دهند و فریاد می‌کنند و یاری و حامی می‌جویند.

این وضعیت آن‌قدر ورم کرده و حجیم و ننگین شده است که گوشه‌یی از آن به تعبیر یک رسانهٔ حکومتی «شتر بالای نردبان» می‌باشد. اما همین «شتر بالای نردبان» هم به «هیچ مسؤلی تلنگری وارد نمی‌کند». این همان ظلام بی‌حیای شبی اشغالگر است که پرده ‌دارش ولی‌فقیه نظام و کارگزاران قسم خورده به اصل آن‌اند. تصویر گوشه‌یی از پرسش‌هایی که بالای سر ایران موج می‌زنند، چنین گزارشی است:

«نگرانی از رشد هولناک قیمتها در کنار درآمدهای ناچیز، بسیاری از خانواده‌ها را به هول و ولا انداخته است. درماندگی در اداره روزمره زندگی و ترس از آینده، بسیاری از ایرانیان را سرشار از خشم و غضب کرده است. به هیچ حرفی اعتماد نمی‌کنند. فقط نفرین می‌کنند. تهدیدهای خشونت‌بار می‌کنند. عواقب این شرایط کاملاً هویداست. هویداتر از شتر بر نردبان!» (روزنامه آرمان، ۱۸فروردین۱۴۰۰).

تصویری از سیطرهٔ مرگ اخلاق و وجدان و انسانیت که زینت‌گران ولایی، جمهوری اسلامی را الگو و نمونهٔ بشریت می‌نامند، چنین است:

«مسؤلان کشور قسم جلاله می‌خورند که از وضعیت معیشتی مردم باخبرند. اما با خبر بودنشان مثل خبردار بودن مثلاً یک روس از اسارت دختران نیجریه‌یی توسط اعضای بوکوحرام است! بحث در‌باره مردم هم بر هیچ مسؤلی تلنگری وارد نمی‌کند. آنها خود را درگیر جنگ قدرت کرده‌اند!» (همان منبع).

اگر آن پرسش‌ها و این چند تصویر، برگه‌های آدرس شناسایی سبب‌سازان چنین اوضاعی هستند، آیا در ایران آخوندزده و اشغال‌شده، منشوری عقیدتی و سیاسی و اخلاقی، در کمین هبوط انسان به ناگزیری قوت لایموت ننشسته است؟

اگر این‌ها تضاد اصلی ایران به‌مثابه «تز» هستند و پاسخ جاری مردم و قیام‌آفرینان، «آنتی‌تز» آن، به‌راستی نتیجهٔ نهایی یا «سنتز» چنین اوضاعی چه باید باشد؟ این است نبرد سترگ تعالی و هبوط میان مردمی با سلطه‌گری اشغالگر.