۱۳۹۶ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

وحشت از خطر براندازی و منشأ آن

یک پدیده نوظهور در دستگاه سیاسی و تبلیغاتی رژیم، رواج واژه‌هایی هم‌چون «براندازی»، «تغییر نظام»، «آسیب وارد کردن به‌نظام»، «سرنگونی» و امثالهم است؛ واژه‌هایی که تا پیش از این تابو و خط قرمز نظام محسوب می‌شدند؛ اما این روزها مهره‌ها و رسانه‌های رژیم به‌وفور از این واژه‌ها در تریبونهای حکومتی استفاده می‌کنند.


همراه با کاربرد این واژه‌ها و از سوی دیگر، شاهد ابراز نگرانی و وحشت مهره‌ها و رسانه‌های رژیم از مجاهدین هستیم. باندهای حکومتی مدام نسبت به‌ «شرایط خطیر» به‌همدیگر هشدار می‌دهند و در این هشدارها به‌موضوع اصلی نگرانی‌شان، یعنی مجاهدین و موقعیت اجتماعی و بین‌المللی آن اشاره می‌کنند.

یکی از مهره‌های وزارت اطلاعات که با عنوان معاون پژوهشی بنیاد «هابیلیان» (از شعبه‌های وزارت اطلاعات) معرفی شده، می‌گوید: «[مجاهدین] بسیاری از بحرانهای علیه کشور ما را دارند مدیریت می‌کنند». (1)

هاشمی‌نژاد از مهره‌های وزارت اطلاعات و رئیس همین «هابیلیان» نیز می‌گوید: «تقریباً می‌شود گفت هیچ جایی نیست که ما مشکل داشته باشیم و یکی از پایه‌های اصلی عنادها از طرف [مجاهدین] نباشد. در مباحث اتمی و تحریم و در شکل‌دهی بعضی از قطعنامه‌های حقوق‌بشری علیه کشورمان به‌همین شکل...» (2)

سیاست رژیم طی سالیان متمادی حول این محور متمرکز بود که مجاهدین تمام شده‌اند و تلاش می‌کرد این تصویر را جا بیندازد که مجاهدین در داخل کشور اصلاً حضور ندارند و در خارج کشور نیز به‌صورت پناهنده و آواره در کشورهای مختلف روزگار می‌گذرانند؛ بنابراین علت این تغییر لحن چیست؟ آیا این نشانه یک تغییر سیاست تبلیغاتی است؟
اظهارات یکی از مهره‌های دست‌اندرکار تبلیغات رژیم علیه مجاهدین شاید بتواند پاسخی به‌ این سؤال باشد؛ او ابتدا بر این نکته تأکید می‌کند که «سازمان مجاهدین تمام نشده است» وی سپس با ابراز نگرانی از گرایش گسترده نسل جوان به مجاهدین هشدار می‌دهد: «ما یک مشکلی داشتیم که نسل جوان ما مجاهدین را کمتر می‌شناختند و با افکار و عملکردشان آشنایی نداشتند و به‌همین خاطر ما آسیبهایی را از این بابت دیده‌ایم که در جریان فتنه 88جوانی که به‌نتیجه انتخابات اعتراض دارد، ناگهان سر از اردوگاه اشرف درمی‌آورد... مجاهدین هم بخشی از تاریخ انقلاب هستند و نمی‌شود که به‌ این سازمان پرداخته نشود... تقریباً در برنامه‌های صدا و سیما خیلی کم به‌ این سازمان پرداخته شده است».

حرف روشن است؛ معنی این‌که نسل جوان مجاهدین را نمی‌شناختند، آن است که آنها مجاهدین را نه آن‌گونه که ما می‌خواستیم، بلکه طور دیگری شناخته‌اند و این شناخت «آسیبهایی» را متوجه نظام کرده. چه آسیبی؟ نسل جوان سر از «اشرف» درآوردند! روشن است که منظور حضور فیزیکی در اشرف تحت محاصره نیست؛ بلکه هزاران هزار جوان در همان تهران و مشهد و اصفهان و اهواز و کرمانشاه و تبریز و... سراسر ایران، به‌لحاظ فکری و ذهنی به اشرف پیوستند. این واقعیت هنگامی آشکار شد که توفان قیام 88، خاکستر اختناق را از روی آن آتشهای نهفته کنار زد و آنها با پاره‌سنگی در دست و شعارهای اشرف‌نشان بر لب مانند «مرگ بر اصل ولایت فقیه !» و «ما زن و مرد جنگیم، بجنگ تا بجنگیم!» مجاهدوار و با الگوی اشرف یعنی نبرد با دست خالی به‌ خیابانها شتافتند و مظاهر نظام ولایت‌فقیه را زیر گامهای خود پایکوب و لگدمال کردند.

در عبارات فوق هم‌چنین ندامت از خط تبلیغاتی توطئه سکوت که رژیم سالها در مورد مجاهدین دنبال کرده، به‌وضوح دیده می‌شود؛ رژیم طی سالیان تلاش کرد کلمه مجاهد را ممنوع و نام مجاهدین را تابو نماید و از این طریق، به‌زعم خود، صورت مسأله ایران تحت حاکمیت اختناق و دیکتاتوری را پاک کند و مجاهدین را به‌فراموشی بسپارد، اما اکنون چشم باز کرده و خود را با اقبال عظیم و گسترده نسل جوان از مجاهدین رو در رو یافته است. رژیم آخوندی یک چند کوشید با شیطان‌سازی و توسل به سخیف‌ترین و رذیلانه‌ترین شیوه‌ها، مجاهدین را مطلقاً سیاه، هم‌چون داعش و «پدر جد داعش» و رژیم را مظهر خوبی و پاکی و مهربانی و... جلوه دهد؛ اما تناقض این شیطان‌سازی رذیلانه و فرشته‌نمایی مهوع، آن قدر نمایان بود که جز نفرت بیش‌از‌پیش اجتماعی از رژیم و کنجکاوی و گرایش بیش‌از‌پیش جوانان نسبت به مجاهدین نتیجه‌یی نداشت و به نظر می‌رسد لااقل بخشی از گردانندگان دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی و تبلیغاتی رژیم را به‌ این نتیجه رساند که برای آن که حرفها و تبلیغاتشان بر مخاطب تأثیر داشته باشد، لاجرم باید به وجوهی از واقعیت اذعان کنند، از جمله این‌که «مجاهدین تمام نشده‌اند» «مجاهدین بخشی از تاریخ انقلاب هستند» «نمی‌توان آنها را نادیده گرفت» «سازمان مجاهدین خلق، دارای تشکیلات پیچیده است» «مناسبات انسانی پیچیده‌یی دارد» «سازمان مجاهدین قدرت تشکیلاتی بسیار بالایی دارد» «دانشجویان آرمانگرا جذب سازمان شدند» و... چنین اعترافی به این‌که سیاست تهمت و افترا علیه مجاهدین نتیجه‌یی نداشته و سؤالها و ابهامهای بسیاری در جامعه و به‌خصوص در میان جوانان نسبت به برخورد نظام با مجاهدین وجود دارد از جمله این‌که «می‌گویند مجاهدین در سالهای اول انقلاب به‌دلیل برخوردهای بد حاکمیت به رویارویی مسلحانه کشانده شدند». (3) و... نتیجه این‌که مهره‌های اطلاعاتی و متخصصان جنگ روانی در رژیم اکنون با اذعان به‌شکست خود در برابر مجاهدین به‌ این نتیجه رسیده‌اند که به‌سادگی نمی‌توان مجاهدین را نفی کرد. چرا که در هر خط تبلیغاتی که رژیم تاکنون علیه مجاهدین در پیش گرفته، با تناقضات متعددی برخورد کرده و نتوانسته هیچ خطی را تا انتها پیش ببرد و در نتیجه دچار آشفتگی، سردرگمی و ضد و نقیض‌گویی و نهایتاً اعتراف به درماندگی خود و وحشت از این «پدیده پیچیده» گردیده است.

اما فراتر از تأثیر این یا آن عامل تاکتیکی و مقطعی، علت شکست و درماندگی رژیم را بایستی در تغییرات استراتژیکی عظیمی که در سپهر سیاسی ایران و نیز در منطقه خاورمیانه به‌وقوع پیوسته جستجو کرد. تغییراتی که معادله قوا بین دو هماورد اصلی و دیرین صحنه سیاسی ایران، دیکتاتوری ولایت فقیه و متحدان و حامیانش از یک سو و مردم و مجاهدین و مقاومت ایران از سوی دیگر را، به‌طور غیرقابل بازگشتی تغییر داده است. از جمله:
ـ انتقال پیروزمند سازمان مجاهدین در هیأت یکپارچه تشکیلاتی، از شرایط محاصره مطلق در لیبرتی و عراق تحت اشغال رژیم به آلبانی.

ـ پیشروی خارق‌العاده جنبش دادخواهی که ضرباتی سنگین بر دیوار اختناق رژیم وارد آورد که نتیجه آن، در شکست ولی‌فقیه ارتجاع در مهندسی انتخابات برای بیرون آوردن مهره مورد نظرش رئیسی جلاد و بروز یک شقه و شکاف عمیق در رژیم نمایان شده است.

ـ پایان سیاست شوم مماشات که بی‌جهت موجب طولانی شدن عمر رژیم لااقل به‌مدت 14سال دیگر گردید.

اما اکنون فصلی نوین با قانونمندیهای نوینی آغاز شده که موجب می‌شود هر تلاش و تقلای رژیم برای مقابله با آن به شکستی مضاعف برایش تبدیل شود.

پانویس: ـــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سایت هابیلیان ـ 15مرداد 96
2 ـ همان‌جا
3 ـ اظهارات محمد صادق کوشکی از مهره‌های اطلاعاتی رژیم خبرگزاری حکومتی رسا- 15مرداد 96